ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 189

از طرفی گفته میشه که نماز اول و آخر دین هستش، اگر نماز نباشه حساب و کتابی هم نمیشه. از طرفی در حدود 600 صفحه از قرآن حرفی از نماز زده نشده است؟!


  به هیچ وجه نباید اهمیت یا جایگاه یک موضوع را با تعداد تکرار کلمات، یا تعداد صفحاتی که در یک کتاب به آن اشاره شده، فهمید و سنجید. اسم "محمد صلوات الله علیه و آله" فقط چهار بار در قرآن کریم تکرار شده است – اسم "موسی علیه السلام" 136 بار – فرعون 68 بار – "الشیطان"، 63 بار – "الظالمین" 70 بار و ...؛ حال آیا می‌شود بر اساس رقم تکرار این اسم‌ها، هیچ شناختی به دست آورد و یا به اهمیت آنها پی‌برد؟!

در مذمت "غیبت"، در یک آیه فرمود که از خوردن گوشت برادر مرده بدتر است. آیا می‌توان گفت: چون یکبار آمده، نه غیبت گناه کبیره است و نه خوردن گوشت جسد برادر، ناخوشایند می‌باشد؟!

الف – هیچگاه در مطالعات و باورها، به منبع "گفته شده یا می‌شود"، استناد نفرمایید، چون ناموثق‌ترین منبع مطالعاتی همین می‌باشد؛ مگر می‌شود برای آیات الهی، اصول و فروع اسلام و معارف آنها، "گفته می‌شود" را منبع قرار داد و بر اساس آن باور نمود و یا ننمود؟!

ب – هیچ کجا نیامده که "اول و آخر دین، نماز است"؛ بلکه فرموده‌اند: «نماز ستون دین است».

اول دین، معرفت (شناخت)، محبت و ایمان به الله جلّ جلاله می‌باشد؛ و آخر دین نیز شناخت و ایمان بازگشت به سوی او "معاد" می‌باشد؛ پس اول و آخر خود اوست. « هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ » - « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ».

ج – کسی که هم او را شناخت و هم به آن شناختش ایمان آورد، فهم می‌کند که چون اول و آخر اوست، پس نباید إله دیگری را بندگی نماید و بالتبع حُکم، حُکم اوست:

« وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (القصص، 79)

ترجمه: و اوست خدا[یى که‌] جز او معبودى نیست. در این [سراى‌] نخستین و در آخرت، ستایش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانیده مى‌شوید.

نماز:

نماز، نه تنها اول و آخر دین نیست، بلکه از "فروع دین" می‌باشد، اگر چه نقش آن، مانند ستون خیمه است که اگر نباشد خیمه برپا نمی‌گردد و اگر باشد، اما کشیده شود، خیمه فرو می‌ریزد و یا اگر باشد، اما بنیانیش یا خودش سست باشد، ویران می‌گردد، اگر چه سایر اجزایش بسیار محکم، زیبا، بزرگ و ... باشد.

نماز (صلاة)، از احکامی است که از سوی خداوند متعال، توسط تمامی انبیایش، به تمامی بندگانش امر شده است و این خود بیانگر اهمیت نقش آن، در اتصال عبد با معبود می‌باشد.

اما با تمامی اوصاف و آثاری دارد، از احکام و فروع دین است و اول و آخر و اصول دین نمی‌باشد.

د – نفرموده‌اند: «اگر نماز نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»! در کدام آیه یا حدیثی چنین آمده است؟ آیا این همه کافر، مشرک، منافق، ظالم و فاسق که اصلاً به دین خدا نگرویدند، چه رسد به این که اقامه نماز نمایند، حساب و کتابی ندارند؟!

بلکه فرموده‌اند: "در عرصه‌ی عمل، اصل نماز است و اگر نماز نباشد و یا مقبول نباشد، سایر اعمال خوب فایده‌ای برای رستگاری‌اش نخواهد داشت"، چرا که اساساً برای بی‌نماز یا کسی که آن را سبک بشمارد، "وصلی" با رحمت الهی صورت نپذیرفته است که مشمول آن گردد.

●- ممکن است گفته شود: «حالا به جمله‌بندی کاری نداشته باشید، مقصود همین بود»، بله، ولی دقت نماییم که وقتی منبع دین شناسی "گفته شده، گفته می‌شه، می‌گویند" باشد، تمامی این کلمات و جمله‌ها نیز مبدل و جابجا شده و معنا، مفهوم، و مقصود اصلی را از جایگاهش منحرف می‌سازند؛ همان که فرمود: « یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ – کلمه را از جایگاه و مواضعش منحرف می‌سازند / النساء، 46» ، و انسان از طریق همین کلمات و جملات، مفاهیم و مقاصد را درک می‌کند و سپس می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد.

پس چنین نیست که می‌گویند: « اگر نمازی نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»!

نکات:

یک – نماز خواندنی نیست، بلکه اقامه نمودنی است، پس برخی نماز می‌خوانند، اما آن را اقامه (برپا) نمی‌دارند؛ چنان که شاهدیم بسیاری نماز خواندند و امام کشتند – نماز می‌خوانند و مسلمانان را قتل عام می‌کنند - بسیاری قرآن کریم و نماز می‌خوانند، اما نه تنها هیچ "اتصالی" برایشان رخ نمی‌دهد، بلکه به جدایی دورتری نیز دچار می‌گردند – و بسیاری دیگر نماز می‌خوانند، ولی این نماز خواندنشان، نه تنها آنها را رشد نمی‌دهد و مقرب نمی‌سازد، بلکه حتی از تکرار و استمرار "فحشا و منکر" نیز بازشان نمی‌دارد، در حالی که فرمود: « نماز، از کار زشت و ناپسند باز مى‌دارد ».

دو – نماز (صلاة)، ستون دین و طبق حدیث، صورت و شناسنامه‌ی مسلمان و مؤمن (دیندار) می‌باشد، اما هدف نیست که اول و آخر دین قلمداد گردد؛ بلکه "مبدأ و هدف"، همان "معبود" است؛ اصل "یاد خدا بودن (ذکر) است"، اصل "وصل شدن ذهن، فکر، عقل، قلب و عمل"، به رحمت بیکران الهی است؛ پس او "نماز" را وسیله‌ی این اتصال مقرر نمود.

امر (حُکم)، اثر و هدف (حکمت) در یک آیه:

« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » (العنکبوت، 45)

ترجمه: آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتی‌ها و گناه بازمی‌دارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند می‌داند شما چه سازید!

* - در این آیه، به جای واژه‌ عمل، که کلی است، واژه‌ی "صُنع" آورده شده است، به معنانی صنعت و ساختن؛ چرا که انسان با رویکرد به برپا داشتن نماز، و یا ترک و یا سبک شمردن آن، خودش، اطرافیان، جامعه و دنیا و آخرت خود و آنها را می‌سازد.

بنابراین:

1- هدف؛ یاد خداوند متعال و اتصال تمام وجود به رحمت او می‌باشد، که سبب رشد، کمال و تقرب می‌گردد. (وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ)

2- اصلی‌ترین، والاترین و کامل‌ترین طریق این یاد (ذکر) و وصل، تلاوت قرآن کریم و اقامه نماز (صلاة) می‌باشد. (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ)

3 – اثر نماز و این وصل با عظمت، دور شدن از پلیدی‌ها و گناهان می‌باشد که تا محقق نگردد، از رشد، کمال، قرب و اتصال به رحمت بیکران الهی نیز خبری نیست.

لذا فرموده‌اند: اگر نماز مقبول در کارنامه‌ی عمل نباشد، سایر عبادات و اعمال خوب نیز حبط شده هستند؛ چنان که فرمود: «جایگاه نماز، به منزله‌ی سر است به بدن»؛ پس اگر سر جدا شود، بدن رشید و زیبا نیز جز جسدی متعفن نخواهد بود.


www.x-shobhe.com

شبهه 188

پرسش: وقتی با کسانی زندگی می‌کنی که نجس و پاکی برایشان مهم نیست و رعایت نمی‌کند، چه باید کرد؟ خیلی زندگی برام سخت شده. در سایت‌های دیگر که پاسخ این سوال به دیگران را میخوندم، فورا نوشته‌اند وسواس نداشته باشید که گناه است. خواهش می‌کنم شما اینو نگید؛ چون من اگر فرق وسواس داشتن را با رعایت طهارت می‌دانستم و تشخیص می‌دادم که اصلا سوال نمی‌کردم! واقعا مرز تشخیص وسواس و رعایت نجاست چیه؟!

 

 در این متن، دو پرسش مطرح است، یکی «به هنگام معاشرت با کسانی که طهارت را رعایت نمی‌کنند، چه باید کرد» و دیگری «مرز رعایت احکام با وسواس»، که سایت‌های دیگر، به تناسب سؤال، به این بخش پاسخ داده‌اند.

الف – بی‌تردید زندگی و معاشرت با کسانی که طهارت را رعایت نمی‌کنند، سخت است. چنان که معاشرت با جاهل، لجباز، متکبر، احمق سخت است و یا همزیستی با بخیل یا حسود سخت است، چنان که زندگی در محیط یا اجتماعی که بهداشت در آن رعایت نمی‌شود، سخت است، و یا کسب و کار و درآمد حلال، در محیط یا بازاری که در آن حلال و حرام رعایت نمی‌شود، سخت است، و هم چنین زندگی با آدم وسواسی سخت است.

اما، توجه به این نکته ضروری است که "نجس بودن"، از مواردی است که فقط با "یقین" اطلاق می‌گردد و با حساب احتمالات و حدسیات، چیزی متنجس (نجس شده) محسوب نمی‌گردد.

به عنوان مثال: نمی‌توانید بگویید که چون می‌دانم فلانی طهارت را رعایت نمی‌کند، پس حتماً دستانش نجس است! یا بگویید: لابد یک‌بار از بینی‌اش خون آمده و آب نکشیده، پس حتماً صورتش نجس است. بلکه باید یقین نمایید که نجس شده و تطهیر ننموده است.

به عنوان مثالی آشنا؛ کیف، کفش، کمربند و کالای چرمی که از بلاد کفر بیاید، نجس است، چرا که یقین دارید روش تهیه با ذبح اسلامی صورت نگرفته است، اما اگر همان از یک کشور اسلامی بیاید، محکوم به پاکی است، و دیگر لازم نیست که تجسس و تحقیق نمایید تا یقین حاصل کنید ذبح اسلامی صورت پذیرفته است.

الف / 1 – تعمیم حکم نجاست:

متأسفانه حتی بسیاری از آنان که رعایت می‌کنند، احکام طهارت و نجاست را نمی‌دانند و بالتبع خود و دیگران را به زحمت انداخته و با مشکل مواجه می‌نمایند. به عنوان مثال: شیء متنجس (نجس شده)، فقط تا سه واسطه نجس می‌کند، مثلاً دست نجس شده اگر تر باشد یا با لباس تر تماس داشته باشد، لباس نجس می‌شود و ...، اما اگر منتجس سوم، با چیزی تماس داشته باشد، دیگر آن را نجس نمی‌کند.

مقام معظم رهبری:

«چیزی که با عین نجس تماس یافته و نجس شده است، اگر باز با چیزی که پاک است تماس پیدا کند و یکی از آنها تر باشد، آن چیز پاک را نجس می‌کند، و باز این چیزی که بر اثر ملاقات با متنجس نجس شده است، اگر با چیز پاکی برخورد نماید، بنابر احتیاط واجب آن را نجس می‌کند، ولی این متنجس سوم هیچ چیزی را با ملاقات خود نجس نمی‌کند» (اجوبة الاستفتاءات، آیة الله العظمی خامنه ای، ج 1، ص 58. سؤال283)

آیت الله العظمی سیستانی:

ایشان مثالی را مطرح نموده‌اند: « در صورتى که دست راست به بول متنجس شود، آن‏گاه آن دست با رطوبت جدیدى با دست چپ ملاقات کند، این ملاقات موجب نجاست دست چپ خواهد بود و اگر دست چپ بعد از خشک شدن با لباس مرطوب مثلًا ملاقات کند، لباس نیز نجس مى‏شود، ولى اگر آن لباس با چیز دیگرى با رطوبت ملاقات کند حکم به نجاست آن چیز نمى‏شود» (توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏1، ص 88)

ب – وسواس:

اما "وسواس" که اختصاصی نیز به مسلمانان و وسواس در احکام ندارد، یک عارضه و بیماری است که در هر مبتلایی، نسبت


به موضوع یا موضوعاتی [چیز یا چیزهایی] ظهور و بروز می‌یابد. ممکن است کسی مسلمان نباشد و اصلاً در محیط اسلامی هم نباشد، ولی به چیزی وسواس پیدا می‌کند، به عنوان مثال: دائماً دستان خود را بو می‌کند و هر چه می‌شوید، دوباره بو می‌کند، آخرش هم خسته می‌شود، نه این که راضی شود.

اگر آدم وسواسی به حسب ظاهر مسلمان باشد، ممکن است به تکبیر گفتن خود و یا تلفظ صحیح "والضالّین" و مقدار کشیدن مدّ آن وسواس پیدا کند، و البته بیشتر نسبت به احکام طهارت وسواس‌شان عود می‌کند.

این آدم وسواسی، خودش به خوبی تشخیص می‌دهد که مثلاً دستش نجس شد؛ و خوب می‌داند که با یک بار طهارت با آب کُر، تطهیر شده و پاک می‌شود، اما ده‌بار، بیست‌بار و بیشتر، این دست را زیر آب کُر می‌برد، و آخرش نیز خسته می‌شود و رها می‌کند، نه این که راضی شده باشد.

این گروه، به تبع وسواس‌شان، همگان و همه چیز را نجس قلمداد می‌کنند، حتی سوار تاکسی یا اتوبوس هم که بشوند، پس از رسیدن به منزل، خود و لباس‌هایشان را آب می‌کشند! حال خدا نکند با کسی معاشرتی داشته باشند که بدانند او رعایت نمی‌کند!

در هر حال، تا یقین ننمایید که چیزی نجس شده و "متنجس" است، نمی‌توانید حکم نجس به آن بدهید و اگر یقین پیدا کردید نیز با یک بار تطهیر با آب کُرّ، یا سه بار با آب قلیل (آب تمیز و کمتر از کُر)، پاک می‌شود و اضافه بر آن وسواس می‌باشد.

فرض کنید که در خانه می‌دانید "مادر" رعایتی ندارد. اما می‌بینید که او ظروف را با دست‌هایش زیر آب کُر شسته است؛ پس هم دستش پاک است و هم ظروف، و تجسس لازم نیست.

حکم خداوند حکیم:

نجاست و احکام آن، تطهیر و احکام آن، همگی حُکم خداوند حکیم می‌باشند؛ بنابراین کسی که به خاطر غفلت یا اهمال و یا وسواس، از این احکام عدول کند، به حدود الهی تجاوز نموده است؛ او از سوی خود احکام وضع می‌کند و بدتر آن که آنها را به اسلام نسبت می‌دهد! لذا فرمودند که «وسواس از شیطان است»؛ چنان که می‌دانیم، وسواس، با وسوسه ایجاد و تحریک می‌گردد.

www.x-shobhe.com


مهدویت 14

چرا امام زمان (عج) می‌آید که انتقام یک بانو را بعد از هزار سال بگیرد؟ 2- چرا امام زمان (عج) می‌آید که انتقام کشتار عاشورا را از نسل‌های بعدی بگیرد؟ و دو سوم مردم جهان را بکشد؟


 دقت کنید که ایجاد کنندگان اعوجاج در اذهان عمومی و اعتقادات، الزاماً یک گزاره‌ی غلط را به صورت شفاف بیان نمی‌دارند که همگان به خطای آن پی‌ببرند، بلکه اغلب نکته انحرافی خود را در قالب «سؤال» القا می‌کنند و هیچ کاری هم با پاسخ‌اش ندارد.

در این روش، ابتدا یک قضیه به صورت غلط مطرح می‌شود – سپس راجع به آن در قالب سؤال یا گزاره، حکم غلط صادر می‌شود و سپس همان قضیه و حکم نادرست، به چالش کشانده می‌شود.

* – چه کسی گفته است که امام زمان علیه السلام، فقط برای این می‌آیند که انتقام ظلم‌های اِعمال شده به یک بانوی بزرگوار را بگیرند؟!

* – چه کسی گفته که امام زمان علیه السلام برای این می‌آیند که انتقام کربلا را نسل‌های قرون بعدی بگیرند؟

*** – پس چرا باید حکمت، فلسفه و علت قیام حضرت حجّت علیه السلام، اینگونه مطرح شود که با چنین چون و چرایی‌هایی مواجه گردد؟!

نکته:

یک – اگر چه اجرای عدالت حق است – قصاص مجرم حق است – وصی و صاحب دم، حق قصاص دارد و ...، اما چرا بیان می‌شود که ظهور و قیام ایشان فقط به همین علت است؟

دو – هم کسانی که به حضرت فاطمة الزهراء علیهاالسلام ظلم کردند و هم کسانی که به سیدالشهداء علیه السلام ظلم کردند و هم آنان که به سایر اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند، همگی مُرده‌اند و اکنون دچار شدیدترین عذاب‌های الهی هستند؛ باز گشت دادن آنها به دنیا، خودش نوعی تخفیف می‌شود، چرا که هیچ عذابی در دنیا، مانند لحظه‌ای از عذاب اخروی نمی‌باشد [اگر رجعت و قصاصی هم برای برخی هست، برای اتمام حجّت به دیگران می‌باشد] – پس "انتقام" به این معنا، چه معنا و مفهومی دارد؟ و انتقام ظلم و جور آنها از دیگران، چه جایگاهی در نظام عدل الهی دارد؟!

انتقام و منتقم:

"مُنتَقِم = انتقام گیرنده"، از نام‌های خداوند متعال می‌باشد؛ اما «انتقام» یعنی چه، که از صفات افعالی خدا و بالتبع خلیفه‌ی او می‌باشد؟

واژه انتقام که از ماده نَقم (نقمت) گرفته شده به معنای انکار چیزی با زبان یا عقوبت در عمل می‌باشد (مفردات راغب اصفهانی ذیل واژه نقم) و هم چنین به معنای اکراه (صحاح اللغه) و شدت کراهت (المصباح) به کار رفته است. اما به زبان ساده می‌توان این طور تعریف کرد که وقتی خدا [که منعم است] نعمتی می‌دهد و بنده یا بندگان آن نعمت را ضایع می‌کنند؛ خدا «نقمت» را به جای نعمت برای‌شان جایگزین می‌نماید، یعنی دچار گرفتاری، بدبختی، مشکلات و سختی‌های طاقت فرسا شده و بالاخره هلاک می‌گردند. این انتقام است.

چرایی ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام در قرآن:

الف – چرایی ظهور و قیام ایشان، برای این است که خداوند متعال، نور هدایت را بدون انقطاع قرار داده است و هر چه کفار سعی کنند که این نور را خاموش کنند، موفق نمی‌شوند؛ و هر چه مشرکین (با ظلم، ترور و قتل فیزیکی) سعی می‌کنند تا نور خدا را خاموش کنند، نه تنها موفق نمی‌شوند، بلکه خدا نورش را کامل و تمام می‌گرداند، اگر چه کفار و مشرکین را خوش نیاید.

«یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (التوبة، 32)

ترجمه: مى‏خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.

ب - چرایی ظهور و قیام ایشان، برای این است که اراده و مشیّت حکیمانه خداوند سبحان بر این قرار گرفته است که ضعیف نگاه داشته شدگان (در رأس آنها اهل بیت علیهم اسلام)، نه در یک شهر یا کشور، بلکه در روی زمین، جایگزین ظالم‌ها شوند. کسانی که از همان ابتدا، حق حاکمیت با آنان بود و اگر این حق ضایع و غصب نمی‌شد، جامعه بشری با این مشکلات و موانع رشد و کمال مواجه نمی‌گردید:

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (الأنبیاء، 105)

ترجمه: و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

ج – ظهور و قیام ایشان برای آن است که تمامی وعده‌های خدا به مؤمنین و نیز وعیدهای خدا به کفار، مشرکین و ظالمین، محقق گردد. و هر انتظاری، برای هر کمالی، به پایان رسد.

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (النّور، 55)

ترجمه: خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.

ریشه‌ها و شاخه‌ها:

*** – اگر هیچ ظلمی، اتفاقی و حادثه‌ای رخ نمی‌دهد و حتماً ریشه و اساسی دارد «أسّسَت أساسَ الظُلم عَلیکُم»، برچیدن ظلم (انتقام) نیز ریشه‌ای و اساسی می‌باشد. این گونه نیست که اگر خواستند "شَجره‌ی خبیثه" را قطع کنند، ریشه و ساقه‌ی اصلی را رها کنند و فقط برخی از شاخه‌ها و یا برگ‌ها را قطع نمایند. بلکه از ریشه می‌خشکانند یا از زمین در می‌آورند.

پس اگر کفر، ظلم، جور و بی‌عدالتی از ریشه قطع شد، می‌شود "انتقامِ" سیدة النساء یا سیدالشهداء و سایر امامان علیهم السلام و نیز شهدا و مظلومان عالم در طول تاریخ.

*** – اگر تاریخ پیوسته است، جریانات تاریخی نیز امتداد دارد. پس اگر حجّت خدا هست، همیشه هست، یا امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام – یا حجّت بن الحسن العسکری عجّ الله تعالی فرجه الشریف. و هر امتی با امامش امتحان می‌شود.

هم چنین اگر ظلم و ظالم وجود دارد، آن هم امتداد دارد. خواه ابلیس باشد یا شیطان بزرگ (امریکا) – فرعون باشد یا اوباما، ها – معاویه باشد یا انگلیس – یزید باشد یا نتانیاهو و ... .

پس مؤمنین و کفار هر عصر و نسلی، با قرار گرفتن در جریان واحد، خودشان از همان‌ها هستند، از رو اگر زمان هلاکت کفار، مشرکین، ظالمین و منافقین عالم فرا رسید، به جرم خودشان معذب و هلاک می‌شوند و چون در امتداد یک جریان می‌باشد، انتقام از اسلاف آنان نیز صورت می‌پذیرد.

حکمت و هدف ظهور در حدیث:

یک حدیث جامع کافیست تا اگر محققی می‌خواهد هدف ظهور و قیام ایشان را بداند، در این حدیث تأمل و تفکر و تعمق نماید. این حدیث شریف را با توضیح مقام معظم رهبری، ایفاد می‌نماییم:

«یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا»

ترجمه: خداوند متعال (الله) به واسطه او، زمین را پر از قسط و عدل می‌نماید، همان گونه که پر است ظلم و جور شده است.

مقام معظم رهبری:

«اگر ما جامعه‌ى بشرى را در طول تاریخ به کاروانى تشبیه کنیم که دارد یک مسیرى را میرود، [این] سؤال مطرح است که این کاروان به کجا میرود؟ مقصد این کاروان کجا است؟ منتهاالیه این سِیر کجا است؟ این یک سؤال جدّى است؛ این باید در هر جهان‌بینى‌اى پاسخ داده بشود. ادیان به این پاسخ داده‌اند. پاسخهاى نحله‌هاى فکرى غیر دینى در این زمینه یکسان نیست، لکن پاسخ ادیان به این سؤال، تقریباً یکسان است؛ پاسخ مشخّصى است. تا آنجایى که ادیان الهى و ادیانى را که رونویسى از ادیان الهى‌اند، مى‌شناسیم - ولو خودشان هم الهى نباشند، امّا پیدا است اصول و قواعد کار را از ادیان الهى گرفته‌اند - همه معتقدند که این کاروان در پایان، در آخر راه، به یک منزلگاه مطلوب و دلگشا و دلنشین خواهد رسید.

خصوصیّت عمده‌ى این مقصد هم «عدالت» است؛ عدالت، خواسته‌ى عمومى بشریّت از اوّل تا امروز و تا آخر است. اینهایى که سعى میکنند در مبانى و تفکّرات اصولى، معتقد به تنوّع و تغییر و تحوّل و مانند اینها بشوند، این‌را نمیتوانند انکار کنند که خواسته‌ى بشریّت از روز اوّل تا امروز چند خواسته است، که از جمله‌ى اساسى‌ترین آنها عدالت است؛ بشر دنبال عدالت [است]؛ هیچ‌وقت از این خواسته منصرف نشده است و در نهایت، این خواسته برآورده میشود، که در آثار ما [آمده] : «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا» - در اغلب متون «کَما مُلِئَت» [است]، در بعضى هم «بَعدَ ما مُلِئَت» - این پاسخ همه‌ى ادیان است. در واقع هر فردى از آحاد بشر میداند که این سِیر عمومى بشر به کجا منتهى خواهد شد. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این‌جور باید بگوییم که یک مسافرى یا یک کاروانى از پیچ‌وخم‌هاى دشوار، از معبرهاى سخت، از کوهستانها، از وادى‌ها، از درّه‌ها، از لجن‌زارها، از خارزارها، همین‌طور دارد عبور میکند، راه را میپیماید، براى اینکه خودش را به یک نقطه‌اى برساند؛ این نقطه کجا است؟ این نقطه عبارت است از یک اتوبان، یک جادّه‌ى مهم، یک جادّه‌ى باز، یک راه هموار. همه‌ى آنچه در تاریخ بشر تا امروز مشاهده می‌کنیم، حرکت در همان کوره‌راه‌ها و در همان فرازونشیب‌ها و در همان خارستانها و لجن‌زارها و مانند اینها بوده است؛ بشریّت دارد همین‌طور این راه را طى میکند تا به اتوبان برسد؛ این اتوبان، دورانِ مهدویّت است، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام الله علیه) است.‌»


www.x-shobhe.com

شبهه 187

پرسش : برهان و فلسفه مرگ و حیات انسان چیست؟ چرا انسان به دنیا بیاید و زجر بکشد وعبادت کند وآخر هم بمیرد و بپوسد و اگر عبادت واطاعت خدا نکند جهنم می‎رود؟ 


ادامه مطلب ...

شبهه 186


پرسش : شبهه می‌کنند که خداوند دینش را با زور به مردم تحمیل می‌کند، و در بیشتر آیات قرآن وعده‌ی عذاب می‌دهد، پس این خود نشان می‌دهد که فطرت انسان نیاز به خدا ندارد. چون اگر داشتند، با میل و اراده‌‍‌ی خود مسلمان می‌شدند، نه با زور و تهدید. پاسخ چیست؟


 اگر مسلمانی ارادی نبود، همین طغیان کنندگان نیز تسلیم امر پروردگارشان می‌شدند؛ پس همین که خودشان منحرف و معترضند، پاسخ مستند و مستدلی می‌باشد بر این که انتخاب دین اختیاری است و نه زوری و تحمیلی. آیا فقط هر کس مسلمان شده، با زور و تحمیل مسلمان شده است و کافران از این زور و تحمیل خداوند متعال، معاف و مستثنا شده‌اند؟!

پس با کمی تأمل و تفکر در مورد ادعا، پاسخ‌ها روشن می‌گردد؛ اما جهت توجه بیشتر ذهن، به چند مطلب پیرامون ساختار همین شبهه، اشاره می‌گردد:

توحید:

●- آیا ایجاد کنندگان این شبهه، قبول دارند که خدایی هست و سپس او را متهم می‌سازند که «دینش را به زور تحمیل می‌کند»! یا اصلاً وجود خداوند سبحان و بالتبع نبوت و دین را قبول ندارند؟!

اگر قبول دارند که خدایی هست، پس باید خود و هر چه هست را بنده و مخلوق او بدانند. باید از یک سو او را علیم و حکیم بدانند؛ منزه از هر عیب و نقص و توصیفی که مختص مخلوقات می‌باشد بدانند؛ و از سویی دیگر، خیال نکنند که خودشان بیشتر از خالق‌شان می‌دانند!

●- و اگر وجود خداوند سبحان را قبول ندارند، پس چرا می‌گویند: «خدا دینش را به زور تحمیل می‌کند»؟! چطور ممکن است که عاقلی وجود "فاعل" را قبول نداشته باشد، اما "فعل" را به او نسبت دهد؟!

●- نتیجه آن که این شبهه‌پردازان، هم جاهل هستند، هم کافر هستند و هم معاند. یعنی چنین نیست که قبول نداشته باشند، بلکه چون ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس، می‌دانند که خدایی هست و بازگشت به سوی اوست، اما به جنگ خالق خود و پروردگار عالمیان رفته‌اند.

دین:

●- آیا ایجاد کنندگان این شبهه، اصلاً می‌دانند که "دین" یعنی چه؟ اگر نمی‌دانند که نباید در مورد دین خدا سخن بگویند، و اگر می‌دانند، لابد آگاه هستند که خودشان نیز نوعی "نوعی" دین دارند و در عالم هیچ کسی "بی‌دین" نیست، ولو دینش حق نباشد و باطل باشد. در سوره الکافرون فرمود که به کفار بگو: «دین شما برای خودتان، دین من برای خودم»، یعنی کفار نیز دین دارند.

●- دین، به مجموعه‌ی جهان‌بینی، اعتقادات و بایدها و نبایدهای منطبق با آن گفته می‌شود، پس هیچ کسی بی‌دین نیست؛ حال خواه مسلمان یا مسیحی باشد، خواه هندو و بودایی، و خواه پیرو ایسم‌ها، و یا بنده و تابع هوای نفس خود و دیگران.

تمامی این ادیان، تشویق و تهدید دارند؛ حتی هوای نفس نیز با مشتهیات تشویق می‌کند و با فشارها تهدید می‌کند، آیا با زور تحمیل می‌کنند؟! یا هر گرونده‌ای با اراده و اختیار خود انتخاب کرده و به سوی محبوبش می‌رود؟!

اگر با زور تحمیل شده بود که همه یک دین داشتند.

زور و تحمیل:

●- به نظر می‌رسد حتی معنا و مصداق واژه‌هایی چون: «زور و تحمیل» را نمی‌دانند، وگرنه دست کم به خودشان نظری می‌انداختند و چنین ادعایی ننموده و به او افترا نمی‌بستند!

  ادامه مطلب ...