ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه194

پرسش : پیامبراکرم (ص) تجربیات خاصی چون معراج داشته‌اند، پس چرا از مردمانی که از تجربه معراج عاجزند، خواسته شده تا قبول و باور کنند - خدا برای حضرت ابراهیم (ع) مرده زنده می‌کند، ولی از او می‌خواهد که مردمان را با شکستن بت‌هایشان به توحید هدایت کند؟!



پاسخ:

●- هرگز از مردمان خواسته نشده که ابتدا به ساکن، معراج را قبول کنند، بلکه خواسته شده که ابتدا توحید و معاد را به عقل بشناسند، به قلب ایمان آورند و در عمل هدف بگیرند. بالبتع این شناخت عقلی و باور قلبی، ضرورت نبوت و وحی پذیرفته می‌شود و بالتبع آن، ضمن معارف و احکام، اخبار گذشتگان، آیندگان، انبیا و احوالاتشان، غیب و قیامت نیز بالتبع پذیرفته می‌شود.

مگر بیش از 8 میلیارد انسان به فضا رفته‌اند که اخبار فضانوردان را می‌پذیرند، یا مگر تمامی آنها پزشک هستند که دستآوردهای پزشکی را می‌پذیرند، مگر در گذشته زیسته‌اند که احبار مورخان را می‌پذیرند و ... ؟! اما نوبت به اسلام که می‌رسد، تجربه‌ی شخصی را بهانه برای عدم درک و قبول قرار می‌دهند!

●- پس، خوب دقت کنیم که الان مشکل چیست؟! آیا کسی که خداوند سبحان را شناخته و قبول دارد، انبیایی چون حضرت ابراهیم و خاتم الانبیاء را نیز شناخته و قبول دارد، حال به هدایت خداوند علیم، حکیم، رب و سبحان در مورد مأموریت هدایت توسط رسولانش ایراد می‌گیرد؟! اگر ایراد می‌گیرد، مشکلش در همان گام نخست [خداشناسی] و سپس خداپرستی می‌باشد، نه سایر مسائل.

فضایل:

بیشتر توصیفاتی که خداوند متعال در مورد انبیایش فرموده [علیم، معلم، حکیم، مؤمن، متقی، صالح، تواب، شاکر، طاهر، ]، در مورد سایر بندگان مؤمنش نیز بیان نموده است، چنان که حتی در مورد صلوات بر ایشان فرمود: صلوات خداوند و فرشتگان بر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله است، پس شما نیز بر ایشان صلوات بفرستید تا "صلّ و وصل" شما از طریق رحمة للعالمین، به ارحم الراحمین برقرار گردد، و در مورد سایر بندگان مؤمنش نیز عین همین صلوات را بیان فرمود:

«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (الأحزاب، 43)

ترجمه: اوست کسى که با فرشتگان خود بر شما درود مى‏ فرستد تا شما را از تاریکیها به سوى روشنایى برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است.

  

●- و چنان که ایشان را "رحمة للعالمین" قرار داد و به تمامی مؤمنان و بندگانش متذکر شد که سعی کنید تجلی اسم "رحمت" خدا باشید تا مشمول رحمتش گردید، پس بر دیگران و به ویژه بر والدین، بال رحمت بگشایید «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ / الإسراء، 24».

●- وحی را به ایشان نازل نمود تا به ما ابلاغ نمایند و معجزات را نیز به دست آنها محقق نمود تا به ما نشان دهند.

اخلاص در بندگی:

از تفاوت اصلی بسیاری از دیگران با آنها این است که آنها در کار خدا فضولی نمی‌کردند، بلکه با اخلاص تمام، تابع و تسلیم بودند. نمی‌گفتند: چرا برای آن پیامبر جبرئیل علیه السلام را فرستادی و برای من سایر فرشتگان وحی را – یا چرا به آن یکی وحی را با فرشته فرستادی و به من در خواب وحی فرستادی – چرا به او کتاب دادی و به من ندادی و ... .

اما برخی از بندگان، که عموماً بسیار متکبرانه و جاهلانه از بندگی سر باز می‌زنند، بسیار متکبرانه معترض نیز می‌شوند که چرا وحی به پیامبر را از طریق فرستادی و وحی به من را از طریق پیامبر؟! چرا لوح را موسی علیه السلام، فرشته بیاورد، اما برای من موسی (ع) بیاورد؟! چرا قرآن را برای پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله جبرئیل بیاورد، اما برای من پیامبر بیاورد؟! چرا امامان را امام قراردادی  ما را امت و ...؟!

نبوت و امامت:

حال اگر به او بگویند: تو به سلسله مراتبش چه کار داری، همان قرآنی که به ایشان نازل شد، توسط ایشان به تو ابلاغ گردید و اگر به ایشان فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، به تو نیز فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و تو نیز این وحی را به دیگران ابلاغ می‌کنی و می‌گویی، خداوند فرمان داده که «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». می‌گوید: نه این قبول نیست، بلکه باید همین طور که من در گوشه‌ای نشسته‌ام، ناگهان جبرئیل برای من نازل شود و وحی بیاورد!

اگر بگویند: تو نیز "امامی" و بسیارند کسانی که از تو تبعیت می‌کنند، یا می‌توانند تبعیت کنند و یا اگر در صراط مستقیم باشی، باید که از تو تبعیت کنند؛ می‌گوید: نه چرا من علی بن ابیطالب، یا حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام نشدم؟!

معراج:

خداوند متعال ایشان را به معراج برد و معراج بالا بردن است و روزی 5 مرتبه بندگان مؤمنش را به معراج می‌برد، لذا فرموده‌اند: «ألصَلاةُ مِعراجَ المُؤمن». حالا اگر کسی به گونه‌ای اقامه نماز می‌نماید که نه تنها بالا نمی‌رود، بلکه از آن چه هست پایین‌تر نیز می‌رود، مشکل از خودش می‌باشد.

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، عبد خالص و تسلیم امر بودند، نه سؤال کردند که مرا کجا می‌برید و نه معترض شدند که چرا اینطوری می‌برید و آنطوری نمی‌برید، اما برخی از ما برای خدا تعیین و تکلیف می‌کنند که «نه، این نشد، باید مرا نیز همانگونه به معراج ببری که او را بردی»! حال اگر بگویند: تو نیز همان‌گونه از عقل، علم، حکمت و وحی و آن چه به تو ارزانی داشتم با بصیرت و اخلاص بهره‌برداری و بندگی کن تا تو را نیز به معراج ببرم، می‌گوید: «نه دیگه نشد، همین طوری ببر تا درک و قبول کنم»!

زنده کردن مردگان:

به دست حضرت ابراهیم علیه السلام، پرندگانی از گِل ساخت و آنها را زنده کرد و یا فرمود: پرندگانی را بکُش و آنها را صدا کن تا نزد تو بیایند؛ به دست حضرت عیسی علیه السلام و شاید برخی دیگر، مردگانی را زنده نمود ... – خُب در هر آنی خود ما را می‌میراند و زنده می‌کند. از نطفه‌ی مُرده‌ی ما انسان زنده می‌آفریند و ...، اما نمی‌خواهیم ببینیم(؟!) لذا ما معترض می‌شویم که نه این قبول نیست، بلکه حتماً باید دیگری بمیرد و من بالای سر جسدش بروم و یک دستی روی آن بکشم و زنده شود، تا درک و باور کنم! خداوند نیز می‌فرماید: «خودت باید زنده باشی تا بتوانی باذن من زنده کنی، پس برو اول باذن الله یک دست الهی روی سر و قلب خود بکش تا زنده شوی، سپس برو سراغ آن بندگان من به خاطر استضغاف فکری یا غفلت و جهالت و یا ظلم دیگران، مرده‌اند و باسم الله دست رحمتی بر سر آنها بکش تا باذن الله زنده شوند»!

از ما چه خواسته‌ است:

خداوند متعال به فرشتگانش بدن مادی نداد و از آنها نخواست که شهوتی که ندارند را کنترل کنند و با نامحرم نیامیزند – به حیوانات عقل نظری و عقل عملی و اراده و اختیار آدمی را نداد و از آنها نخواست که نشانه شناسی کنند، معارف را بیاموزند، عمل کنند و به دیگران بیاموزند – از بانوان نخواست که مرد باشند و از آقایان نخواست که زن باشند – تکلیفی بر کودکان قرار نداد و به بلوغ رسیدگان را از تکلیف معاف ننمود – از درخت نخواست که مانند آدمی، رو به قبله‌ی مشخصی رکوع و سجود نماید، از انسان نیز نخواست که سایه و میوه‌ی درختی بدهد، بلکه فرمود: سایه‌ی تو، همان سایه رحمت الهی است و میوه‌ی تو همان عمل صالح و آثار آن برای دیگران و فرزندان نیکو و باقیات الصالحات می‌باشد.

بنابراین، از پیامبران و اوصیای ایشان نخواست که "امت و پیرو" باشند و از ما نخواست که مانند آنها عبادت و زندگی کنیم و عهده‌دار تمامی وظایف آنان باشیم؛ بلکه هر مخلوقی را "بِقَدرٍ مَقدور = بر اساس اندازه‌های معینی" و برای جایگاه و حکمتی آفرید و از انسان خواست که خودش باشد و به تکالیفش عمل نماید.

بت شکنی حضرت ابراهیم علیه السلام:

شما نمی‌توانید به دانش آموز کلاس اول دبستان، جبر و مثلثات و هندسه فضایی یاد دهید؛ همین دنیایی که شما می‌بینید، آنها نیز می‌بینند، اما درک شما را ندارند.

حضرت ابراهیم علیه السلام، مقامات خلّت، نبوت و رسالت را طی نمود و به امامت برگزیده شد، هیچ تردیدی هم به دلش راه نداشت، اما دوست داشت با چشم ببیند، خدا نیز به او نشان داد. اما مردمان آن زمان [مانند بسیاری در این زمان]، حتی در کلاس اول توحید ثبت نام نیز ننموده بودند و بت می‌تراشیند و آنها را می‌پرستیدند! پس به عنوان درس اول، فرمود: بت‌هایشان را بشکن، تا ببینند و بفهمند که آنان حتی شعور و ادراک و قدرت دفاع از خود ندارند، چه رسد به این که اولوهیت داشته باشند.

اما کسی که خود را از جهالت و حماقت شرک و بت‌پرستی سنتی و مدرن دور نماید و در فضای توحید و جرگه‌ی موحدان قرار گیرد و کمی خودش را برای او خالص نماید، هم وحی را دریافت می‌کند – هم دارای علم و حکمت می‌گردد – هم به دیگران می‌آموزاند – هم در هر لحظه، معجزاتی چون زنده کردن مردگان را می‌بیند – هم خودش باذن الله زنده می‌کند – هم واسطه‌ی فیض و رحمت الهی برای دیگران می‌گردد – هم فرشتگان به امر الهی برای دعا، خدمت و حفاظت از او گسیل می‌گردند و ... . به قول حافظ:

« فیض روح القدس ار باز مدد فرماید - دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد‌».

پس مشکل ما، مقامات انبیا، رسولان، اوصیا و اولیای خدا نیست، بلکه مشکلمان این است که اولاً قدر نعمت‌هایی که به خودمان داده شده است را نمی‌دانیم – ثانیاً خداوند متعال را بندگی نمی‌کنیم – ثالثاً به جای تسلیم، معترض می‌شویم که چرا چنین کرد و چنان نکرد، چرا آن چه به او داد را به من نداد – یا اگر به من نیز داده است (مانند وحی در قرآن کریم)، چرا مستقیم نداد – و رابعاً این که خود را علیم‌تر و حکیم‌تر از او دانسته و می‌گوییم: باید چنین و چنان کند! و خلاصه بهانه بهانه بهانه، برای توجیه غفلت‌ها و بی‌توجهی‌ها و عدم انجام تکالیف بندگی.

www.x-shobhe.com

نظرات 1 + ارسال نظر
فروشگاه اینترنتی دوشنبه 5 شهریور 1397 ساعت 13:35 https://www.baneh.com

داستان حضرت ابراهیم جزو دوست داتنی ترین داستانهاست که همیشه درس عیرت های زیادی را از آن فرا می گیرم.. مطالب تون عالی است
https://www.baneh.com
باسپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد