ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه92

پرسش :نظر اسلام درباره بیمه چیست؟

پاسخ اجمالی

بیمه، نوعى تعهّد و پیمان میان دو شخص حقیقى یا حقوقى است که به موجب آن یک طرف متعهّد مى ‌گردد در ازاى پرداخت مبلغى از سوى طرف دیگر، در صورت وقوع حادثه، همۀ خسارت وارده بر او یا بخشى از آن را جبران نماید.

بیمه انواع مختلف دارد که از نظر اسلام، تمام اقسام آن با مراعات شرایط خاص خود، صحیح می باشند.

پاسخ تفصیلی

در فقه، به مواردی بر می خوریم که صورت عقد بیمه را داشته است، از جمله آنها می توان به مسئله «ضمان جریره»[1] اشاره کرد که این قرارداد در دوران جاهلیت وجود داشت و اسلام نیز آن را به رسمیت شناخت.

در حقیقت «عقد ضمان جریره» نوعی بیمه است، امّا در بُعد کوچک که هر یک از طرفین، تحت شرایطى، غرامت جرایم یکدیگر را بر عهده مى‏ گیرند و در مقابل این تعهد، در شرایط خاصى، از یکدیگر ارث مى‏برند.[2]

در دوران ما که زندگى صنعتى، سوانح و آسیب ها و آفات و خطرات و نگرانی هایى را در مشاغل تجارى، کارگرى و ... پدید آورده است، با توجه به قوانین و مقررات اسلامى،‏ باید این نوع نگرانی ها برطرف شود و گاهى که بر اثر آتش سوزى مغازه و خانه، و یا کشتى تجارى تمامى اموال انسان از بین مى‏رود، با برنامه ریزى خاص خسارت او بر طرف گردد.

تعریف بیمه   

بیمه، نوعى تعهّد و پیمان میان دو شخص حقیقى یا حقوقى است که به موجب آن یک طرف متعهّد مى‌گردد در ازاى پرداخت مبلغى از سوى طرف دیگر، در صورت وقوع یا بروز حادثه، خسارت وارده بر او یا بخشى از آن را جبران نماید.

متعهّد را «بیمه‌گر»، طرف تعهّد را «بیمه گذار» و وجه پرداختى از سوى طرف تعهّد به متعهّد را «حقّ بیمه» یا «وجه بیمه» گویند. [3]

 بیمه انواع مختلف دارد؛ مانند بیمۀ عمر، بیمۀ بهداشت و درمان، بیمۀ حوادث، بیمۀ بیکارى و بیمۀ شخص ثالث و... که در احکام، تفاوتى میان انواع بیمه نیست.[4]

حکم شرعی بیمه

مراجع عظام تقلید در این باره می گویند: گرچه بیمه عقد مستقلى است اما مى‌توان آن را در قالب عقود دیگر از قبیل صلح، اجرا نمود. این قرارداد از عقدهاى لازم به شمار مى‌رود و جز با رضایت طرفین قابل فسخ نیست.[5]

تمام اقسام بیمه با به کار بردن شرایط آن، صحیح است[6]، چه بیمۀ عمر باشد، یا بیمۀ کالاهاى تجارتى، یا عمارات یا کشتی ها و هواپیماها و یا بیمه کارمندان دولت یا مؤسسات، یا بیمۀ شهروندی و روستایی.[7]

شرایط بیمه

در بیمه، علاوه بر شرایطى که در سایر عقود مطرح است؛ از قبیل بلوغ، عقل، اختیار و غیر آنها، چند شرط دیگر معتبر است که عبارت اند از:

1. تعیین مورد بیمه؛ یعنی چه شخصی یا کالایی مورد بیمه قرار گرفته است.

2. مشخص کردن دو طرف عقد که اشخاص اند، یا مؤسسات و یا دولت.

3. تعیین مبلغى که باید پرداخت شود.

4. مشخص کردن اقساط و زمان پرداخت آن.

5. تعیین مدت بیمه.

6. مشخص کردن خطرهایى که موجب خسارت مى‌شود؛ مثل حریق، غرق، سرقت، وفات یا بیماری. البته مى‌ توان کلیۀ مواردی را که موجب خسارت مى‌شود، به عنوان موارد خسارت قرار داد.[8]

عقد بیمه به چند صورت اجرا می شود.

یک. آن که بیمه گذار بگوید: به عهدۀ من فلان مقدار که در فلان زمان، و ماهى فلان مقدار بدهم، در مقابل آن؛ خسارتى که به مغازۀ من مثلًا از ناحیۀ آتش سوزی یا دزدى وارد شد، جبران نمایى و طرف مقابل نیز قبول کند.

دو. بیمه گر بگوید جبران خسارتى که به مؤسسه شما وارد مى‌شود؛ مثلًا از ناحیۀ آتش سوزی یا دزدى، بر عهدۀ من است، و در برابر آن؛ فلان مقدار به من بدهى.

 لازم به ذکر است که تمام قیودى که قبلا ذکر شد، باید در هر دو صورت، معلوم شود.[9]

 

[1]. ضمان جریره، قراردادى است میان دو نفر تحت شروط خاصى، مبنى بر این که اگر هر یک از آنها به طور خطا مرتکب جنایتى شود طرف مقابل آن را جبران کند.

[2]. ر.ک: مطهرى، مرتضى، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج‌20، ص 383، قم - ایران، چاپ اول، بی تا.

[3]. هاشمى، سید محمود ، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام،  ج‌2، ص 213، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى ، قم، چاپ اول، 1426 ه‍ ق.

[4]. خمینى، سید روح اللّٰه، مترجم: اسلامى، على، تحریر الوسیلة، ج‌4، ص 449 ، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ 21، 1425 ق.

[5]. توضیح المسائل (محشى - امام خمینى)، ج2، ص 893.

[6] البته، به شرطی که رعایت دیگر قوانین شرعی و کشوری در آن شده باشد.

[7]. همان،ص792، م 2866.

[8]. همان، ص 792.

[9]. همان، ص 793، م 2865.

www.islamquest.net

 

شبهه66

پرسش : گمراه کردن خداوند چگونه است؟ در برخی آیات آمده است که خداوند هرکسی را بخواهد گمراه می‌کند؟ مگر می‌شود که خداوند کسی را هم گمراه کند؟ آیا این خارج از عدالت خداوند نیست؟

پاسخ :

بله، در آیات بسیاری تأکید و تصریح شده که او هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را بخواهد گمراه می‌کند، مانند:

«أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» (فاطر، 8)

ترجمه: آیا آن کس که زشتى کردارش براى او آراسته شده و آن را زیبا مى‏بیند [مانند مؤمن نیکوکار است] خداست که هر که را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى‏کند پس مبادا به سبب حسرت‌ها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از کف] برود قطعاً خدا به آنچه مى‏کنند داناست.

الف – اخیراً باب شده که آخر هر سؤالی می‌پرسند: «آیا این با عدل خدا منافات یا مغایرت ندارد؟»؛ خب باید دقت شود که این سؤال یعنی چه؟ آیا مخلوق، کار منافی با عدلی پیدا کرده که خدا از آن خبر نداشته است؟ یا می‌خواهد بگوید: خدا هم مثل این خدایان روی زمین (العیاذ بالله) ظلم می‌کند؟! [چرا که نقطه مقابل عدل، همان ظلم است].

پس ابتدا باید دقت شود که هیچ امر خداوند متعال (قول و فعل او)، با عدلش منافات ندارد و اساساً هیچ یک از صفات الهی با یک دیگر منافات یا تضاد یا تناقض ندارد، چرا که مرکب نیست، و همه صفات عین ذات هستند و او منزه (سبحان) از هر گونه نقص و کاستی و نیستی و فنا و ... می‌باشد.

 

ادامه مطلب ...

شبهه65

پرسش : در قرآن کریم آمده است که خداوند، ابلیس را پس از آن همه عبادت، فقط به خاطر امتناع از یک سجده، معذب کرد. چرا از او نگذشت؟ او که ارحم الراحمین است

پاسخ :

به چند نکته‌ی بسیار مهم باید توجه شود:

اول: برخی از مردم، گناه خویش و دیگران را دانه‌ای، زمانی یا (به قول معروف کیلویی) محاسبه می‌کنند! مثلاً می‌گویند: فقط یک یا ده بار این گناه را انجام دادم و یا طول مدت گناه من فقط یک ساعت، یا 70 سال بود، پس چرا چنین نتیجه (عذاب) سنگینی دارد؟! اما محاسبه‌ی خدا چنین نیست. خدا هم گناه را می‌بیند و هم آثار آن تا آخر الزمان را می‌بیند و همه را در نامه‌ی اعمال هر کس ثبت و نزد امام زمان هر عصری [و لوح محفوظ] احصاء می‌نماید:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس، 12)

ترجمه: البته این ماییم که مرده‏ها را زنده مى‏کنیم و آنچه را از پیش فرستاده‏اند (از عمل‏هاى حال حیات) و آثار (پس از مرگ) آنها را مى‏نویسیم، و همه چیز را در امام آشکار به طور فراگیر برشمرده‏ایم.

پس وقتی فرد می‌گوید: من فقط یک دروغ گفتم، یا ...، خبر ندارد که دروغش چه آثار سو و مستمری گذاشته است. چه سرنوشت‌هایی در طی نسل‌ها را تغییر داده است؛ و همین‌طور است بزرگی گناه یک سجده نکردن ابلیس.

دوم: گناه، یعنی سرپیچی از فرمان خدا که در نظام آفرینش، نتیجه‌اش هلاکت و فلاکت (معذب شدن) عبد است. پس هیچ گناهی، کم یا کوچک نیست. چنان چه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «بزرگ‌ترین گناه آن است که صاحبش (مرتکبش) آن را کوچک بشمارد».

 

ادامه مطلب ...

شبهه55

 پرسش : علل و عواقب تنبلی در نماز چیست و چگونه جلوی این تنبلی را بگیریم؟
پاسخ :


خداوند متعال در کلام وحی، قرآن کریم فرمود:

«فَوَیلٌ لِّلمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُم عَن صَلَاتهِِم سَاهُونَ * الَّذِینَ هُم یُرَاءُونَ» (الماعون – 4 تا 6)

ترجمه: پس واى بر آن نمازگزاران * که دل از یاد خدا غافل دارند * همانان که (اگر طاعتى کنند) به ریا و خود نمایی کنند.

و اهل عصمت (ع) مکرر تأکید و تصریح نموده‌اند که شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک بشمارند نمی‌رسد. همین معنا یعنی از دست دادن خیر‌ها و موفقیت‌های دنیا و آخرت. بدیهی است کسی که نماز را سبک بشمارد یا در اقامه‌ی آن تنبلی کند، از بسیاری از برکات و فوایدی که برای نماز شمرده شده است و از جمله «نگهداری از فساد و فحشاء و فقر و ...» است محروم می‌ماند.

به طور قطع از عوامل اصلی تنبلی در نماز، ضعف در معرفت و ایمان و عشق به الله جل جلاله است و باید دقت نمود که هر چقدر بندگی و عشق به الله ضعیف شود، مازاد آن در خلاء نمی‌ماند، بلکه جایش را به غیر الله می‌دهد. و به همین دلیل محبت و دلبستگی و وابستگی به دنیا و زخارف آن سبب می‌شود که انسان حوصله نکند از محبوب جدا شده و به سوی خدا رود و به کارهای دیگر مشغول‌تر و راضی‌تر می‌باشد.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏ ...» (البقره – 165)

ترجمه: و بعضى از مردم کسانى هستند که بجاى خدا شریک‏هایی می‌گیرند و آنها را مانند خدا دوست میدارند و کسانى که بخدا ایمان آورده‏اند شدت محبت‌شان به الله است.

 

ادامه مطلب ...

شبهه 54

پرسش : عبادت چیست؟ خدا چه نیازی دارد؟ چرا باید عباداتی مثل نماز یا روزه را عیناً آن طور که دستور داده شده انجام دهیم؟ چه خاصیتی دارد؟

پاسخ :


عبد یعنی «بنده» و عبادت یعنی «بندگی» که کار عبد است. اما معنای بندگی به هیچ وجه نماز، روزه، حج ... یا سایر اعمال عبادی واجب یا مستحب وارد شده در اسلام نمی‌باشد، چرا که اینها همه مقتضای بندگی معبودی به نام «الله» است، و حال آن که هر کس برای خود معبودی دارد که او را به شکل مقتضی‌اش عبادت و بندگی می‌کند. لذا برای درک بیشتر مفهوم عبادت و چرایی و تأثیر آن، باید به محورهای ذیل دقت نمود:

الف – عبادت یا بندگی، انجام اعمال عبادی (در هر دین یا مکتبی که باشد) نیست، بلکه بندگی یعنی تعلق و وابستگی. انسان وقتی به چیزی تعلق و وابستگی پیدا کرد، عاشق او می‌شود و چون همه‌ی محبت‌اش جلب او شد، او را هدف قرار می‌دهد و چون او را هدف قرار داد، به سوی او حرکت می‌کند و در این حرکت سعی می‌کند به هیچ وجه از جاده‌ی اصلی که او را به محبوبش می‌رساند خارج و منحرف نگردد، لذا قوانین این حرکت و مسیر را نیز مو به مو اجرا می‌کند.

فرض کنیم، کسی وابسته و متعلق به پول است، به گونه‌ای که هدفی جز رسیدن به پول ندارد. چنین کسی عبد و بنده‌ی پول می شود و پول را معبود و إله خود می‌گیرد. این فرد عبد و بنده‌ی پول است و در راه رسیدن به آن از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌نماید. آن چه او در راه رسیدن به پول انجام می‌دهد، همان مقتضای عبادت معبودی چون پول است. بدیهی است برای او دیگر حلال و حرام، مال غیر، مال صغیر، مال یتیم، ربا و ... معنایی ندارد. همین طور است کسی که «شهوت» یا «هوای نفس» یا ... را هدف، إله و معبود خود می‌گیرد. بدیهی است برای کسی که به «هوای نفس» وابسته شده و آن را بندگی می‌کند، دیگر مقوله‌هایی چون: عقل، علم، وجدان، بصیرت و دوراندیشی، عمل صالح و ... معنایی ندارد، چرا که مقتضای عبادت چنان معبودی، اطاعت محض و برآوردن سریع خواسته‌ی نفسانی به هر قیمتی می‌باشد:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» (الجاثیه -23)

ترجمه: هیچ دیدى آن کسى را که هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت، دیگر بعد از خدا چه کسى او را هدایت مى‏کند آیا باز هم متذکر نمى‏شوید؟

 

ادامه مطلب ...

شبهه44

پرسش : در رابطه با محدودیت‌هایی که اسلام برای زن و ارتباط با زنان قائل شده، مگر حضرت علی (ع) نفرمود که انسان به چیزی که از منع شود حریص است و مگر فروید نیز ریشه‌ی رشد یا عدم رشد فردی و اجتماعی را ارضای غرایض نمی‌داند؟

پاسخ :


در این سؤال سه مقوله‌ی متفاوت مطرح شده است که باید هر یک به طور مستقل مورد بررسی قرار گرفته و پاسخ داده شود، اما ذیلاً پاسخی اجمالی ایفاد می‌گردد:

الف – مسئله‌ی اول «قایل شدن محدودیت برای زن و ارتباط زناشویی در اسلام است»! این یک تهمتی است که دیگران بر اسلام وارد کرده‌اند و عوام‌ها نیز آن با بیان یا رفتار خود آن را تثبیت کرده‌اند و حتماً لازم است که در ذهن ما [اذهان عمومی]، از اسلام و احکام و فلسفه‌ی احکامش تهمت‌زدایی شود تا بتوانیم واقع‌گرا باشیم.

اسلام نه تنها محدودیتی برای روابط جنسی بین زن و مرد قایل نشده است، بلکه نسبت به آن توجه ویژه داشته و به تکرار این رابطه، از «نگاه» گرفته تا «ملاعبه» و تا «همبستری» توصیه و تأکید می‌نماید. بلکه برای حفظ و تداوم رابطه‌ی سالم، به گونه‌ای که به دیگر قوا و نیازهای فردی و اجتماعی انسان ضرری وارد ننماید، تعاریف و قوانین خاصی دارد. (چنان چه همه‌ی مکاتب تعاریف و چارچوب‌های متفاوتی دارند). مثل این است که بگوییم: نیاز به تغذیه و شهوت به خوردن در انسان هست و خوردن نیز سبب رفع گرسنگی و حتی رشد می‌گردد. اما چارچوب‌هایی دارد تا به قوای دیگر ضرر نرساند. مثلاً آن قدر ننوشد که مغزش آب بیاورد و یا آن قدر نخورد که قند و عوره و فشار خون و ... بگیرد. بلکه حدود غذا را به لحاظ مقدار و نیز ترکیب رعایت کند تا هم لذت ببرد و هم مفیدش واقع گردد.

ارتباط زناشویی نیز همین‌گونه است. محدودیتی (به آن معنا که می‌گویند) وجود ندارد، بلکه چارچوب‌هایش بیان شده تا هم انسان لذت ببرد و هم برای رشد مادی و معنوی‌اش مفید باشد و نه مضر.

 

ادامه مطلب ...