ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه87

آیا واقعاً در منابع اسلامی نیز مانند کتاب مقدس یهودیان، حضرت داود(ع) به قتل انسانی بیگناه و زنای محصنه متهم شده است؟!
پرسش
گفته می‌شود که حضرت سلیمان﴿ع﴾ زنی را دید و عاشق او شد، لکن آن زن شوھر داشت، حضرت سلیمان﴿ع﴾ شوھر این زن را به جھاد فرستاد تا که شھید شود و با او ازدواج کند. لطفاً بفرمائید که این داستان حقیقت است یا دروغ؟
پاسخ اجمالی
در کتاب مقدس، داستانی نقل شده است که در آن نسبت‌های ناروایی از جمله چشم‌چرانی، زنا با زن شوهردار، زمینه‌سازی برای کشته‌شدن فردی بی‌گناه و... به حضرت داود(ع) منتسب شده است.
در برخی منابع اسلامی که تا حدودی تأثیرپذیر از روایات اسرائیلیات بوده­اند نیز بخش‌هایی از این داستان دروغین نقل شده است، اما بسیاری از مسلمانان از جمله پیروان مکتب شیعه به پیروی از امامان خویش، چنین نسبت­های ناروایی را نمی­پذیرند.
 
پاسخ تفصیلی
آنچه در پرسش در مورد حضرت داود نبی(ع) نقل شده است ریشه در نسبت‌ ناروایی دارد که در کتاب مقدس به حضرتشان منتسب شده است.
داستان داود(ع) در کتاب مقدس
ابتدا باید گفت که ما به ناچار و با آن‌که مطالب ذیل را نمی‌پذیریم، برای ریشه‌یابی این داستان ناچاریم که متن کتاب مقدس را نقل کنیم. داستان حضرت داود(ع) در کتاب مقدس را می‌توان به دو قسمت تقسیم کرد:
1. داستان عاشق شدن، انجام زنای محصنه و فراهم آوردن مقدمات قتل شوهر بی‌گناه زنی که عاشقش شده بود!
«یک روز هنگام عصر، داود از خواب برخاست و برای هواخوری به پشت بام کاخ سلطنتی رفت. وقتی در آنجا قدم می‌زد چشمش به زنی زیبا افتاد که مشغول حمام کردن بود. داود یک نفر را فرستاد تا بپرسد آن زن کیست. معلوم شد اسمش بتشبع، دختر الیعام و زن اوریای حیتی است .پس داود چند نفر را فرستاد تا اوریا را بیاورند. وقتی بتشبع نزد او آمد، داود با او همبستر شد. سپس بتشبع خود را با آب طاهر ساخته، به خانه برگشت. وقتی بتشبع فهمید که حامله است، پیغام فرستاد و این موضوع را به داود خبر داد. پس داود برای یوآب (فرمانده سپاه خود) این پیغام را فرستاد:‌ "اوریای حیتی را نزد من بفرست". وقتی اوریا آمد، داود از او سلامتی یوآب و سربازان و اوضاع جنگ را پرسید. سپس به او گفت: حال به خانه برو. بعد از رفتن اوریا، داود هدایایی نیز به خانه او فرستاد. اما اوریا به خانه خود نرفت و شب را کنار دروازه کاخ پیش محافظان پادشاه بسر برد. وقتی داود این را شنید، اوریا را احضار کرد و پرسید: چه شده است؟ چرا پس از این همه دوری از خانه، دیشب به خانه نرفتی؟ اوریا گفت: صندوق عهد خداوند و سپاه اسرائیل یهودا و فرمانده من یوآب و افسرانش در صحرا اردو زده‌اند، آیا رواست که من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ بجان شما قسم که این کار را نخواهم کرد. داود گفت: بسیار خوب، پس امشب هم اینجا بمان و فردا به میدان جنگ برگرد. پس اوریا آن روز و روز بعد هم در اورشلیم ماند. داود او را برای صرف شام نگهداشت و او را مست کرد. با این حال، اوریا آن شب نیز به خانه‌اش نرفت بلکه دوباره کنار دروازه کاخ خوابید.
بالاخره، صبح روز بعد، داود نامه‌ای برای یوآب نوشت و آن‌را به‌وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه به یوآب دستور داده بود که وقتی جنگ شدت می‌گیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه قرار بدهد و او را تنها بگذارد تا کشته شود. پس وقتی یوآب در حال محاصره شهر دشمن بود، اوریا را بجایی فرستاد که می‌دانست سربازان قوی دشمن در آنجا می‌جنگند. مردان شهر با یوآب جنگیدند و در نتیجه اوریا و چند سرباز دیگر کشته شدند. ... وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، عزادار شد. بعد از تمام شدن ایام سوگواری، داود بتشبع را به کاخ سلطنتی آورد و او نیز یکی از زنان داود شده، از او پسری به دنیا آورد. اما کاری که داود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد».[1]
2. اما داستان به این‌جا نیز خاتمه نمی‌یابد، بلکه نوع برخورد و مجازات خداوند نیز جالب است:
«لذا خداوند، (ناثان) پیامبر را نزد داود فرستاد. او هم آمد و به داود گفت در یک شهر دو نفر مرد زندگى می‌کردند یکى فقیر و آن دیگرى توانگر، مرد توانگر گاو و گوسفند بسیار زیاد داشت و مرد فقیر به جز یک میش کوچک نداشت، که آن‌را به زحمت بزرگ کرده بود در این بین میهمانى براى مرد توانگر رسید او از این‌که از گوسفند و گاو خود یکى را ذبح نموده از میهمان پذیرایى کند دریغ ورزید، و یک میش مرد فقیر را ذبح کرده براى میهمان خود طعامى تهیه کرد. داود از شنیدن این رفتار سخت در خشم شد، و به ناثان گفت: رب که زنده است، چه باک از این‌که آن مرد طمعکار کشته شود، باید این کار را بکنید، و بجاى یک میش چهار میش از گوسفندان او براى مرد فقیر بگیرید، براى این‌که بر آن مرد فقیر رحم نکرده و چنین معامله‌اى با او کرده. ناثان به داود گفت: اتفاقاً آن مرد خود شما هستید، و خدا تو را عتاب می‌کند و می‌فرماید: بلا و شرى بر خانه‌ات مسلط می‌کنم و در پیش رویت همسرانت را می‌گیرم، و آنان را به خویشاوندانت می‌دهم، تا در حضور بنی اسرائیل و آفتاب با آنان هم بستر شوند، و این را به کیفر آن رفتارى می‌کنم که تو با اوریا و همسرش کردى. داود به ناثان گفت: من از پیشگاه رب عذر این خطا را می‌خواهم. ناثان گفت: خدا هم این خطاى تو را از تو برداشت و نادیده گرفت و تو به کیفر آن نمی‌میرى، و لیکن از آن‌جا که تو با این رفتارت دشمنانى براى رب درست کردى که همه زبان به شماتت رب می‌گشایند، فرزندى که همسر اوریا برایت زاییده خواهد مرد. ... پس خدا آن فرزند را مریض کرد و پس از هفت روز قبض روحش فرمود، و بعد از آن همسر اوریا سلیمان را براى داود زایید».[2]
داستان داود(ع) در منابع اسلامی
 
ادامه مطلب ...

شبهه86

بر اساس قرآن، نماز انسان را از فحشاء و منکر بازمی‌‌دارد؛ پس چرا با آن‌که نماز می‌‌خوانیم، گناه هم می‌‌کنیم؟!


پاسخ اجمالی
این‌که قرآن کریم می‌فرماید نماز انسان را از فحشاء و منکر بازمی‌‌دارد، منظور این است که طبیعت نماز بازدارنده از فحشاء و منکر است؛ یعنی طبیعت نماز آن‌گونه است که انسان را از گناه بازمی‌دارد. البته بازدارى آن به نحو «اقتضاء» است، نه «علیت تامه» که هر کس نماز خواند، دیگر نتواند گناه کند.
نمازی که بنده، آن‌را در هر روز پنج بار با تمام آداب و شرایط به جا آورد و نسبت به آن اهتمام ورزد، طبعاً چنین نمازی با ارتکاب گناهان کبیره؛ مانند قتل نفس، خوردن مال ایتام، غیبت و تهمت، زنا و لواط و... سازش ندارد.
بنابر این، بازدارى از گناه اثر طبیعى نماز است؛ چون نماز توجه خاصى است از بنده به سوى خداى سبحان، اما این اثر تنها به مقدار اقتضاء است، نه علیت تامه، تا تخلف نپذیرد، و نمازگزار دیگر نتواند گناه کند. نه این‌گونه نیست، بلکه اثرش به مقدار اقتضاء است؛ یعنى اگر مانع و یا مزاحمى در بین نباشد نماز اثر خود را مى‌‏بخشد، و نمازگزار را از فحشاء بازمى‌‌دارد، ولى اگر مانع و یا مزاحمى جلوی اثر آن‌را گرفت، دیگر اثر نمى‌کند، در نتیجه نمازگزار آن کارى که انتظارش را از او ندارند مى‌کند.
البته باید توجه داشت که نماز دارای مراتب است؛ بنابراین اثری که به صورت اقتضاء بر آن مترتب می‌شود نیز دارای مراتب است؛ یعنی نماز و جلوگیری از گناه، مانند دو کفه ترازو هستند، هر وقت نمازگزار در نماز خود بیشتر به یاد خدا بود، کمتر گناه مى‌‏کند، و هر جا یاد خدا در نماز ضعیف ‌شود، و نمازگزار از حقیقت یاد خدا منصرف گردد، دچار گناه مى‌‏شود.
 
پاسخ تفصیلی
 
ادامه مطلب ...

شبهه81

پرسش
ذوالقرنین کیست؟ آیا او یک پیامبر بود؟
پاسخ اجمالی

اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است.

در این که ذوالقرنین از نظر تاریخی چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان محل بحث و گفت و گو است.

با توجه به خصوصیاتی که در قرآن بیان شده است و با توجه به نظر مورخان، ذوالقرنین، همان «کورش» بوده است.

عموم مفسران بر این عقیده‏اند که او از جنس بشر است. و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود. حضرت امام باقر (ع) فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مى‏داشت.

پاسخ تفصیلی

اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است و سرگذشتی از او در مورد «یأجوج» و «مأجوج» بیان شده است. [1]

در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان بحث و  گفت و گو بسیار است.

به نظر می رسد که اول باید خصوصیات فردی ذوالقرنین روشن و بیان شود و بعد ببینیم با کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود.

بهترین منبع برای خصوصیات ذوالقرنین، قرآن کریم است که از آن به خوبی استفاده می شود، ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود:

1. خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم». [2]

2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. [3]

3. او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت. [4]

4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. [5]

5. او سازنده یکی از مهم ترین و نیرومندترین سدها است. سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. [6]

6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سؤال کردند، [7] چنان که قرآن می فرماید: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال می کنند».

با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدام یک از کشورگشایان تاریخ منطبق است؟ در این مورد نظریاتی وجود دارد که مهم ترین آنها سه نظریه زیر است:

اول: اسکندر مقدونی: بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند. و بیش از 36 سال عمر نکرد؛ جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن نمودند. [8]

ولی این نظریه مردود است؛ زیرا ا سکندر فردى مشرک و بت پرست بود و حتى در اواخر و در پى پیروزى بر هخامنشیان ادعاى خدایى کرد. و با آنچه در قرآن کریم ذکر شده است منافات دارد. [9]

دوم: جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده است. طبق این نظریه، سدّی را که ذوالقرنین ساخته همان سدّ معروف «مأرب» است. [10]

این نظریه هم اشکال دارد؛ زیرا اولاً: سدّ «مأرب» در یمن سدّی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمی کند؛ زیرا سدّ ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سدّ مأرب از مصالح عمومی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده بود. [11] ثانیاً: در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بوده‏اند، معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه! [12]

سوم: کورش کبیر: این نظریه جدیدی است که دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» گفته است؛ و بیشتر روی این نظریه متمرکز شده اند. [13] و کورش هم ایرانی بوده و در زمان ایران هخامنشی، قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است. ظرفیّت و زمینه پرورش شخصیّتى الاهى چون ذوالقرنین را داشته و در این میان، آیین و فرهنگ توحیدى کورش یک آیین توحیدى اصیل ایرانى و توحید تحریف نشده مزداپرستى بوده که در آن ایام در فلات ایران و در میان ایرانیان شرقى و غربى به وفور پیدا مى شده است . [14]

دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش:

1. کورش مردی مؤمن، خدا شناس و موحد بود.

2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود.

3. نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی سیاستمدار و سخت گیر بود.

4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود.

5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت در او جمع بود.

6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر « لیدیا » و اطراف آن نیز تسلط یافت.

7. کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به «مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آن جا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد.

8. همچنین کورش سدّی بنا کرد و این سد در تنگه «داریال» و میان کوه‌های قفقاز و نزدیکی‌های شهر «تفلیس» است. [15]

گفتنى است که عنوان ذوالقرنین هم در قرآن کریم آمده است و هم در تورات. اساساً، ارتباط این دو منبع در خصوص ذوالقرنین از آن جاست که بنابر روایات شأن نزول آیات مربوط به ذوالقرنین، طراح این سؤال (یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِى الْقَرْنَیْنِ) یا خود یهودى ها بودند و یا قریش به تحریک یهودى ها این سؤال را از پیامبر (ص)پرسیدند و مى خواستند پیامبراکرم (ص) را در برابر سؤال مشکلى قرار بدهند و از این طریق، حضرت را شکست داده، نبوت ایشان را مخدوش کنند. بنابراین، به طور مسلم ذوالقرنینى که در قرآن کریم آمده همان ذوالقرنینى است که در تورات آمده و اوصاف او در قرآن کریم و تورات مشخص است.

مصداق ذوالقرنین در تورات بسیار روشن است؛ ذوالقرنین کوروش پادشاه پارس است؛ چرا که او در رؤیاى دانیال به صورت قوچ دو شاخى ظاهر شد که با یک شاخ خود شرق، و با دیگرى غرب را شخم مى زد. کنایه از این که او شرق و غرب را مى گیرد، هم چنان که کوروش براساس پیش گویى اشعیا، «عقاب شرق»، یعنى فرمان رواى تیزچنگ و مهاجم شرق است. [16]

ابوالکلام آزاد هندی می‌گوید: ممکن است رؤیای دانیال یک داستان ساختگی باشد؛ ولی آنچه در قرآن آمده مسلماً دارای اصل و حقیقتی است. مورخان معاصر، به شخصیت والا و عادل و با فضیلت کورش گواهی داده‌اند . [17]

ارتباط کورش و دوشاخ:

در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه اى از کـورش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ ‌هاى قوچ در آن دیده مى شود . ایـن مـجـسـمـه کـه نـمـونـه بسیار پر ارزشى از فن حجارى قدیم است آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر کردند . از تـطـبـیـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ایـن مـجـسـمـه ایـن احـتـمـال در نظر این مورخان کاملاً قوت گرفت که نامیدن کورش به ذو القرنین (صـاحـب دو شاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى کورش داراى بـال هـایى هـمـچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است. [18]

مورخان هم برای کورش اوصاف اخلاقی نوشته اند؛ مانند: هرودت، مورخ یونانی می نویسد: کورش، پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت. [19]

نیز «ذی نوفن» می نویسد: کـورش پـادشـاهی عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوک بـا فضائل حکما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـیـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود . [20]

براساس آنچه گذشت، تردیدى نیست که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشى است و امروزه بسیارى از محققان و مفسران ما به همین نتیجه رسیده و همین نظریه را تأیید مى کنند که ذوالقرنین قرآن کریم با ذوالقرنین تورات یکى است و بى تردید او همان کوروش است .

آیا کورش پیامبر بود؟

مفسران نظریات مختلفی ابراز داشته‏اند. طبق بیان علامه طباطبائی، در برخی از روایات وی از جنس بشر معرفی شده [21] و در بعضی دیگر فرشته‏ای آسمانی دانسته شده است. [22] عموم مفسران بر این عقیده‏اند که او از جنس بشر است و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بوده است.

حضرت امام باقر (ع) فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مى‏داشت. [23]



[1]     درباره داستان یأجوج و مأجوج به سؤال 2241 (سایت: 2699) مراجعه کنید.

[2]   . کهف، 84.

[3]   . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج12، ص 544، دارالکتب الاسلامیه، چاپخانه خورشید،چاپ چهارم،1363. (آیات 86 و 90و 93).

[4]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیات88و 95و 98)

[5]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیه 98).

[6]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 545. (آیات 94 تا 96).

[7]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 545.

[8]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 542.

[9]   . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.

[10] . تفسیر نمونه، ج12، ص542.

[11] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.

[12] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، با ترجمه: موسوی همدانی،محمد باقر،  ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه، مرکز نشر فرهنگی رجا.

[13] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543؛ تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.

[14] . سایت تبیان، کتابخانه، بخش تفسیر قرآن کریم، بحث « ذوالقرنین در قرآن کریم و عهد عتیق ».

[15] . تفسیر المیزان،ج13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه؛ تفسیر نمونه، ج12، ص549.

[16] . تفسیر نمونه، ج12، ص546 و 547؛ تورات کتاب دانیال، فصل هشتم؛ کتاب أشعیا، فصل 46، شماره11؛ کتاب إرمیا،کتاب عزرا، کتاب دوم تواریخ ایّام، کتاب نحمیا.

[17] . ابوالکلام آزاد، کورش کبیر(ذوالقرنین)، ترجمه: دکتر باستانی پاریزی، ص 192؛ مجله بشارت، فروردین و اردیبهشت سال 1384، شماره 46؛ حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دانستنیهای اسلامی)، حرف «ذ».

[18] . تفسیر نمونه، ج12، ص547.

[19] . تفسیر نمونه، ج12، ص547و548.

[20] . تفسیر نمونه، ج12، ص548.

[21] . تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.

[22] . سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103.

[23] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295.


www.islamquest.net


شبهه80

پرسش : چرا بخش‌هایی از بدن زن که چندان تحریک کننده هم نیست، واجب است پوشانده شود؟

پاسخ اجمالی
طبق دستور اسلام، زن باید هم بدن خود را به طور کامل - به جز صورت و دو کف دست - بپوشاند و هم باید پوشش او به گونه‌ای باشد که برجستگی‌های بدنش، نمایان نشود.[1]
در آیه 31 سوره نور، گفته شده است که زنان باید خمارشان(پوشش سرشان) را بر روی جیب خود(قسمت پایین یقه لباس) بیندازند. این عمل باعث می‌شود هم برجستگی سینه‌ها پوشانده شود و هم قسمت گردن و بالای سینه‌ها را از دید نامحرم مخفی کند.[2]
هدف از پوشش بدن زن، صرفاً جلوگیری از تحریک جنسی مردان نیست؛ چرا که «محرّک بودن»، به عنوان تنها شرط حجاب مطرح نشده است؛ بلکه در هر حال، زن باید بدن خود را از دید نامحرم پوشیده نگه‌دارد. دستور به حجاب، یکی از احکام فقهی است که برای خود فلسفه و حکمت‌های خاصی دارد و ممکن است برخی از آنها از ما پوشیده باشد؛ همان‌گونه که فلسفه بسیاری از احکام، بویژه احکام عبادی برای ما روشن نیست. به عنوان مثال؛ زمانی که زن در منظر و دید نامحرم قرار ندارد و بخواهد نماز بخواند، باز باید همه بدنش را به جز قسمت‌های استثنا شده(صورت، کفین، پا تا مچ) بپوشاند؛[3] این در حالی است که هیچ زمینه‌ای برای بروز مسائل جنسی وجود ندارد؛ از این‌رو باید بگوییم که ما پاره‌ای از حکمت‌های حجاب را نمی‌دانیم.
 

[1]. ر.ک: خمینی، سید روح الله، توضیح المسائل (محشّی)، محقق: بنی هاشمی خمینی، سید محمد حسین، ج 2، ص 488، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424ق.
[3]. توضیح المسائل (محشّی)، ج 1، ص 442.
www.islamquest.net
روشنگران این مطلب را اضافه می کند که:
اساساً انسان از شأن و منزلت و کرامت بالایی برخوردار است و برهنگی شایسته اونیست ؛خواه زن باشد یامرد،البته مسلم است که بانوان در شرایطی هستند که آسیب پذیرترند و لذا لازم است مراقبت بیشتری بنمایند.
پوشیدگی و آراستگی  گرچه تأثیر بسیاری  در حفظ سلامت جامعه و پایداری حریم ها  دارد اما صرفاً برای دفع مفاسد ناشی از تمایلات غریزی نیست .برای هر انسانی برازنده تر آن است که  پوشیدگی را بر برهنگی ترجیح دهد.ضمناً در مورد تحریک غرایز هم بهتر است بدانید که این تحریک همیشه با دیدن صورت نمی گیرد .گاهی حتی بوی بدن جنس مخالف برای طرف مقابل تحریک کننده است.لذا شما نمی توانید ادعا کنید که فلان عضو بدن تحریک کننده نیست.

شبهه79

پرسش : اگر رزق و روزی از طرف خدای رزاق تأمین شده، پس چرا بسیاری بر اثر گرسنگی می‌میرند؟


پاسخ اجمالی
منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد، و او برای تمام انسان‌ها و موجودات رزق و روزی معین می‌کند.
اما این بدان معنا نیست که روزی مادی انسان چون از قبل مشخص و معین شده؛ لذا اعمال وی نقشی در آن ندارد؛ چیزی آن‌را کم و زیاد نمی‌کند؛ یا افراد با گرسنگی مورد آزمایش خدا قرار نمی‌گیرند، و یا آن‌که در طول تاریخ، هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد! بهره‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی مقدر شده به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند. از طرفی ممکن است مصلحت خدا در تنگ‌گرفتن روزی برخی افراد و جوامع باشد. گنه‌کاران به دلیل مجازات و نیکوکاران جهت آزمایش!
 
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌‏‌‌اى در زمین نیست، مگر آن‌‌که رزقش به عهده خدا است».[1] اما در عین حال مشاهده می‌شود که در طول تاریخ بسیاری از مردم، همین‌طور دیگر موجودات بر اثر گرسنگی از دنیا رفته‌اند؛ لذا با توجه به مقدر بودن روزی و رزاقیت خداوند، این مسئله چگونه توجیه پذیر است؟!
در ارتباط با این موضوع باید گفت؛ منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد و او برای تمام انسان‌‌ها و موجودات دیگر رزق و روزی مقدر کرده است.
اما این بدان معنا نیست که چون روزی مادی انسان از قبل مشخص و معین شده، اعمال انسان نقشی در آن ندارد و آن‌را کم و زیاد نمی‌کند و یا هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد. بهره‌‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، اینان خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند.
قرآن کریم در این زمینه داستانی را از امت‌های گذشته نقل می‌کند:
«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»؛‏[2] خداوند (براى آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثالى زده است. منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می‌رسید، امّا به نعمت‌هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام می‌دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشاند.
خداوند در این آیه داستان شهرى را یادآور می‌شود که از هر نوع امکانات رفاهى برخوردار بود؛ امنیّت و آرامش داشت؛ روزى آن از هر سو به فراوانى می‌رسید، ولى نعمت‌‏هایى را که خداوند داده بود، ناسپاسى کرد. نتیجه این شد که خداوند تلخى گرسنگى و ترس را به آنان چشانید، آن‌چنان که گویا گرسنگى و تلخى مانند یک تن پوش آنها را احاطه کرده است. فراوانى روزى به گرسنگى، و امنیت و آرامش به ترس تبدیل شد و این نتیجه عملکرد خود مردم بود.
نقل شده است منظور از «قریه»، در این آیه مکه است که خداوند هفت سال مردم آن‌را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد، تا آن‌جا که ظرف‌هاى پوستین و پشم‌هاى آغشته به خون و حشرات بدن حیوانات را می‌خوردند. این جریان اتفاق افتاد که پیامبر(ص) نسبت به آنها نفرین کرد و از خداوند خواست که مردم کافر و ناسپاس را مانند مردم زمان حضرت یوسف(ع)، هفت سال دچار قحطى و بدبختى کند.
برخى نیز می‌گویند؛ مقصود قریه‌‏‌اى است که پیش از پیامبر اسلام، خداوند پیامبرى به سوى آنها فرستاد، آنها کافر شدند، او را کشتند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد.[3]
امام باقر(ع) فرمود: همانا انسان گناه می‌کند، پس روزى از او دفع می‌شود: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ، فَیُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ».[4]
امام صادق(ع) در همین مورد فرمود؛ حتی نیت گناه از سوی فرد مؤمن می‌تواند وی را از رزق خداوند محروم ساز: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ».[5]
در همین رابطه در تفاسیر قرآن ذیل آیات 17- 19 سوره قلم داستانی به این مضمون نقل شده است:
 پیرمرد مؤمن و بزرگواری در یمن در دهکده «صروان» باغی داشت، او به قدر نیاز از محصول آن برداشت می‌کرد، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان می‌داد. هنگامى که چشم از دنیا فرو بست، فرزندانش گفتند ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم؛ چرا که عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره می‌گرفتند محروم سازند. سوگند یاد کردند که میوه‌‏‌هاى باغ را صبح زود، دور از چشم مستمندان بچینند و براى مستمندان چیزى نگذارند. این نیت آنان باعث شد تا در حالی‌که آنها خواب بودند آتشى آن باغ را احاطه نمود و تمام محصول را سوزاند.[6]
گاهی نیز تنگی روزی برای آزمایش و امتحان است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»؛[7] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها، جان‌ها و میوه‌‏ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت ‏کنندگان.
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»؛[8] و امّا هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ می‌گیرد، می‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
بنابر این، ما هم معتقدیم روزى هر کس مقدر و ثابت شده، ولى در عین حال مشروط به تلاش و کوشش است. هر گاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت. این درست مانند آن است که می‌گوییم هر کس اجلى دارد و مقدار معینى از عمر، مسلماً مفهوم این سخن آن نیست که اگر انسان حتى دست به انتحار و خودکشى بزند، یا از مواد زیان‌بخش تغذیه کند تا اجل معینى زنده می‌ماند! مفهومش این است که این بدن استعداد بقا تا یک مدت قابل ملاحظه دارد، اما مشروط بر این‌که اصول بهداشت را رعایت کند و از موارد خطر بپرهیزد، و آنچه سبب مرگ زودرس می‌شود از خود دور کند.[9]
گاهى خشک‌سالى و قحطى شدیدى پیش می‌آید و موجود زنده هر چه تلاش می‌کند غذایى را به دست نمی‌آورد و می‌میرد، در چنین حالتى معلوم می‌شود که روزى او در طبیعت تمام شده و باید بمیرد. حتى اگر غذا آماده باشد و سهم روزى حیوان تمام شده باشد، نمی‌تواند از آن روزى استفاده کند و می‌میرد.[10]
گفتنی است؛ همان‌گونه که با گناه و کفران نعمت روزی کم یا قطع می‌شود، با دعا و اعمال نیک می‌توان آن‌را افزایش داد.
لازم به یادآوری است، آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در حقیقت هشدار به مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر دری می‌زنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب می‌شوند، به گمان این‌که تنها با این راه و روش می‌توانند به روزی دست یابند. قرآن و احادیث به این‌گونه افراد تذکر می‌دهد که بیهوده دست و پا نکنند، و از راه‌های نامشروع براى تهیه روزى تلاش ننمایند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندی‌هاى آنها را تأمین می‌کند.[11]
 

[1]. هود، 6.
[2]. نحل، 112.
[3]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏6، ص 600، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏3، ص 672، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 116،‏ قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 505.
[7]. بقره، 155.
[8]. فجر، 16.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[10]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏5، ص 176، بی‌جا، بی‌تا.
[11]. تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22.
www.islamquest.net

شبهه78

پرسش
آیه ارسال چگونه بر ظهور امام زمان(عج) دلالت دارد؟
پاسخ اجمالی
در قرآن کریم می‌خوانیم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ»؛[1] او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن‌را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
مراد از آیه ارسال، این آیه شریفه و دیگر آیات مشابه[2] می‌باشد.
براساس روایات و دیدگاه مفسّران اسلامی؛ واقعیت این آیه زمانی به طور کامل محقق می‌شود که حضرت مهدی(عج) ظهور فرموده و برنامه جهانى‌شدن اسلام را تحقّق بخشد. در همین راستا؛ به برخی احادیث و تفاسیر اشاره می‌کنیم.
روایات:
1. امام باقر(ع) فرمود: «همانا این جریان هنگام خروج مهدى از آل محمّد خواهد بود. پس هیچ کسی باقى نخواهد ماند مگر این‌که به [نبوت] حضرت محمد(ص) اقرار کند».[3]
2. امام صادق‏(ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «به خدا سوگند! تأویل آیه هنوز تحقق نیافته و نخواهد یافت تا آن‌که قائم خروج کند. و هنگامی که خروج کرد کافر به خدای بزرگ در روی زمین باقی نمی‌ماند و هیچ مشرک به امامت باقى نماند مگر این‌که خروج او را نخواهد تا جایى که اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى [مخفى] باشد، آن سنگ [به زبان آمده] خواهد گفت: اى مؤمن! در دل من کافرى هست. مرا بشکن و او را به قتل رسان».[4] این روایت با اسناد مختلف و با اندکی تفاوت در منابع دیگر نیز آمده است.[5]
3. از امام کاظم(ع) درباره این آیه پرسیده شد، آن‌حضرت در پاسخ فرمود: «آن امر خداوند و رسول او است به ولایت براى وصیّش و ولایت‏ همان دین حقّ است ... آن‌را هنگام قیام حضرت قائم(عج)، بر همه ادیان آشکار می‌سازد».[6]
دیدگاه مفسّران:
4. علىّ بن ابراهیم قمى(قرن سوم) در تفسیر آیه می‌گوید: «این آیه درباره قیام‌‏کننده از آل محمّد نازل شده و این همان است که یاد آوردیم که تأویل آنها پس از تنزیلشان است».[7]
5. سعید بن جبیر در تفسیر آیه: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» گفت: «او مهدىِ خاندان فاطمه است».[8]
6. طبری(قرن چهارم) می‌گوید: در زمان نزول حضرت عیسی‏(ع) دین اسلام بر همه ادیان غالب خواهد شد و تمام ملل تحت تبعیّت دین اسلام درخواهند آمد.[9]
7. فخر رازی(قرن ششم) می‌گوید: این بشارت از طرف خداوند است که باید در آینده تحقق یابد و طبق روایات در زمان حضرت عیسی و مهدی آل محمد(ع) محقق می‌شود.[10]
8. تفسیر قرطبى(قرن هفتم): روایت شده کسانى که به فرمان‏روایى همه زمین دست یافتند، چهار نفرند: دو مؤمن و دو کافر. دو مؤمن، سلیمان بن داوود و اسکندراند و دو کافر، نمرود و بخت النصر اند و نفر پنجمى نیز از این امّت به فرمان‏روایى همه زمین دست مى‏یابد که او همان مهدى است، به دلیل سخن خداى متعال: «تا آن را بر همه دین‏ها چیره سازد».[11]
9. علامه طباطبایی(ره) در ذیل بحث روایی تفسیر آیه شریفه مورد بحث می‌گوید: «معناى این‌که این آیه درباره حضرت مهدى(عج) نازل شده، این است که خروج آن‌حضرت، تأویل این آیه است ...».[12]
نتیجه‌گیری
1. مفهوم آیه، پیروزى همه‌جانبه اسلام بر همه ادیان جهان است؛ یعنى، سرانجام‏ اسلام همه سرزمین‌ها را فرا خواهد گرفت.[13]
2. مسلّماًً؛ وعده غالب شدن دین اسلام بر همه آیین‌ها، تاکنون تحقّق نیافته و آیین‌هاى دیگرى با پیروان فراوان وجود دارند که هنوز نه تنها مغلوب دین حق پیامبر اسلام(ص) نشده‌اند، بلکه سعى می‌کنند تا اسلام را از بین ببرند، ولى چون وعده الهى حق است، پس باید روزى تحقّق پیدا کند. و طبق روایات و تفاسیر، تکامل این برنامه، هنگامى خواهد بود که حضرت مهدى(عج) ظهور کند.
3. به این ترتیب، صورت استدلال چنین می‌شود که؛ از نظر قرآن - که مورد پذیرش همه مذاهب اسلامى است - پیروزى حق‌طلبان، حتمى و قطعى است. این پیروزى - که وعده الهى است - هنوز محقق نشده و تحقق آن، نیازمند یک رهبر الهى است و آن رهبر را رسول اکرم(ص) در سخنان خود معرفى نموده است؛ مانند: «یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِب‏»؛[14] یعنی: حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید.
 

[1]. توبه، 33.
[2]. فتح، 28؛ صف، 9.
[3]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 5، ص 137، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏2، ص 670، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[5]. ر. ک: فرات کوفی، ابوالقاسم، تفسیر فرات، محقق، محمودی، محمد کاظم، ص 481 – 482، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق؛ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج ‏2، ص 87، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 432، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 289، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[8]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 490، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.
[9]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 82، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[10]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏16، ص 33، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[11]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 11، ص 47 – 48، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[12]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 255، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[13]. ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 209، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا؛ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏3، ص 416، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
[14]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 280، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
www.islamquest.net