ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه193

پرسش : با توجه به بی‌شمار بودن ادیان و مکاتب، آیا راه تشخیص دین صحیح وجود دارد؟ توضیح همراه با دلیل و استدلال (کاردانی اینترنت و شبکه‌های گسترده



پاسخ: واژه‌ی "کثرت" برای ادیان و مکاتب، بهتر از "بی‌شماری" می‌باشد، چرا که ادیان، مذاهب و مکاتب، هر چقدر هم زیاد باشند، حتی اگر به تعداد نفوس آدمیان باشند نیز قابل شمارش می‌باشند، چنان که نفوس قابل شمارند.

الف – اول باید بدانیم که "دین" یعنی چه؟ بعد راجع به دین حق، دین صحیح، دین کامل، و یا ادیان ناصحیح یا ناقص و انحرافی و ...، تفکر نماییم. تا وقتی معنای دین در ذهن فرد یا جامعه، همین اسم‌هایی باشد که با واژگان جداگانه‌ای [مانند: اسلام، مسیحیت، یهودیت، زرتشتی‌گری، هندوئیسم، بودیسم ... و ایسم‌های دیگر] خوانده می‌شوند، هیچ راه شناخت و تفکیک و تشخیصی وجود ندارد؛ چرا که همگی "اسم و ایسم"‌هایی هستند که اعتبار شده‌اند و هر گروهی نام یکی از این اسم‌ها را روی خود گذاشته و آن را حمل می‌نماید! لذا نه آن که می‌گوید: «من بی‌دین هستم» واقعاً بی‌دین است؛ و نه هر کس که می‌گوید: «من مسلمان یا مسیحی یا ...»، واقعاً چنان است.

ببینید که چقدر ژرف و واقع‌گرایانه، حضرت ابراهیم علیه السلام به مشرکان می‌فرماید: این خدایان و ادیان شما، همه "اسم"هایی هستند که خودتان از روی گمان‌ها، تخیلات، نظریه‌های غیر عقلی و غیر علمی بر آنها گذاشته‌اید و هیچ نسبت به ادعاهای شما، حقیقت و واقعیتی در آنها قرار داده نشده است:

«إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)

ترجمه: اینها فقط نام‌هایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌اید (نام‌هایی بی‌محتوا و اسم‌هایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمان‌های بی‌اساس و هوای نفس پیروی می‌کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!

ب – خواستن "دلیل و استدلال"، عاقلانه، آگاهانه و عالمانه‌ترین راه‌کار و روش برای هر شناخت و سپس هر گرایشی می‌باشد؛ اما اگر کسی برای حقانیت اسلام، یا مسیحیت، یا بودیسم، یا ایسم‌های دیگر، دلایلی اقامه نماید، شما چگونه تشخیص می‌دهید که آیا دلایل او درست است یا غلط؟! چگونه آن دلیل را می‌پذیرید؟ و یا چگونه و چرا آن را نمی‌پذیرید و رد می‌نمایید؟!

بنابراین، قبل از بررسی دلایل اقامه شده، باید ببینیم که "ابزار شناخت" آدمی برای هر چیزی و یا هر مقوله‌ای کدام است؟ نه با قوه‌ی چشایی می‌توان رنگ یا وزن را تشخیص داد، و نه با سایر حس‌های مادی می‌توان قوانین علیت را شناخت و نه با هوای نفس حیوانی می‌توان عشق و نفرت را فهمید و نه با قوه‌ی عاقله، می‌توان مزه‌ی یک خوراک را حس و درک نمود.

قوه‌ی شناخت ما، و ملاک و محک تشخیص ما در درست یا غلط بودن دلایل اقامه شده برای اثبات یا نفی یک موضوع، "عقل" است که با نور "علم" می‌بیند. پس اگر "عقل" به کار گرفته نشود و "علم" حاصل نگردد، نه دین حق را می‌توان شناخت و نه ادیان باطل را.

  

دین حق – اگر در پاسخ سؤال بگویند: «دین حق آن است که شما را به حق دعوت و هدایت نماید»، خواهید پرسید: «حال حق چیست و کدام است؟»

●- حق چیست و کیست که دین حق کدام باشد؟ مگر می‌شود کسی "حق" را نشناسد، اما بتواند "دین حق" را تشخیص دهد و بشناسد؟!

آیا این جهان هستی با تمامی گستردگی‌ها، ظواهر، بواطن، اندازه‌ها، پیچیدگی‌های علمی، حاکمیت نظم و قوانین اندازه‌گیری شده [مقدر] در تک تک عناصر و ارتباط حکیمانه‌ی بین آنها، حرکت به سوی مقاصد مقطعی و نهایی و ...، "به حق" خلق شده یا از پوچ و باطل آمده و به فنا، پوچی و بطلان می‌رود؟! عقل چه حکمی می‌دهد؟ علم چه می‌گوید؟

اگر "عقل" حکم دهد که هستی باطل است [که هرگز چنین حکمی نمی‌دهد و اگر بدهد گواهی به بطلان عقلانیت نیز داده است]، پس دیگر دنبال شناخت "دین حق" نمی‌رود، و اگر حکم دهد که عالم هستی همه بر حق است [و چنین هم هست]، می‌پرسد: حق کیست که این عالم حق را خلق نموده است و به دنبال شناخت آن می‌رود؟!

●- خداوند متعال در عرصه تکوین به قلم خلقت و در عرصه تشریع به قلم وحی، ابتدا می‌فرماید: که «حق، خود اوست» و سپس می‌فرماید که بنابراین، قولش، فعلش، خلقتش، رسولش، دینش، کتابش، معادش و ... همه بر حق است و هر دعوتی به سوی غیر، همه باطل است و هیچ دلیل عقلی ندارد – یعنی عقل انسان، خودش آن را رد و نفی می‌کند:

« ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (الحج، 6)

ترجمه: این [قدرت نمایی‌ها] بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده مى‌‏کند و [هم] اوست که بر هر چیزى تواناست (قادر، مقدر کننده و اندازه‌گذار و حاکم بر مقدرات است).

«فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (المؤمنون، 116)

ترجمه: پس والاست خدا، فرمانرواى برحق، خدایى (إله و معبودی) جز او نیست. [اوست‌] پروردگار عرش گرانمایه.

«وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ» (المؤمنون، 117)

ترجمه: و هر کس با خدا، إله (معبود) دیگرى بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مى‌باشد در حقیقت کافران رستگار نمى‌شوند.

معنی دین:

دین، نه نماز و روزه در اسلام است، و نه صلیب کشیدن روی بدن است، نه خم و راست شدن مقابل بت‌هاست، نه معظم و محترم داشتن گوساله و گاو است و نه کرنش و تسلیم در مقابل قدرت‌های باطل و صاحبان "زر و زور و تزویر"، یا همان فرعون‌ها و قارون‌های زمان!

بلکه "دین" در اصل و ابتدا، به شناخت، باور، عقیده و ایمان انسان، نسبت به چگونگی حقایق عالم هستی گفته می‌شود. یعنی همان اصل اول، از اصول دین.

آیا عالم هستی خالقی دارد؟ آیا هستی با یک تصادف فرضی در ذهن ما تحت عنوان انفجار بزرگ (بیگ بنگ) به وجود آمده است؟ [دقت شود که سخن از عالم هستی است، نه ماده‌ی اولیه] – آیا حیات قائم به خویش است، یا قائم به دیگری است و یا اصلاً قائم به کسی یا چیزی نیست؟ – آیا عالم هستی ربوبیت (تربیت امور) می‌شود، و یا به رغم نظم حاکمش، رها شده است؟ - آیا مقصد و مقصودی هست، یا تمامی حرکت‌ها و شدن‌ها، بی‌جهت است و ...؟!

در اصطلاح امروزی، به چگونگی نگاه به عالم هستی و حقایق حاکم بر آن، یا شناخت اول و آخر آن، "جهان‌بینی" می‌گویند، یعنی همان اصل اولیه‌ی «توحید و معاد».

پس از آن، نوبت به "چه باید کردها و چه نباید کردها"ی منطبق با آن شناخت، جهان‌بینی و اعتقادات می‌رسد، که در اصطلاح امروزی به ان «ایدئولوژی» نیز گفته می‌شود و در اصطلاح دینی به آن شریعت گفته می‌شود و می‌توان تحت عنوان "قوانین اجرایی" نیز از آن یاد نمود.

بنابراین، هیچ کسی در این عالم بی‌دین نیست، حتی کفار و مشرکین! چرا که هر کسی از نوعی جهان‌بینی برخوردار است، خواه منطبق با حقایق باشد یا نباشد! و هر کسی خود را ملزم به رعایت قوانینی می‌نماید، حال خواه منبع و مبنای درستی داشته باشد و یا نداشته باشد.

آیه‌ی مبارکه‌ی «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم» در سوره کافرون، خطاب به کفار است، یعنی آنها نیز دین دارند. آیات دیگری که از "دین غیر حق" سخن می‌فرماید و یا خبر می‌دهد که تنها دین مقبول نزد خداوند متعال، فقط "اسلام" است، یعنی دیگران و همگان نوعی دین دارند.

دین‌گذار:

بنابراین، همان عقلی که حکم می‌کند: حق وجود دارد، عالم هستی به حق خلق شده است، به حق هدایت می‌شود و به سوی حق می‌رود، حکم می‌کند که پس «دین‌گذار، باید همان حق باشد و فقط دین او حق است». با این حکم، انسان خود را ملزم می‌نماید که پس ببینم "دین خدا" چیست و کدام است؟

با همین حکم عقلی و به نور علم و تجربه، آدمی می‌فهمد که غیر از "دین او"، همه ادیان و مکاتب، من درآوردی هستند و مبتنی بر تخیلات، هوای نفس و به منظور رسیدن به منافعی در دنیا وضع شده‌اند، پس همگی باطلند.

لا إله الاّ الله (و منطق ریاضی):

انسان از عقل شناختی، عقل ریاضی، عقل معاش و ... برخوردار می‌باشد. در عقل ریاضی که به نور علم ریاضی می‌بیند، اگر از او بپرسند: «2 × 2‌» چند می‌شود، فوری می‌گوید: «4». اما اگر بپرسند: «2 × 2‌» چند نمی‌شود، چه می‌تواند بگوید؟ آیا تمامی اعداد به غیر از چهار را باید بیاورد و بگوید این نمی‌شود؟! خیر، بلکه می‌گوید: به غیر از 4 نمی‌شود.

حال، آیا می‌توان تمامی موجودات عالم را آورد و پس از مطالعات بسیار روی هر کدام از آنها گفت: «ثابت شد که این خالق، اله و رب نیست»؟! یا آن که به حکم عقل و نور علم و فهم قلب، "الله جلّ جلاله" شناخته می‌شود و گفته می‌شود، هیچ إلهی جز او وجود ندارد. « لا إله الاّ الله ».

پس حال که حق، خالق، مالک، قادر، رب، رازق و اول و آخر اوست، "دین حق" را نیز او باید تبیین و ابلاغ نماید – حال که اندازه‌ها را او گذاشته و دیگران هیچ نقشی ندارند، پس "حق و حقوق" را او باید بیان دارد – اگر بازگشت به سوی اوست، پس چه باید کردها و چه نباید کردها (دین به معنای شریعت و حقوق) برای سالم و موفق رسیدن را او باید تعیین نماید ... .

پس دین حق، دین اوست، یعنی همان "اسلام" و البته تمامی ادیان الهی، نزد او همان "اسلام‌" است و تسلیم حق شدن است.

***- بنابراین، اصلاً ضرورت و نیاز و حتی امکانی وجود ندارد که کسی ده دین، صد دین، یا هزاران دین و مکتب و ایسم را مطالعه‌ی علمی و کارشناسی کند تا ببیند کدام حق است؟ بلکه باید "حق" را بشناسد؛ و چون "حق" به عقل، به قلب، به نور علم شناخته شده است، کافیست که کتمان نکند – کفر نورزد (حق را نپوشاند) – شریک قائل نگردد (خود و دیگران را در ربوبیت، دین‌گذاری، اطاعت و بندگی شریک نگرداند) – و به غیر از دین او، همه را باطل بداند و به دین او بگرود و بندگی خود را (دین خود را) برای او خالص گرداند، اگر چه کفار را خوش نیاید.

«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (غافر، 14)

ترجمه: پس خدا را پاکدلانه (خالصانه و بدون هیچ آلایشی) فرا خوانید هر چند ناباوران را ناخوش افتد.

«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ» (البیّنة، 5)

ترجمه: و به آنها فرمانی داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند، در حالی (بدانگونه) که دین خود را برای او خالص کنند؛ و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!


www.x-shobhe.com



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد