ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه195

پرسش:چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم؟! وقتی گناه می‌کنیم ضررش به خودمان می‌رسد، مثلا موجب بیماری می‌شود یا دیگران از ما جدا می‌شوند و یا مانع رشد ما می‌شود، و به کسی هم ضررش نمی‌رسد (به جز بعضی از گناهان مانند ظلم که به دیگران ضرر می‌رسانیم) ولی در کل ضرش به ما می‌رسد. پس چرا باید عذاب ببینیم؟


پاسخ:بله ضررش به خودمان می‌رسد، اما چرا تفکیک کردیم که ضررش در دنیا به خودمان برسد، اما ضررش در آخرت به خودمان نرسد؟! مبنای عقلی این تفکیک چیست؟!

•- خودتان می‌فرمایید: "مانع از رشد ما می‌شود"، پس قهراً مانع از تقرب به خدا می‌گردد، سبب دور شدن از او می‌گردد و مقصد این دور شدن، جایگاه خوشایندی نیست و هر کس به این مقصد برسد، معذب خواهد شد.

•- عذاب گناه، از خود گناه جدا نیست. به همین دنیا نگاه کنید؛ چنین نیست که شما میوه یا زهری را بخورید، هیچ کدام اثر نداشته باشد، و پس مدتی دیگری بگوید: «بیا این ویتامین‌ها مال تو که میوه‌ خوردی، اما جگر تو را پاره پاره می‌کنم، چون زهر خوردی»! غیر بلکه اثر هر کدام در خودشان است.

•- آخرت هم همین‌طور است؛ فرمود: اینها که مال یتیم می‌خورند، یا ربا می‌خورند و ... آتش به درون خود می‌ریزند. یعنی ذات این گناه آتش است و می‌سوزاند. نه این دیگری بگوید: چون ربا خوردی، حالا از جای دیگری به تو آتشی می‌رسانم که بسوزی!

•- در قرآن کریم فرمود: نه تنها جهنم از همین دنیا بر آنها (مجرمان) محاط است، بلکه اصلاً خودشان همان آتش جهنم هستند.

الف – پرسش «چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم»؟ درست مثل این است که پرسیده شود:

•- چرا باید حیات به مرگ ختم نشود؟

•- چرا باید آخرتی در کار باشد؟

•- چرا هر کی هرکی نیست و حساب و کتابی در کار هست؟

•- چرا هر کاری نتایج متناسب خود را دارد (نظام خلقت علیمانه و حکیمانه است)؟

•- چرا در آخر کار، عاقل و جاهل – عالم و نادان - مؤمن و کافر – متقی و فاسد – عادل و ظالم و ... مساوی نمی‌شوند؟

ب – بدیهی است که اگر پرسش حلاجی شود و در قالب پرسش‌های زیر مطرح گردد، دیگر هیچ نیازی به پاسخ نمی‌ماند و عقل خودش پاسخ می‌دهد؛ و البته در کلام وحی نیز به دفعات و از زوایای گوناگون مورد تعلیم و تذکر قرار گرفته است. از جمله آن که فرمود: من نه بازی می‌کنم و نه به بازی ‌آفریده‌ام. بلک من "حق" هستم، آن چه می‌آفرینم نیز بر "حق" است، قول من، فعل من، دنیای من و آخرت من نیز بر "حق" می‌باشد.

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ» (الأنبیاء، 16)

ترجمه: ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست برای بازی نیافریدیم.

  ادامه مطلب ...

شبهه 187

پرسش : برهان و فلسفه مرگ و حیات انسان چیست؟ چرا انسان به دنیا بیاید و زجر بکشد وعبادت کند وآخر هم بمیرد و بپوسد و اگر عبادت واطاعت خدا نکند جهنم می‎رود؟ 


ادامه مطلب ...

شبهه 142

ترس و وحشت در علم اخلاق از ویژگی‌های ناپسند انسانی اعلام شده است. پس چرا خداوند با تهدید به عذاب، انسان‌ها را می‌ترساند؟!
پرسش
بر اساس حسن و قبح عقلی، ترس صفتی مذموم است و در روایت آمده است که مؤمن ترسو نسبت به کافر شجاع نزدیک‌تر به جهنم است. پس چرا خداوند همواره در قرآن با اشاره به عذاب‌ها و هلاکت‌های اقوام گذشته و یا عذاب‌های اخروی، مردم را از مخالفت با اوامر خود می‌ترساند و این صفت را در آنها ایجاد می‌کند؟

پاسخ اجمالی
ترس و خوف حالتی نفسانی است که به جهت احتمال ضرر و تصوّر رسیدن ضرری برای انسان حاصل می‌گردد. در علم اخلاق، ترس به دو دسته پسندیده و ناپسند تقسیم می‌گردد. ترس پسندیده، ترس و وحشتی است که انسان را در رسیدن به کمال خویش یاری نماید و ترس ناپسند، ترسی است که به نابودی انسانها انجامیده و آنان را از سعادت دنیوی و اخروی باز می‌دارد.
بنابراین، اگر خدا انسان‌ها را از عذاب می‌ترساند یا وعده به پاداش می‌دهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناهش پر از ضرر و زیان است، در دل او ترسی پسندیده ایجاد می‌شود که با کمک آن، گناهان را ترک کرده، اعمال نیک انجام داده و در مسیر پیروی از خدا گام برمی‌دارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.
از طرفی، هرکه شناختش از مقام پروردگار بیشتر و بالاتر باشد، نوعی ترس و خشیت – نه از نوع عادی آن – او را فرا می‌گیرد.
 
پاسخ تفصیلی
پاسخ این پرسش را طی دو بخش بررسی می‌نماییم: یکی به لحاظ ماهیت خوف(ترس) و اقسام آن، و دیگری به لحاظ ارتباط ترس با رجاء و امید.
در علم اخلاق «خوف» عبارت است از: «دل سوختن و متألّم بودن (اندوهگین شدن) به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد»؛[1] یعنی ترس حاصل نمی‌گردد مگر به جهت تشویش ذهن و اضطراب خاطر از رسیدن ضرر و مکروهى که آدمى آن‌را در ذهن خویش تصور می‌نماید و در حقیقت، از این‌که چنین تصوری در خارج محقق شود و ضرری به او برسد، متألّم و خائف می‌گردد.[2]
خوف بر دو قسم است: یکی خوف ممدوح و نیکو و دیگری خوف مذموم و ناپسند. خوف ممدوح همان خوف از خدای متعال و عظمت او و از گناهان خویش است. خوف مذموم –که از جمله صفات ناپسند بوده- سبب هلاکت انسان شده، و او را از سعادت دنیوی و اخروی باز می‌دارد.[3]
جهت حصول ترس در ترس ممدوح، آن است که ادراک قدرت قاهره و عظمت باهره، باعث اضطراب و وحشت می‌شود. به عبارت دیگر؛ عظمت آفریدگار، قدرت، و صفات جلال و جمال او در نهایت شدّت و قوّت است و فهمیدن این امر سبب می‌شود انسان نسبت به اعمالی که در ارتباط با این امر مهم و بزرگ انجام می‌دهد، احساس نگرانی کند. البته ادراک مراتب این شدّت و قوّت، به اختلاف عقول و مدرِکات مختلف می‌گردد؛ یعنی هرکس که عقلش کامل‌تر است، حیرت و سرگردانى بیشتری در شناخت عظمتِ جلال و جمال الهی دارد، و نتیجه این حیرت و سرگردانی بیشتر، خوف و ترس او نیز افزون‌تر خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‌ترسند».[4] امام على(ع) می‌فرماید: «داناترین شما، بیمناک‌ترین شماست».[5]
نتیجه این حالت پرهیز از معاصی است؛ زیرا معرفت به عظمتِ جلال و جمال الهی در دل اثر می‌کند و آن‌را به سوزش و اضطراب وادار می‌نماید، و اثر آن نیز از دل به بدن سرایت نموده، تن را ضعیف و لاغر، چهره را زرد و دیده را گریان می‌سازد. سپس به جوارح و اعضا سرایت می‌کند و آنها را از معصیت باز داشته و به طاعت و عبادت وا می‌دارد. پس کسى که سعى در ترک گناهان و کسب طاعات نمی‌کند، دل او از خوف خدا خالى است.[6]
نتیجه دیگر تحقق این صفت در انسان، پرهیز از شهوت‌رانی است؛ زیرا حالت خوف به سایر حالات و صفات شخص سرایت کرده و سبب می‌شود لذت‌هاى حرام دنیوی نزد او ناگوار گردد، و لذّت حاصل از پیروی شهوت برای او مانند عسلی است که با زهر آمیخته شده باشد. در حقیقت هیچ چیز مانند خوف، لذّت و شهوت دنیا را قلع و قمع نمی‌کند. از این جهت است که قرآن در مدح این صفت می‌فرماید:
«هدایت و رحمت براى کسانى بود که از پروردگار خویش می‌ترسند [و از مخالفت فرمانش بیم دارند]».[7]
«خدا از ایشان راضى و خشنود و ایشان از خدا راضى و خشنودند؛ این برای کسی است که از خدا بترسد».[8]
البته خوف مراتبی دارد که هر یک نتایج مختصّ به خود را دارند. اقلّ مراتب خوف آن است که اثر آن در اعمال ظاهر شود و آدمى را از گناهان باز دارد. در این هنگام صفت «ورع» برای شخص حاصل می‌شود. اگر از این مرتبه ترقى کند و خوف او به مرتبه‌اى رسد که او را از شُبَهات نیز نگاه دارد، در این صورت صاحب «تقوا» خواهد شد. اما اگر از این مرتبه نیز ترقّى کند و خود را کاملاً وقف خدمت پروردگار نموده و نفس را از زیادات دنیوی باز دارد، در این صورت از «صدیقین» خواهد شد.
علاوه بر این؛ مراتب خوف را می‌توان به لحاظ علت پیدایش آن نیز تقسیم نمود. گاهی خوف به دلیل دورى از قرب الهی و محجوب بودن از لذّت لقاى پروردگار است. این مرتبه بالاترین و بهترین مراتب خوف است که امام علی(ع) این‌گونه به آن اشاره نموده‌اند: «اى معبود من! فرض که بر عذاب تو بتوانم صبر کنم، اما چگونه بتوانم دوری تو را تحمل نمایم».[9] مرتبه بعدی، خوف عبّاد و زهّاد است که خود انواعی دارد: گاهی از سکرات مرگ و شدّت آن است، گاهی از عذاب قبر و تنهایى آن، گاهی از هول عرصه قیامت، گاه از رسوایى و شرمسارى در محشر، گاهی از رنج حسرت و پشیمانى و ندامت و... این مرتبه براى کسى است که از پروردگار خود بترسد.
از بسیارى از آیات استفاده می‌شود که این خوف، از لوازم ایمان بوده و کسى که از او نمی‌ترسد، نشان از بی‌ایمانی او دارد؛ در قرآن کریم آمده است:
«مؤمنان فقط کسانى هستند که چون نام خداوند ذکر شد، دل‌هاى ایشان ترسناک گردد».[10]
«اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید».[11]
اما درباره ارتباط خوف با رجاء و امید باید گفت؛ آنچه در فضیلت و مدح خوف ذکر شد، برای وقتى است که این صفت از حدّ خود تجاوز نکند. به عبارت روشن‌تر، خوف از خدا حکم تازیانه‌ای دارد که بنده را به سوى مواظبت بر علم و عمل و طاعت می‌کشاند تا به واسطه آنها، به مرتبه قرب الهى رسیده و لذت محبت و انس به خدا را به دست آورد. و همان‌گونه که تازیانه حدّى معیّن دارد - به گونه‌ای که اگر از آن کمتر باشد، نفع نمی‌بخشد و اگر از آن تجاوز کند، متأدّب را هلاک می‌سازد-، خوف نیز حدّى دارد که باید رعایت گردد. به همین جهت، اگر خوف از حد خود تجاوز کند و به حد افراط رسد، منجر به ناامیدى و یأس از رحمت خدا می‌شود، که طبق فرموده خداوند، برابر با کفر است: «مأیوس نمی‌شوند از روح الهی مگر کافران».[12] همچنین اگر خوف به این حدّ رسد، شخص را از طاعت باز داشته و او را نسبت به ترک محرّمات بی‌اعتنا می‌نماید؛ زیرا تا امید به نجات نباشد، نشاط و شوقى برای طاعت الهی و ترک معاصی وجود نداشته و شخص رغبتی به انجام تکالیف نخواهد داشت. پس چنین خوفى عین فساد و نقصان بوده و در نزد عقل و شرع مذموم است؛ لذا خوفی مذموم است که مانع از رجاء و امید به رحمت الهی بوده و انسان را از رسیدن به کمال باز دارد.[13]
نتیجه‌گیری
با توجه به مطالبی که بیان شد؛ اوّلاً: ترس در همه موارد مذموم نیست؛ ثانیاً: اگر خدا انسان‌ها را از عذاب اخروی می‌ترساند یا وعده به پاداش می‌دهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک انسان است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناه او چنین آثار بدی دارد و پر از ضرر و زیان است، در دل او ترس ممدوح ایجاد می‌شود و بدین وسیله گناهان را ترک می‌کند و اعمال نیک انجام می‌دهد، و به سوی اطاعت الهی گام برمی‌دارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.[14]
 

[1]. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 170، قم، هجرت، چاپ پنجم‏، 1377ش.
[2]. اما «جُبن» احساسی است که در آن درد و ألم وجود ندارد. به همین دلیل کسی که جرأت نمی‌کند شب را تنها بماند، جُبن دارد نه خوف(همان).
[4]. فاطر، 28.
[5]. «أَعْلَمُکُمْ أَخْوَفُکُم‏»؛ لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، فم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.‏
[6]. معراج السعادة، ص 182.
[7]. اعراف، 154.
[8]. بیّنه، 8.
[9]. «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى، و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک»؛ طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2 ص 847، بیروت، مؤسسه فقه شیعه، چاپ اول، 1411ق.
[10]. انفال، 2.
[11]. آل عمران، 175.
[12]. یوسف، 87.
[13]. ر. ک: معراج السعادة، ص 170 – 197.

شبهه137

آیا آیه شریفه: «لا اکراه فی الدین ...» که اجبار را در پذیرش دین نفی می کند با عذاب مثلا قوم حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به خاطر موافقت با کشتن شتر حضرت صالح ـ علیه السلام ـ منافات ندارد؟


پیش از پاسخ، گزیده‌ای از تفسیر آیه را بیان می کنیم:
خداوند در آیه 256 سوره بقره می فرماید: «لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغیّ...؛[1] در قبول دین، اکراهی نیست، زیرا راه درست از راه انحرافی، روشن شده است...». «اکراه» به معنی وادار کردن انسان بر کاری که ناپسند می‌شمارد و مورد رضایتش نیست است.[2] «رشد» از نظر لغت عبارت از «راه یابی و رسیدن به واقع» در برابر «غیّ» که به معنی انحراف پیدا کردن از حقیقت و دور شدن از واقع است می باشد.[3] مفاد این قسمت آیه این است که اکراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است. زیرا دین حقایقش روشن، و راهش با بیانات الهی واضح است و هم چنین سنّت نبوی آن را روشن‌تر کرده، پس «رشد» در پیروی دین و «غی» در ترک دین و روگردانی از آن است...
عدم اکراه در دین: تمایل به آزادی، یکی از مهمترین خواهش‌های طبیعی است که در نهاد بشر آفریده شده است و دین امری فطری است، و این یک اصل کلّی در گرایش‌های دینی ـ مذهبی است. منطق قرآن این است که در امر دین اجباری نیست و انسان‌ها در پذیرش عقیده و ایمان مجاز و مختارند. آیة: «لا اکراه فی الدین...» اجبار در دین را نفی می‌کند، زیرا دین یک سلسله معارف علمی است که معارف عملی را به دنبال دارد که آن را اعتقادات می‌نامند و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اجبار و اکراه در آن راه ندارد و تمام امور باطنی و قلبی خواه اعتقادی یا عاطفی، مانند مهر، محبت و ... طبیعت آن‌ها طوری است که اکراه و زور در آن معنا ندارد و اکراه تنها در افعال و اعمال ظاهری و حرکات جسمانی و مادی مؤثر است.[4] و به دلیل این‌که راه راست از بیراهه آشکار شده است. لذا دیگر نیازی به اجبار در پذیرش دین نیست. «قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر ...»[5]
عذاب برای چیست؟ از قرآن کریم هدف‌ مشترکی برای پیامبران استفاده می‌شود؛ مانند: دعوت به توحید که از مهمترین اهداف بلند پیامبران ـ علیهم السلام ـ بوده است. دعوت به معاد، عدالت اجتماعی، تزکیه و تقوی، و آزاد ساختن انسان از غل و زنجیرهای درونی و بیرونی...[6] عدّه‌ای از مردم با میل و رغبت و با آگاهی دعوت پیامبران را اجابت می‌کنند و در راه هدایت واقع می‌شوند. امّا عدّه‌ای مانند: جبّاران، اشراف و ... در برابر پیامبران موضع گیری می‌کردند و عدّه‌ای از مردم ساده‌لوح و مستضعف را فریب می‌دادند و همراه خود می‌کردند و به قتل یا آزار انبیاء و یاران آن‌ها می‌پرداختند. سیرة پیامبران در مقابله با آن‌ها این بوده است که با براهین و ادلة روشن و ارائة معجزات گوناگون آن‌ها را به توحید دعوت می‌کردند و گاهی بنابر شرایط و خصوصیات که پیش می‌آید بشارت و انذار را ضمیمه دعوت می‌کردند و مدت طولانی به انذار و تبشیر و بیان معارف و حقایق دین الهی می‌پرداختند، تا این که بر آن‌ها حجت را تمام کنند، امّا افرادی که طاغی و لجوج بودند، زیر بار نمی‌رفتند و به اعمال زشت و ظلم و بت پرستی و شرک می‌پرداختند و سعی در انحراف مؤمنان داشتند. پیامبران الهی پس از اتمام حجت و پس از سپری کردن برنامه‌های هدایتی خویش و عدم ایمان مشرکان و سماجت و ظلم آن‌ها واکنش داشتند و درخواست عذاب می کردند که خداوند آن اقوام و افراد کافر و لجوج را دچار عذاب می‌کرد پس این گونه نبوده که پیامبران، با زور و شمشیر و قدرت نظامی و عذابهای الهی، در نخستین مرحله آن‌ها را بین ایمان و نابود شدن مخیّر کنند.
از اقوامی که در اثر نافرمانی از فرامین الهی و طغیان در دنیا بر آن‌ها عذاب نازل شد، قوم ثمود بودند که پیامبر آن‌ها حضرت صالح ـ علیه السلام ـ بود. خداوند متعال برای راهنمایی قوم ثمود، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را فرستاد[7] و به آن‌ها گفت: «خدا را  بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست، دلیل روشنی از طرف پروردگار برای شما آمده، این «ناقه» برای شما معجزه‌ای است او را به حال خود واگذارید که در سرزمین خدا بخورد و آن را آزار نرسانید که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت». و حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به قومش گفت: این ناقه یک روز آب می‌خورد و روز بعد می‌توانید از شیرش استفاده نمایید. هنگامی که ثروتمندان متکبر و خودخواه مشاهده کردند که عدّه‌ای با دیدن این معجزه به حضرت صالح ـ علیه السلام ـ ایمان می‌آورند و پایه‌های ایمانی آن‌ها را مستحکم می‌کند، عزم راسخ به کشتن ناقه گرفتند. «فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربّهم» (آن را پی کردند و کشتند و از فرمان خداوند سر برتافتند.) و به این قناعت نکردند و حتی به طور صریح از پیامبرشان درخواست عذاب کردند، گفتند اگر تو فرستادة خدا هستی هرچه زودتر عذاب الهی را به سراغ ما بفرست و هنگامی که آن قوم، ستیزه‌جویی و طغیانگری را به آخر رساند و آخرین بارقة آمادگی ایمان را در وجود خود خاموش ساخت، مجازات الهی صورت گرفت و آن‌ها را در کام خود فرو برد. پس اگر قومی بخواهد مانع از تبلیغ و دعوت پیامبران شود خداوند متعال با آن‌ها مقابله می‌نماید.
بنابراین، عذاب برخی اقوام برای رفع موانع تبلیغ پیامبران بود تا مردم بر هدایت دسترسی داشته باشند، چون این حق مردم است که بتوانند ندای منادیان توحید و عدالت را بشنوند و در قبول یا عدم آن آزاد باشند و مضافاً بر این‌که شرک و بت پرستی دین نیست تا به آیة «لا اکراه فی الدین» تنافی پیدا نماید، بلکه یک سری خرافات و موهوماتی است که بشریت خود را اسیر آن نموده است و پیامبران آمدند تا آن‌ها را از این اسارت نجات دهند و اگر در بعضی موارد عذابی و پیکاری بوده است برای ریشه کن کردن این عقاید فاسد و باطل بوده است و بجای آن فضایل انسانی و دین حق جایگزین گردد و اصولاً فلسفه جهاد ابتدایی نیز دفاع از توحید است، زیرا توحید عزیزترین حقیقت انسانی است و بالاتر از آزادی انسان‌هاست.[8] و در پایان یادآوری این نکته ضروری است که مردم وظیفه دارند به سراغ پیامبران و اوصیا و اولیای الهی بروند و از آن‌ها استقبال نمایند و وقتی که حق را دریافتند بپذیرند. اگر بخواهند در اثر لجاجت و عناد بر همان حالت کفر و شرک و خرافه پرستی باقی باشند، البته با آن‌ها مقابله می‌گردد، زیرا این گونه افراد دیگر از جادة انسانیت خارج شده‌اند و مشمول عذاب‌های الهی می‌گردند و امّا کسانی که مستضعف فکری هستند و به هیچ وجه ندای حق به گوش آن‌ها نرسیده است و هیچ نوع عناد و لجاجتی هم ندارند، در طول تاریخ بعثت پیامبران سراغ نداریم که آن‌ها دچار عذاب شده باشند و خداوند در قرآن می‌فرماید: «و ما هرگز «شخصی یا قومی را» مجازات نخواهیم کرد، مگر آن‌که پیامبری مبعوث می‌کنیم تا وظایفشان را بیان کند».[9] و بعد از اتمام جهت اقوام سرکشی عذاب می شدند.

پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 256 .
[2] . الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، 1416 هـ . ق، ص 708.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامی، ج 2، ص 204 .
[4] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق، ج 2، ص 342 .  
[5] . کهف/ 29.
[6] . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مطبوعاتی هدف، 1371، ج 7، ص 13 .
[7] . اعراف/  79 ـ 73.
[8] . مطهری، مرتضی، سیری در سیرة نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1366، ص 249.
[9] . اسراء/ 15.


www.andisheqom.com

شبهه(8)

پرسش : می‌گویند خداوند غضب و انتقام ندارد. چون غضب نبود مهربانی است و خدا مهربان و بخشنده است. آیا هیچ دلیل قرآنی دال بر غضب خدا وجود دارد؟

پاسخ :

این نظریات بیشتر به قصد بی‌خیال و جسور کردن مسلمانان نسبت به ارتکاب گناه است تا بدینوسیله بتوانند او را از دایره‌ی بندگی، اطاعت و تقوا دور کنند. می‌خواهند از باب رحمت و مهربانی خداوند وارد شوند و به بندگان او القا کنند که هر چه می‌خواهید بکنید، نه تنها خداوند کریم‌تر و رحیم‌تر از آن است که شما را نبخشد، بلکه اساساً از او به جز بخشش صادر نمی‌شود و اصلاً غضب، انتقام، تعذیب و ... به او راه ندارد.
اگر چه خداوند متعال کریم و رحیم است و هر کس با هر مقدار گناه [البته نه غیر از حق الناس که باید جبران نماید] که به او رجوع کند، مورد بخشش قرار می‌گیرد، ولی این کرم و لطف و گذشت بدان معنا نیست که حتی اگر کسی به سوی او بازنگشت نیز مورد بخشش، لطف و کرم قرار می‌گیرد و اصلاً غضب، انتقام، عذاب و جهنمی در کار نیست.

کسانی که سعی در القای این گونه باورهای انحرافی در اذهان مسلمین دارند، نه تنها.....

ادامه مطلب ...