ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 202

پرسش : چرا خداوند متعال، خودش راه کمال را به ما نشان نداد و از انسان (پیامبر) استفاده کرد مگر نمی‌توانست؟


پاسخ :  آیا هیچ می‌پرسیم: در هدایت تکوینی، چرا برای نور و انرژی، خورشید را آفرید، و برای تأمین آب، ابر را آفرید و باران را نازل نمود، و یا برای تأمین مایحتاج حیات، گیاهان و حیوانات را خلق نمود و این نیازها را مستقیم برطرف ننمود؟! چرا برای زاد و ولد، مرد، زن (نر و ماده) و نطفه آفرید و مستقیم خلق ننمود؟! اگر چه هر چه هست را خودش مستقیم خلق کرده است.

اگر دقت کنیم، پرسش از این که چرا خداوند فلان کار را مستقیم انجام نداد، به این معناست که چرا به جز "خداوند متعال و من"، موجودات دیگری هم هستند و هر کدام در چرخه‌ی حیات، جایگاه، نقش، اثر و تکلیفی دارند؟!

تعمق، مطالعه و پرسش در مورد فعل خداوند سبحان بسیار خوب و لازم است، چرا که موجب شناخت بیشتر فاعل می‌گردد، اما مطالعه و پرسش نیز باید بر اساس اصول درست و در چارچوب منطقی باشد. به عنوان مثال:

●- آیا یقین داریم که خداوند خودش راه کمال را به نشان نداده است؟

●- مگر فعل خداوند و آن چه که انجام می‌دهد، به خاطر ناتوانی از انجام کاری دیگر است؟

●- آیا آن چه به ذهن مخلوق ناقص خدا رسیده، برتر از علم و حکمت الهی است که می‌پرسد: «چرا به جای آن کار، این کار را نکرد، مگر نمی‌توانست؟»

قضاوت‌های نادرست:

اگر دقت شود، طرح اینگونه‌ی پرسش، مبتنی بر چندین قضاوت نادرست است، که عبارتند از:

یک – علم و فعل خداوند متعال [العیاذ بالله] برتر و احسن نبوده است؛

دو – علم و حکمت بشر، بیشتر از خالقش می‌باشد؛

سه – فعل خدا [العیاذ بالله] به خاطر ناتوانی از انجام فعل دیگری بودی است!

در این نوع نگاه به افعال الهی، بشر ابتدا گمان می‌کند که رأی و نظرش درست است، علمش کامل است، و آن چه به ذهن بشر رسیده "احسن" است! سپس می‌پرسد: «چرا خدا چنین نکرد، مگر نمی‌توانست؟!» در واقع ابتدا علم خداوند سبحان را باور ننموده و سپس در مورد قدرتش تردید نموده است!

بشر با این عقل ناقص و علم اندک، در مورد فعل خدا و نظر خودش، قیاس و قضاوتی انجام داده و به این نتیجه رسیده که نظر خودش بهتر است، و حال می‌پرسد: «پس چرا او چنین نکرد، [العیاذ بالله] علمش را نداشت و یا توانش را نداشت»؟!   

* – بدیهی است که "فعل خدا"، مبتنی بر علم، حکمت، مشیّت، اراده، قدر (اندازه‌ گذاری‌ها) و قضای خودش می‌باشد و نه رأی و نظر مخلوقات و بندگانش؛ اگر چه از علیم، حکیم و قادر نیز به جز این انتظار نمی‌رود. او "أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ" است، پس کامل‌ترین و بهترین طرق هدایت تکوینی و تشریعی را نیز خودش می‌داند و وضع نموده است.

«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (غافر، 64)

ترجمه: خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفی (بالای سرتان)؛ و شما را صورتگری کرد، و صورت‌تان را نیکو آفرید؛ و از چیزهایی پاکیزه به شما روزی داد؛ این است خداوند پروردگار شما! جاوید و پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است!

  ادامه مطلب ...

شبهه 183

یک نفر مسلمان و دیگری مسیحی و دیگری یهودی و دیگری بودایی است و هر کدام از اینها پس از سال‌ها تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین‌شان و مذهب‌شان بر حق است، آیا این دلیل بر ادعای‌شان ذرست و مقبول است؟


 مگر ممکن است که یک کنکاش و تحقیق عقلی، چند نتیجه‌ی متفاوت بدهد؟!

تردید ننماییم که اگر کسی واقعاً تحقیق کند و به نتیجه درست نرسد و یا در همان حال تحقیق از دنیا برود، به نوعی مأجور است، اما به شرطی که واقعاً تحقیق کرده یا در حال تحقیق باشد.

●- حال سؤال این است که وقتی کسی [در حد ظرفیت خود]، در دین خودش و یا ادیان و مذاهب دیگر تحقیق می‌کند، از کجا می‌فهمد که "کدام حق است و کدام باطل" و ملاک تشخیص و داوری او چیست؟!

اگر چه زمان از زمان حضرات آدم، نوح و ابراهیم علیهم السلام، قرون بسیاری گذشته و انسان پیشرفت علمی و گاه رشد عقلی نموده است، اما همیشه ملاک‌های تشخیص و محک‌های داوری، ثابت بوده است؛ هر چند که ممکن است جمله‌بندی‌ها متفاوت شده باشد.

●- مردم را به لحاظ ملاک و محک تشخیص و داوری، از همان زمان تا کنون، از عصر جاهلیت تا عصر "ایسم"ها، می‌توان [از منظری] به سه دسته‌ی کلی تقسیم نمود:

یک – آبا و اجداد (فرهنگ ملی و قومی):

گروهی که گفته و می‌گویند: «ملاک دین و آیین حق، آبا و اجداد ما می‌باشد» و بر آن متعصب هستند، اگر چه پدران‌شان نیز غافل و نادان بوده باشند! لذا تنها دلیل آنها این است که می‌گویند: پدران ما نیز بر همین دین بودند و یا می‌گویند: باید به دین ملی و بومی پدران خود در گذشته باشیم.

وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از قومش پرسید که شما چه می‌پرستید؟ پاسخ دادند: « قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ - گفتند بتانى را مى‌‏پرستیم و همواره ملازم آنهاییم / الشعراء، 71» و آنگاه ایشان به آنها متذکر شد که « أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ – مگر آنها به شما سود و زیانی می‌رسانند»، به صراحت، جهالت و تعصب تمام گفتند: « قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ – گفتند: نه؛ بلکه پدران خود را یافتیم که چنین می‌کردند»!

امروز نیز شاهدیم که مردمان پیشرفته در علوم تجربی و صنعت، در ژاپن، چین، کره و ... نیز همین ملاک و محک را دارند؛ وگرنه به معابد نرفته و بت‌پرستی نمی‌کردند، و یا همین‌طور است مردمان پیشرفته‌ی مسیحی، یهودی، آتش پرست، شیطان پرست و ...، در امریکا و اروپای پیشرفته!

دو – اکثریت:

  ادامه مطلب ...

شبهه137

آیا آیه شریفه: «لا اکراه فی الدین ...» که اجبار را در پذیرش دین نفی می کند با عذاب مثلا قوم حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به خاطر موافقت با کشتن شتر حضرت صالح ـ علیه السلام ـ منافات ندارد؟


پیش از پاسخ، گزیده‌ای از تفسیر آیه را بیان می کنیم:
خداوند در آیه 256 سوره بقره می فرماید: «لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغیّ...؛[1] در قبول دین، اکراهی نیست، زیرا راه درست از راه انحرافی، روشن شده است...». «اکراه» به معنی وادار کردن انسان بر کاری که ناپسند می‌شمارد و مورد رضایتش نیست است.[2] «رشد» از نظر لغت عبارت از «راه یابی و رسیدن به واقع» در برابر «غیّ» که به معنی انحراف پیدا کردن از حقیقت و دور شدن از واقع است می باشد.[3] مفاد این قسمت آیه این است که اکراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است. زیرا دین حقایقش روشن، و راهش با بیانات الهی واضح است و هم چنین سنّت نبوی آن را روشن‌تر کرده، پس «رشد» در پیروی دین و «غی» در ترک دین و روگردانی از آن است...
عدم اکراه در دین: تمایل به آزادی، یکی از مهمترین خواهش‌های طبیعی است که در نهاد بشر آفریده شده است و دین امری فطری است، و این یک اصل کلّی در گرایش‌های دینی ـ مذهبی است. منطق قرآن این است که در امر دین اجباری نیست و انسان‌ها در پذیرش عقیده و ایمان مجاز و مختارند. آیة: «لا اکراه فی الدین...» اجبار در دین را نفی می‌کند، زیرا دین یک سلسله معارف علمی است که معارف عملی را به دنبال دارد که آن را اعتقادات می‌نامند و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اجبار و اکراه در آن راه ندارد و تمام امور باطنی و قلبی خواه اعتقادی یا عاطفی، مانند مهر، محبت و ... طبیعت آن‌ها طوری است که اکراه و زور در آن معنا ندارد و اکراه تنها در افعال و اعمال ظاهری و حرکات جسمانی و مادی مؤثر است.[4] و به دلیل این‌که راه راست از بیراهه آشکار شده است. لذا دیگر نیازی به اجبار در پذیرش دین نیست. «قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر ...»[5]
عذاب برای چیست؟ از قرآن کریم هدف‌ مشترکی برای پیامبران استفاده می‌شود؛ مانند: دعوت به توحید که از مهمترین اهداف بلند پیامبران ـ علیهم السلام ـ بوده است. دعوت به معاد، عدالت اجتماعی، تزکیه و تقوی، و آزاد ساختن انسان از غل و زنجیرهای درونی و بیرونی...[6] عدّه‌ای از مردم با میل و رغبت و با آگاهی دعوت پیامبران را اجابت می‌کنند و در راه هدایت واقع می‌شوند. امّا عدّه‌ای مانند: جبّاران، اشراف و ... در برابر پیامبران موضع گیری می‌کردند و عدّه‌ای از مردم ساده‌لوح و مستضعف را فریب می‌دادند و همراه خود می‌کردند و به قتل یا آزار انبیاء و یاران آن‌ها می‌پرداختند. سیرة پیامبران در مقابله با آن‌ها این بوده است که با براهین و ادلة روشن و ارائة معجزات گوناگون آن‌ها را به توحید دعوت می‌کردند و گاهی بنابر شرایط و خصوصیات که پیش می‌آید بشارت و انذار را ضمیمه دعوت می‌کردند و مدت طولانی به انذار و تبشیر و بیان معارف و حقایق دین الهی می‌پرداختند، تا این که بر آن‌ها حجت را تمام کنند، امّا افرادی که طاغی و لجوج بودند، زیر بار نمی‌رفتند و به اعمال زشت و ظلم و بت پرستی و شرک می‌پرداختند و سعی در انحراف مؤمنان داشتند. پیامبران الهی پس از اتمام حجت و پس از سپری کردن برنامه‌های هدایتی خویش و عدم ایمان مشرکان و سماجت و ظلم آن‌ها واکنش داشتند و درخواست عذاب می کردند که خداوند آن اقوام و افراد کافر و لجوج را دچار عذاب می‌کرد پس این گونه نبوده که پیامبران، با زور و شمشیر و قدرت نظامی و عذابهای الهی، در نخستین مرحله آن‌ها را بین ایمان و نابود شدن مخیّر کنند.
از اقوامی که در اثر نافرمانی از فرامین الهی و طغیان در دنیا بر آن‌ها عذاب نازل شد، قوم ثمود بودند که پیامبر آن‌ها حضرت صالح ـ علیه السلام ـ بود. خداوند متعال برای راهنمایی قوم ثمود، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را فرستاد[7] و به آن‌ها گفت: «خدا را  بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست، دلیل روشنی از طرف پروردگار برای شما آمده، این «ناقه» برای شما معجزه‌ای است او را به حال خود واگذارید که در سرزمین خدا بخورد و آن را آزار نرسانید که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت». و حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به قومش گفت: این ناقه یک روز آب می‌خورد و روز بعد می‌توانید از شیرش استفاده نمایید. هنگامی که ثروتمندان متکبر و خودخواه مشاهده کردند که عدّه‌ای با دیدن این معجزه به حضرت صالح ـ علیه السلام ـ ایمان می‌آورند و پایه‌های ایمانی آن‌ها را مستحکم می‌کند، عزم راسخ به کشتن ناقه گرفتند. «فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربّهم» (آن را پی کردند و کشتند و از فرمان خداوند سر برتافتند.) و به این قناعت نکردند و حتی به طور صریح از پیامبرشان درخواست عذاب کردند، گفتند اگر تو فرستادة خدا هستی هرچه زودتر عذاب الهی را به سراغ ما بفرست و هنگامی که آن قوم، ستیزه‌جویی و طغیانگری را به آخر رساند و آخرین بارقة آمادگی ایمان را در وجود خود خاموش ساخت، مجازات الهی صورت گرفت و آن‌ها را در کام خود فرو برد. پس اگر قومی بخواهد مانع از تبلیغ و دعوت پیامبران شود خداوند متعال با آن‌ها مقابله می‌نماید.
بنابراین، عذاب برخی اقوام برای رفع موانع تبلیغ پیامبران بود تا مردم بر هدایت دسترسی داشته باشند، چون این حق مردم است که بتوانند ندای منادیان توحید و عدالت را بشنوند و در قبول یا عدم آن آزاد باشند و مضافاً بر این‌که شرک و بت پرستی دین نیست تا به آیة «لا اکراه فی الدین» تنافی پیدا نماید، بلکه یک سری خرافات و موهوماتی است که بشریت خود را اسیر آن نموده است و پیامبران آمدند تا آن‌ها را از این اسارت نجات دهند و اگر در بعضی موارد عذابی و پیکاری بوده است برای ریشه کن کردن این عقاید فاسد و باطل بوده است و بجای آن فضایل انسانی و دین حق جایگزین گردد و اصولاً فلسفه جهاد ابتدایی نیز دفاع از توحید است، زیرا توحید عزیزترین حقیقت انسانی است و بالاتر از آزادی انسان‌هاست.[8] و در پایان یادآوری این نکته ضروری است که مردم وظیفه دارند به سراغ پیامبران و اوصیا و اولیای الهی بروند و از آن‌ها استقبال نمایند و وقتی که حق را دریافتند بپذیرند. اگر بخواهند در اثر لجاجت و عناد بر همان حالت کفر و شرک و خرافه پرستی باقی باشند، البته با آن‌ها مقابله می‌گردد، زیرا این گونه افراد دیگر از جادة انسانیت خارج شده‌اند و مشمول عذاب‌های الهی می‌گردند و امّا کسانی که مستضعف فکری هستند و به هیچ وجه ندای حق به گوش آن‌ها نرسیده است و هیچ نوع عناد و لجاجتی هم ندارند، در طول تاریخ بعثت پیامبران سراغ نداریم که آن‌ها دچار عذاب شده باشند و خداوند در قرآن می‌فرماید: «و ما هرگز «شخصی یا قومی را» مجازات نخواهیم کرد، مگر آن‌که پیامبری مبعوث می‌کنیم تا وظایفشان را بیان کند».[9] و بعد از اتمام جهت اقوام سرکشی عذاب می شدند.

پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 256 .
[2] . الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، 1416 هـ . ق، ص 708.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامی، ج 2، ص 204 .
[4] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق، ج 2، ص 342 .  
[5] . کهف/ 29.
[6] . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مطبوعاتی هدف، 1371، ج 7، ص 13 .
[7] . اعراف/  79 ـ 73.
[8] . مطهری، مرتضی، سیری در سیرة نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1366، ص 249.
[9] . اسراء/ 15.


www.andisheqom.com

شبهه 126

چرا خداوند اراده نکرده که همه انسان‌ها هدایت شوند و به این خیر نائل آیند؟
پرسش
با توجه به آیه شریفه «وَ لو شئنا لَأتینا کُلَّ نفس هُدها...» روشن می‌شود که هدایت شدن همه انسان‌ها را خداوند اراده نکرده است. اگر خداوند خیر تمام موجودات را می‌خواست هدایت همه را اراده می‌کرد، ولى این کار را نکرده است. چرا؟
پاسخ اجمالی
آنچه به استناد آیه شریفه گفته شده که خداوند هدایت همه انسان‌ها را اراده نکرده، باطل است. بلکه مطلب عکس آن است، و خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است؛ چون بنابر آنچه از آیات استفاده می‌شود: الف. هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى تقسیم می‌گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه پدیده‌هاى هستى تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و... می‌باشد که به وسیله انبیا و ائمه معصومین(ع) نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز منّتى می‌باشد بر همه انسان‌ها و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است. ب. آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت می‌کند چنانچه می‌فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه خداست، چراکه منشأ اختیار انسان نمی‌تواند خود انسان باشد و الّا اشکال دور و یا تسلسل پیش می‌آید. ج. هستى بر مبناى نظام علّى و معلولى است و سنّت خداى تبارک و تعالى این‌گونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله هدایت هم وسیله‌اى فراهم می‌کند تا مطلوب و هدف براى هرکس که او بخواهد روشن گشته، بنده‌اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه، بر اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه، انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و جوهره آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با یارى جستن از هدایت‌هاى خاصه الهى، زمینه هدایت افزون‌تر را فراهم نماید و یا با چشم بستن بر هدایت‌هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید که سرانجامش کفر و ظلم است. و از آیه مورد نظر می‌توان فهمید که اگر اراده خداوند تعلق می‌گرفت سرشت آدمى را همانند دیگر پدیده‌ها، بدون اختیار می‌آفرید. ولى خداوند با اعطای حق انتخاب به انسان، او را در پرتو هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خویش مکلف و مسئول نمود تا به این وسیله، حق را از باطل جدا سازد. و بنابر همان سنت الهى اگر انسانى با انتخابش در مسیر ظلم و کفر قدم بردارد به طور طبیعى هدایت الهى نمی‌تواند به ظلم و کفر تعلق بگیرد، و انسانى که با انتخابش در مسیر حق حرکت کند، توفیق هدایت افزون‌تر را می‌یابد.
پاسخ تفصیلی
قبل از ورود به بحث ذکر چند نکته ضرورى به نظر می‌رسد:
 
ادامه مطلب ...

شبهه66

پرسش : گمراه کردن خداوند چگونه است؟ در برخی آیات آمده است که خداوند هرکسی را بخواهد گمراه می‌کند؟ مگر می‌شود که خداوند کسی را هم گمراه کند؟ آیا این خارج از عدالت خداوند نیست؟

پاسخ :

بله، در آیات بسیاری تأکید و تصریح شده که او هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را بخواهد گمراه می‌کند، مانند:

«أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» (فاطر، 8)

ترجمه: آیا آن کس که زشتى کردارش براى او آراسته شده و آن را زیبا مى‏بیند [مانند مؤمن نیکوکار است] خداست که هر که را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى‏کند پس مبادا به سبب حسرت‌ها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از کف] برود قطعاً خدا به آنچه مى‏کنند داناست.

الف – اخیراً باب شده که آخر هر سؤالی می‌پرسند: «آیا این با عدل خدا منافات یا مغایرت ندارد؟»؛ خب باید دقت شود که این سؤال یعنی چه؟ آیا مخلوق، کار منافی با عدلی پیدا کرده که خدا از آن خبر نداشته است؟ یا می‌خواهد بگوید: خدا هم مثل این خدایان روی زمین (العیاذ بالله) ظلم می‌کند؟! [چرا که نقطه مقابل عدل، همان ظلم است].

پس ابتدا باید دقت شود که هیچ امر خداوند متعال (قول و فعل او)، با عدلش منافات ندارد و اساساً هیچ یک از صفات الهی با یک دیگر منافات یا تضاد یا تناقض ندارد، چرا که مرکب نیست، و همه صفات عین ذات هستند و او منزه (سبحان) از هر گونه نقص و کاستی و نیستی و فنا و ... می‌باشد.

 

ادامه مطلب ...