ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه112

پرسش
چرا حضرت علی(ع) با چاه درد دل می‌کرد؟ چرا حرف‌های دل خود را به خدا نمی‌گفت؟ با این کار می‌خواستند چه درسی به ما بدهد؟

پاسخ اجمالی

میثم تمّار از یاران نزدیک امام علی(ع) بود. میثم گاهى مناجات‌هاى آن‌حضرت را در نخلستان‌هاى کوفه از نزدیک مشاهده کرده است. میثم در این باره می‌گوید: «شبی از شب‌ها مولای من امیرالمؤمنین علی(ع) با من به بیرون از کوفه آمد و در مسجدی که آن‌جا بود چهار رکعت نماز گزارد، بعد از سلام نماز و گفتن تسبیح عرضه داشت:

خدایا! چگونه تو را بخوانم با آن‌که نافرمانی تو را کرده‌ام، و چگونه تو را نخوانم بعد از آن‌که تو را شناخته و محبت تو در دلم جای گرفته است. دستی را به طرف تو دراز کردم که از گناه پُر است و چشمی که امیدوار (به بخشش و کرم) تو است... (دعایی طولانی کرد) سپس صدا را آهسته نمود و سر بر خاک نهاده سجده کرد و یک‌صد مرتبه گفت: العفو، العفو، آن‌گاه برخاست و بیرون رفت، من به دنبال حضرت به صحرا رفتم، حضرت خطّی برایم کشید و فرمود: مبادا از این خط بگذری! آن‌گاه خودش تنها رفت، شب تاریکی بود با خودم گفتم: تو مولای خود را رها کردی با آن‌که او دشمنان بسیار دارد، در پیشگاه الهی و نزد پیامبر او چه عذری خواهی داشت، به خدا که دنبالش خواهم رفت و مراقب او خواهم بود، گرچه از فرمان او سرپیچی کنم. به همین جهت، دنبال حضرت حرکت کردم، مقداری که آمدم دیدم حضرت سر را تا نصف بدن درون چاهی فرو برده و با چاه سخن می‌گوید و چاه نیز با حضرت سخن می‌گوید، که ناگاه حضرت متوجّه من شده فرمود: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: آیا نگفتم از آن خط عبور نکنی؟ عرض کردم: ای مولای من! از دشمنان بر شما ترسیدم دلم آرام نگرفت فرمود: آیا از حرف‌های من چیزی شنیدی؟ عرض کردم: نه، فرمود: ای میثم! در سینه عقده‌هایی است که وقتی سینه‌ام از آن تنگ می‌شود با دست زمین را گود می‌کنم و اسرار خود را برای آن بازگو می‌کنم...».[1]

 

ادامه مطلب ...

شبهه110

ایلیا نام خدا است پس چگونه شیعیان آن‌را بر حضرت علی(ع) منطبق می‌کنند؟ آیا در کتاب مقدس منظور از ایلیا، علی(ع) است؟
پرسش
«ایلیا» به زبان مسیحیان گذشته، به معنای الله است، پس چطور مسلمانان آن را نام حضرت علی(ع) می دانند؟
پاسخ اجمالی
برای کلمه «ایلیا»، معانی مختلفی ذکر شده است؛ لذا در ترجمه آن نیز اختلافاتی وجود دارد. و در این‌که به معنای خدا هم به‌کار می‌رود یا نه اختلافاتی وجود دارد؛ حال بر فرض که این کلمه در معنای خدا هم به‌کار رفته باشد، باید گفت قطعاً معانی دیگری نیز برای این کلمه وجود دارد که از جمله آنها، معنایی است که در آن علی(ع) قصد شده است. اکنون نمونه‌ای از جملات کتاب مقدس را ذکر می‌کنیم که در آن «ایلیا» قطعاً به معنای خداوند نیست و به علی(ع) انطباق دارد؛ در انجیل یوحنا آمده است؛ کاهنان یهود به یحیی می‌گویند: آیا تو مسیح هستی؟ یحیی در جواب می‌گوید:‌ «نه، من مسیح نیستم». پرسیدند: خوب پس که هستید؟ آیا ایلیا هستید؟ جواب داد: «نه». پرسیدند: آیا شما آن پیغمبر نیستید که ما چشم به راهش می‌باشیم؟ باز هم جواب داد: «نه» ... .[1]
از این عبارت نکاتی به‌دست می‌آید:
1. در این جملات، اشاره به آمدن پیامبری شده که غیر از مسیح و غیر ایلیا می‌باشد. حال سؤال ما از مسیحیان این است که بعد از مسیح، قرار به آمدن چه پیامبری بوده که کاهنان، احتمال داده‌اند یحیی آن پیامبر باشد. به نظر مسلمانان این پیامبر، پیامبر گرامی اسلام(ص) است.
2. از این متن به وضوح مشخص است که ایلیا، نه مسیح است و نه پیغمبری که انتظارش را می‌کشند. همچنین ایلیا در این عبارت، خداوند نیز قطعاً نیست و معنا ندارد که کاهنان یهود از یحیی سؤال کنند که آیا تو خدا هستی.
3. برخی معتقدند که ایلیا به معنای الیاس است، بر فرض اگر قبول کنیم که ایلیا در این عبارت به معنای الیاس باشد، به دست می‌آید که الیاس لقبی بوده که بر شخص مورد نظر اطلاق می‌شده است. نه این‌که پیامبر الیاس که قرن‌ها قبل می‌زیسته مورد نظر باشد. بنابر این، اگر بپذیریم که منظور از کلمه ایلیا، الیاس است، می‌توان این لغت را صفتی برای علی(ع) دانست. هرچند این‌که اصل ایلیا را استفاده کرده و نه الیاس را، نشان از این است که ایلیا غیر از الیاس است.
نتیجه این‌که؛ ایلیا همان علی(ع) بود که روایات بسیاری بر این مطلب وجود دارد.[2] همچنین پیامبر اسلام(ص) نیز همان پیامبری است که آنان منتظرش بوده‌اند و آن پیامبر غیر از مسیح است که در ابتدا از آن سؤال شده است.
 

[1]. یوحنا، 1: 20 - 22؛ در کتاب مقدس کلمه ایلیا آمده و در ترجمه‌ها نیز ایلیا نقل شده است، ولی در ترجمه‌های متأخر فارسی این کلمه را به «الیاس» معنا کرده‌اند که به نظر درست نیست.
[2]. ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 37، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، محقق و مصحح: علوان، نبیل رضا، ص 270، انتشارات انصاریان، قم، چاپ سوم، 1419ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ‏1، ص 206، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
www.islamquest.net

شبهه101

پرسش
زمانی که مردم برای بردن حضرت علی (ع) به مسجد و گرفتن بیعت، منزل ایشان را به آتش کشیده و آن همه فجایح تاریخی و بشری به وجود آورده بودند! چرا آن حضرت با دیدن این صحنه ها، از خود هیچ عکس العملی نشان ندادند؟
پاسخ اجمالی

با توجه به این که  ائمه (ع) از هر گونه گناه و خطا و فراموشی معصوم اند، باید به صحت رفتار و سیره امامان (ع) اعتقاد داشته و به مقدار توان به دنبال کشف اسرار و دلایل آن باشیم، تا به عنوان الگو در زندگی خود به کار بندیم.

از طرف دیگر با تحلیل رفتار و سیره امامان (ع) می توان به خردمندی و دوراندیشی آنان در تمام موضع‏گیری ها پی برد؛ زیرا رفتار و موضع‏گیری امامان، با ملاحظه تأثیرگذاری در طول تاریخ و پیروزی نهایی حق بر باطل می‏باشد. با این نگاه صبر و سکوت امام علی (ع)، فریادی رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ است. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند تا نهال نو پای اسلام بتواند به رشد و تعالی خود ادامه دهد.

او خود بیان می­دارد که انگیزه سکوتش حفظ دین، حفظ وحدت اسلامی و رعایت مصالح جهان اسلام، بوده است.

پاسخ تفصیلی

درباره رفتار و سیره معصومان (ع) از دو زاویه "پیش نگاه" و "پس نگاه" می‏توان به قضاوت نشست.

با نگرش پیش نگاه»امامان (ع) معصوم هستند و "قول، فعل و تقریر" آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون است، به ویژه در مواردی که به امامت و هدایت جامعه مربوط است. در این گونه موارد تمامی علما نسبت به عصمت امامان (ع) اتفاق نظر دارند. با پایبندی به این اصل اساسی باید به صحت رفتار و سیره امامان (ع) اعتقاد داشت و به مقدار توانایی به دنبال کشف اسرار و دلایل آن باشیم تا به عنوان الگو در زندگی خود به کار بندیم.

با نگرش پس نگاه نیز می‏توان، به خردمندی و دوراندیشی امامان (ع) در موضع‏گیری های آنان پی برد؛ زیرا رفتار و موضع‏گیری امامان، با ملاحظه تأثیرگذاری در طول تاریخ و پیروزی نهایی حق بر باطل است. اگر چه در زمان خودشان این پیروزی اتفاق نیفتد و رنج و سختی فراوانی را در زندگی خود تحمل کنند. با این نگاه صبر و سکوت امام علی (ع)، فریادی رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ است. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند چنان که ابوسفیان حاضر شده بود با امام علی (ع) بیعت کند و علیه خلفا اقدام کند! امّا امام علی (ع) با آگاهی و دوراندیشی دست رد بر سینه آن بدخواه مسلمانان زد.

در روزی دیگر امام علی (ع) در پاسخ به حضرت فاطمه (س)که از ایشان پرسیدند؛ چرا با آن همه قدرت و توان هیچ اقدامی برای تنبیه این افراد پست و زبون انجام نمی دهی؟ فرمودند: اگر می‏خواهی نام پدرت رسول الله (ص) همچنان باقی بماند باید صبر کنیم.[1] در روایت دیگر امام علی (ع) فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودی دین، بازگشت کفر و پراکندگی مسلمانان در میان نبود، این گونه صبر نمی‏کردم.[2]

این دو نمونه تاریخی و نمونه‏های فراوان دیگر حکایت از آن دارد که حساسیت زمانه اقتضا می‏کرد اهل بیت (ع) و مخصوصا امام علی (ع) حتی برای حفظ ظاهر اسلام، آن چنان که گفته شد، صبر کنند و همچون "خار در چشم و استخوان در گلو" روزگار را بگذرانند.

اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهی ظلم و خیانت برای همگان در طول تاریخ معلوم شود. هنر امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) آن بود که به گونه‏ای رنج و زجر را تحمل کردند که رو سیاهی آن برای ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفی در طول تاریخ به حقانیت اهل بیت گواهی دهد.

پس به عنوان یک اصل کلی می‏توان گفت: هرگاه اظهار حق با مظلومیت همراه باشد ماندگاری آن بیشتر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیشتر باشد، تأثیر آن حق در طول تاریخ پر رنگ‏تر خواهد بود. نقطه اوج تقارن "حقانیت و مظلومیت" را در زندگانی اهل بیت به ویژه حضرت علی (ع) حضرت فاطمه (س) و امام حسین (ع) می‏توان مشاهده کرد. از این رو اگر چه کشاندن امام علی (ع) برای بیعت و محنت‏های حضرت فاطمه (س) در این زمینه از جهت تاریخی و روابط زمینی یک "تحمیل" و ظلم آشکار بود، اما از جهت ملکوتی و آسمانی یک "انتخاب" بود. به همین جهت برخی اهل معرفت گفته‏اند: علی (ع) را نبردند، بلکه خودش رفت، اما به گونه‏ای که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.



[1] ر.ک: بحار، ج 29، ص 625.

[2] همان، ج 32، ص 61.


شبهه 123

خلاصه پرسش
چه اتفاقاتی برای عائشه همسر پیامبر اسلام(ص) بعد از نبرد جمل رخ داد؟ آیا او مدتی در حصر خانگی به سر می‌برد؟
پرسش
آیا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل، دستور به حصر خانگی عائشه دادند؟ آیا در این باب بین مورّخان اختلاف نظری هم وجود دارد یا خیر؟
پاسخ اجمالی
پس از اتمام نبرد جمل، امام علی(ع) فرمان داد تا عائشه را به منزل عبدالله بن خلف خزاعى - که همراه یکی از فرزندانش در همین جنگ و در سپاه عائشه بود و کشته شدند - ببرند. اما برای پاسخ به این‌که آیا این انتقال به نوعی حصر خانگی بود یا خیر، باید به چند نکته توجه نمود:
1. پس از جنگ، افرادی به عائشه ناسزا گفتند، اما امام ناسزاگویان را تنبیه فرمود.
2. عائشه با آن‌که به اشتباه از گزینش محافظانش در سفر بازگشت به مدینه شکوه کرده بود، اما هیچ شکوه‌ای از نحوه نگهداری خود بعد از جنگ نداشت.
3. ساکنان خانه عبدالله بن خلف طرفدار عائشه و مخالف امام علی(ع) بوده و در ابراز این دشمنی و دوستی، ابائی نداشتند.
با توجه به این نکات؛ مشخص می‌شود که فرستادن عائشه به آن منزل، به معنای ‌حصر نبود، بلکه او تا مهیا شدن برای بازگشت به مدینه، باید مدتی در بصره می‌ماند و امام(ع) نیز مکان مناسب و وسیعی را برای اقامتش در نظر گرفت که ساکنانش نیز هوادار او بودند.
 
 
پاسخ تفصیلی
نبرد جمل، اولین جنگی بود که بعد از خلافت امام علی(ع) و به دنبال بیعت شکنی برخی از بزرگان صحابه بین دو گروه از مسلمانان شعله‌ور شد. در این جنگ، مخالفان امام از قبائل و گروه‌های مختلفی بودند. عائشه همسر پیامبر اسلام(ص) از افراد برجسته و تأثیرگذار حاضر در این سپاه بود، اما پس از شکست، از حضورش در آن نبرد به شدت پشیمان و با مشکلات روحی بسیاری دست و پنجه نرم می‌کرد. عائشه پس از جنگ جمل، با قرائت آیه «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ؛ و در خانه‌هاى خود بمانید»،[1] آن‌چنان اشک می‌ریخت که روسری وی خیس می‌شد.[2]
همچنین در زمان احتضار، بسیار می‌گریست و می‌گفت: ماجرای نبرد جمل در گلویم گیر کرده است؛‌ ای کاش قبل از آن می‌مُردم و به فراموشی سپرده می‌شدم.[3]
با این مقدمه اکنون به آنچه برای عائشه پس از پایان نبرد تا بازگشت به مدینه رخ داد، می‌پردازیم.
عائشه و پایان جنگ جمل
گروهى از کوفیان به سوى شتری [که کجاوه عائشه بر روی آن بود]حمله برده و هوادارانش را از اطراف آن دور کردند. مردى از قبیله «مراد» به نام «اعین بن ضبیعة» خود را به شتر رساند و پاشنه‌هاى آن‌را قطع کرد. شتر بانگى سخت برآورد و میان کشته‌های جنگ سقوط کرد و کجاوه عائشه نیز واژگون شد. على(ع) به محمد بن ابی‌بکر فرمود: به نزد خواهرت برو! محمد دستش را داخل کجاوه کرد که به جامه عائشه رسید. عائشه گفت: إنّا لله، تو کیستى؟ مادرت به عزایت بنشیند و در سوگت گریه کند[که جرأت کردی دستت را به همسر پیامبر (ص) دراز کنی]. او گفت: من برادرت محمد هستم![4]
 
ادامه مطلب ...