ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه195

پرسش:چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم؟! وقتی گناه می‌کنیم ضررش به خودمان می‌رسد، مثلا موجب بیماری می‌شود یا دیگران از ما جدا می‌شوند و یا مانع رشد ما می‌شود، و به کسی هم ضررش نمی‌رسد (به جز بعضی از گناهان مانند ظلم که به دیگران ضرر می‌رسانیم) ولی در کل ضرش به ما می‌رسد. پس چرا باید عذاب ببینیم؟


پاسخ:بله ضررش به خودمان می‌رسد، اما چرا تفکیک کردیم که ضررش در دنیا به خودمان برسد، اما ضررش در آخرت به خودمان نرسد؟! مبنای عقلی این تفکیک چیست؟!

•- خودتان می‌فرمایید: "مانع از رشد ما می‌شود"، پس قهراً مانع از تقرب به خدا می‌گردد، سبب دور شدن از او می‌گردد و مقصد این دور شدن، جایگاه خوشایندی نیست و هر کس به این مقصد برسد، معذب خواهد شد.

•- عذاب گناه، از خود گناه جدا نیست. به همین دنیا نگاه کنید؛ چنین نیست که شما میوه یا زهری را بخورید، هیچ کدام اثر نداشته باشد، و پس مدتی دیگری بگوید: «بیا این ویتامین‌ها مال تو که میوه‌ خوردی، اما جگر تو را پاره پاره می‌کنم، چون زهر خوردی»! غیر بلکه اثر هر کدام در خودشان است.

•- آخرت هم همین‌طور است؛ فرمود: اینها که مال یتیم می‌خورند، یا ربا می‌خورند و ... آتش به درون خود می‌ریزند. یعنی ذات این گناه آتش است و می‌سوزاند. نه این دیگری بگوید: چون ربا خوردی، حالا از جای دیگری به تو آتشی می‌رسانم که بسوزی!

•- در قرآن کریم فرمود: نه تنها جهنم از همین دنیا بر آنها (مجرمان) محاط است، بلکه اصلاً خودشان همان آتش جهنم هستند.

الف – پرسش «چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم»؟ درست مثل این است که پرسیده شود:

•- چرا باید حیات به مرگ ختم نشود؟

•- چرا باید آخرتی در کار باشد؟

•- چرا هر کی هرکی نیست و حساب و کتابی در کار هست؟

•- چرا هر کاری نتایج متناسب خود را دارد (نظام خلقت علیمانه و حکیمانه است)؟

•- چرا در آخر کار، عاقل و جاهل – عالم و نادان - مؤمن و کافر – متقی و فاسد – عادل و ظالم و ... مساوی نمی‌شوند؟

ب – بدیهی است که اگر پرسش حلاجی شود و در قالب پرسش‌های زیر مطرح گردد، دیگر هیچ نیازی به پاسخ نمی‌ماند و عقل خودش پاسخ می‌دهد؛ و البته در کلام وحی نیز به دفعات و از زوایای گوناگون مورد تعلیم و تذکر قرار گرفته است. از جمله آن که فرمود: من نه بازی می‌کنم و نه به بازی ‌آفریده‌ام. بلک من "حق" هستم، آن چه می‌آفرینم نیز بر "حق" است، قول من، فعل من، دنیای من و آخرت من نیز بر "حق" می‌باشد.

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ» (الأنبیاء، 16)

ترجمه: ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست برای بازی نیافریدیم.

  ادامه مطلب ...

شبهه 175

پرسش : چرا خداوند شیطان را خلق نمود و مهلت داد؟ مگر معاذالله خبر نداشتند شیطان انسان‌ها را فریب می‌دهد و باعث جهنمی شدن انسان‌ها می‌شود؟


پاسخ: جز خود انسان، هیچ کس سبب و باعث بهشتی یا جهنمی شدن او نمی‌شود. چنان که فرمود:

« وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى » (النّجم، 39 تا 41)

ترجمه: و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست * و [نتیجه‏] کوشش او به زودى دیده خواهد شد * سپس هر چه تمام‌تر وى را پاداش دهند.

شیطان:

 "شیطان" الزاماً شخص ابلیس لعین نمی‌باشد. کلمه شیطان در قرآن کریم هفتاد مورد به صورت مفرد و هجده مورد به صورت جمع (شیاطین) آمده است، که خود دلیلی است بر این که شیطان فقط ابلیس لعین نمی‌باشد.

الف – ابلیس، اسم خاص یک موجود است که به لحاظ خلقت، از گروه جنیان می‌باشد. او که به واسطه‌ی عبادات کثیر، در مقامات ملکوتی قرار داشت، به خاطر "تکبر"، نافرمانی کرد و از پوسته خویش خارج (فاسق) شد و از آن مقامات تنزل و هبوط یافت:

« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا » (الکهف، 50)

ترجمه: و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند.

ب – "شیطان" از ماده «شَطَن» به معنای «دور شده – گمراه شده» می‌باشد و ابلیس را از آن جهت که از قرب الهی بسیار دور شد، شیطان نامیده شده است.

اما "شیطان" از ماده «شیط»، به معنا از بین رفتن، تباه شدن (چه از طریق سوختن باشد یا ...) می‌باشد و ابلیس را از آن جهت که اولاً خودش از آتش خلق شده؛ و ثانیاً تمامی عباداتش را حبط کرد و از بین برد؛ و ثالثاً اهل آتش جهنم است، "شیطان" می‌نامند.

سایر شیاطین:

پس هر کسی را که (اعم از جنّ یا انسان)، به واسطه تکبر، انکار، نافرمانی ...، از جوار رحمت الهی و قرب او دور شود، اهل آتش گردد، دشمن انسان و هدایت، رشد و کمال آدمی گردد، "شیطان" می‌نامند. این گروه، همه سپاهیان ابلیس قلمداد می‌گردند.

« فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ * وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ » (الشعراء، 94 و 95)

ترجمه: گمراهان و گمراه شدگان به رو در جهنم انداخته شوند * و لشکریان ابلیس نیز همگى.

انحراف:

مکرر بیان گردید که خداوند متعال نه برای هدایتش به پیامبران علیهم السلام سلطه‌ای داده است و نه برای گمراه کردن، به ابلیس و سایر شیاطین از جن و انس، سلطه‌ای داده است، پس نه کسی می‌تواند به زور (سلطه، جبر) هدایت کند و نه کسی می‌تواند به زور گمراه کند:

پیامبر صلوات الله علیه و آله - « فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ » (الغاشیه، 21 و 22)

ترجمه: پس تذکّر ده که تو تنها تذکّردهنده‏اى * تو بر آنها مسلّط نیستى.

ابلیس لعین و سایر شیاطین: « إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ » (النّحل، 99 و 100)

ترجمه: چرا که او را بر کسانى که ایمان آورده‏اند، و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند، تسلطى نیست * تسلط او فقط بر کسانى است که وى را به سرپرستى برمى‏گیرند، و بر کسانى که آنها به او [خدا] شرک مى‏ورزند.

نکته: همان گونه در عالَم بیرون، این انسان و جامعه است که خود زمینه‌ی نفوذ و سلطه‌ی بیگانگان را فراهم می‌کند، در عالَم درون نیز خود انسان است که زمینه‌ی ولایت شیاطین بر خود را مساعد می‌سازد»

اراده:

پس دعوت از جانب حق می‌آید؛ خداوند متعال با موهبت عقل و وحی برای شناخت، راه را رشد و گمراهی را کاملاً روشن کرده است، و سپس می‌فرماید: تو را در این مقامی که قرار دادم، مجبور نمی‌کنم، حالا هر راهی که خودت اراده و انتخاب می‌کنی را پیش‌گیر: « لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ... - در دین هیچ اجبارى نیست؛ به درستی که راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است.» (البقره، 256)

وسوسه:

کار ابلیس و جنودش (سایر شیاطین جنّ و انس)، صرفاً "وسوسه" و دعوت به باطل می‌باشد، اما توجه یا عدم توجه به "وسوسه" و نیز پذیرش یا عدم پذیرش دعوت به باطل، کاملاً در اختیار انسان می‌باشد؛ انسانی را دعوت به باطل می‌کنند که رها نشده است، بلکه خدایی دارد که اگر به او ایمان بیاورد، به او توکل کند و بندگی او را نماید، محافظت و تا مقام قرب هدایت می‌شود.

اما اگر در مورد "وسوسه" دقیق شویم، متوجه می‌شویم که این وسوسه، الزاماً کار ابلیس و شیاطین نمی‌باشد، بلکه یک ریشه درونی (نفس) هم دارد، چنان که هر چیزی و حتی جامدات نیز می‌توانند برای نفس انسان "وسوسه انگیز" باشند؛ چنان که تمامی مظاهر "قدرت، شهوت و ثروت"، وسوسه‌انگیز هستند. حتی یک دیوار کوتاه یا بلند نیز می‌تواند، سبب وسوسه شود؛ پس شیاطین نیز از همین راه (نفس اماره) وارد می‌شوند.

فرودگاه شیطان:

هر ورودی، مدخل مناسب خودش را می‌خواهد و هر فرودی، عرصه‌ی مناسب (فرودگاه) خودش را می‌خواهد؛ پس اگر باب ورود بسته و کنترل شده باشد و فرودگاهی برای دشمن مساعد نشده باشد، امکانی برای ورود و فرود شیاطین انس و جنّ وجود ندارد:

« هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ » (الشعراء، 221 و 222)

ترجمه: آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى‏آیند؟ * بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى‏آیند.

اگر فرد و جامعه، راه "نفوذ" را ببندند، شیطان هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

مهلت دادن خدا:

همان طور که شیطان فقط ابلیس نیست، فرصت و مهلت نیز فقط به ابلیس داده نشده است، بلکه از مؤمن و کافر، به همگان داده شده است و این لطف و رحمت الهی است که فرصتی برای رشد، (و اگر انحراف و معصیتی صورت گرفت) فرصتی برای استغفار و توبه قرار داده است. البته فرصتی بدون معلوم بودن مدت و پایان آن.

اگر خداوند منّان مهلت ندهد که با اولین نافرمانی (گناه)، عقوبت و هلاکت لازم می‌آید و دیگر کسی فرصتی برای استغفار (طلب پوشش و بخشش) و نیز توبه (بازگشت) پیدا نمی‌کند.

« وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا » (فاطر، 45)

ترجمه: و اگر خدا مردم را به [سزاى‏] آنچه انجام داده‏اند مؤاخذه مى‏کرد، هیچ جنبنده‏اى را بر پشت زمین باقى نمى‏گذاشت ولى تا مدّتى معیّن مهلت‌ شان مى‏ دهد، و چون اجل شان فرا رسد خدا به [کار] بندگانش بیناست.

پس خداوند رحمان و منّان، به همگان فرصت داده است. این ماییم که باید فرصت‌ها را غنیمت شمرده و از دست ندهیم.


www.x-shobhe.com

شبهه 172

پرسش : یکی از همکلاسی‌ها که به فمینیسم گرایش دارد، سوالی طرح کرد که واقعا جوابی برایش نداشتم. خدا زن و مرد را با تفاوت‌هایی خلق کرده، جنس زن ظریف و با احساسات پررنگ‌تر و لطیف‌تر و از نظر جسمانی و دفاع از حق خود ضعیف‌تر. جنس مرد از نظر جسمانی قوی‌تر و قدرتش به مسائل اداری و اجرایی و عملی بیشتر ... . 


پاسخ: حالا این دوست شما چه می‌تواند بکند؟ می‌خواهد با گرایشات فمینستی‌اش، خالق را عوض کند و یا نظام خلقت و مخلوق را؟!

سؤال خوب است، بحث از چرایی تفاوت‌ها در نظام خلقت است، اما هیچ ربطی به "فمینیسم" ندارد! پس اگر تمام جهان نیز فمینیست شوند، هیچ تغییری در نظام خلقت، به ویژه خلقت زن و مرد ایجاد نمی‌شود.

باور بفرمایید که اگر از دوست خود بپرسید: «حالا فمینیسم یعنی چه و چه می‌گوید؟»، به هیچ وجه چیزی نمی‌داند؛ چنان که نمی‌داند شعارهای فمینیستی، درباره حقوق زنان در برابر مردان است، نه خلقت آنها.

بپرسید: «اصلا مانیفست فمینیسم را خوانده‌ای؟» - بپرسید: «سیمون دوبوار کیست؟ زن است یا مرد؟» - بپرسید: «چه فرقی بین فمینیسم در غرب و شرق وجود دارد» - بپرسید: «تفاوت دفاع از حقوق زنان با فمینیسم چیست؟» ... وقتی دیدید که هیچ نمی‌داند، بفرمایید: «فمینیسم یا هر ایسم دیگری، مدل مو، یا لباس، یا مدالیومی که به سینه آویزان شود نیست؛ لذا خود را بی‌جهت به آنها نسبت ندهید، شما انسان هستید و بنده پروردگار، نه بنده‌ی این اسم‌ها و ایسم‌ها».

تفاوت‌ها در خلقت:

خداوند سبحان، عالَم هستی را بر اساس علم و حکمت خود آفریده است، لذا هیچ دو موجودی که در یک گروه قرار دارند نیز مساوی و عین هم نیستند، چه رسد به این که تمامی مخلوقات یک شکل و مساوی باشند. خُب اگر مرد عین زن باشد و زن عین مرد باشد که دیگر "زن و مرد" معنا و مفهومی ندارد. اگر روح عین جسم باشد و جسم عین روح باشد که دیگر "روح و جسم" معنا و مفهومی ندارد.

پس هر موجودی، در جایگاهی خاص و برای ایفای نقش و اثری خاص آفریده است و به همان تناسب، از ویژگی‌ها، امکانات و شرایط لازم برخوردار شده است.

به هم ریختن سیستم (پازل خلقت):

اگر انسان در تخیل خود هوس کند که به آسمان‌های غیر مادی رود، گله می‌کند که چرا خدا تبغیض قایل شد، ملائک می‌توانند بروند و انسان نمی‌تواند – همین‌طور است اگر انسان بخواهد که در دعوا به طرف مقابل شاخ بزند! گله می‌کند که چرا گاو شاخ دارد و انسان ندارد...؟! اما نه فرشته را برای انسان شدن آفریده‌اند و نه انسان را برای فرشته یا گاو شدن. زن را نیز برای مرد شدن و مرد را برای زن شدن نیافریده است که گله شود چرا از هر حیث مثل هم نیستند؟

انسان، به حسب اندک اراده و اختیاری که دارد و به سبب غلبه‌ی نفس، خیال و نیز وسوسه‌های شیاطین درونی و برونی، سیستم و نظم "رفتاری" را بر هم می‌زند و چون نمی‌تواند نظام خلقت را تغییر دهد، و تغییرات مطلوبش نیز سازگار با این نظام نمی‌باشد، داد و بیداد می‌کند که چرا خدا اینگونه آفرید؟ مانند این است که بگویند: "چرا خدا خورشید را به گونه‌ای آفریده که ما نمی‌توانیم مثل دریا، در آن شنا و غواصی کنیم؟"

مرد و زن:

مرد برای ایفای نقش خود و زن برای ایفای نقش خود آفریده شده‌اند؛ پس هر گاه مرد بخواهد که نقش زن را ایفا کند، گله‌مند می‌شود که چرا خداوند متعال ویژگی‌های زنانه به او نداده است؟ و هر گاه زن بخواهد نقش مرد را ایفا نماید، گله‌مند می‌شود که چرا خدا ویژگی‌های مرد را به او نداده است.

قرار نیست که "مرد" باردار شود، سپس فرزند به دنیا آورد، او را شیر دهد و تربیت کند؛ پس هیچ یک از ویژگی‌های لازم برای انجام این امور، به روانش داده شده و نه به جسمش؛ و قرار نیست که زن مدیریت "خانه" که زیر ساخت اولین و مهم‌ترین "نهاد اجتماعی" است را رها کند و به مدیریت "کارخانه و کارگاه" اشتغال یابد. مگر کاشی‌سازی با انسان‌سازی برابر است؟!

دو قطب مقابل یا مکمل؟

نگاه‌های "فمینیستی"، مانند نگاه‌های مخرب سیاسی، به جای آن که وحدت و تکامل را برنامه‌ریزی کنند، سعی در تجزیه جامعه و قرار دادن آنها مقابل یک دیگر می‌نمایند. چنان که به زن می‌گفتند" «جنس مخالف». یعنی اصل را مرد فرض گرفته بودند و زن را جنس مخالف آن قلمداد می‌کردند.

در حالی که خداوند متعال، زن و مرد را که هر دو انسان هستند و در صفات و ویژگی‌های انسانی و روحی دقیقاً مثل هم هستند، دو جنس مکمل یک دیگر قرار داد.

تجلی خدا:

انسان [چه مرد و چه زن] تجلی خداوند متعال است. چنین نیست که لطافت و نرم‌خویی یک ضعف و نقص باشد، و متقابلاً شدت و قوت استخوان‌بندی یک قوت و امتیاز باشد ... .

علیم، حکیم، قادر، قوی، لطیف، جمیل، رئوف و رحیم، همه و همه اسماء خداوند متعال هستند که در مخلوقاتش به حسب حکمت و نیز ظرفیت مخلوق، تجلی یافته است.

هم مرد علیم و حکیم است و هم زن – هم زن لطیف و رئوف است و هم مرد – هم مرد قوی و قدرتمند است و هم زن ...؛ منتهی چگونگی ظهور و بروز در هر کدام به تناسب نوع خلقت و جایگاه‌ و تکلیف‌شان در کارگاه هستی، متفاوت است و ملاک سنجش نیز قطر دور بازو نیست.

ضعف و قوت:

سنجش ضعف و قوت با معیار و محک زور بازو، یک سنجش حیوانی، و البته آن هم ظاهری است.

در سنجش حیوانی، به حسب ظاهر، فیل بسیار قوی‌تر از مورچه می‌باشد، و البته مورچه می‌تواند تا دویست برابر وزن خود را بلند کرده و مسافت طولانی را طی کند، که فیل نمی‌تواند، و در میان حیوانات، بدن انسان (که به لحاظ جسمی حیوانی می‌باشد)، از ضعیف‌ترین‌هاست، ولی می‌تواند بر تمام عالم ماده و حتی معنا مسلط شود.

انسان با همین جسم ضعیف‌اش [اگر در اختیار روح قدرتمند و عقلش باشد]، می‌تواند از تمامی فرشتگان نیز سبقت گرفته و به مقام خلیفة اللهی برسد – هم چنین [اگر عقل و روحش اسیر نفس حیوانی‌اش گردد]، می‌تواند از تمامی حیوانات سبقت گرفته و "کالانعام بلهم اضل – مانند حیوان، بلکه پست‌تر" گردد. حال کدامیک قدرت بیشتری دارند؟ کرگردن – فیل – بوفالو – نهنگ – پلنگ ... یا انسان؟

پس اگر فمینیسم یا هر ایسم دیگری، انسان را حیوان می‌بیند و قدرت انسان را در استحکام استخوان‌ها یا کلفتی گردن و بازوان می‌بینند، خیلی سطحی‌نگر و عقب افتاده هستند. زن و مرد، شیرها یا گوزن‌های نر و ماده نیستند، بلکه انسان هستند.

قدرت زن و مرد:

اگر چه به لحاظ ظاهر فیزیک، قوت و قدرت بدن مرد بیشتر است، اما علم و تجربه ثابت کرده که صبر، مقاومت و استقامت زن، در برابر درد، سختی، بیماری و ...، به مراتب بیشتر از مرد است، حال کدام نیرومندتر هستند؟ این مثال‌ها درست نیست، اما اگر از نگاه آنها نیز بنگریم، «مرد حتی یک روز هم نمی‌تواند به صورت مداوم، فرزندش را در آغوش داشته باشد، اما زن بیش از نه ماه در شکم حمل می‌کند».

بدیهی است که چنین نیرو و استقامتی (حتی در امور ظاهری)، بیش از آن که به استخوان محکم و بازوی کلفت نیاز داشته باشد، به یک روح لطیف که مظهر لطف و محبت الهی باشد، نیاز دارد.

اگر شدت تجلی رأفت، جود، کرم ... و بالاخره عشق و محبت الهی نباشد که حتی یک روز تحمل همسر و فرزند نیز طاقت‌فرسا می‌باشد. آیا اینها قدرت نیست و قدرت فقط در زور بازو، عضلات و استخوان‌هاست؟ این چه نگاه غلطی به انسان و نیروهای اوست؟!

امتیاز:

اگر خداوند متعال "همسرداری و فرزندداری" زن را به مثابه‌ی "جهاد و جنگ" مرد قرار داد، امتیاز ویژه نداده است، بلکه حقیقتاً سختی و نیز اهمیت و آثار این دو، با یک دیگر برابر است. چنان که "جنگ "، از اقسام "جهاد" بر شمرده شده، اما مبارزه با نفس "جهاد اکبر" بیان شده است، چرا که به مراتب دشوارتر است، و البته مهم‌تر و مؤثرتر.

www.x-shobhe.com


حجاب 3

مقوله‌ی "حجاب" از منظری دیگر و عمومی‌تر [نه فقط پوشش بانوان]

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ   

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.

سلام دوستان؛

شاهدید که مقوله‌ی "حجاب"، هیچ گاه از تاریخ ملت ایران، جدا نشده است و البته بیشترین نمود و ظهورش، در حجاب بانوان بوده است؛ چه در عصر هخامنشیان و حجابی که فقط از "ادب زن ایرانی" بود – چه در اعصار انتشار یهودیت و مسیحیت در ایران – چه در عصر شکوفایی اسلام عزیز – چه در دوران مشروطه و وورد بیمارگونه‌ی روشنفکری به ایران – چه در عصر رضا شاه و کشف حجاب آتاترکی – چه در عصر محمد رضا و رفتن به سوی دروازه‌های تمدن، با لخت شدن برخی از دختران و بانوان در انظار – و چه در عصر جمهوری اسلامی ایران و رویکرد مجدد اذهان عمومی به اسلام و تقوا و البته مقابله‌ی شدید با این رویکرد، در سطح داخلی و بین‌المللی، و به ویژه در میدان "جنگ نرم" در فضای مجازی!

*- اما، مقصود ما در این مجال کوتاه، سخن از "حجاب" در چارچوب پوشش بانوان نمی‌باشد، این خودش فرعی بر اصل است، و اصل همان ساحت قدس الهی و قوانین تکوینی او در خلقت است که در تشریع به صورت احکام وضع و بیان شده است. تمامی احکام همین‌طورند.

عالم هستی در حجاب است:

عالم هستی، تجلی جمال الهی است و جمال همیشه در حجاب است، حجاب‌های تو در تویی که هر چه مَحرم‌تر شوی، بیشتر کنار می‌روند، تا برسی به مقام شهادت و حقایق مشهود تو گردند. چنان که امام خمینی رحمة الله علیه، به استناد آن حدیث معروف فرمودند: «شهید نظر می‌کند به وجه الله».

*- بله، آنان که اهل شناخت (معرفت) می‌شوند، و به این معرفت ایمان می‌آورند، جرقه‌های عشق به محبوب در دل‌شان روشنی می‌بخشد و سپس گام به گام، با زحمت و البته شوق فراوان، در تقرب و لقای محبوب می‌کوشند: « فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (1)

حال به این عالم هستی، از معنا گرفته تا ماده و مراتب اسفل آن بنگرید و بگویید: چه چیزی در حجاب نیست؟!

 

ادامه مطلب ...

شبهه 152

پرسش : با توجه به نظریه تکامل که برخی موارد و بخش‌های آن اثبات شده، چگونه وجود حضرت آدم را اثبات می‌کنید و مدعی می‌شوید که حضرت آدم پدر همه مردم است؟


پاسخ :  آیا علم و یا حتی نظریه‌ی تکامل، تردید دارد که نسل هر موجودی، به اولین آنها می‌رسد؟! بالاخره حتی اگر جهشی نیز صورت گرفته باشد، آدمی پدید آمد که نسل بشر امروزی از اوست.

شاید جریانات سیاسی را بتوان با شعار پیش‌برد و یا فرهنگ‌ها را نیز بتوان با تبلیغ شعارها دگرگون نمود، اما با شعار در علم و معلوم، هیچ تغییری ایجاد نمی‌گردد و ساحت علم، مبرای از جنجال‌های شعاری و تبلیغاتی می‌باشد.

●- در نظریه‌ی تکامل، چه چیزی اثبات شده و چه نظریه‌های هنوز اثبات علمی نشده است؟ بدیهی است که آن چه اثبات شده، دیگر نظریه نیست، بلکه "علم" است و آن چه اثبات نشده، هنوز در عرصه‌ی "نظریه" باقی مانده است!

●- حال چرا ما باید فقط به این دلیل که غربی‌ها نظریه‌ای داده‌اند، قبل از آن که اثبات علمی کنند، بپذیریم و تبعیت نماییم و برای ردش دلیل و اثبات بیاوریم؟! این نیز نوعی دیکتاتوری است، دیکتاتوری نظری!

●- نظریه، مقدمه‌ی علم می‌باشد؛ لذا موضوعی جهت بررسی، مطالعه، تحقیق و کنکاش علمی می‌باشد؛ اگر ثابت شد، می‌شود "علم" و علم حق است و قابل تبعیت؛ اما تا ثابت نشده، صرفاً نظریه، ظنّ و گمان است و ظن و گمان، قابلیت بررسی دارند، اما قابلیت پیروی ندارند.

●- "ایسم"ها (هگلیسم، داروینیسم، فرویدیسم، مارکسیسم، کمونیسم، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم و ...)، همه اسم‌هایی هستند که صاحبان نظریه‌ها و پیروان آنها روی شاکله و مجموعه‌ی نظریه‌‌ها، گمان‌ها و خیالات خود گذاشته‌اند، اما مگر هر آن چه آخرش "ایسم" آمد، علمی می‌شود؟!

«إِن هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى » (النجم، 23)

ترجمه: [اینها] جز نام‌هایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏‌اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواه‌شان است پیروى نمى‌کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.

نظریه تکامل:

●- اگر چه علوم تجربی، پس از تحقیق در مورد نظریات، به کشفیاتی می‌رسد، و دانشمندان تحت موضوعی خاص، مطالبی را تدوین و تقریر می‌کنند، اما الزاماً تمام مطالب آنها جدید نیستند.

  ادامه مطلب ...

شبهه145


پرسش :درصدی از ژنوم انسان، مربوط به رترو ویروس‌هاست. تکوین جنین انسان شباهت بنیادی به تکوین جنین سایر پستانداران و حتی مهره‌داران دارد. میتوکندری موجود در سلول‌های یوکاریوت‌ها، از جمله انسان، شباهت بی‌بدیلی به باکتری‌ها دارد. آثار، فسیل‌ها و ابزارآلات ساخته‌ی دست هوموساپین‌ها (انسان خردمند) مربوط به چند میلیون سال پیش در آفریقا و خارج از آفریقا پیدا شده و آنقدر هم زیاد است که می‌توانید مهاجرت‌ها را شبیه‌سازی کرد! نزدیک به 400 توالی DNA وجود دارد که بین ما و دیگر جانوران نزدیک به ما "عیناً" تکراری است. در کتاب قرآن آمده است که به علم رجوع کنید. منظور علمی است که حاصل استقراء و تجربه باشد؟ اگر چنین است (و البته که علم دیگری نداریم!) نظر پیشروان علم با نظر خلقت آدم از گل و خاک نمی‌خواند. شواهدش را هم بالا عرض کردم.


پاسخ : این همان بحث متداول داروینسم در فضای مجازی است که هر بار به گونه‌ای مطرح می‌شود و البته مقصود اصلی نیز یک بحث علمی و تجربی نیست، بلکه همان ننیجه‌گیری مغایر، راجع به خلفت حضرت آدم علیه السلام در قرآن کریم می‌باشد.

●- وجود 400 توالی DNA  ، چه چیزی را اثبات یا نفی می‌کند؟! اگر این توالی 200 تا یا 800 تا می‌شد، چه چیزی اثبات یا نفی می‌گردید؟!

آیا DNA و توالی آنها را انسان خلق کرده است، یا فقط کشف کرده است؟ پس چرا با یک کشف ●- علمی، پی به علیم نمی‌برد؟!

●- چطور ساخت یک ابزار، به واسطه کشف عناصر، اندازه‌ها، خواص و تأثیر و تأثر بر یک دیگر، اثبات کننده‌ی وجود، علم، حکمت و قدرت سازنده است، اما وجود خود آن عناصر، با این همه ویژگی‌ها و پیچیدگی‌های شناخته شده و نشده، کار طبیعت است؟! طبیعت کیست و چیست؟!

●- اگر چه علوم دیگری نیز به غیر از علوم تجربی وجود دارند و هر گونه نتیجه‌گیری از یافته‌های تجربی نیز با "عقل نظری، عقل برهانی" صورت می‌پذیرد و حتی ابزارسازی نیز مبتنی بر "عقل عملی – تدبیری" می‌باشد، اما در همین علوم تجربی و مثال‌هایی که بیان نمودید نیز باید به چند نکته توجه نمود:

الف – تمامی موارد بیان شده، فقط در حیطه‌ی جسم مادی انسان می‌باشد.

ب – جسم مادی انسان، به لحاظ عناصر ساختاری، تفاوت چندانی با جسم مادی حیوانات ندارد، چرا که بدن انسان، حیوانی می‌باشد.

ج – اگر بدن انسان نیز مانند حیوانات، از سلول‌ها، عصب‌ها، رگ‌ها، مویرگ‌ها، اعضای درونی (مغز، قلب، معده، کبد، کلیه ...) و جوارح بیرونی (سر، گردن، بدن، دست، پا، چشم، گوش، دهان، زبان ...) تشکیل شده است؛ تنفس می‌کند، خوراک می‌خورد و آب می‌نوشد، خون‌سازی می‌کند – با ایستایی مغز یا قلب، می‌میرد – با تخلیه‌ی خون از بدن می‌میرد – از خون، نطفه می‌سازد – با جایگیری نطفه در رحم، زاد و ولد دارد – پیر شدن و مرگ سلولی دارد و در نهایت می‌میرد و ...؛ بنابراین به لحاظ ساختاری، شبیه سایر پستانداران و مهره‌داران می‌باشد و این نافی خلقت اولیه هیچ کدام نمی‌باشد.

د – حیوانات نیز از عرش اعلا و یا سایر آسمان‌ها به زمین نیامده‌اند، بلکه آنها نیز از همین خاک خلق شده‌اند، پس چه انسان اولیه، چه حیوان اولیه، چه گیاه اولیه و ...، همه از همین خاک و آب خلق شده‌اند و سپس با بذر یا نطفه، تکثیر یافته‌اند.

ھ – حتی راجع به هر انسان و حیوان تازه متولدی، می‌توان گفت که از خاک و آب خلق شده است، چرا که نطفه از خون – خون از تغذیه و تغذیه (چه گوشت و چه گیاهان) از خاک می‌باشد. از این رو خداوند متعال در قرآن کریم، نه تنها فرمود: آدم اول را از خاک خلق کردم، بلکه فرمود: تمامی شماها را نیز از خاک خلق کرده‌ام – و البته سپس اشاره به خلقت از نظفه دارد، اما ریشه همان خاک است.

« هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » (غافر، 67)

ترجمه: او همان کسى است که شما را از خاکى آفرید سپس از نطفه‏ اى آنگاه از علقه‏ اى و بعد شما را [به صورت] کودکى برمى ‏آورد تا به کمال قوت خود برسید و تا سالمند شوید و از میان شما کسى است که مرگ پیش‏رس مى‏ یابد و تا [بالاخره] به مدتى که مقرر است برسید و امید که در اندیشه فرو روید.

نکته / 1: در این آیه، ضمن آن که تصریح شده که ابتدای خلقت مادی از خاک است و سپس مبدل به نطفه می‌گردد، به ضرورت نتیجه‌گیری عقلی از محسوسات مادی و علوم تجربی متذکر شده است (وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

نکته / 2: در عین حال که بر اساس علم آمار و ... اثبات شده که از عمر بشر (با این شکل و مشخصات)، نمی‌تواند بیش از دوازده‌ هزار سال گذشته باشد – و تاریخ سلسله‌ی انبیا علیهم السلام تا حضرت آدم علیه السلام نیز همین رقم را نشان می‌دهد – اسکلت‌هایی پیدا می‌شود که ده‌ها یا صدها هزار سال از عمر آنها گذشته است، و یا هم چنین آثار و ابزاری که متعلق به آن دوران‌های بسیار دور می‌باشد. و این تصدیق همان بیان نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام است که از ایشان پرسیدند: «قبل از آدم چه بوده؟» فرمودند: «آدم» - پرسیدند: «قبل از آن؟»، فرمودند: «آدم» و افزودند، هر چه به عقب‌تر روید، باز می‌گویم آدم.

بنابراین، موجودات شبیه‌تر از میمون به "آدم ابوالبشر" نیز وجود داشته‌اند که نسل‌شان منقرض گردیده است.

●- بنابراین، هر چقدر علم تجربی پیشرفت کند و عناصر و بافت‌های گوناگون دیگری در بدن انسان و روابط آنها با یک یکدیگر را بشناسد و هر چقدر آنها را با حیوانات مقایسه نماید و شباهت‌هایی بیابد، نه تنها هیچ منافاتی با این که اولین انسان (آدم ابوالبشر) از خاک خلق شده ندارد، بلکه بیشتر گواه بر آن می‌باشد.

●●●- لازم به ذکر است که گاهی می‌خواهند به رغم تکیه بر منحصر بودن علم، به علوم تجربی، از علوم تجربی نتیجه فلسفی بگیرند (داروینسم) و آن را به جهان‌بینی مادی تعمیم دهند و در نهایت نیز وحی و قرآن کریم را رد کنند!

اما توجه به چند نکته ضروری می‌باشد:

●- اینگونه نتیجه‌گیری‌ها، در حیطه‌ی علم تجربی نیست؛ علم تجربی، در این عرصه، نه اثبات دارد و نه نفی؛ پس به رغم شعارها، اذعان دارند که علوم، به محسوسات تجربی خلاصه نمی‌گردد.

●- ماده، در چارچوب علوم تجربی، به خودی خود نه چیزی را به اثبات می‌رساند و نه نفی می‌کند؛ بلکه هر عنصری، مانند یک فِرِیم از خلقه‌ی فیلم می‌باشد. بنابراین، هر گونه نتیجه‌گیری در علوم تجربی نیز کار عقل است. خواه اثبات وجود یک عنصر باشد – خواه استدلال علت پیدایش آن باشد – خواه نظم و قوانین حاکم بر آن باشد – خواه چگونگی ارتباطش با سایر عناصر باشد – خواه تأثیرها و تأثرها باشد و ... .

●- دانشمندان علوم تجربی جهان، به رغم میل شدید فلسفی، به اثبات نظریه‌ی داروین در مورد پیدایش انسان کنونی، نه تنها به نتیجه نرسیده‌اند، بلکه روز به روز از آن دورتر می‌شوند. منتهی نظریه‌ی داروین، از علوم تجربی گذشته، و بیشتر جنبه‌ی فلسفی و سیاسی یافته است!

پیش از این، مباحث بسیاری در این مورد درج گردیده است که اگر کلمات مرتبطی چون «داروین» را در بخش جستجو درج و کلیک نمایید، در اختیار قرار می‌گیرد.

●- نظریه‌ی داروین، بدون هیچ دلیل اثباتی، در مدارس و دانشگاه‌ها تدریس شده و قبول آن تحمیل می‌شود و مانند سایر ادعاها می‌گویند: «شما رد کنید!»، در حالی که مدعی باید ابتدا اثبات نماید. خود داروین نیز دلایل اثباتی نداشت، برای همین نامش "نظریه" شد، نه علم و هنوز هم در سطح همان نظریه باقی مانده است.

●- لازم به ذکر است که پیدایش انسان از میمون و ...، فقط بخشی از نظریه‌ داروین است که به صورت خبری، ژورنالیستی، تبلیغاتی و ...، فرافکنی شده است و دیگر هر کسی در هر گوشه‌ی دنیا آن را شنیده است؛ اما اصل بحث او راجع به "انتخاب طبیعیِ طبیعت" می‌باشد و به همین لحاظ وارد عرصه‌ی فلسفه شده و فیلسوفان در کنار دانشمندان علوم تجربی، به نقد و بررسی آن می‌پردازند.

این نظریه نیز نه تنها به اثبات نرسیده و فقط یک نظریه می‌باشد، بلکه از 1900 به بعد، به شدت مورد نقدر قرار گرفته است. پیشنهاد می‌شود نشانی زیر را که تحت عنوان جایزه نوبل برای رد نظریه داروین (An Anti-Darwin Theory Won a Nobel) درج شده، کلیک نموده و متن مندرج را ترجمه و مطالعه نمایید.

http://www.icr.org/article/creative-evolution-anti-darwin-theory-won-nobel/

 

www.x-shobhe.com