ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : در مورد مکتب "آتئیسم" یا بیخدایی نوین، و راههای نجات از انحراف و راهنمایی یکی از دوستانم، مطلب یا راهنمایی میخواهم.
پاسخ: نجات به دست خداست، اگر کسی هدایت خواست، خدا نجاتش میدهد، اما اگر عناد و لجاجت کرد، به نتیجهاش میرسد.
نه انکار وجود خدا نوین است و نه به اصطلاح مکتب "آتئیسم" ساختار یا حرف نوینی دارد؛ اگر چه تلاش زیادی برای تبلیغ آن [به ویژه در میان ملل مسلمان] میشود.
از وقتی بشر بوده، ایمان و کفر هم بوده است؛ با این تفاوت که "ایمان به خدا و آخرت"، فقط یک نام دارد که آن هم «توحید» است، اما کفر، الحاد و شرک، از آن جهت که "کثرتگرا"یی هستند، اسمها و ایسمهای بسیاری به خود میگیرد.
*- قصهی این "اسم"ها و "ایسم"ها نیز نوین (جدید) نیست، چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام به کفار فرمود که اینها فقط "اسم"هایی است که شما و پدرانتان بر روی آنها میگذارید، وگرنه هیچ کدام حقیقت خارجی ندارند و فقط مبنی بر ظنّها و گمانها و نظریات غلط خودتان میباشد:
« إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى » (النّجم، 23)
ترجمه: [این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کردهاید [و] خدا بر [حقّانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمىکنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.
آتئیسم:
آتئیسم (Atheism ) که ریشه در واژهی یونانی (Atheos) دارد و به معنای «خدا ناباوری – یا – رد خداباوری» میباشد نیز همان کفر و الحاد کهن است، منتهی یک «ایسم» به آن اضافه نمودند که برای عوام، قشنگ و مدرن به نظر آید.
*- از یکی پرسیدم: «نظرت راجع به عرق فروشی و رقاصخانه» چیست؟ گفت: از واژههایش نیز حالم به هم میخورد، چه رسد به خودش – در وقت دیگری پرسیدم: «نظرت راجع به بار و دانسینگ چیست؟» گفت: مال کشورهای پیشرفته است و ما محرومیم! در حالی که هر دو یک چیز بود و فقط تلفظ فارسی و انگلیسی آن متفاوت بود.
*- حالا اسم، مادهگرایی (دهریگری) را که بسیار عوامانه و قدیمی است، گذاشتند "ماتریالیسم" – و اسم خودگرایی را گذاشتند "اومانیسم" – و اسم کفر و الحاد را گذاشتند "آتئیسم"، تا به نظر مهم، قشنگ و نوین آید.
عقل و نفس در شناخت:
اگر به کسی که اهل عقل و علم است بگویید: «شراب مضر است»، شاید بحث کند، اما در نهایت میپذیرد، هر چند که خود شرابخوار باشد؛ اما اگر گفت: «دلم میخواهد»، دیگر هیچ بحث و استدلالی برای او فایده ندارد و نمیپذیرد.
مهم است بدانیم که انسان "عقل و نفس" دارد و این که کدام را ملاک قرار داده و تبعیت کند، به اختیار و ارادهی خودش بستگی دارد.
آدمی، حق و باطلهای بسیاری را با قوای "تعقل" تشخیص میدهد و اطلاعات بسیاری را با قوای علم به دست میآورد؛ اما هیچ کدام اینها دلیل نمیشود که به سوی آنچه با عقل یا علم شناخته برود؛ بلکه «آدمی به سوی آن چه دوستش دارد (دلش میخواهد) میرود.
از این رو خداوند متعال در قرآن کریم، پس از ادلهی عقلی و بینههای علمی بسیار، میفرماید: حالا بگو که اگر خدا را دوست دارید، بیایید و نمیفرماید که اگر شناخت حاصل شده بیایید.
« قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (آلعمران، 31)
ترجمه: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.»
مباحثه و دعوت:
پس قبل از هر بحثی، دقت کنید که برخی دلشان میخواهد که ملحد باشند و بگویند: "ما کافریم"، منتهی چنان که بیان شد، به تن این کفر عوامانه خودشان، لباس شیک میپوشانند و میگویند: «ماتریالیست – اومانیست – مارکسیست ... یا آتئیست هستیم». برخی هم در عقل و دل خودشان قبول ندارند، اما دوست دارند که ادای آنها را درآورند تا مطرح شوند!
*- نیازی نیست که حتماً به آنان وجود خداوند منّان را اثبات کنید (خودشان میشناسند)، بلکه بپرسید: «حالا چه دلیل عقلی برای ملحد شدن دارید؟» آن گاه متوجه میشوید که یا پشت سر هم شعارهای بیدلیل میدهند، یا میگویند: «دلم میخواهد چنین باشم، به شما چه؟»
بدیهی است که در چنین حالتی، نه تنها از دست شما، بلکه از دست پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله نیز کاری ساخته نیست، چرا که خداوند متعال انسان را دارای اختیار و اراده خلق کرده است. لذا به پیامبرش نیز با این مثال میفرماید که کاری از تو بر نمیآید:
« وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ » (الأنعام، 35)
ترجمه: و اگر اعراض کردن آنان [از حق و قرآن] بر تو گران است، اگر مىتوانى نقبى در زمین، یا نردبانى در آسمان بجویی تا معجزهاى [دیگر] برایشان بیاورى [پس چنین کن]، و اگر خدا مىخواست قطعاً آنان را بر هدایت گِرد مىآورد، پس زنهار از نادانان مباش.
تذکر (یادآوری):
پس نه تنها ما و شما، بلکه حتی رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نیز سلطهای ندارد و فقط میتواند که مردم را "متذکر" شود و راه درست یا غلط را به آنها یادآوری نماید و به سرانجام هر کدام از آنها، بشارت یا انذار دهد؛ چنان که فرمود:
« فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَکَفَرَ * فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ » (الغاشیة، 21 تا 24)
ترجمه: پس تو اى پیامبر ایشان را تذکر بده که وظیفه تو تنها همین تذکر است * و گرنه تو بر آنان تسلطى ندارى * (تذکر را هم تنها به کسانى بده که اهل تعقل و تذکر پذیرند) نه آنها که اعراض کرده و کفر ورزیدند * که خدا ایشان را به عذاب اکبر قیامت شکنجه خواهد کرد.
تذکر گاهی با بحث و پرسش و پاسخ است، و گاهی با موعظه و نصحیت است.
گاهی مدعی کفر و الحاد "چه نام آتئیسم روی خود بگذارد و چه هر نام دیگری"، ساده و سطحینگر است، هر چند که مدعی روشنفکری هم باشد، بدیهی است که در اینجا بحث و چند پرسش از دلایل عقلانی و ...، میتواند او را متوجه کند. اما گاهی عناد و لجاج دارد.
بیخدا وجود ندارد:
اگر خدا برای انسان روح و جسم قرار داد، کسی نمیتواند بگوید که من دوست دارم بدون روح، جسم یا هر دوی آنها زندگی کنم؛ و اگر مدعی این امور شد، خودش را فریب داده و سعی در فریب مخاطب میکند، چرا که این نظام خلقت است و با میل افراد، قابل تغییر و تبدیل نمیباشد.
پرسش : اگر اسلام کاملترین دین است و در آن ابهامی وجود ندارد، پس چرا هزاران شبهه و ابهام به آن وارد است؟ کانالهایی نظیر نقد اسلام در تلگرام کم نیستند. آنها هر روز حرفی برای گفتن و نقد اسلام دارند. چه پاسخی دارید؟ (دهم – قزوین)
پاسخ: زیادتی نادانی، دلیل بر نقصان علم نمیباشد؛ و اگر هدف از سؤال دانستن نباشد، دیگر نامش "سؤال یا ابهام" نیست.
«حرفی برای گفتن داشتن، مهم نیست، بلکه چه حرفی داشتن مهم است». بسیاری از انسانها حرف مُفت میزنند و بسیاری نیز مشتری حرف مُفت هستند. آیا کثرت این حرفها، دال بر وجود ضعف در حرف حکیمانه، منطقی، خیرخواهانه و هدایت کننده میباشد؟! خداوند حکیم و خبیر که خود خالق انسان و آگاه به احوال و مواضعشان میباشد، میفرماید:
« وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشْتَرِى لَهْوَ ٱلْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍۢ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ لَهُمْ عَذَابٌۭ مُّهِینٌۭ » (لقمان، 6)
ترجمه: و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است!
***- پس، زیاد حرف زدن، یا زیادهگویی، مهم نیست [چنان که برخی برای القای یک شبههی ساده، یک قصه دروغین و طولانی میبافند]؛ بلکه «چه گفتن و چگونه گفتن» مهم است.
***- در بررسی هر کلام یا گزارهای (چه در اسلام و چه در غیر اسلام)، از یک سو باید به معنا و مفهوم درست آن توجه نمود و از سوی دیگر باید به اهداف، سمت و سو و چگونگی و چرایی موافقتها، مخالفتها، قبولها، ردها، سؤالات و هجمهها (ضد تبلیغ)ها توجه نمود؛ وگرنه " جوّ " بر منطق حاکم میشود و امواج، افکار را با خود برده و غرق میکنند.
معنا و مفهوم:
معنای زمین جایی برای زندگی انسان است، این نیست که همگان در آن خوب زندگی میکنند – معنای آب رفع تشنگی میکند، این نیست که هیچ کس تشنه نمیشود، یا همگان با آب حیات مییابند؛ بلکه بسیاری با آب به هلاکت میرسند – معنای "علم" لازم و مفید است، نه این است که همگان عالِم هستند و نه این است که همگان از علم درست استفاده میکنند و ... .
اسلام - معنای "اسلام دین کاملی است"، این نیست که همه مسلمان هستند و یا اسلام هر مسلمانی کامل است – چنان که معنایش این نیست که چون اسلام دین کاملی هست، پس دیگر نه کسی سؤال و ابهام دارد و نه اسلام و مسلمین دشمن دارند.
سؤال:
**- تا انسان در قید حیات است و عقل و فکر و ذهن او کار میکند، در مورد هر چیزی سؤال دارد و هر چه علمش بیشتر شود، سؤالات جدیتر و بیشتری خواهد داشت. چرا که "علم" محدود نیست و انتها ندارد. علم، تجلی علیم است و او منزه (سبحان) از محدودیت میباشد.
**- کمال خورشید و عیان بودن وجود و آثارش، دلیل نمیشود که دیگر کسی در مورد آن سؤال نداشته باشد. پس هم انسان عوامی که فقط روزها یک سیارهی نورانی و گرم در آسمان میبیند، اگر فکر کند، در مورد آن سؤال دارد، و هم دانشمندان نجوم، فیزیک و ... . این سؤالات نیز هیچ گاه به پایان نمیرسند.
**- اما "سؤال"، به چند هدف متفاوت و حتی متضاد میتواند مطرح شود، اگر چه سؤال بسیار ساده و در حد احوالپرسی باشد، مثل این که کسی از دیگری بپرسد: «حالت چطور است؟».
ممکن است سؤال، برای دریافت و درک پاسخ صحیح باشد، که به آن سؤال با هدف سالم میگوییم – ممکن است برای مسخره کردن باشد – ممکن است برای تحقیر مخاطب باشد – ممکن است برای نفی و تکذیب باشد – ممکن است برای شماتت باشد – ممکن است برای هوچیگری و جوّسازی باشد – ممکن است برای ایجاد اعوجاج و انحراف در افکار و اذهان عمومی باشد و ...؛ که به آنها سؤال با اهداف پلید و تخریبی میگوییم، یا همان "ضدتبلیغ و هجمه".
پاسخ:
پس کثرت سؤال، دلیل بر عیب و ایراد در مورد مربوط به سؤال نمیباشد؛ در مورد یک گزارهی ساده و همه فهم مثل «من دوستت دارم»، میتوان روزانه دهها و صدها سؤال مطرح نمود، به زبانهای مختلف ترجمه کرد، و به اَشکال متفاوت، از عکس و نقاشی و کاریکاتور گرفته تا گرافیک، طراحی نمود، که برخی انتقال پیام عشق است، برخی طنز، برخی مسخره، برخی نقد، برخی جوّسازی و ... .
پس، آن چه که مهم است، "پاسخ" میباشد نه صرف "سؤال". مهم این است که برای چه سؤالی، در اسلام (یا غیر اسلام)، چه پاسخ یا پاسخهایی وجود دارد؟ و پاسخهای "اسلام عزیز و غنی"، کامل و جامع است. پس دین کاملی است.
فضای مجازی:
آن چه به اصطلاح به آن "فضای مجازی" میگویند و شاید این اصطلاح زیاد هم درست نباشد، [چرا که بالاخره این فضا، یک واقعیت بیرونی دارد که اصلاً هم مجازی نیست]؛ تکنولوژی و امکانی برای «کثرت و سرعت» ارتباطات میباشد؛ لذا مانند هر امکان و صنعت دیگری، ممکن است از آن استفاده درست شود، و ممکن است استفاده نادرست شود.
درباره "اسلام عزیز" روزانه هزاران سؤال در فضای اینترنتی، مطرح میشود که هدف از طرح آن، دانستن است و متقابلاً هزاران پاسخ نیز ایفاد میگردد.
هم چنین روزانه هزاران سؤال و شبهه، مبتنی بر امراض و اغراض قلبی مطرح میشود که هدفش هجمه، ضد تبلیغ، شبهه پراکنی، اهانت، مسخره کردن، جوّسازی و ... میباشد، که معمولاً طرح و منتشر کنندگان آنها ، هیچ کاری با پاسخ ندارند و با پررویی و وقاحت، همان سؤال را در فضای بیشتری منتشر میکنند، حتی بسیاری خودشان هم جواب را میدانند، اما مأمور به این کار هستند.
پس، کثرت سؤال، با هر یک از این اهداف (درست یا نادرست)، به هیچ وجه دلیل بر نقص اسلام نمیباشد. بلکه اگر سؤال سالم باشد، نقص در "علم" است و سؤال کننده میپرسد تا بداند و با پاسخ، علم خود را افزایش میدهد – اما اگر اهداف مغرضانه باشد، باز هم سؤال طرح میکند، منتهی نه برای دانستن، بلکه برای ایجاد انحراف و اعوجاج در راه آگاهی، هدایت و رشد مردم.