ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 182

پرسش :انسان چه مومن به خدا باشد چه نباشد به توفیقاتی مثل علم و ثروت و... می‌رسد؛ حال سوال اینجاست که نقش ایمان به خدا در این توفیقات چیست؟ آیا اساسا ایمان به خدا و پیروی از دین الهی نقشی در این توفیقات دارد یا خیر؟ چه نسبتی بین موفقیت و پیروی از دین الهی وجود دارد؟ اگر برای توفیقاتی مثل علم و...، دین داری لازم است، لطفاً بفرمایید که چرا کفار در طول تاریخ دارای توفیقاتی بوده‌اند؟!


 

 تصور این که انسان [چه مؤمن و چه کافر]، خودش می‌تواند به توفیقاتی برسد خطاست و درست مانند این است که می‌گویند: فلان جانور برای خودش آبشش یا بال پروازی درست کرد! خالق، مالک، رب و رازق تمامی مخلوقات خداوند متعال است و "لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم" مطلق می‌باشد.

پس، شناخت و باور، و یا عدم شناخت، جهل و کفر آدمیان، نظام هستی (تکوین) را متغیر نمی‌سازد، بلکه فقط در خود و تعاملات‌شان و نتایج حاصله و در نهایت عاقبت‌شان تأثیر می‌گذارد.

انسان چه عاقل و مؤمن باشد و چه جاهل و کافر باشد، چه متقی باشد و یا فاسق، در هر حال مخلوق، مربوب و مروزق خداوند متعال می‌باشد؛ پس ایمان یا کفر او، حقایق عالم هستی، حکمت، قوانین و نظم آن را بر هم نمی‌زند، بلکه سرنوشت خودش را تغییر می‌دهد.

بنابراین، چنین نیست که رزق و روزی [معنوی و مادی – علم و ثروت ...] برای اهل ایمان با خدا باشد و برای اهل کفر، شرک، نفاق و ظلم، در دست و اختیار خودشان باشد و خودشان بتوانند به چیزی برسند! اگر آدمی خود توان رفع و دفع داشت که دیگر ناقص، فقیر و وابسته نبود، و اگر خود "غنی" بود که دیگر هیچ تلاشی جهت رفع نواقص، جبران کاستی‌ها، حرکت رو به جلو (رشد)، دفع خطرات و ... نمی‌نمود.

پس، از مؤمن و کافر، هیچ کس مالِک و ربّ نیست و همگان نیازمند و فقیر درگاه آن غنی و بی‌نیاز می‌باشند [چه بدانند و باور کنند، چه ندانند، باور نکنند و خوش ندارند]. لذا به جمیع بندگانش (انسان‌ها) فرمود:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)

ترجمه: ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!


نظم و چارچوب رزق

 خداوند متعال نفرمود که در حیات دنیوی، بندگان مؤمن خود را "علم و ثروت" می‌بخشم، اما بندگان کافر خود را از این دو محروم می‌نمایم؛ بلکه فرمود: اولاً رازق من هستم و همگان از مؤمن و کافر مرزوق من می‌باشند – ثانیاً من رزق را به اندازه «قَدر» می‌دهم، یعنی رزوق، نظام و چارچوب دارد – ثالثاً از مقدراتم این است که بسیاری از دستآوردهای هر کس (یا هر جامعه‌ای) را مرهون تلاش خودشان قرار دادم « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست / النّجم، 39» - رابعاً چنین نیست که "مؤمن یا کافر"، به خاطر کفر یا ایمان‌شان، در این دنیا به هر چه که می‌خواند برسند و ... .

مردم دو گروه هستند

مردم در رابطه با "رزق" مادی و معنوی، به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند که عبارتند از "دنیاگرا" و "معادگرا". بنابراین، چگونگی مواضع و گرایشات، حایز اهمیت می‌باشد، که چگونگی به دست آوردن و مصرف علم یا ثروت و یا به کارگیری قدرت را تبیین می‌نماید، نه مقدار و زیادتی یا کمی مال دنیا [که در هر حال فانی است]. از این رو فرمود:

●- بندگان کافر و دنیاپرست من، از من فقط دنیا را می‌خواهند، پس از متاع دنیا (تا حدودی) برخوردار می‌گردند، اما دیگر از نعمات اخروی سهمی ندارند، چرا که خودشان نخواستند: «... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ - بعضی از مردم می‌گویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (*نیکی = متاع دنیا*) عطا کن!» ولی در آخرت، بهره‌ای ندارند / البقره، 200».

●- بندگان عاقل، مؤمن، بصیر، دوراندیش و عاقبت‌گرای من، از من هم نیکی دنیا را می‌خواهند و هم نیکی آخرت را می‌خواهند. یعنی خیر پایدار (برکت)، مفید و مستمر:

« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - و برخى از آنان مى‌گویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار / البقرة، 201».

*- چرا مؤمنان می‌گویند: « وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »؟! چون در آخرت، دو عرصه بیشتر وجود ندارد، کسی که داخل جهنم نگردد، حتماً وارد بهشت خواهد شد. بنابراین برای دنیا نیز رزق حسنه‌ای می‌خواهند که نتیجه‌اش در آخرت نیز حسنه باشد، یعنی دوری از آتش و ورود به بهشت، که حاصل عملکرد و دستآوردهای دنیاست.

وعده‌ی خداوند متعال به دو گروه:

خداوند متعال به مؤمنان (و هیچ کس دیگری) وعده نداده است که حتماً تمامی آنان را دانشمند و ثروت می‌گرداند، بلکه:

*- به مؤمنان وعده داده است که اگر دین او را نصرت نمایند، نصرت‌شان خواهد نمود و اگر با اعتقاد و خالصانه به دین عمل نمایند، به آنان در دنیا، زندگی پاک و در آخرت اجر فراوان خواهد داد:

« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (النّحل، 97)

ترجمه: هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه‌اى، حیات [حقیقى‌] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‌دادند پاداش خواهیم داد.

*- و به بندگان کافر و معارضش نیز وعده داد که در زندگی دنیوی گرفتار خواهند بود (اگر از مال دنیا بهره‌مند شده باشند) و در حیات اخروی کور و معذب خواهند بود (چرا که در دنیا چشم‌شان را بستند و از دیدن نور و حقیقت اعراض نمودند):

« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى » (طه، 124)

ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می‌کنیم!»

*- و می‌بینیم که کفار [به رغم تبلیغات دروغین]، هم خود تنگاهای شدید قرار دارند و هم با جهل، تکبر و ظلم خود، دیگران را با مشکلات عدیده مواجه نموده و می‌نمایند.

ایمان و عمل:

نه ایمان، یک مفهوم خالی و شعاریست – نه اسلام یک کلمه و اسم است که عده‌ای بر خود بگذارند – نه قرآن یک کتاب برای بوسیدن، سر سفره‌ی عقد و سر قبر قرار دادن است – نه حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین، برای صلوات، چراغانی در سالروز میلاد و عزاداری در سالروز شهادت آمده‌اند؛ بلکه ایمان، مبتنی بر شناخت و باور است و البته با "عمل" ظهور و بروز می‌یابد و آثار و برکات خود را جاری نموده و نشان می‌دهد. لذا همیشه به "ایمان و عمل صالح" با هم تأکید شده است.

بنابراین، اگر یک عده [کم یا زیاد – شخص یا جامعه]، نام خود را موحد، مسلمان و مؤمن گذاشتند، اما نه تنها به "توحید و معاد" ایمان نیاوردند، بلکه در عمل با طاغوت‌گرایی‌های خود مشرک شدند و به تأمین معاش از راهی پرداختند - و نه از معارف و احکام قرآن کریم بهره بردند – و نه به آموزه‌های اسلامی عمل نمودند - و نه سیره‌ی پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام را در تمامی شئون فردی و اجتماعی زندگی، الگوی خود قرار دادند ...، نباید انتظار داشته باشند که فقط به خاطر حمل یک کلمه و ادعای بدون عمل، به نتایج مطلوبی در دنیا و آخرت برسند.

نفرمود: هر کس که مدعی شود، به فلاح می‌رسد، بلکه فرمود: مدعیان به ادعایشان امتحان می‌شوند و البته کسانی که ایمان می‌آورند و عمل صالح انجام می‌دهند، خوشبخت می‌گردند:

« الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ » (الرّعد، 29)

ترجمه:  کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامى دارند.

ظلم ظالمان:

تمامی گرفتاری‌ها و بدبختی‌های بشر (چه مؤمن و چه کافر)، از ظلم ظالمانِ جاهل، متکبر، زیاده‌خواه، فاسد، فاسق، جنایتکار و استثمارگر می‌باشد، که همین علم و ثروت، ابزار آنهاست. حتی کفر مردم عادی کافر، به خاطر سلطه‌ی فکری، تبلیغاتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و البته اقتصادی کفار می‌باشد. همان‌هایی که در حال کفر، به کمی علم (علوم تجربی – ابزاری) و نیز ثروت دست یافته‌اند، و چون به خاطر کفرشان، بویی از آدمیت نبرده‌اند، از سویی راه رشد عقلی و علمی مردمان را می‌بندند و از سویی دیگر اموال آنان را چپاول کرده و به غارت می‌برند، و فقر، استضعاف و حقارت را بر آنان تحمیل می‌کنند.

قدرت و استیلای فراعنه (قدرت‌های باطل)، در گرو به ضعف کشاندن و پایین نگه‌داشتن (تحقیر) مردمان می‌باشد، پس اگر مردم  این تحقیر را نپذیرند، قیام و مقاومت نماید، نه تنها طاغوت‌های هر زمان، از تخت سلطه به زیر می‌افتند، بلکه در دنیا و آخرت، در عذاب الهی، غرق خواهند شد.

« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ » (الزّخرف، 54)

ترجمه: پس (به این وسیله) قوم خود را ذلیل و زبون داشت، در نتیجه اطاعتش کردند؛ چون آنها مردمى فاسق بودند.

« فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ » (همان، 55)

ترجمه: و چون ما را به خشم درآوردند (شامل مقدرات عذاب شدند)، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.

●- پس، نقش عقلانیت، معرفت، ایمان، تقوا و دینداری، در چگونگی کسب علم، ثروت، قدرت و عزت، و چگونگی بهره‌مندی مفید از آنهاست که چگونگی سرنوشت دنیوی و اخروی را رقم می‌زند.

نسبت علم در مؤمن و کافر

انسان با معرفت و مؤمن، کتاب هستی را از اول تا آخر [مبدأ تا مقصد = آغاز تا انجام] می‌خواند، پس عِلم برایش مفید می‌افتد و راه می‌یابد.

انسان کافر، فقط یک فصل مختصر از کتاب هستی (ماده) را می‌خواند، لذا چون مبدأ و مقصد را نمی‌شناسد، بی‌هدف و گمراه به دور خود می‌چرخد، و همین خُرده علمی را هم که به دست آورده، در راه رساندن ضرر به خود و دیگران به کار می‌بندد.


www.x-shobhe.com

شبهه 179

پرسش : غیر از آموزه‌های دینی، چه دلیلی برای اثبات جهان آخرت دارید؟

 

 ابتدا دقت کنیم که چه تمایزی بین آموزه‌ی دینی و آموزه‌ی غیر دینی (علم دینی و علم غیر دینی) وجود دارد؟! و آیا اساساً این مرزکِشی درست است؟!

یکی بگوید: «علم غیر دینی»، کدام علم است و وجه تمایزش با علم دینی کدام است؟! بله، ممکن است که جهت نگاه به علم و نیز چگونگی بهره‌مندی از علم، دینی یا غیر دینی باشد، یا به تعبیر در چارچوب جهان‌بینی توحیدی یا جهان‌بینی مادی باشد، اما خود علم که دینی و غیر دینی ندارد.

هر چه در عالم هستی وجود دارد، تجلی علم، حکمت، قدرت و جمال و جلال الهی است که در کتاب هستی، به قلم "صُنع" (خلقت) نوشته است و امر به مطالعه‌ی این کتاب عظیم نموده است؛ و آن چه در عالم هستی تجلی داده را در کتاب قرآن مجید، به قلم "وحی" تقریر نموده است و امر به مطالعه‌ی این کتاب حکیم نموده است.

علوم طبیعی (تجربی):

برخی بین علوم تجربی و سایر علوم مرزبندی کرده‌اند که این یک خطای عمدی در انکار و فریب است. بر اساس همین دسته‌بندی خطا، برخی که به علومی دست می‌یابند، گمان می‌کنند که خودشان خالق آن بوده‌اند! در صورتی که آدمی، خلق نمی‌کند، بلکه فقط بخشی از آن چه خلق شده و هست را کشف می‌نماید. لذا هر چه در عالم طبیعت وجود دارد و به لحاظ عینی و یا علمی کشف می‌شود نیز خلقت خدا و تجلی علم، حکمت، قدرت، جمال و جلال الهی می‌باشد.

هر موقع دانشمندان خودشان چیزی را خلق کردند، سخن از علم غیر دینی به میان آورند! آیا نام شناخت "فعل" با انکار "فاعل" را علم می‌گذارند؟!

عقل و علم:

اگر علم را به "نور" و عقل را به "دیده =  شهود" تشبیه نماییم، به خوبی متوجه می‌شویم که "علم نور عقل است و عقل با نور علم می‌بیند" یعنی چه؟ در خود نور، کوه و دریا، یا خانه و خیابان، یا انسان و حیوان وجود ندارد؛ اما تابش آن سبب دیده شدن آنها می‌گردد، و سپس این عقل است که به حکمت علوم پی‌برده و صدور حکم می‌کند، وگرنه علم به تنهایی، هیچ گونه راهنمایی ندارد. آب جوش حکم نمی‌کند که آدمی دستش را در آن فرو نبرد، بلکه عقل با علم به حرارت این آب و مضر بودن آن برای پوست و گوشت آدمی، چنین حُکمی می‌کند.

شما در علم شیمی، به عناصر تشکیل دهنده یک اسید و خواص آن پی‌می‌برید و چون به عناصر تشکیل دهنده پوست و گوشت نیز پی‌برده‌اید، اطلاعات را عقل انتقال می‌دهید و سپس عقل حکم می‌کند که نباید پوست دست، با اسید تماس داشته باشد. پس این حکم عقل است، نه حکم اسید یا پوست.

شناخت توحید و معاد (حتی از طریق علوم طبیعی) نیز بر همین قاعده استوار است. 

مطالعه‌ی عالمانه و عاقلانه‌ی طبیعت:


خداوند متعال در آیات بسیاری امر به مطالعه‌ی زمین و آسمان‌ها و هر چه در آنهاست نموده است؛ بدیهی است که ما     از طریق طبیعی و تجربی، به آسمان‌های دیگر راهی نداریم ، پس باید همین زمین و آسمان را مطالعه نماییم، اما مطالعه‌‌ای عاقلانه و حکیمانه، نه صرفاً عنصر شناسی.

*- چرا می‌فرماید: هر چه در زمین و آسمان وجود دارد، آیات (نشانه‌های) من هستند، منتهی فقط عده‌ای که اهل تفکر و تعقل هستند، به این نشانه‌ها توجه می‌نمایند؟! چرا که بسیاری فقط خود نشانه را می‌بینند و نه جهت آن را!

امروزه دانشمندان غربی نیز به این حقیقت رسیده‌اند که «علم یعنی نشانه شناسی» و می‌گویند: «هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی نشانه‌ی چیز دیگریست»، اما نمی‌گویند: جهت نهایی این نشانه‌ها کجاست و چه مقصدی را نشان می‌دهد؟!

اما خداوند متعال، چه در کتاب خلقت و چه در کتاب وحی، علم را به همراه حکمت عرضه نموده است تا آدمی از این نشانه‌ها راه رشد و کمال را بیابد، لذا فرمود: زمین آسمان را مطالعه کنید، علوم تجربی را بیاموزید، منتهی هدفدار و به همراه حکمت، یعنی مطالعه‌ی علمی و نتیجه‌گیری عقلی – به آیه زیر دقت نمایید که به علوم طبیعی و تجربی توجه داده است، منتهی با حکمت عقلی در توجه به نشانه‌شناسی:

« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (البقرة، 164)

ترجمه: در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتی‌هایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه‌هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می‌اندیشند!

  ادامه مطلب ...

شبهه 152

پرسش : با توجه به نظریه تکامل که برخی موارد و بخش‌های آن اثبات شده، چگونه وجود حضرت آدم را اثبات می‌کنید و مدعی می‌شوید که حضرت آدم پدر همه مردم است؟


پاسخ :  آیا علم و یا حتی نظریه‌ی تکامل، تردید دارد که نسل هر موجودی، به اولین آنها می‌رسد؟! بالاخره حتی اگر جهشی نیز صورت گرفته باشد، آدمی پدید آمد که نسل بشر امروزی از اوست.

شاید جریانات سیاسی را بتوان با شعار پیش‌برد و یا فرهنگ‌ها را نیز بتوان با تبلیغ شعارها دگرگون نمود، اما با شعار در علم و معلوم، هیچ تغییری ایجاد نمی‌گردد و ساحت علم، مبرای از جنجال‌های شعاری و تبلیغاتی می‌باشد.

●- در نظریه‌ی تکامل، چه چیزی اثبات شده و چه نظریه‌های هنوز اثبات علمی نشده است؟ بدیهی است که آن چه اثبات شده، دیگر نظریه نیست، بلکه "علم" است و آن چه اثبات نشده، هنوز در عرصه‌ی "نظریه" باقی مانده است!

●- حال چرا ما باید فقط به این دلیل که غربی‌ها نظریه‌ای داده‌اند، قبل از آن که اثبات علمی کنند، بپذیریم و تبعیت نماییم و برای ردش دلیل و اثبات بیاوریم؟! این نیز نوعی دیکتاتوری است، دیکتاتوری نظری!

●- نظریه، مقدمه‌ی علم می‌باشد؛ لذا موضوعی جهت بررسی، مطالعه، تحقیق و کنکاش علمی می‌باشد؛ اگر ثابت شد، می‌شود "علم" و علم حق است و قابل تبعیت؛ اما تا ثابت نشده، صرفاً نظریه، ظنّ و گمان است و ظن و گمان، قابلیت بررسی دارند، اما قابلیت پیروی ندارند.

●- "ایسم"ها (هگلیسم، داروینیسم، فرویدیسم، مارکسیسم، کمونیسم، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم و ...)، همه اسم‌هایی هستند که صاحبان نظریه‌ها و پیروان آنها روی شاکله و مجموعه‌ی نظریه‌‌ها، گمان‌ها و خیالات خود گذاشته‌اند، اما مگر هر آن چه آخرش "ایسم" آمد، علمی می‌شود؟!

«إِن هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى » (النجم، 23)

ترجمه: [اینها] جز نام‌هایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏‌اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواه‌شان است پیروى نمى‌کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.

نظریه تکامل:

●- اگر چه علوم تجربی، پس از تحقیق در مورد نظریات، به کشفیاتی می‌رسد، و دانشمندان تحت موضوعی خاص، مطالبی را تدوین و تقریر می‌کنند، اما الزاماً تمام مطالب آنها جدید نیستند.

  ادامه مطلب ...

شبهه 149


پرسش : امام صادق علیه السلام بهتر است یا ادیسون؟ نه از لحاظ عصمت و امامت، بلکه خدمت به مردم و علم


پاسخ :  این شبهه، به صورت مستمر و البته هر بار با انشایی، اذهان عمومی (به ویژه دانش‌آموزان و دانشجویان) را هدف می‌گیرد! و دانش‌پژوهان دقت کنند که چرا اینگونه مباحث، بیشتر نسبت به امام صادق علیه السلام حساسیت نشان می‌دهند؟!

پس، ابتدا دقت نمایید که اساساً چرا چنین مقایسه‌‌ی بی‌ربطی به اذهان القا می‌گردد؟! مگر مردم مجبور مانده‌اند که بین این دو یکی را انتخاب کنند که مجبور باشند این دو را با هم مقایسه نموده و به داوری بنشینند و یکی را برگزینند؟! یا ناراحتند که ما چرا امامان بر حق داریم، و امامان آنها بر باطل هستند و می‌خواهند بگویند: یک مخترع در علوم تجربی و ابزار مادی، بهتر از یک امام هدایتگر انسان و جوامع بشری می‌باشد؟!

●- مقایسه‌ها همیشه باید هم به لحاظ "موضوع" و هم به لحاظ "محمول"، سنخیت داشته باشند؛ حال اگر یکی از خودتان که تحصیل‌کرده و مهندس برق هستید، بپرسد: الکتریک بهتر است یا الکترونیک، فیزیک بهتر است یا شیمی، پزشکی بهتر است یا نجوم و ...؟ چه پاسخی به او خواهید داد؟ خواهید فرمود: که این مقایسه‌‌ی شما بسیار بی‌ربط است!

حال به نکات انحرافی اینگونه شبهاتی که البته بسیار در فضای مجازی رواج یافته دقت فرمایید:

الف – آیا دو شخص و شخصیت با هم مقایسه می‌شوند، یا دو موضوع علمی؟!

الف /1 – اگر دو شخصیت با هم مقایسه می‌شوند، چرا "عصمت و امامت" حذف می‌شود؟!

الف / 2- اگر دو موضع علمی مقایسه می‌شوند، علم ادیسون در حوزه‌ی برق، با کدامیک از علوم امام معصوم، که دارای علم لدنی است، مظهر اتمّ اسماء الله [از جمله اسم علیم] است، خلیفة الله و پیشوای دانشمند و عوام است، مقایسه می‌گردد و با چه میزانی معلوم می‌شود که کدام بیشتر است؟! با تعداد لامپ‌های ساخته شده در دنیا، یا تعداد گوشی‌های تلفن؟!

ب – "خدمت به علم" یعنی چه؟ علم برای علم، یا هنر برای هنر و ...، یعنی چه؟! کنار گذاشتن انسان و جامعه، از دستاوردهای علمی انسان چه معنایی دارد؟ به میدان آوردن انسان، و هدف گرفتن جسم و نفس او، و آن هم فرد گرایانه (اومانیسم) یعنی چه؟!

ب /1 – موضوع "علم" هر چه می‌خواهد باشد و مقدار کشف و حصول آن نیز هر چقدر می‌خواهد باشد، بالاخره علوم وحی (قرآن کریم) باشد – یا علوم تجربی و ...، همه برای رشد و تعالی انسان و بالتبع جامعه می‌باشد. مخاطب خداوند علیم در قرآن مجید، انسان است – مخاطب خداوند متعال در کتاب طبیعت که به قلم خلقت نوشته شده، انسان و بالتبع جامعه می‌باشد - فرمود زمین و آسمان و هر چه در آنهاست را مسخر (رام) شما کردم، تا نشانه‌ها را بشناسید و راه یابید. پس علم برای علم و خدمت به علم، یعنی چه؟

ب /2 – واژه‌ی "خدمت به علم"، یک اصطلاح است که چون منظور را می‌رساند، کسی معترض نمی‌گردد؛ بله منظور، خدمت به رشد علمی بشر است؛ وگرنه کسی نمی‌تواند به خود "علم" خدمتی کند!

"عِلم"، تجلی "عَلیم"، در "عالَم" است و همه نشانه (عَلَم) است، لذا امروزه آن چه خداوند متعال از همان ابتدا به بندگانش آموخت را کمی فهمیده‌اند و با حذف علیم می‌گویند: «هر چه هست نشانه است، و علم چیزی جز نشانه‌شناسی نیست»، منتهی جهت نشانه‌ها را در دوری تسلسلی به همان نشانه‌ها (دنیا) باز می‌گردانند!

ج– "خدمت به مردم" یعنی چه و مصادیق آن کدام است؟ چه کسی گفته اختراع لامپ خدمت به مردم است و پزشکی نیست؟ مهندسی ساختمان خدمت است، الکترونیک نیست؟ شیمی و داروسازی خدمت است، اما حقوق و ادبیات نیست؟! چه کسی گفته که خدمت پزشک یا مهندس برق، بیشتر و ارزشمندتر از خدمت رفتگر است؟!

ج /1 - اگر ادیسون خانه‌ای نداشت که ساکن شود، مدرسه‌ و معلمی نداشت که تحصیل نماید، کتاب‌هایی نداشت که مطالعه کند، آزمایشگاهی نداشت که تجربه کند، نانی نداشت که بخورد، آبی نداشت که بنوشد، لباسی نداشت که بپوشد، چه می‌کرد و چه چیزی را کشف یا اختراع می‌نمود؟! حالا اگر پرسیده شود: ادیسون بهتر است یا سوپور، کشاورز، معلم، بنّا و نانوا؟ پاسخ چیست؟!

نکته:

پس با دقت توجه نمایید که این مقایسه‌های بی‌ربط، فقط جنبه‌ی شبهه‌پراکنی و ضد تبلیغی دارد، آن هم بسیار سبک و بی‌منطق.

  ادامه مطلب ...

شبهه 131

چرا تا یک نظریه علمی ثابت می‌شود، مسلمانان می‌گویند که در قرآن نیز بدین مطلب اشاره شده است؟! اگر واقعاً چنین بود، پس چرا دانشمندان اسلامی قبل از کشف و اثبات این نظریات بدانها اشاره‌ای نکرده بودند؟!
پرسش
 چرا وقتی یک نظریه علمی ثابت می‌شود آن‌را به قرآن نسبت می‌دهیم و می‌گوییم که قرآن هم آن‌را گفته است؟ چرا علما و دیگران اینها رو در صد سال پیش بیان نکرده‌اند؟!


پاسخ اجمالی
در این زمینه باید گفت که قرآن در صدد بیان تمام جزئیات دانش تجربی و حتی علوم انسانی نیست و از طرفی نیز نمی‌توان تمام آنچه به عنوان معجزات علمی قرآن از آنها یاد می‌شود را مورد پذیرش قرار داد، اما باید به این نکته نیز توجه کرد که همواره این امکان وجود دارد که مطلبی در قرآن وجود داشته باشد که اندیشوران زمان‌های گذشته چون توانایی پی‌بردن به آنها را نداشتند، تفسیر دیگری از آن ارائه می‌دادند؛ سپس این درک در نسل‌های بعدی امکان‌پذیر شد و این واقعیت، اختصاصی به علوم تجربی هم ندارد، بلکه در علوم انسانی نیز صادق است:
از امام سجاد(ع) می‌خوانیم: «وقتى در باره توحید از حضرتش سؤال کردند در پاسخ فرمود: خداوند متعال می‌دانست که در آخر زمان اقوامى می‌آیند که در مسائل تعمّق و دقّت می‌کنند؛ لذا سوره «قل هو اللَّه احد» و آیات آغاز سوره حدید، تا «علیم بذات الصدور»، را نازل فرمود، پس هر کس ماوراى آن‌را طالب باشد هلاک می‌شود».[1]
بنابر این، این‌که دانشمندان اسلامی این مطالب علمی را در صد سال پیش بیان کرده یا نکرده باشند، تغییری در اصل مطلب ایجاد نمی‌کند، مثلاً این‌که در قرآن ماه را نور و خورشید را چراغ و منبع نور معرفی کرده،[2] دانشمندان قرون ابتدایی اسلام نمی‌توانستند درک درستی از آن داشته باشند، امّا پس از این‌که دانش امروزی کشف کرد ماه سیاره است و از خود نوری ندارد، می‌توان گفت که همین واقعیت را نیز می‌توان از آیه‌ای از قرآن برداشت کرد.
 

[1]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 91، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365ش.
[2]. «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً»، یونس، 5.
www.islamquest.net


شبهه75

پرسش :خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «ولا تبدیل لخلق الله...». در زیست‌شناسی می‌خوانیم دانشمندی به نام ایوری آزمایشی را انجام داد که DNA باکتری‌های کپسول‌دار را به باکتری بدون کپسول تزریق کرد که آن باکتری بعد از مدتی دارای کپسول شد!خب خیلی فرق است بین یک باکتری که کپسول دارد و باکتری دیگری که کپسول ندارد. مثلاً یکی باعث بیماری می‌شود و دیگری نه! خب پس اگر لا تبدیل لخلق الله پس چطور است که این باکتری، تغییری اساسی کرد؟

پاسخ:

در مورد ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات دو بحث مطرح شده است:
1. آیا از نظر شرعی این کار جایز است یا نه؟ که در گذشته به این موضوع پاسخ داده شد
2. آیا مراد از آیه «ولا تبدیل لخلق الله...»، آن است که تبدیل و تغییر موجودات از نظر تکوین به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست؟ با آنکه از نظر علمی تغییر و تبدیل موجودات نه تنها امکان دارد؛ بلکه واقع نیز شده است و بهترین دلیل برای امکان چیزی، وقوع آن است!
با دقت در مفاد آیه معلوم می‌شود، که مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه منافاتی با امکان ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات ندارد؛ و در صدد بیان عدم امکان چنین تغییراتی نیست، بلکه در طرف مقابل باید گفت که ایجاد برخی تغییرات تکوینی منحصر به عصر حاضر نبوده و در گذشته و چندین هزار سال قبل از ظهور اسلام و نزول قرآن نیز با آغاز «عصر مفرغ» برخی این تغییرات ایجاد شده بود. پیدایش حیوان جدیدی به نام «استر» و یا «قاطر» با استفاده از آمیزش دو حیوان دیگر «اسب و الاغ»، نوعی تغییر تکوینی در موجودات به شمار می‌آمد که قرآن کریم هم از موجودات اصلی و هم از موجودی که بعدها تغییر یافت، یاد کرده و نیز اشاره شده که موجودات جدیدی هم در آینده به وجود خواهد آمد :
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون‏»1 و اسبها، استرها و الاغ‌هایی آفرید که برای سواری و تجمل از آن استفاده کرده و چیزهای دیگری که نمی‌دانید را نیز خواهد آفرید!
توضیح مطلب
اما اینکه مراد از آیه چیست، باید گفت از آن‌جا که این جمله(ولا تبدیل لخلق الله...) بخشی از آیه است برای روشن شدن مطلب ابتدا باید به کل آیه توجه کنیم: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‌‌ها را بر آن آفریده. هیچ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى‏دانند».2
با توجه به فضا و سیاق آیه و جملات قبل و بعد این جمله، باید گفت منظور از «خلق الله» موجودات عالم تکوین نیست؛ بلکه مقصود «دین الهی» است. چنان‌که در برخی تفاسیر نیز آمده و این تفسیر را به ائمه اهل‌بیت(ع) نیز نسبت داده‌‌اند.3
 اما در پاسخ این سؤال که چرا قرآن کریم از «دین الهی» تعبیر به «خلق الله» آورده و چرا قابل تغییر نیست؟ می‌توان گفت: نکته تعبیر از دین الهی به خلق الله این است که رابطه‌ی عمیقی بین عالم تکوین و تشریع وجود دارد؛ میان دستگاه «تکوین» و «تشریع» هماهنگى لازم وجود دارد، آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه‌‏اى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.4
به بیان دیگر، دین چیزى غیر از راه و روشى که بر انسان واجب است آن‌را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست. هم‌چنان‌که تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود، و آن هدفى که ایده‌‏آل آنها است هدایت فطرى شده‌‏اند، و طورى خلق شده، و به جهازى مجهز گشته‌‏اند که با آن غایت و هدف مناسب است. بنابر این انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات دارای فطرتى است که او را به سوى تکمیل نواقص، و رفع حوائجش هدایت می‌کند. پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص می‌شود، هدایت می‌کند، راهى که جز آن راه را نمی‌تواند پیش گیرد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها». و انسان که در این نشأه زندگى می‌کند، نوع واحدى است که سودها و زیان‌هایش نسبت به بنیه و ساختمانى که از روح و بدن دارد سود و زیان مشترکى است که در افراد مختلف اختلاف پیدا نمی‌کند. پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است لازم است که در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود، و هادى واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید. و باید این هادى همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همین جهت دنبال: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» اضافه کرد که «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ».
خلاصه این‌که اساس سنت دینى عبارت است از ساختمان و بنیه انسانیت، آن بنیه‌‏اى که حقیقتى است واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.5 بنابراین مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه این نیست که تغییر و دگرگونی در موجودات طبیعی امکان ندارد.

1. نحل، 8.
2. روم، 30.
3.  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 418 و 429، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
4. همان، ص 418.
5. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 178 - 179، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
www.islamquest.net
نکته لازم به ذکر:
معنی تکوین در فلسفه اسلامی و در دین اسلام چیست؟

مراد از عالم تکوین و نظام تکوین، کل عالم خلقت و عالم وجود و قوانین حاکم بر آن است به عبارت دیگر مراد از عالم تکوین، فعل خداست. « بَدیعُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْرًا فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛(بقره/117) مقابل نظام تکوین، نظام تشریع است که مراد از آن،‌ همان شریعت است و شریعت یعنی اوامر و نواهی خدا نسبت به موجود مختار(انسان و جن) و تفاوت نظام تشریع و نظام تکوین در این است که متعلق امر، در نظام تشریع فعل اختیاری انسان است ولی در نظام تکوین متعلق امر، اشیاء هستند و اختیار انسان نقشی در تحقق آن ندارد؛خود اختیار نیز یکی از اشیاء تکوینی است و رابطه این دو نظام با همدیگر آن است که انسان با عمل به نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ می شود و همسو با کل هستی به سوی خداوند متعال حرکت می کند.(الا الی الله تصیر الامور»(قران،سوره شوری/53)


www.maaref.porsemani.ir