ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه203

پرسش: چگونه قرآن از 1400سال پیش تا کنون تحریف نشده است؟ لطفا پاسخ کامل و جامعی بفرمایید. اغلب همکلاسی‌هایم دچار این شبهه هستند و ما نیز علم پاسخگویی به آن را نداریم. لطفا طوری توضیح بفرمایید که برای عموم به اثبات برسد و به اعتقاد برسند. هر چند می‌دانم که قرآن نیازی به اثبات شدن ندارد.


پاسخ: ابتدا لازم است چند نکته‌ی مهم مورد توجه قرار گیرد:

1- همکلاسی‌ها، حق دارند که دلیل بخواهند. برای بشر، همه چیز نیاز به اثبات شدن دارد؛ حال گاه با دلایل و براهین عقلی و علمی به اثبات می‌رسد؛ و گاه با شهود به اثبات می‌رسد؛ و حتی گاه با حس‌های دیگر [اگر چه همه برای اثبات به عقل ارجاع داده می‌شود؛ حس اثبات و نفی ندارد]. مثلاً وقتی انسان با چشمش دید که رنگ برگ درخت سبز است، یا در پاییز زرد شده است، دلیل و برهان دیگری نمی‌خواهد – یا وقتی با بدنش احساس نمود که هوا گرم یا سرد است، دلیل و برهان دیگری نمی‌خواهد، چرا که همین شهود و یا حس، خودش بهترین دلیل و برهان، برای درک و وجدان نمودن آن است. گاهی هم نیاز به دلیل و برهان عقلی یا همان استدلال وجود دارد. مثل این که خداوند متعال برای عقل سلیم، سؤالات فراوانی مطرح می‌کند، از جمله آن که «آیا خودت خالق خودت و عالم هستی می‌باشی، یا دیگران مِثل تو خلق نموده‌اند – پس خالقی وجود دارد که مثل مخلوقات نمی‌باشد».

●- خداوند سبحان، با این که همه جا، و حتی در وجود خودمان مشهود است، و گاه رسولانش در پاسخ به منکرین و شک کنندگان می‌گفتند: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ – مگر (آیا) در وجود الله که خالق و گسترش دهنده (باز کننده) آسمان‌های زمین است، شکی هست؟! / ابراهیم علیه السلام، 10»، باز هم دلایل و براهین بسیاری اقامه نموده است. چنان که در همین آیه نیز اشاره به « فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »، خودش یک برهان عقلی و شهودی می‌باشد.

2- بنابراین، وحی بودن و تحریف نشدن قرآن کریم نیز دلیل و برهان می‌خواهد؛ چنان که خداوند متعال، خودش برای اثبات آن، دلیل و برهان اقامه نموده است.

منتهی قبول عقل به واسطه دلیل و برهان نیز ساختاری دارد که تخطی از آن، آدمی و موضوع بحثش را از عقلانیت خارج می‌کند. به عنوان مثال: فرض کنید کسی وجود معلمی را قبول نداشته باشد، یا اصلاً نداند که معلم به چه کسی گفته می‌شود، بعد بگوید: «به من اثبات کن که او خوب درس می‌دهد»؟! مگر می‌شود بدون شناخت و قبول "فاعل"، راجع به "فعل" او بحث نمود و دلیل اقامه کرد؟ فرض کنید: کسی خداوند سبحان را قبول نداشته باشد و بگوید: «به من اثبات کن که او رحمان و رحیم است»؟!

قرآن مجید نیز فعل خداوند است، کلام خداوند است، نازل شده از سوی اوست؛ پس اول باید وجود خداوند خالق، علیم، حکیم، هادی، قادر، مالک و رب به اثبات رسد، بعد راجع به محفوظ ماندن کلامش از تحریف بحث شود! بسیاری از این شک و شبهه‌های ثانوی، به خاطر ضعف شناخت و ایمان توحیدی می‌باشد.

 

ادامه مطلب ...

شبهه 200

پرسش : هدف از گرفتن وضو طهارت است؛ پس در حالی که می‌توانیم با حمام کردن هم پاک شویم چه دلیلی دارد که حتما وضو بگیریم؟

 برای هر یک از احکام الهی می‌توان چنین مابه‌ازهایی جهت جایگزینی تعریف نمود. پس به چند نکته‌ی بسیار مهم دقت نمایید:

یک – برخی از جانب خود، هدف و حکمتی برای حکم خداوند سبحان تعیین و تعریف می‌کنند و سپس بر مبنای آن چه خود معین نموده‌اند، حُکم خدا را به چالش می‌کشند! ذهن مخدوش می‌شود، قلب مردد می‌گردد، شیاطین جنّ و انس نیز از همین راه وارد شده و سریعاً مابه‌ازا و جایگزین معرفی می‌کنند! مثل همین سؤال که ابتدا یک حکم قطعی داده می‌شود که «هدف از وضو طهارت است»، بعد طهارت به مثابه‌ی تمیزی لحاظ می‌شود و سپس چراها برای جایگزینی آغاز می‌گردد!

دو - چه کسی گفته که هدف از وضو (تمیز شدن) است، مگر آن کارگری که فقط محل وضو را تمیز کرده و سپس وضو می‌سازد، کاملاً تمیز شده است؟!

هدف از وضو، نماز، روزه، حج، جهاد و سایر عبادات و احکام، چیزی جز عبادت خداوند متعال جهت قرب به او نیست، چنان که برای همه کار نیت «قربة الی الله» می‌شود؛ و البته که عبادت  خداوند متعال، مستلزم اطاعت از اوست. نه این که آدمی از سوی خود، "این به جای آن" تعریف و وضع نماید. هر کاری به جز آن چه او فرموده، "عبادت هوای نفس خود" است.

سه – این هدفگذاری‌ها و حکمت‌سازی‌های شخصی [من درآوردی]، برای اوامر و نواهی الهی، سبب می‌شود که از سوی یک هدفی برای نماز تعریف کنند و بعد بگویند: «مگر هدف راز و نیاز نیست، پس من به نوع دیگری این کار را می‌کنم»! لذا شاهدید که مکرر و مستمر در فضای مجازی تبلیغ و القا می‌شود که «اگر هدف فلان است، پس این کار را بکنیم، بهتر از آن کاری است که به آن امر و توصیه شده است»؛ حتی می‌گویند: چرا اقامه نماز نماییم؟ - چرا به حج رویم؟ - چرا روزه بگیریم ...؟ به جایش این کار یا آن کار را بکنیم بهتر است»! سپس از واجبات گذشته و به مستحبات می‌رسند که چرا زیارت برویم؟ چرا عزاداری کنیم؟ چرا چنین و چنان کنیم؟! و قابل توجه آن که همیشه یک جایگزین نیز معرفی می‌کنند «به جای این کار، آن کار را بکنیم»؛ خب این همان «دین‌سازی» است! در واقع می‌گویند: «چرا اسلام و تسلیم امر حق بودن؟! ما خودمان تعیین می‌کنیم که چه کاری بهتر است»! و این عبادت خود است که جز تکبر و شرک، حاصلی ندارد.

مثال: امیرالمؤمنین، سیدة النساء و دیگر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند که از حکمت‌های سجده برای خدا، شکسته شدن و از بین رفتن تکبر است. ابلیس لعین نیز فقط به خاطر تکبرش سجده ننمود و پس از آن مقام قرب، چنین مورد غضب الهی قرار گرفت و هلاک شد.

حال، یک گروه آمدند و حکمت‌های "طبیعی = مادی" تعریف کردند، بحث از چاک‌راه‌ها و ارتباطش با زمین و تبادل انرژی مثبت و منفی را مطرح کردند و خود و دیگران را فریب داده و منحرف نمودند!

چهار – فرق است میان "طهارت" با "تمیزی"؛ چنان که فرق است میان وضو با شستشوی دست و صورت – غسل با حمام نمودن - نماز با هر راز و نیاز دیگری – روزه در ماه مبارک رمضان، با هر زمان دیگری و یا هر نوع رژیم غذایی دیگری!

آب روان در جوی‌ها، یا آب کُر در یک ظرف، اگر رنگ و بویش متغیر نشده باشد، هم پاک است و هم پاک کننده، اما لزوماً تمیز نیستند و چه بسا حاوی انواع میکروب‌ها نیز باشد و قابل آشامیدن نباشند. خاک، طاهر است، پاک و پاک کننده است، اما الزاماً تمیز نیست؛ و با همین خاک، می‌توان تیمم بدل از وضو یا غسل را نیز انجام داد. الکل طبیعی، تمامی میکروب‌ها را می‌زداید، اما خودش نجس است (طاهر و مطهر = پاک و پاک کننده نیست).

بنابراین، وقتی می‌فرماید: با آب پاک، چنان که امر نموده‌ام "وضو" بسازید، یعنی همین کار را انجام دهید که مصداق "عبادت و اطاعت  من باشد"؛ و البته هیچ حکم خدا، بدون حکمت نیست و حکمت‌هایش مترتب بر بنده‌ی خالص و فرمانبردارش می‌گردد. چنان که فرموده‌اند: از جمله حکمت‌های وضو، دور کردن انواع و اقسام شیاطین جنّ و انس و مصون نگه داشتن از وسوسه‌هاست؛ لذا به دائم الوضو بودن توصیه شده است. آیا شستشو و حمام نیز چنین اثری دارد؟!

پنج – اگر چه اوامر و نواهی خداوند متعال، همه از علم و حکمت اوست و هر کدام از احکامش، نه تنها یک حکمت‌، بلکه صدها و هزاران حکمت دارد که برخی بیان شده و برخی دیگر بر اساس همان کلیدها، کشف (علمی) شده است؛ اما حکمت اصلی که مابقی نیز در طول آن مؤثر و محقق می‌گردد، همان عبادت و اطاعت خالصانه است، نه انجام حکم برای حکمتش!

« وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ » (البینة، 5)

ترجمه: و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!


www.x-shobhe.com

شبهه 199

پرسش : با توجه به اینکه اولین چیزی که در قیامت سوال می‌شود نماز است و اگر کسی بی‌نماز باشد، اعمال دیگرش مقبول نیست؛ پس در این صورت تکلیف سایر ادیان مثل مسیحیت و یهودیت چه می‌شود؟ و آیا آنان بخاطر بی‌نمازی اهل جهنم هستند؟ پس با توجه به این مطلب فکر کنم 95درصد مردم دنیا جهنمی هستند و شاید 5 درصد هم به بهشت نروند


پاسخ : این که چند درصد به بهشت یا جهنم می‌روند را به خداوند سبحان بسپاریم. مهم‌تر از دانستن تکلیف مسیحی‌ها، یهودی‌ها و ... در معاد و زندگی اخروی، این است که هیچ گاه و در هیچ امری، "کثرت" را ملاک تعریف، تشخیص و تمیز "حق از باطل" قرار ندهیم که حتماً خطا نموده و منحرف خواهیم شد. آیا اگر کثرت جاهلان، متکبران، ظالمان، فاسدان، فاسقان و جانیان در یک جامعه‌ای بیشتر باشد، حق با آنان خواهد بود؟! در این صورت، حق با ثروتمندان و زورمداران است که اندیشه و باور نظام سلطه می‌باشد.

دانشمندان فیزیک، شیمی، ریاضیات و علوم تجربی، در زمین، به نسبت جمعیت بسیار اندک بوده و هستند، حال آیا حق با آنان است که از این علوم هیچ نمی‌دانند؟! آیا اگر تعداد شرابخواران بیشتر باشد، شرابخواری به لحاظ علمی، بهداشت و سلامت و نیز شرع، حق و مجاز می‌گردد؟! پس، کثرت 10 درصد یا 95 درصد ملاک ارزش، سنجش و داوری نمی‌باشد.

«قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده، 100)

ترجمه: بگو پلید و پاک یکسان نیستند هر چند کثرت پلید[ها] تو را به شگفت آورد؛ پس اى خردمندان از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید.

«مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَکَّرُونَ‌» (هود علیه السلام، 24)

ترجمه: مثل این دو گروه چون نابینا و کر [در مقایسه] با بینا و شنواست آیا در مثل یکسانند پس آیا پند نمى‌گیرید

●- بنابراین، نه در حیات دنیوی (حتی با داوری خودمان) قلّت یا کثرت جمعیت، ملاک و محک تشخیص حق و باطل یا سنجش ارزش‌ها می‌باشد، نه در آخرت و با داوری خداوند علیم و حکیم.

ایمان و عمل:

زندگی دنیوی، با تمامی محدودیت‌ها و پستی‌های مرتبه‌ایش نسبت به حیات اخروی، در عین حال نماینگر همان حقایق می‌باشد. حال فرض کنید که کسی در دنیا از رویحبت و یا برای قدردانی به شما یک شاخه گُل هدیه بدهد و دیگری از دشمنی، حقد، کینه، برای تسخیف، برای ریا، فریب و یا حقه‌هایی که در سر دارد، عین همان شاخه گُل را هدیه دهد، آیا هر دو به خاطر عمل هم شکل، برابر هستند و کارشان یک ارزش دارد؟! خیر، چرا که مقصد و نیت قلب‌شان متفاوت است.

●- بنابراین، در سرنوشت اخروی (که نماینگر حقایق همین زندگی دنیویست)، تقدم با "ایمان به خدا و معاد" می‌باشد و سپس به "عمل" می‌رسد که ظهور و بروز و تصدیق شناخت و ایمان می‌باشد.

بنابراین، ابتدا آدمیان [از اول تا آخر]، ابتدا بر اساس ایمان‌شان دسته‌بندی می‌گردند، یا به قول معروف، ابتدا "مؤمن و کافر" از هم جدا می‌شوند؛ آن هم بر اساس حقیقت ایمان‌شان، نه اسم دین یا مذهبی که روی خود گذاشته و یا کتابی که در دست گرفته و حمل می‌کنند!

پس بدیهی است که غیر مؤمن، به بهشت نمی‌رود، اگر چه شب و روز تورات، انجیل یا قرآن کریم را بخواند  و یا شب و روز نماز بخواند و یا هر چه دارد را انفاق نماید. بهشت جایگاه آدم خوب، با کار خوب است، نه صرفاً کار و کارگر خوب.

نماز:

"نماز" نیز اگر چه ستون دین و شناسنامه‌ی مسلمان می‌باشد، اما خودش در شاخه‌ی احکام و اعمال می‌باشد که فروع دین است و پس از شناخت و ایمان، مورد نظر یا محاسبه قرار می‌گیرد. لذا در قرآن کریم چنان که فرموده: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی – همانا این منم، الله، که جز من خدایى نیست؛ پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار / طه، 14»؛ فرموده:

«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ» (الماعون، 4 تا 6)

ترجمه: وای بر نمازگزاران * همانهایی که نماز را سبک می‌شمرند * همانهایی که ریا می‌کنند.

اساساً همین که گفته شده: «ابتدا نماز مورد بررسی قرار می‌گیرد»، یعنی هر نمازی هم نماز نیست و در دنیا نیز مقبول و مؤثر واقع نشده که در آخرت وزنی داشته باشد و به حساب آید.

بنابراین، نماز، سرآمد اعمال است، چنان که توحید، سرآمد معرفت و ایمان می‌باشد. ابتدا از توحید سؤال می‌شود و بعد سایر اعتقادات و باورها – چنان که ابتدا از نماز پرسیده می‌شود و سپس از سایر اعمال.

مسلمان، مسیحی و یهودی:

این قواعد، در مورد همگان یکسان است. همگان ابتدا در مورد ایمان‌شان مورد سؤال واقع می‌شوند و سپس در مورد اعمال‌شان. هم از مسلمان می‌پرسند که چرا شرک ورزیدی، و هم از مسیحی و یهودی و هم از کفار و تمامی انسان‌ها.

از مسیحی و یهودی نیز می‌پرسد: آیا پیامبر شما گفت: من خدا یا پسر خدا هستم؟ دست خدا بسته است؟ شما همه پسران خدا هستید؟ ما عذاب نخواهیم شد و ...؟! سپس پیامبران‌شان را برای گواه می‌آورند و می‌پرسند: آیا شما به آنها چنین گفته‌اید؟ از ملائک می‌پرسند: آیا شما گفته‌اید که ما دختران خدا یا اله‌های شما هستیم ...؟ و این شاهدان حق، خدا را شاهد می‌گیرند که هرگز چنین نگفته‌اند. و اگر اتباع آنها بهانه بیاورند که در کتاب ما چنین نوشته شده بود، می‌پرسد: مگر به شما عقل نداده بودم؟! اصول اعتقادی، عقلانی است.

●- سپس نوبت به نبوت، ولایت، امامت، معاد و سایر اصول اعتقادی می‌رسد. حال از مسلمان، مسیحی و یهودی سؤال می‌شود که آیا پیامبر شما، از طرف من پیامی برای شما آورده بود که من آخرین پیامبر و آورنده آخرین دین و شریعت هستم؟ آیا او به شما گفته بود که به ولایت هر ظالمی گردن بنهید؟ آیا از سوی من، شما را از عقوبت مواضع و رفتارتان خبر نداده بود و ...؟!

●- سپس نوبت به عبادات، اعمال و عمل صالح یا گناهان می‌رسد و سرآمد آنها نماز است.

اگر مسلمان، مسیحی یا یهودی، از بخش نخست (اعتقادات و ایمان) عبور نمود، نوبت به بررسی اعمالش می‌رسد.

نماز، در همه ادیان وضع شده است، همین آیه‌ی مبارکه «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی»، به حضرت موسی علیه السلام نازل شده است. حضرت عیسی علیه السلام، در گهواره به سخن آمد و گفت: «... وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ ... – به نماز و زکات سفارش شده‌ام / مریم علیهاالسلام، 31».

پس اگر باقی ماندن کسی در ادیان دیگر، (به هر علت مقبولی) موجه قلمداد شد، از عمل به احکام خودش سؤال می‌شود. چنان که از یهودیان قبل از مسیح، و یهودیان و مسیحیان قبل از اسلام نیز از احکام خودشان سؤال می‌شود.

همانگونه که از مسلمان می‌پرسند، از یهودی و مسیحی نیز می‌پرسند که آیا بر تو نماز، روزه، زکات، انفاق در راه خدا، جهاد و ... واجب شده بود یا خیر؟ خب چه کردی؟!

به کسی ظلم نمی‌شود:

ضمن آن که باید نگران زندگی دنیوی و اخروی خود باشیم نه دیگران، شاید ضرورتی نداشته باشد تا در آیات و روایات مطالعات تخصصی نماییم و ببینیم که محاکمه‌ی اهل کتاب دقیقاً چگونه است و عاقبت آنها چه می‌شود، شاید اطلاعات اجمالی نیز کافی باشد؛ ولی ضرورت دارد که بدانیم، خداوند متعال علیم به احوال بندگانش می‌باشد و به کسی ظلم نمی‌کند – رحمان، رحیم، غفار، عفو هست، چنان که سریع الحساب و شدید العقاب نیز هست، چرا که عالم هستی را برای بازی و شوخی نیافریده است – قوم خویشی ندارد و فریب هم نمی‌خورد – مرعوب کثرت نمی‌گردد و برای هر موضع و عملکردی، نتایجی حتمی قرار داده است.

خداوند سبحان، خودش علیم، بصیر و خبیر به احوال بندگانش می‌باشد، و خود شاهد مواضع اعتقادی و عملکردهای آنهاست، ضمن آن که فرشتگان، انبیا، اولیا و شهیدان را نیز برای شهادت می‌آورد، و در عین حال، هم هر کسی را از علمکردش با خبر می‌کند – هم کتاب عملش را می‌دهد خودش بخواند – و هم تمامی اعمالش را برایش مجسم می‌کند – سپس در اجر و پاداش اضافه هم می‌دهد، اما در عقوبت (که نتیجه‌ی طغیان و عصیان می‌باشد)، اضافه‌ای ندارد که ظلم شود، بلکه به حقیقت نتایج می‌رساند.

●- بهشت و جهنم نیز جایگاه هستند، نه نتیجه اعتقادات و اعمال؛ بلکه درجات در آنها و آن چه در این دو مکان به اهلش عرضه می‌شود، همان نتایج مواضع و عملکردهای خودشان می‌باشد.


www.x-shobhe.com

شبهه 198

پرسش : می‌خواهم خداوند را بهتر و بیشتر بشناسم تا دیگر شبهه‌ای برایم پیش نیاید؛ چه کنم؟ و اینکه چند کتاب در رابطه با همین موضوع خداشناسی، که متن ساده و همه فهمی داشته باشد، معرفی کنید 


پاسخ :  تفاوت "شبهه، شک، تردید" و "پرسش" با یکدیگر را بدانیم و دنبال این نباشیم که هیچ گاه هیچ سؤالی برای ما یپش نیاید، چرا که علم محدود نیست، پس تا انسان فکر می‌کند، با پرسش مواجه می‌گردد.

اگر دقت نمایید، پرسش اصلی شما «چه کنم؟» برای شناخت بیشتر می‌باشد، نه خود شناخت خداوند متعال؛ و البته این امر بسیار مهمی است. بدیهی است اگر قوانین شناخت را بشناسیم، خداوند سبحان را نیز بیشتر خواهیم شناخت. از این‌رو، حتماً به چند نکته‌ای که ایفاد می‌گردد توجه نموده و همیشه در آن تفکر نمایید:

امیرالمؤمنین علیه السلام: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» (غررالحکم،ص 232 - مصباح الشریعه،ص 13 – و ...)

ترجمه: کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را می‌‏شناسد.

الف – گام نخست این است که ابزار شناخت خودتان و سنخ شناخت هر کدام را بشناسید. چنان که احساس را در پنج حس شناخته‌اید و باور نموده‌اید که رنگ را با شنوایی، و اندازه را با چشایی نمی‌شود شناخت. پس ابتدا باید "عقل" و "قلب" و سنخ شناخت هر کدام را که ابزار اصلی شناخت می‌باشند را بشناسید.

ب – شما هیچ چیزی و هیچ کسی را نمی‌توانید بشناسید، مگر آن که ابتدا او خودش را به شما شناسانده باشد. بنابراین، بیش از آن چه معرفی نموده نیز نمی‌توانید بشناسید.

به عنوان مثال: آن مقدار از یک درخت، یک گُل، یک گیاه، یک حیوان و یک عنصر یا ماده را می‌توانید بشناسید که خودش بروز و ظهور داده است. و البته هر که نزدیک‌تر شود، با معرفی‌های بیشتری آشناتر می‌گردد. این قواعد در ماده و معنا ثابت می‌باشند.

پ – هیچ راهی برای شناخت، به جز توجه به "اسم‌ها" یا همان "آیات و نشانه‌ها" ندارید، و عقل از این نشانه‌ها، پی به وجود می‌برد.

به عنوان مثال در یک اتاق، بدون این که از پنجره به بیرون نگاه کنید، می‌گویید: روشنایی این اتاق، نشان از روز بودن دارد – روز بودن خود نشان و دلیلی برای وجود آفتاب است - و آفتاب نیز خود نشان از درخشش و پرتو افکنی خورشید دارد. یا با احساس بوی سوختگی (که فقط حسی است)، می‌گویید: غذایی در حال سوختن است – سوختن غذا نیز دلیل و نشان بر این است که در حرارت قرار گرفته است – و حرارت نشان از انرژی دارد که یا با برق، و یا نفت و یا گاز ایجاد شده است و ... .

ت – "عقل" نیز به نور "علم" می‌بیند، پس مطالعه لازم می‌آید. حال خواه با یک نگاه ساده، در ظواهر اسم‌ها و نشانه‌های یک موجود یا شیء‌ای مطالعه نمایید و خواه چون یک محقق و دانشمند، در آن تحقیق و کسب علم بیشتر نمایید.

بنابراین، خواندن کتاب طبیعت – کتاب خلقت – و کتاب وحی؛ نور علم را برای "عقل و شناخت" بیشتر و شدیدتر می‌کند.

ث – اما از "شناخت" به تنهایی کاری بر نمی‌آید، بلکه "باور و ایمان" پس از شناخت از یک سو و احساس نیاز به آن [که سبب پیدایش حبّ و بغض می‌شود] از سوی دیگر است که جهت می‌دهد.

 

ادامه مطلب ...

شبهه 197

برخی که از روی تنبلی نماز نمی‌خوانند، به امید این که شاید حضرت توجهی کند و آنها واجبات را انجام دهند در مجالس عزاداری شرکت می‌کنند. آیا واقعاً مؤثر است؟ 


پاسخ : موضوع را از زوایای گوناگون باید مورد توجه قرار داد، از جمله:

الف – تمامی انبیا و اوصیای الهی برای این گسیل شدند که مردم با توجه به آنها و سپس فهم دعوت‌شان متوجه و متذکر "توحید و معاد" شوند و با نگاه بصیرانه به مخالفان و دشمنان‌شان، به اهداف پلید و اخلاق رذیلانه‌ی آنها پی‌ببرند، و در نتیجه با اطاعت و تبعیت از انبیا و اوصیای الهی، در صراط مستقیم قرار گیرند و به رشد، کمال، قرب و فلاح دنیوی و اخروی برسند.

بنابراین، اثر مثبت شرکت در مجالس عزاداری یا ...، در تذکر، بیداری، هوشیاری و هدایت، نه تنها عجیب و بعید نمی‌باشد، بلکه انتظاری جز این نمی‌رود و اساساً هدف از شرکت نیز باید همین "معرفت، محبت، مودت و قرب بیشتر به خداوند متعال" باشد.

ب – دعوت انبیا و اولیای الهی، به جز این نبوده و تمامی زحمات، مشقات، مصیبت‌ها و زجرهایی که پیامبر اکرم و امامان صلوات الله علیهم اجمعین متحمل شدند، برای همین تذکر، توجه، بیداری، هوشیاری، بصیرت و هدایت مردمان بوده است. پس نه تنها تعجبی نیست اگر شرکت در مراسم‌های مذهبی، سبب آگاهی، هوشیاری و هدایت گردد، بلکه انتظار این است که هر شرکت کننده‌ای، در هر سطحی که هست، بهره‌ی خود را ببرد و بیشتر رشد نماید.

ج – اما حتی حاضر شدن در مجلس و مقابل شخص شریف آنان نیز بدون توجه و گوش فرا دادن به دعوت و پیام آنها و سپس تأمل، تعقل، تفکر، تدبر و تلاش برای اصلاح خود، نه تنها هیچ اثر مثبتی ندارد، بلکه ممکن است آثار منفی نیز داشته باشد، یعنی شخص حاضر و شنونده، به کفر لجوجانه بیفتد و به غیر از انکار، دشمنی هم بنماید. لذا خداوند سبحان فرمود:

« وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ » (الأنفال، 21 و 22)

ترجمه: و مانند کسانى مباشید که گفتند شنیدیم در حالى که نمى‌شنیدند * قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى‏ اند که نمى‌اندیشند.

نکته‌ی مهم:

●- تمامی اهل مدینه و مکه، که اهل نماز و حج بودند و بسیار هم امام حسین علیه السلام را دوست داشتند، پیام ایشان را شنیدند و محل نگذاشتند، به راه افتادن ایشان را دیدند و همراه و تابع نشدند. وگرنه ورود ایشان به کوفه، مانند "فتح مکه"، بدون خونریزی انجام می‌شد، یزید هم ساقط می‌گردید، نه این که اصلاً به کوفه نرسند و در کربلا، ترور و قتل عام شوند.

  ادامه مطلب ...

شبهه 196

مگر تمامی مردان، در حادثه کربلا شهید نشدند؟ پس این مقاتل را از زبان چه کسانی نوشتند؟ ممکن است تعدادی افراد در جنگ شرکت نکرده باشند و فقط حادثه را نوشته باشند؟ و اینکه چگونه می‌توان به راستی این مقاتل اعتماد کرد؟


 پاسخ : خیر، تمامی مردان شهید نشدند.

تاریخ‌نگاری و وقایع نگاری در تاریخ، نیز مانند سایر علوم، از قواعد و اصول علمی برخوردار می‌باشد، تا آنجا که امروزه به عنوان یک رشته‌ی دانشگاهی مستقل، تا سطح دکتری تدریس می‌گردد. بنابراین فرقی ندارد که تاریخ ایران باشد، یا تاریخ روم – تاریخ کوروش باشد یا تاریخ اسکندر – تاریخ سلسله مائوریا (هند – 250 سال پیش از میلاد باشد) باشد، یا تاریخ ساسانیان – تاریخ حضرت موسی علیه السلام و این قوم بنی اسرائیل باشد، یا تاریخ فرعون و قبطیان – غزواتی چون احد باشد، و یا کربلا و عاشورا و ... .

حال چظور شد که بخش‌های تاریخی از دوران یا زندگی یونان باستان و شخصیت‌هایی چون افلاطون و ارسطو، به صورت قطعی و مستند بازگو می‌گردد، اما وقتی به تاریخ اسلام و به ویژه کربلا و عاشورا که بسیار نزدیک‌تر از تاریخ ایران و روم باستان است می‌رسد، یک شبهه‌ی «از کجا معلوم – چگونه می‌شود اعتماد کرد و ...»، به اذهان عمومی القا می‌گردد؟!

●- همیشه و در هر برهه و موردی، تاریخ نگاران و وقایع نگاران، به چند گروه اصلی تقسیم می‌گردند، مانند:

یک – اشخاصی که در صحنه حضور داشتند؛ که خود به دوست، دشمن، وسط و گذری‌ها تقسیم می‌شوند.

دو – اشخاصی که بدون واسطه از شاهدین و حاضرین معتبر (از دوست و دشمن) نقل کرده‌اند؛

سه – اشخاصی که طی سال‌ها و قرون، در چارچوب و اصول "علم تاریخ"، به جمع‌آوری مستندات تاریخی پرداختند. حال خواه "ویلی دورانت" و کتاب تاریخ تمدنش باشد و یا سید بن طاووس و کتاب لهوفش.

چهار – و البته "وحی الهی" که خداوند علیم، حکیم و شاهد، بازگو کننده‌ی آن است، و بالتبع اخبار برخوردران از علم لدنی (اهل عصمت، حجج الهی، اولیاء الله در هر عصری)، معتبرترین اقوال تاریخی به شمار می‌آیند؛ چنان که اگر هزاران قصه از اوضاع کفار زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، یا قوم بنی اسرائیل، یا قصه حضرت یوسف علیه السلام، بگویند، اهل کتاب، آن را با وحی و یا اقوال حجج الهی تطبیق می‌دهند.

نهضت امام حسین علیه السلام:

  ادامه مطلب ...