ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 187

پرسش : برهان و فلسفه مرگ و حیات انسان چیست؟ چرا انسان به دنیا بیاید و زجر بکشد وعبادت کند وآخر هم بمیرد و بپوسد و اگر عبادت واطاعت خدا نکند جهنم می‎رود؟ 


ادامه مطلب ...

شبهه 185

پرسش : در روایات داریم که 14معصوم سلام الله علیهم اجمعین، برای قبر و قیامت خود گریه می‌کردند و به خداوند عارض می‌شدند: «خدایا به حقارت ما رحم کن». حالا این سوال پیش می‌آید: انان که این طوری در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ می‌دانستند و از ترس قبر و برزخ بیهوش می‌شدند، چگونه می‌توانند در برزخ و قیامت به داد شیعیان خود برسند؟


 نه متکبر اذن شفاعت می‌یابد و نه شفاعت شافعان، شامل هیچ متکبری می‌گردد.

اگر چه به حسب ظاهر فقط یک سؤال طرح شده است، اما در متن به چند نکته اشاره شده و البته شامل القای مطالب نادرست، ولی قطعی فرض شده نیز می‌باشد، اگر چه از روی سهو باشد. مانند: « در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ می‌دانستند »! اگر چه منظور شما روشن است، اما در یک بحث علمی، باید کلمات و جملات که هر کدام بار مفاهیم معین و معلومی را حمل می‌کنند، درست و به جا به کار گرفته شوند.

«خود را در مقابل حق تعالی هیچ دیدن و دانستن»، بسیار متفاوت است با «خود را پوچ دیدن و دانستن»!

خود را پوچ دیدن:

دقت نماییم که حتی یک انسان معمولی و عاقل نیز خود را "پوچ" نمی‌بیند و نمی‌شناسد، چه رسد به یک انسان مؤمن که می‌داند او خلق خداوند علیم و حکیم است و او نیز کار پوچ و عبث نمی‌کند؛چه رسد به معصوم علیه السلام، که خود مظهر اتمّ اسمای الهی و حجت‌الله می‌باشد.

« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (المؤمنون، 115، 116)

ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏‌ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید  * پس والاست‏ خدای فرمانرواى برحق؛ خدایى (إلهی که قابل پرستش باشد) جز او نیست، [اوست] پروردگار عرش گرانمایه.

خود را هیچ دیدن:

کسی می‌تواند در برابر خداوند متعال، خودش را هیچ نبیند که از خود چیزی در "وجود و ..." داشته باشد و مالک چیزی باشد. اما کسی که می‌داند خودش و همگان مخلوق هستند، پس همگان (در اصل وجود خویش) فقیر و نیازمند هستند، چه رسد به سایر نیازهای‌شان، و فقط او "غنی" است، خود را در مقابل او "هیچ" می‌بیند.

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ    »  (فاطر، 15)

ترجمه: اى مردم! شما (همگی) به خدا نیازمندید و خداست که بى‌نیاز ستوده است.

  ادامه مطلب ...

شبهه 178


پرسش : دانشمندان غربی اکثرآ بر این باورند که خواب (صرفآ) از اطلاعات (جسم) انسان سرچشمه می‌گیرد. گویا یکی از دلایل آنها این است که افرادی که کور مادرزاد هستند در خواب تصویری نمی‌بینند پس خواب پرواز روح نیست، روحی که به آن اعتقاد دارید که نابینا نمی‌شود. می‌گوییم: روح انسان از خداست و خداوند خود مقرر کرده است که این روح از جسم انسان تاثیرپذیر باشد، اما مجاب نمی‌شوند، چه پاسخی باید به ماده‌گرایان داده شود؟


  ابتدا دقت شود که هیچ الزامی ندارد که برای هر چه می‌گویند، حتما پاسخی بدهید! گاهی باید رها کرد تا هر چه دلشان می‌خواهد بگویند و اصلاً نباید منفعل شد و دلسوزانه دنبال پاسخ برای آنها رفت، بلکه اگر گفته‌ی آنان سبب پیدایش سؤال یا شبهه در خود انسان شد، حق مطلب این است که برود مطالعه کند و پاسخ را بیابد؛ برای رشد علمی و عقلی خود، نه الزاماً برای پاسخ به منکران.

خداوند متعال، در کلام وحی (قرآن مجید) که این همه آیه، نشانه، دلیل، برهان و پاسخ سؤالات و شبهات و حتی وسوسه‌ها را بیان نموده است، یک جا هم می‌فرماید، اصلاً پاسخ نده:

« فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ »  (القلم، 44)

ترجمه: پس مرا با کسى که این گفتار را تکذیب مى‌کند واگذار. به تدریج آنان را به گونه‌اى که در نیابند [گریبان‌] خواهیم گرفت،

●- کفار به رغم جهالت (کم عقلی) و تعصب جاهلی، ژست علمی نیز می‌گیرند! و مؤمنان نیز گمان می‌کنند که مشکل آنها فقط و فقط علمی است و اگر اطلاعات کافی و پاسخ‌های منطقی و مستدل به آنها داده شود، مشکل‌شان برطرف شده و خواهند پذیرفت! حال آن که اصلاً چنین نیست؛ بسیاری علم دارند، ولی عقل ندارند؛ پس پاسخ مستدل به کارشان نمی‌آید؛ بسیاری دیگر نیز خودشان حقایق را می‌دانند، ولی عمداً انکار می‌کنند، لذا به آنها "کافر" گفته می‌شود، یعنی کسی که حقیقت را می‌پوشاند!

شک، تردید، انکار و کفر این گروه، به سبب کشف چند فرمول علمی از آن چه خداوند علیم خلق کرده نمی‌باشد، بلکه به سبب ظاهرگرایی (ماده‌گرایی) و غفلت از پشت صحنه، حقایق عالم هستی و بالتبع آخرت می‌باشد:

« یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ » (الرّوم، 7)

ترجمه: آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می‌دانند، و از آخرت (و پایان کار) غافلند!

پس مشکل، در علوم اکتسابی آنها و کشفیات علمی آنها نیست، بلکه مشکل در عقلانیت آنهاست که آن نیز مادی نیست؛ و مشکل در بسته شدن قلب است، که آن هم مادی نیست. مشکل در عناد و لجاج و تعصب جاهلی است، که آن هم ربطی به ماده ندارد!

●- آیا حکام نظام‌های استکباری و سلطه‌، با همین تئوری و شعارها درباره‌ی حق آزادی، استقلال، حقوق بشر، صلح طلبی، محکومیت کشتار جمعی، کشتار کودکان، آدم ربایی، ترور، فضای سبز، محیط زیست، بهداشت عمومی و ...؛ نمی‌دانند که ظلم، جنایت، تجاوز، جنگ‌های نظامی، جنگ‌های بیولوژیکی، جنگ‌های نرم در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی، امنیتی، تبلیغاتی و ...، بد و مذموم می‌باشند؟!

اصل و فرع:

اینها که با مواضع کفر آمیز، ژست روشنفکری و علمی می‌گیرند، همیشه در مباحثات، ذهن مخاطب را مشغول فرعیات می‌کنند، در حالی که مشکل آنها در اصول است و می‌خواهند آن را بپوشانند!

حال آیا شما می‌خواهید به کسی که "اصل" را انکار می‌کند، "فرع" را اثبات نمایید؟! و با دلیل و بینه، به کسی خدا را قبول ندارد، می‌خواهید اثبات نمایید که انسان روح دارد و این روح را خداوند متعال خلق کرده است، خداوند سبحان هدایت می‌کند،وحی می‌فرستد، الهام می‌کند و ...؟!

آیا می‌شود با کسی که منکر "فاعل" است، درباره‌ی "فعل" او سخن گفت؟!

برای همین بیان شد که هیچ الزامی به پاسخ در این موارد وجود ندارد؛ چرا که ماده‌گرا، منکر اصل است، پس بحث با او درباره فرع، هیچ فایده‌ای ندارد.

کور مادرزاد:

البته که کور مادرزاد، هنگام خواب، رؤیای تصویری نمی‌بیند، چرا که هیچ تصویر یا رنگی، در ذهن او نقش نبسته است که بتواند در رؤیا ببیند؛ اما دلیل نمی‌شود که رؤیای صوتی، مانند گفتگو نبیند! مگر این که کَر و کور مادرزاد باشد، و ندیدن رؤیا نیز دلیل بر نبودن "روح" نیست.

  ادامه مطلب ...

شبهه 166

پرسش : میگن: اگه به فرض محال قیامتی نباشه، مذهبی‌ها ضرر نمیکنن. خب ماهم فرض می‌کنیم قیامتی نیست ...؛ حال اون آدم مذهبی که از خیلی از تمایلات دنیایی، به خاطر مذهبش میگذره در صورت نبود قیامت، آیا ضرر نمیکنه؟


پاسخ : اگر چه به قول معروف "فرض محال، محال نیست"؛ اما انسان عاقل چرا باید "فرض محال" کند؛ و چرا باید "حقیقت" را رها کند و نقطه‌ی مقابل آن را "فرض محال" نماید؟! این چه کاریست، در این عمر محدود و ظرفیت ذهنی محدود؟!

شنیدم، محققی کتابی در توحید نوشت و آن را برای تصحیح نزد عالِمی (ظاهراً علامه طباطبایی رحمة الله علیه) برد. او در ابتدا برای ورود به بحث استدلالی، نوشته بود: «فرض می‌کنیم که خدایی نیست»؛ آن عالم تا این جمله را خواند، کتاب را بست و به نویسنده داد و فرمود: «برو فرض کن که خدایی هست».

حال در امر قیامت نیز همین‌طور است، چرا انسان عاقل فرض کند که قیامتی نیست، بعد ذهنش را مشغول به این فرض محال نماید و از آن هم گذر کند و به فکر لذت بردن یا نبردن قائلین به معاد باشد؟!

اما در عین حال، چون پاسخ مبتنی بر این فرض نیز باید ایفاد گردد، نظر شما را به نکات ذیل جلب می‌نماییم:

●- تفاوت مؤمن با غیر مؤمن این است که هیچ گاه بر اساس فرض، نه به چیزی ایمان می‌آورد و نه چیزی را رد، تکذیب و تکفیر می‌کند. این خدانشناسان هستند که دائم از "نظریات، ظن‌ها، گمان‌ها و فرضیات» تبعیت می‌کنند، در حالی که ظنّ‌ها، فرض‌ها و ...، مقدمه برای رسیدن به حقایق روشن است، نه تبعیت.

« وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا » (النّجم، 28)

ترجمه: آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!

●- تفکر و اندیشه (حتی تخیل، تصور و فرض) در مورد "معاد و قیامت"، پس از گذر از "توحید" صورت می‌گیرد، چرا که "معاد" همان بازگشت به سوی خداست.

پس کسی که می‌خواهد "فرض محال" نماید که قیامتی در کار نیست، ابتدا باید "فرض محال" نماید که خالقی، مالکی، ربّی و خدایی در کار نیست، در نتیجه، عالَمی در کار نخواهد بود. لذا موضوع ذهنی و سؤالی او کلاً متغیر می‌گردد و قبل از آن که فکر کند، حالا تکلیف لذات مؤمنین در شرایط چنین فرضی چه می‌شود؟ باید به تکلیف عالَم هستی و خودش در چنین شرایطی بیاندیشد که قطعاً نتیجه‌ای جز نابودی ندارد.

روش بحث امام صادق علیه السلام در فرضیات:

مباحثات و احتجاجات اهل عصمت علیهم السلام، به ویژه امام صادق علیه السلام (که بیشتر در دسترس است) را بخوانیم تا ضمن فراگیری، بتوانیم روش تفکر و سپس بحث (با خود یا دیگران) را فراگیریم.

ابن ابی العوجاء که دهری (ماتریالیست) بود، از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: «دلیل شما بر حدوث اجسام (پدید آمدن پس از نبودن) چیست؟» این سؤال بدین دلیل بود که اثبات "حادث =  پدیده بودن"، خود دلیل بر وجود "محدث = پدیدآورنده" می‌باشد.

امام صادق علیه السلام به ایشان فرمودند: هیچ چیز کوچک یا بزرگی را نمی‌بینم، مگر آن که اگر مثل خودش را به آن بیافزایی، بزرگ‌تر می‌شود (مثلاً اگر به یک لیتر مایع، یک لیتر مایع افزوده شود، بزرگتر می‌شود) و افزودند: همین یعنی: از بین رفتن حالت اول (کوچکی) و حادث شدن و پدیدآمدن حالت دوم (بزرگی).

ابن ابی العوجاء که در مانده‌ بود، پس از لحظاتی درنگ، گفت: حالا فرض کنیم که به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنیم، بزرگتر نشود  [همان فرض محال]، آن وقت چه پاسخ و دلیلی می‌آورید.

امام علیه السلام به ایشان فرمودند: این عالَم، بر اساس این قاعده‌ای است که من می‌گویم؛ اما اگر گمان کردی که [با این فرض محال] می‌توانی در احتجاج بر ما غلبه کنی، به تو بگویم که: اولاً در عالم فرض نیز جایز است که اگر به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنی، بزرگتر می‌شود (همین جایز بودن، کار را تمام می‌کند، چون چنین فرضی فقط در مورد پدیده‌ها جایز است) – ثانیاً این عالم بر این قاعده است، اگر قرار باشد آن عالم با آن قواعد فرضی تو باشد، لازم می آید که عالم فعلی برود (عدم) و عالم فرضی جایگزین شود (حدوث)، پس باز هم آن عالَم فرضی تو حادث است. (اصول کافی، جلد 1، کتاب التوحید – مضمون بیان گردید).

حال با همین روش، به ذهن خود (یا دیگران) درباره‌ی این فرض محال پاسخ دهید که:

●- این عالم، نشانه و مُعرّف خالق علیم و حکیم خودش می‌باشد که معلوم است کار بیهوده، لغو و عبث نمی‌نماید، لذا یقین حاصل می‌شود که قیامت و معاد هست و لزومی نمی‌ماند که به عالَم فرض محال بروم و آنجا سیر کنم؛ اما در صورت میل به این فرض نیز لازم می‌آید، این عالَم نباشد و عالَمِ بی‌معادی جایگزینش گردد؛ که اولاً باید خالق غیر حکیمی داشته باشد و کار عبث کند و چنین موجودی نمی‌تواند حتی یک مگس خلق کند، چه رسد به یک عالَم؛ ثانیاً چنان عالمی فرضی، به محض پیدایش نابود می‌شود، پس باز همه چیز برابر می‌شود، چه رسد به کافر یا مؤمن.

●- اگر به فرض محال، معاد و قیامتی در کار نباشد، می‌ماند "این عالم" و زندگی بشر در این دنیا. پس هیچ هدفی برای بشر به جز «لذت» باقی نمی‌ماند. اما چرا فرض شده که لذت همگان باید عین هم و مساوی باشد؟! یکی از شراب، قمار، زنا، ظلم و جنایت لذت می‌برده و انجام داده، دیگری لذت نمی‌برده و انجام نداده؛ پس هر دو به لذت خود رسیده‌اند. پس هر دو برابر می‌شوند.

●- اگر به فرض محال "معاد و قیامتی در کار نباشد"، لذت نیز معنا و مفهومی ندارد، چرا که هر خوشایندی، با ناخوشایندی در اتمام، پایان و از دست رفتنش همراه است، پس هیچ کدام لذتی نبرده‌اند و هر دو برابر می‌شوند.

نکته - عوارض:

*- ناباوران و منکران توحید و معاد، دچار چند عارضه می‌شوند که اولین آنها "تکبر" است. بر اساس همین استکبار، گمان دارند که فقط آنها می‌فهمند و دیگران نمی‌فهمند. لذا گمان می‌کنند که "لذت"، برای همگان باید همان چیزهایی باشد که برای آنها "لذت" است و اگر این لذت را نبرند، ضرر کرده‌اند!

  ادامه مطلب ...

شبهه 146

پرسش : اسکیمو: اگر من چیزی درباره‌ی خدا و گناه ندانم آیا بازهم به جهنم می‌روم؟ کشیش: نه، اگر ندانی نمی‌روی. اسکیمو: پس چرا می‌خواهی اینها را به من بگویی؟!


پاسخ :  یک پرسش مطرح کرده و به نقل از یک کشیش نادان، یک پاسخ غلط داده و سپس بر اساس آن پاسخ غلط، حکمی غلط‌تر ساده کرده است! خب حالا ما باید چه کنیم؟!

اگر پاسخ آن باشد که آن کشیش داده، نتیجه همین می‌شود و باید پرسید: همین مقدار را نیز خودت چرا گفتی و می‌گویی؟!

●- طبیعت که ندانستن را دلیل و توجیهی برای نجات از عواقب نمی‌داند. فرض کنید کسی در مسیل، خانه‌ای سست ساخت و سیل آمد. دیگر نمی‌تواند بگوید: «من نمی‌دانستم اینجا مسیل است، لطفا خانه مرا نبر و اهل خانه‌ام را غرق نکن».

آیا اگر کسی ندانسته خوراک مسمومی را بخورد، یا آب میکروبی را بنوشد، چون نمی‌دانسته، گرفتار آثار و تبعاتش (حتی تا سر حد مرگ) نمی‌گردد؟!

●- انسان نیز در قوانین خودش، ندانستن را دلیل بر معاف بودن نمی‌داند. اگر کسی ورود ممنوع را وارد شود، جریمه می‌شود، حالا هی بگوید: «من نمی‌دانستم اینجا ورود ممنوع است»! یا اگر جرمی را مرتکب شود، تحت تعقیب قرار گرفته و بازداشت می‌شود، و اگر بگوید: «من نمی‌دانستم این جرم است»، به او می‌گویند:«بی‌خود نمی‌دانستی، باید می‌دانستی»، پس این همه تابلوی راهنمایی، کتاب، بروشور، اخبار، پلیس، تجربه و ... برای چی و برای کی بود؟!

●- چطور شد، نوبت به خدا، معاد و دین که می‌رسد، نادانی و نفهمی، می‌شود یک ارزش و یک امتیاز نجات بخش از جهنم؟!

بدیهی است که وقتی کسی نمی‌داند که چگونه باید آدم شود و در آن راستا نمی‌کوشد، آدم نمی‌شود – وقتی کسی نمی‌داند که چگونه باید حقوق خود و دیگران را رعایت کند و رعایت نمی‌کند، ظالم می‌شود – کسی که نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند که هر کنشی واکنشی دارد و هر کاری سرانجامی دارد، دست به هر جنایتی می‌زند.

آیا در آخر کار می‌گوید: «من نمی‌دانستم» و به او می‌گویند: آفرین که نمی‌دانستی، اصلاً چه خوب شد که هیچ ندانستی، پس حالا بفرمایید در بالاترین مراتب انسانی، در بهشت جای بگیرید؟! یا آیا به او می‌گویند: «اصلاً ما زمین و آسمان را آفریدیم، این همه انبیا و کتاب و امام فرستادیم، این همه باید و نباید گفتیم، این همه شما را متوجه کردیم و متذکر ساختیم، تا ببینیم کی بیشتر توجه ننموده، یاد نگرفته، نمی‌دانسته، نفهمیده و بالتبع رعایت ننموده، تا به او جایزه‌ی حماقت دهیم»؟!


www.x-shobhe.com

 

شبهه143

پرسش : وقتی شرایط زندگی در دنیا یکسان نیست، اعمال چگونه برسی می‌شود؟ مثلا آن کس که در اروپا به دنیا آمده و زندگی مرفهی دارد، کارهایش چه طور است با آنکه آفریقا یی که با بد بختی زندگی می کند و در آخر می‌میرد؟ آن آفریقایی نمی‌تواند اعتراض کند که اگر من جای آن اروپایی بودم حتما از او کار بهتری انجام می‌دادم؟ نمی‌شود که هر دو به بهشت یا جهنم برویم؟

پاسخ :  متأسفانه باید اذعان نمود که مقوله‌ی «معاد»، حتی در افکار عمومی مسلمانان بسیار مغفول مانده است، در حالی که «معاد»، مقصد نهایی این زندگی کوتاه می‌باشد و مسافری که نداند به کجا می‌رود و آنجا چه خبر است، گمراه خواهد شد.

اگر چه اصل «معاد»، پس از «توحید»، اساسی‌ترین اصل اعتقادی می‌باشد و اصول دیگری چون نبوت و بالتبع ولایت و امامت، زیر مجموعه و تابع "توحید و معاد" می‌باشد، اما به این نکته در اهیمت "معاد" باید دقت نمود که حتی شناخت خداوند متعال و اعتقاد به یکتایی او، به تنهایی و بدون شناخت و اعتقاد به معاد و بازگش به سوی او، هیچ هدف، انگیزه، امید، ترس و بالتبع جهت خاصی در آدمی ایجاد نمی‌نماید و نقشی در سازندگی و بالندگی (رشد و کمال) انسان ندارد.

فرض کنید که به کسی بگویند و اثبات کنند که عالم هستی خالقی دارد، و او بگوید: «خب قبول کردم، حالا من چه کنم که عالم هستی خالقی دارد، بالاخره هر پدیده‌ای، یک پدیدآورنده‌ای دارد»؟!

از این‌رو، در آیات بسیاری از قرآن کریم تصریح شده است که بسیاری از کفار و مشرکین، نه تنها به خالق عالم هستی، بلکه به وجود "الله" اعتقاد داشتند و دارند.

●- تمامی انحرافات، حتی در میان پیروان ادیان الهی و از جمله مسلمانان و شاگردان مکتب قرآن مجید، به خاطر عدم شناخت و باور درست و محکم، نسبت به "معاد" و البته مراتب گوناگون آن چون حشر، قیامت، حساب و کتاب و ... می‌باشد.

این ضعف شناخت، سبب گردیده که عالم باقی و قیامت عظیم را در دو کلمه‌ی «بهشت و جهنم» خلاصه کنند و سپس با فکر، ذهن و معلومات اندک‌شان، خود را به جای خدا بگذارند و مردمان را به محاکمه بکشند و بگویند: پس تکلیف این چه می‌شود؟ پس تکلیف آن چه می‌شود؟!

●- بی‌تردید اینگونه سؤالات و یا شبهات در مورد معاد نیز به خاطر ضعف و نادرستی شناخت خداوند متعال و آیات توحیدی و معادی در قرآن کریم در اذهان پدید می‌آید و البته جوّسازی‌ها [به ویژه در فضای مجازی] نیز به این آشفتگی فکری، ذهنی و اعتقادی دامن می‌زند.

از این‌رو شاهدید که گاهی "فقر و ثروت" را ملاک سنجش و داوری خداوند متعال قرار می‌دهند – گاهی "منطقه جغرافیایی" و شرایط آن را مانند اروپا و آفریقا را ملاک قرار می‌دهند – گاهی "زمان"، مانند گذشته و حال و یا آینده را ملاک سنجش قرار می‌دهند و گمان می‌نمایند که چون ملاک‌های مهم برای خودشان اینها می‌باشد، لابد خداوند متعال نیز بر اساس همین ملاک‌ها داوری می‌نماید.

توحید:

بی‌تردید، اگر بدانند و باور کنند که خالق و ربّ آنها، علیم، بصیر و خبیر (با خبر) از اوضاع و شرایط تمامی بندگان خویش است، دیگر بر اساس ظاهر‌بینی و

سطحی‌نگری خودشان، تفکر و داوری نخواهند نمود. بالاخره خالق کریم، می‌داند که آن غنی، آن فقیر، آن اروپایی یا آفریقایی، آن انسان عصر حضرات نوح و ابراهیم علیهما السلام، آن انسان عصر جاهلیت و بعثت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آن انسان عصر غیبت، عصر شکوفایی علم و صنعت (تکنولوژی) و گستردگی ارتباطات و ...، در چه شرایطی بوده‌اند.

« قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا » (الإسراء، 96)

ترجمه: بگو: «همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد؛ چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (البته بصیرت، دیدن تمامی اعماق است و نه ظواهر).

تکلیف:

در عالم تکوین (خلقت)، از هیچ موجودی به غیر از آن چه در فعل و قوه دارد، انتظار نمی‌رود؛ چنان که کسی انتظار ندارد، حرارت خورشید، برودت ایجاد کند، یا خوشه گندم، انگور بدهد، یا انسان دایناسور بزاید! در عالم تشریع که مطابق همان عالم تکوین است نیز چنین می‌باشد.

در این دنیا، همگان می‌دانند و باور دارند که از هیچ کسی نمی‌توان بیش از داده‌ها و داشته‌هایش انتظار داشت و کسی بیش از آن چه به او داده شده، مسئول و مکلف نمی‌باشد. هیچ‌گاه کسی از کشاورز، انتظار عمل جراحی مغز ندارد و از بازرگان، انتظار مهندسی و ساخت هواپیما ندارد.

اما نوبت به خالق، مالک و رب علیم و حکیم که می‌رسد، این قاعده را فراموش می‌کنند و می‌پرسند: «پس تکلیف این چه می‌شود؟ پس تکلیف آن چه می‌شود؟»، و این در حالی است که مکرر در کلام وحی فرمود که هیچ کس را بیش از آن چه داده‌ام، مکلف نمی‌سازم « لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا - خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمى‌کند / الطلاق، 7» و بر هیچ کس بیش از وسع (توانش) تکلیفی را تحمیل نمی‌نمایم: « لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا - خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى‌‏کند / البقره، 286».

عدل الهی:

اگر دقت کنید، در کنار عده‌ای که در انکار وجود خدا و شیوع کفر و شرک می‌کوشند، عده‌ای نیز سعی دارند که وجود خداوند سبحان را انکار نکنند، بلکه "عدل الهی" را در اذهان به چالش بکشند و نوعی بغض و دشمنی نسبت به خداوند منّان را در اذهان و قلب‌ها ایجاد نمایند که این مرحله‌ی شدیدتر از کفر می‌باشد. چنان که ابلیس لعین، منکر وجود خداوند سبحان نمی‌باشد، بلکه با او و بندگان او دشمنی دارد.

●- بنابراین، اگر متفکر و محقق، ابتدا معنای "عدل" و نقطه‌ی مقابلش که "ظم" است را بداند، سپس به عالم هستی که بر اساس عدل (قراردادن هر چیزی در جای خودش، که مستلزم علم، حکمت و قدرت می‌باشد) بنگرد، و سپس به خودش، به عقلش و به وحی رجوعی بنماید، عدل الهی را با چشم می‌بیند و با عقل و فهم درک می‌نماید.

●- اگر کسی خداوند سبحان را نمی‌شناسد و باور ندارد، نباید راجع به عدل یا معاد او صحبت کند، اما اگر می‌شناسد، در عدل او تردید نمی‌نماید، چرا که می‌داند نقطه مقابل عدل، ظلم است و "ظلم"، از نادانی، جهل، ضعف، حرص، ترس و ... می‌باشد و اینها صفات مخلوق است.

بنابراین، با تعقل و نیز نور علم (وحی) و قلب خود می‌فهمد که:

« وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ » (الزّمر، 69)

ترجمه: و زمین به نور پروردگارش روشن گردد، و کارنامه [اعمال در میان‌] نهاده شود، و پیامبران و شاهدان را بیاورند، و میانشان به حق داورى گردد، و مورد ستم قرار نگیرند.

امتحان:

*- امتحان یعنی: تو همیشه در معرض حوادث و پیشامدهای گوناگون هستی که به تو "اصابت" می‌کنند؛ پس به نسبت داده‌ها، شرایط و امکانات مکلفی و به نسبت انجام تکلیف، رشد می‌نمایی و در صورت غفلت و یا توجه، اما سرپیچی و تمرد عمدی، سقوط می‌نمایی!

*-  امتحان یعنی، بالاترین نقطه را در نظر بگیر به نام «نور» و پایین‌ترین نقطه را نیز در نظر بگیر به نام «نار» و خودت را در نقطه‌ی صفر مرزی ببین. به تو امکاناتی چون: "اختیار و انتخاب" و ملزومات آن مانند عقل، شعور، بصیرت، قلب، فطرت، علم، وحی، کتاب، امام و ... داده شده است، حال انتخاب با خودت است، یا بالا بیا، یا پایین برو.

بنابراین، هیچ گمان نکنیم که اولاً آفریقایی را با داشته‌ها و داده‌های اروپایی وزن می‌کنند، و ثانیاً امتحانی برای قومی در عصری پیش می‌آید و برای اقوام و اعصار دیگر پیش نمی‌آید!

●- آیا مردمان امروز، به ویژه در کشورهای برخوردار از تکنولوژی بالا (ژاپن، چین، هندوستان، سنگاپور، مالزی و ...) با بت‌پرستی مرسوم در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام مواجه نمی‌باشند و آیا تعلیمات، تذکرات و راهنمایی‌ها و استدلال‌های ایشان برای تعقل، همان نیست که امروزه در علوم فلسفه، حکمت و اخلاق مطرح می‌گردد؟!

●- آیا مردمان امروز، با انحطاط فرهنگی و اخلاقی قوم لوط علیه السلام مواجه نیستند، در حالی که در قلب امریکا و اروپای پیشرفته، لواط و همجنس‌بازی را قانونی نموده و به آن می‌بالند و حتی شخصیت‌های سیاسی و مذهبی (مثل پاپ یا دیگران) و نیز رشد فرهنگ و مدنیت در میان ملل را با قبول یا رد این رذیله می‌سنجند؟!

●- آیا مردمان امروز، با ادعاهای کاملاً شبیه به ادعاهای فرعون و نیز جنایات و توطئه‌های فرعونی، مواجه نیستند و به فرعون زمان‌شان امتحان نمی‌شوند؟!

●- آیا مردمان امروز و به ویژه مسلمانان، با دعوت انبیا مواجه نیستند و یا به امتحاناتی چون: منطق ابوسفیانی، ابوجهلی، ابولهبی مواجه نیستند و یا با اسلام معاویه‌ای و یزیدی مواجه نیستند و نیز به جریان‌هایی چون خوارج، صفّینی‌ها و اهل مدینه، مکه، کوفه (عراق) و شام، در برهه‌های گوناگون و ماجراهایی چون سقیفه و کربلا امتحان نمی‌شوند؟!

آیا آن کوفی یا شامی نمی‌تواند بگوید: «اگر من در زمان این آقا بودم، یا اگر او در زمان من بود ...»؟ پس هر دو به مصائب مشابهی امتحان می‌شوند.

●- (اگر چه در امریکا و اروپا، فقر بیداد می‌کند) اما آیا ثروتمند، با ثروتش در هر کجا که باشد و فقیر با فقرش در هر کجا که باشد، امتحان نمی‌شوند؟! و اگر وضع هر کدام در برهه‌ای تغییر یافت، به همان تغییرات امتحان نمی‌شوند؟!

●- اگر تنها عامل مؤثر، منطقه جغرافیایی، عصر و زمان و نیز ثروت و فقر است، پس چرا در قلب امریکا و اروپا، میلیون‌ها نفر به اسلام گرویده و می‌گروند، و چرا در قلب ممالک اسلامی، (سعودی، مصر، ایران، عراق و ....)، عده‌ی زیادی به کفر، شرک، نفاق، بندگی طواغیت زمان، بندگی هوای نفس و ... می‌گروند؟! چرا مرفهین و مستمندان بسیاری اهل ایمان و عمل صالح هستند و چرا متقابلاً بسیاری از ثروتمندان و نیز نیازمندان و فقرا، اهل فسق، فساد و جنایت هستند؟!

بنابراین، آخرت و حیات اخروی، حقیقت و نتیجه‌ی همین دنیاست و قیامت چنین روزی است:

« یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا » (الإسراء، 71)

ترجمه: روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عمل‌شان به دست راست‌شان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!


www.x-shobhe.com