ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه75

پرسش :خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «ولا تبدیل لخلق الله...». در زیست‌شناسی می‌خوانیم دانشمندی به نام ایوری آزمایشی را انجام داد که DNA باکتری‌های کپسول‌دار را به باکتری بدون کپسول تزریق کرد که آن باکتری بعد از مدتی دارای کپسول شد!خب خیلی فرق است بین یک باکتری که کپسول دارد و باکتری دیگری که کپسول ندارد. مثلاً یکی باعث بیماری می‌شود و دیگری نه! خب پس اگر لا تبدیل لخلق الله پس چطور است که این باکتری، تغییری اساسی کرد؟

پاسخ:

در مورد ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات دو بحث مطرح شده است:
1. آیا از نظر شرعی این کار جایز است یا نه؟ که در گذشته به این موضوع پاسخ داده شد
2. آیا مراد از آیه «ولا تبدیل لخلق الله...»، آن است که تبدیل و تغییر موجودات از نظر تکوین به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست؟ با آنکه از نظر علمی تغییر و تبدیل موجودات نه تنها امکان دارد؛ بلکه واقع نیز شده است و بهترین دلیل برای امکان چیزی، وقوع آن است!
با دقت در مفاد آیه معلوم می‌شود، که مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه منافاتی با امکان ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات ندارد؛ و در صدد بیان عدم امکان چنین تغییراتی نیست، بلکه در طرف مقابل باید گفت که ایجاد برخی تغییرات تکوینی منحصر به عصر حاضر نبوده و در گذشته و چندین هزار سال قبل از ظهور اسلام و نزول قرآن نیز با آغاز «عصر مفرغ» برخی این تغییرات ایجاد شده بود. پیدایش حیوان جدیدی به نام «استر» و یا «قاطر» با استفاده از آمیزش دو حیوان دیگر «اسب و الاغ»، نوعی تغییر تکوینی در موجودات به شمار می‌آمد که قرآن کریم هم از موجودات اصلی و هم از موجودی که بعدها تغییر یافت، یاد کرده و نیز اشاره شده که موجودات جدیدی هم در آینده به وجود خواهد آمد :
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون‏»1 و اسبها، استرها و الاغ‌هایی آفرید که برای سواری و تجمل از آن استفاده کرده و چیزهای دیگری که نمی‌دانید را نیز خواهد آفرید!
توضیح مطلب
اما اینکه مراد از آیه چیست، باید گفت از آن‌جا که این جمله(ولا تبدیل لخلق الله...) بخشی از آیه است برای روشن شدن مطلب ابتدا باید به کل آیه توجه کنیم: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‌‌ها را بر آن آفریده. هیچ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى‏دانند».2
با توجه به فضا و سیاق آیه و جملات قبل و بعد این جمله، باید گفت منظور از «خلق الله» موجودات عالم تکوین نیست؛ بلکه مقصود «دین الهی» است. چنان‌که در برخی تفاسیر نیز آمده و این تفسیر را به ائمه اهل‌بیت(ع) نیز نسبت داده‌‌اند.3
 اما در پاسخ این سؤال که چرا قرآن کریم از «دین الهی» تعبیر به «خلق الله» آورده و چرا قابل تغییر نیست؟ می‌توان گفت: نکته تعبیر از دین الهی به خلق الله این است که رابطه‌ی عمیقی بین عالم تکوین و تشریع وجود دارد؛ میان دستگاه «تکوین» و «تشریع» هماهنگى لازم وجود دارد، آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه‌‏اى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.4
به بیان دیگر، دین چیزى غیر از راه و روشى که بر انسان واجب است آن‌را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست. هم‌چنان‌که تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود، و آن هدفى که ایده‌‏آل آنها است هدایت فطرى شده‌‏اند، و طورى خلق شده، و به جهازى مجهز گشته‌‏اند که با آن غایت و هدف مناسب است. بنابر این انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات دارای فطرتى است که او را به سوى تکمیل نواقص، و رفع حوائجش هدایت می‌کند. پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص می‌شود، هدایت می‌کند، راهى که جز آن راه را نمی‌تواند پیش گیرد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها». و انسان که در این نشأه زندگى می‌کند، نوع واحدى است که سودها و زیان‌هایش نسبت به بنیه و ساختمانى که از روح و بدن دارد سود و زیان مشترکى است که در افراد مختلف اختلاف پیدا نمی‌کند. پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است لازم است که در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود، و هادى واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید. و باید این هادى همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همین جهت دنبال: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» اضافه کرد که «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ».
خلاصه این‌که اساس سنت دینى عبارت است از ساختمان و بنیه انسانیت، آن بنیه‌‏اى که حقیقتى است واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.5 بنابراین مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه این نیست که تغییر و دگرگونی در موجودات طبیعی امکان ندارد.

1. نحل، 8.
2. روم، 30.
3.  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 418 و 429، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
4. همان، ص 418.
5. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 178 - 179، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
www.islamquest.net
نکته لازم به ذکر:
معنی تکوین در فلسفه اسلامی و در دین اسلام چیست؟

مراد از عالم تکوین و نظام تکوین، کل عالم خلقت و عالم وجود و قوانین حاکم بر آن است به عبارت دیگر مراد از عالم تکوین، فعل خداست. « بَدیعُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْرًا فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛(بقره/117) مقابل نظام تکوین، نظام تشریع است که مراد از آن،‌ همان شریعت است و شریعت یعنی اوامر و نواهی خدا نسبت به موجود مختار(انسان و جن) و تفاوت نظام تشریع و نظام تکوین در این است که متعلق امر، در نظام تشریع فعل اختیاری انسان است ولی در نظام تکوین متعلق امر، اشیاء هستند و اختیار انسان نقشی در تحقق آن ندارد؛خود اختیار نیز یکی از اشیاء تکوینی است و رابطه این دو نظام با همدیگر آن است که انسان با عمل به نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ می شود و همسو با کل هستی به سوی خداوند متعال حرکت می کند.(الا الی الله تصیر الامور»(قران،سوره شوری/53)


www.maaref.porsemani.ir


شبهه74

پرسش :گفته می‌شود که انسان اشرف مخلوقات است، پس چرا فرشته‌ای جان او را می‌گیرد، بسیاری از توانایی‌هایی فرشتگان و حتی جنیان را ندارد و ...؟

پاسخ

از مجموع آیات و روایات درباره خلقت انسان، برتری انسان بر بیشتر موجودات زمینی و آسمانی استفاده می‌شود، و این به جهت ویژگی‌هایی است که نوع انسان از آنها برخوردار است. چنان‌که در قرآن می‌خوانیم: «ما آدمی‌زادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا، [بر مرکب‌هاى راهوار] حمل کردیم و از انواع روزی‌هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده‌ایم، برترى بخشیدیم»1.
اما آنچه در آیه فوق درباره برتری انسان آمده است، بیان حال جنس بشر بوده است. بنابراین، معناى آیه این می‌شود که «ما بنى آدم را از بسیارى از مخلوقاتمان که حیوان و جن بوده باشند برترى دادیم»، البته برخی معتقدند که خدا انسان را بر بسیاری از موجودات برتری داده، نه تمام آنها، و شاید موجوداتی مانند ملائکه وجود داشته باشند که نتوان نوع انسان را برتر از نوع آنان دانست؛ زیرا آنها موجوداتى نورى و غیر مادى هستند و داخل در نظام جارى این عالم نیستند؛ لذا آیه شریفه هر چند درباره انسان بحث می‌کند، اما از این نظر مورد بحث قرارش داده که یکى از موجودات عالم مادى است که او را به نعمت‌هایى تکریم کرده است.2
در هر صورت اگر بخواهیم انسان را به حال فضائل و کرامت‌های معنوی در نظر بگیریم، انسان‌های کامل و معصوم اشرف مخلوقات هستند، که اولاً: به عنایت الهی علم غیب دارند، ثانیاً: آنها حضور فرشتگان را درک می‌کنند و حتی فرشته مرگ نیز برای قبض روح از آنان اجازه می‌گیرد.3 بنابراین فرشتگان قبض روح، ماموران انجام فرامین الهی هستند؛ و صرف این‌که فرشته‌ای مأمور قبض روح انسان کامل است، دلیل بر برتری او بر انسان کامل نیست.
البته بر این اساس، این‌که در هر فرد انسان قابلیت برای برتری یافتن بر تمام موجودات نهفته است؛ در این صورت می‌توان گفت غیر از پیامبر(ص) و ائمه معصومین انسان‌های دیگر نیز می‌توانند با سیر و سلوک معنوی به این مقام برسند و بر بسیاری از حقایق عالم غیب از جمله زمان و نحوه‌ی وقوع مرگ خود و حقایق بعد از مرگ اطلاع یابند.
درباره آگاهی انسان از عالم برزخ باید گفت؛ اصل وجود برزخ مسلّم است، اما در ارتباط با جزئیات موجود در آن، دانشمندان دینی؛ با استفاده از آیات قرآن و احادیث؛ به تجزیه و تحلیل پرداخته‌اند. انسان تا زمانی که در دنیای مادی است با ابزار مادی، توانایی برقراری ارتباط با اهالی برزخ را ندارد و تنها از طریق معصومین (انبیا و امامان) با مراجعه به کلمات آنان است که می‌تواند به اطلاعات جامع و مطمئنی از آنچه در آن‌جا می‌گذرد، دست یابد.
 

1 اسراء، 70.
2. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏13، ص 155 – 156، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
3. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏8، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 71 – 72، قم، رضی، چاپ اول، 1375ش.



www.islamquest

شبهه73

پرسش :بسیار می‌بینیم که ثروت فرد ربا دهنده همواره در حال افزایش است! آیا این واقعیت با آیه‌ای که ناظر به محو و نابودی ثروتی است که از ربا به دست می‌آید، ناهمخوان نیست؟!

پاسخ


آنچه در پرسش آمده موضوعی است که در روایات از معصومان(ع) نیز پرسیده شده است:
1. از امام صادق(ع) پرسیدند: گاه می‌بینیم که مردى ربا می‌خورد و با این وجود بر مال و ثروتش نیز افزوده می‌شود؟ آن‌حضرت فرمود: حتی اگر مال و ثروتش هم افزایش یابد، خداوند دین او را از بین می‌بَرَد(و چه بی‌برکتی بدتر از این!).[1]
2. فردی از حضرتشان درباره آیه «خداوند ربا را می‌کاهد و صدقات را فزونى می‌بخشد»،[2] توضیح خواست و عرضه داشت: گاه فرد رباخواری را می‌بینم که بر ثروتش افزوده می‌شود؟! امام ششم(ع) پاسخ فرمود: «کدام نابودى و بی‌برکتى بدتر از این‌که یک درهم ربا(در صورت توبه نکردن)، تمام دینش را نابود می‌کند. و حتی اگر توبه کند(چون باید مبلغ ربا را به صاحبانش برگرداند) ثروتش از دست رفته و فقیر می‌شود».[3]
این دو روایت در پاسخ به افزایش موردی و فردی ثروت برخی رباخواران است که برای برخی از اصحاب، ایجاد شبهه کرده و آن‌را مخالف با واقعیات موجود پنداشته بودند. امام معصوم در صدد بیان این واقعیت بودند که حتی در این افزایش‌های موردی نیز می‌توان آیه مورد نظر را توجیه کرد و به عبارت دیگر، این روایات همخوان با آیه 39 سوره روم است که می‌فرماید: اموال ربا حتی اگر ثروت برخی انسان‌ها را در این دنیا افزون کند، اما همین ثروت با نگاهی معنوی، هیچ رشدی نکرده است.
به هر حال، این روایات بیانگر آن نیستند که از نظر اسلام، رباخواری هیچ ارتباطی با افزایش و کاهش ثروت در دنیا نداشته و تنها آثار زیانبار معنوی را در پی خواهد داشت.
برای توضیح بیشتر مطلب باید به این نکته توجه کنیم که اگر مانند یک معادله تغییرناپذیر ریاضی، رباخواری همواره کاهش و نابودی ثروت مادی را به دنبال داشت، هیچ فردی به دنبال آن نرفته و خودداری از این رفتار، فضیلت و مزیتی برای پرهیزگاران ارزیابی نمی‌شد.
اما جدا از افزایش‌های موردی ثروت رباخواران، اصل «ربا» آفتی بزرگ برای رشد اقتصادی افراد و جوامع در همین دنیا است. در همین آیه شریفه نیز «ارزش افزوده صدقات» و «کاهش ارزش ربا» به گونه‌ای در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند که نشانگر آن می‌باشند که افزایش‌یافتن اموالی که صدقه آن پرداخت شده و کاهش ارزش اموال ناشی از ربا مختص به آخرت نیست و در این دنیا نیز باید چنین پیامدی را برای ربا متصور دانست.
یکى از خصوصیات صدقات، این است که رشد و نمو می‌کند و چنین رشدی لازمه قهرى صدقه است و از آن جداشدنى نیست؛ چون باعث جلب محبت و دوستی افراد جامعه خواهد شد. امنیت را گسترش داده و دل‌ها را از این‌که به سوى غصب، دزدى، افساد و اختلاس بگراید، باز خواهد داشت و نیز بیشتر راه‌هاى فساد و فناى اموال را خواهد بست، همه اینها باعث می‌شود که مال آدمى در دنیا هم زیاد و چند برابر گردد.
اما یکى از خواص ربا کاهش مال و فناى تدریجى آن است؛ بدین بیان: ربا باعث قساوت قلب و خسارت می‌شود و این دو باعث کینه و دشمنی و بدگمانی می‌گردد و امنیت اجتماعی و اقتصادی را سلب نموده و افراد را تحریک می‌کند تا از هر راه و وسیله‌اى که ممکن باشد از یکدیگر انتقام بگیرند، باعث تفرقه و اختلاف می‌شود و گسترش چنین جو منفی در جامعه، راه‌هاى فساد و زوال و تباهى مال را می‌گشاید و کمتر مالى یافت می‌شود که از آفت و یا خطر زوال محفوظ بماند.
همه اینها براى این است که صدقه و ربا هر دو با زندگى طبقه محروم و محتاج تماس دارد؛ زیرا احتیاج به ضروریات زندگى، احساسات باطنى آنان را تحریک کرده و در اثر وجود عقده‌ها و خواسته‌هاى ارضا نشده آماده دفاع از حقوق زندگى خود گشته و هر طور که شده در صدد مبارزه بر می‌آیند اگر در این هنگام به ایشان احسان شده و کمک‌هاى بلاعوض برسد احساساتشان تحریک می‌شود تا با احسان و حُسن نیّت خود، آن احسان را جبران کنند. اگر در چنین وضعى در حق آنان با قساوت و خشونت رفتار شود به‌طورى که باقی‌مانده مالشان هم از بین برود و آبرو و جانشان در خطر افتد، با انتقام مقابله خواهند کرد و به هر وسیله‌اى که دستشان برسد طرف مقابل را منکوب می‌سازند.[4]
 

[1]. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 93، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[2]. «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ بقره، 276.
[3]. صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 279، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1413ق.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 418 – 419، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
www.islamquest.net

شبهه72

پرسش

شبهه‌ای در یک گروه تربیتی بارگزاری شده مبنی بر این که شیعیان مدعی علم غیب پیامبراکرم و امامان علیهم السلام هستند؛ اگر راست می‌گویند، فقط یک آیه از قرآن کریم در تأیید آن بیاورند.

پاسخ


آیا مطمئن هستید که این گروه تربیتی است، یا فقط نام‌شان را چنین گذاشته‌اند؟!

ابتدا چهار سؤال اساسی مطرح می‌شود که بدون توجه جدی به آنها، هیچ پاسخی اثری ندارد:

1- آیا طرح کننده‌ی شبهه، می‌داند که "غیب" و "علم غیب" یعنی چه؟!

2- آیا قرآن کریم را قبول دارند که از آن آیه‌ای در تأیید علم غیب انبیا و اولیاء الله می‌خواهند؟!

2- آیا قرآن کریم را خوانده و نیافته‌اند و یا نخوانده مدعی شده‌اند و حتی حوصله‌ی خواندنش را نیز ندارد و می‌‌گویند: «شما یک آیه بیاورید»؟!

4- آیا مطمئن هستند که فقط شیعیان به علم غیب انبیا و اولیای الهی اعتقاد دارند و مثلاً اهل سنت چنین اعتقادی ندارند؟!

پس اگر طرح کننده‌ی شبهه، هیج کدام را نمی‌داند و انجام نداده، کدام پاسخ را خواهد پذیرفت؟! آیا اساساً به دنبال کسب علم است، یا فقط می‌خواهد "شیعه و سنّی" بگوید؟!

غیب و علم غیب:

غیب در لغت به معنای « ناپیدا و پنهان » می‌باشد. هر چیزی که از نظر کسی پنهان باشد، برای او در غیب است و اگر آن از نظر همگان پنهان باشد، برای همگان در غیب است. بنابراین "علم غیب" یعنی آگاه شدن و علم یافتن به آن پنهانی‌ها.

تمام عالَم هستی، پرده در پرده در غیب است و هر کس به هر حدی که از آن آگاه شود، پرده‌ای از غیب برای او کنار می‌رود و معلوم و مشهودش می‌گردد. حتی نام شما برای من و نام من برای شما، تا وقتی مطلع و آگاه نگردیم، برای ما در غیب است، اما برای بسیاری دیگر در غیب نیست.

قرآن کریم:

از قرآن کریم دلیل می‌خواهند، و حال آن که کل قرآن کریم، اطلاع از "غیب" می‌باشد! نه تنها معارفش، بلکه "احکامش" نیز مبتنی بر علوم و حکمت‌هایی بوده و هست که برای دیگران در غیب بوده و هنوز هم برای آنان که نمی‌دانند در غیب است و آنان که می‌دانند نیز فقط به بخشی از آن که بیان یا کشف شده است دست یافته‌اند.

به عنوان مثالی در احکام: از یک سو امر می‌نماید که نماز را اقامه کنید و از سوی دیگر می‌فرماید که این نماز شما را از بدی‌ها، منکرات، زشتی‌ها و پلیدی‌ها دور می‌کند. حال اگر کسی بخواهد تشریح کند که چگونه چنین می‌شود، باید چندین کتاب بنویسد و هر چه بداند و بنویسد، هنوز علوم دیگری برای او در غیب است.

پس قرآن کریم، سراسر علم غیب است؛ حتی همین ظاهر قرآن که مشهود همگان است، معلوم همگان نشده است و برای عالمان نیز باطن‌هایی در غیب دارد.

پس آن که قرآن کریم بر او نازل شده و او مأمور به ابلاغ و تعلیم آن و نیز هدایت بر اساس آن گردیده، تمامی علوم غیب قرآنی را می‌داند، و بالتبع آنان که به فرموده‌ی خداوند متعال و رسول او صلوات الله علیه و آله، حاملان وحی، عالمان، معلمان و عاملان به وحی هستند، همه دارای این علوم غیبی می‌باشند.

علم غیب برای دیگران:

نه فقط پیامبر اکرم و اهل عصمت علیهم السلام، بلکه همگان مکلفند که با دانش‌پژوهی نزد آنان، آنقدر به این "غیب" علم پیدا کنند که برای‌شان مشهود گردد و به آن ایمان بیاورند. لذا در توصیف مؤمنان و متقیان فرمود: « الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ – آنان که به غیب ایمان می‌آورند / البقره، 3».

آیا خداوند علیم و حکیم، از بندگانش خواسته تا به آن چه نمی‌دانند و نمی‌شناسند ایمان بیاورند؟! یا خواسته با تفکر، تعقل، تعلیم و تربیت، به این علوم و اخباری که برای‌شان معلوم و مشهود نبوده (در غیب بوده) آگاه شوند و ایمان بیاورند؟!

آیا ما اکنون "علم غیب" نداریم؟ مگر خداوند متعال، یک شیء مادی و دیده شدنی یا لمس کردنی می‌باشد، پس چگونه به او ایمان آوردیم؟ آیا قیامت، محشر، سؤال و جواب و پاداش و عقاب (بهشت و جهنم) اقامه شده است؟ یا ما به حکم عقل (که آن نیز در غیب است و ما نشانه‌ها و آثارش را درک می‌کنیم) و بر اساس بینه‌ها، به واسطه وحی از آن چنان آگاه شدیم که به این "غیب" ایمان آورده‌ایم؟!

بنابراین، علم غیب نیز مانند سایر علوم، شدت و ضعف مرتبه دارد، یکی کمتر از علوم غیبی آگاه شده و یکی بیشتر، و آن که قرآن کریم به او نازل شده، بیش از همگان به علوم غیبی آگاه می‌باشد. پس اگر او خبر داد که من شهر علم هستم و امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام دروازه‌ی آن است، یعنی نه تها دارای این علوم می‌باشد، بلکه کسی نمی‌تواند وارد عالَم این علوم شود و به آن عالِم گردد، مگر این که از راه و دروازه وارد شود.

می‌گویند علم غیب فقط مال خداست:

با استناد به آیات قرآنی، مانند: « وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... - و (آگاهی از) غیب (و اسرار نهان) آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست / هود علیه السلام، 123» مدعی می‌شوند که دیگران فاقد علم غیب هستند! در صورتی که همین آیه نیز به خودشان وحی و نازل نشده است، بلکه به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نازل شده و ایشان به دیگران ابلاغ نموده‌اند.

یک - همین « وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...» خودش خبر از غیب است که به اطلاع و آگاهی عموم رسیده است.

دو – چه چیزی مال خدا نیست، در حالی که می‌فرماید: « وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ - و فرمانروایى آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خداوند بر هر چیزى تواناست / آل‌عمران، 189».

عزت نیز تماماً مال خداست « فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا / النساء، 139» - حجت بالغه نیز مال خداست « فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ / پس، برهان رسا مال خداست» - قوت نیز تماماً مال خداست «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا – البقره، 165» و همین‌طور علم به آن چه در زمین و آسمان‌ها نزد ما در غیب است، نزد او مشهود است، چرا که خودش آفریده است، پس علم غیب نیز مال خداست «إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ - خداوند از غیب آسمان‌ها و زمین آگاه است، و آنچه را در درون دل‌هاست می‌داند / فاطر، 38»

●- بله، همه چیز از اوست و مال اوست و تجلی اوست، ولی نفرمود که به هیچ کسی، هیچ مرتبه‌ای از آن را نمی‌دهم و هیچ تجلی در مخلوقاتم نخواهم داشت! چنان که به همگان وجود، حیات، علم، قدرت، حکمت، جمال، رأفت، جود، کرم، رحمت ... داده است، منتهی در شدت و ضعف مرتبه نسبت به یک دیگر؛ و هر چه هست، تجلی اسمای حسنای اوست، در مراتب وجودی.

آیات قرآنی:

بیان شد که قرآن کریم علوم اول و آخر است و تماماً علم غیب است که به پیامبرش صلوات الله علیه و آله نازل نموده و ایشان نیز فرموده که تمامی علوم خود را به امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل نموده است، بنابراین، نه تنها علوم معارفی، نه تنها حکمت‌های احکام، بلکه هر چه خبر از گذشته و آینده (چه برای دنیا و چه برای آخرت) به ایشان داده است نیز همه خبر از غیب می‌باشد:

*- سوره‌ی مبارکه "الکوثر" که به لحاظ تعداد آیات، کوچک‌ترین سوره‌ی قرآن مجید می‌باشد، هم خبر از غیب گذشته [اندیشه‌ها، گمان‌ها، تصورات و امیدهای واهی کفار] داده است – هم امر به احکامی که حکمت‌هایش در غیب است [نماز و قربانی] نموده است و هم خبر از غیب آینده‌ای ابتر برای کفار و بقای نسل و دین ایشان داده است.

*- به فرض که فرازهایی از تاریخ حضرت موسی علیه السلام که چند قرن قبل از ایشان اتفاق افتاده را عده‌ای دیده باشند، اما هنگام نزول وحی و بعثت، چه کسی همراه ایشان بوده که خبری بیاورد؟ پس این علم غیبی است که خداوند علیم، پیامبرش را از آن آگاهی داده و به آن تعلیم نموده است و به وسیله‌ی ایشان، همگان را از این غیب مطلع و آگاه نموده است:

« وَمَا کُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ » (القصص، 44)

ترجمه: تو در جانب غربی نبودی هنگامی که ما فرمان نبوّت را به موسی دادیم؛ و تو از شاهدان نبودی (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسی گذاردیم)!

« وَمَا کُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلَکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ » (القصص، 46)

ترجمه: تو در کنار طور نبودی زمانی که ما ندا دادیم؛ ولی این رحمتی از سوی پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده‌ای برای آنان نیامده است؛ شاید متذکّر شوند!

لذا فرمود که اینها همه علم غیب و خبر از غیب است که به واسطه وحی، تعلیم داده می‌شود تا تو از غیب خبر یابی و دیگران را نیز باخبر و آگاه سازی:

« ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ » (یوسف علیه السلام، 102)

ترجمه: این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند!

علم غیب اولیاء الله، نزد اهل سنت:

اهل سنت نیز می‌گویند: «علیم خداوند است و به هر کس که بخواهد، تعلیم می‌دهد؛ پس علم غیب نیز نزد اوست و به هر کس بخواهد می‌دهد».

●- «... حق این است که علم غیبی که از غیر خداوند عزوجل نفى شده، علمى است که براى ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد... و اما آنچه را که براى بعضى از خواص به وقوع پیوسته، علم غیبی نیست که از غیر خداوند عزوجل نفى شده، بلکه جزء افاضات الهى است که خداوند آن را بر عده‌اى از بندگان خود افاضه نموده است، بنابراین نباید گفته شود که این گروه علم غیب ذاتی دارند و کسی که چنین بگوید مسلماً کافر شده است. بلکه باید گفت که به طریقی برای آنها علم غیب نمایان و ظاهر شده است. » (روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، شهاب الدین محمود بن عبد الله الحسینی الألوسی، ج20، ص11 ذیل آیه 65، سوره النمل)

●- « اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌اى از علم غیب آگاه و مطلع مى‌کند امرى است ممکن و هرگز مستلزم محال نمى‌شود و انکار آن عناد و مکابره است. » (الفتاوی الحدیثیة، ابن حجر الهیتمی، ج1، ص223)


www.x-shobhe.com

 

شبهه71

پرسش

نظرتان راجع به این اظهار نظر چیست؟

اینکه می‌گویند زن حجاب داشته باشد تا مرد به گناه نیفتد مثل این است که بگویند خورشید نتابد تا بستنی‌هایتان آب نشود.

پاسخ

آن که با این تشبیه‌ها و تمثیل‌های غلط، چنین جمله‌ی سبکی را بیان داشته، نه خورشید، نور و حرارتش را شناخته – نه زن و مرد و شهوت را شناخته و نه حجاب را، چه رسد به اسلام، قرآن کریم و معارف حقه را.

چهار حجاب فهم و ایمان:

یک - یکی از ظالمانه‌ترین مواضع و رفتارها این است که انسان از خودش چیزی بگوید و آنه را به دیگران نسبت دهد، چه رسد به این که به خدا، اسلام و قرآن کریم نسبت دهد.

« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (الصف، 7)

ترجمه: چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام می‌شود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند!

دو - و یکی از جاهلانه‌ترین کارها، این است که انسان در آن چه نمی‌داند، به عنوان یک صاحب‌نظر ورود نماید و سخن بگوید:

« وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا » (الإسراء، 36)

ترجمه: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن (بر آن ایستادگی مکن و از آن پیروی منما)، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

سه - و بدتر، این است که کسی مستند به همان جهلش، با القائات نادرست، به گمراه کردن مردم نیز بپردازد!

« إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ » (النّور، 15)

ترجمه: به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می‌گرفتید (به یک دیگر منتقل و القا می‌کردید)، و با دهان خود سخنی می‌گفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن را کوچک می‌پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است!

چهار - و از همه بدتر این است که انسان حقتیقت را بداند، اما به خاطر امیال و عداوتش، به مخالفت و دشمنی برخیزد:

« أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ »

ترجمه: آیا طمع (انتظار) دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند با آنکه گروهى از آنان سخنان خدا را مى شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‌کردند و خودشان هم مى‏‌دانستند؟!

حکمت حجاب زنان:

یک عده دوست ندارند که حکمت احکام خداوند علیم و حکیم را بدانند، بفهمند، درک و باور کنند؛ از این رو ابتدا خودشان برای آن حکمتی مطلق می‌سازند و پس از نسبت دادن آن به حُکم خدا، شدیداً به آن می‌تازند و آن چه را خود بافته‌اند، به شدت رد می‌کنند!

●- آیا خداوند فرمود که حکمت و تنها دلیل "حجاب برای بانوان" این است که آقایان تحریک نشوند؟! خداوند متعال دو حکمت اصلی را بر می‌شمرد که یکی «خوب شناخته شدن، شناخته شدن به کرامت و بزرگی» است و دیگری «ممانعت از آزار» و البته آزار نیز فقط جنسی نیست.

●- همانقدر که دون شأن انسان مرد است که او را به قد و قامت، دور بازو یا طول شانه‌اش بشناسند، نه به انسانیت، علم، کرامت، شعور، فهم و سایر ارزش‌های انسانی، برای یک خانم نیز بسیار دون شأن است که او را به سایز دور سینه‌ یا کمرش و یا شکل اندام و جذابیت‌های جنسی‌اش بشناسند.

●- مضافاً بر این که شخصیت و حیای فطری و ذاتی زن، ایجاب نمود که اگر مردم (اعم از زن و مرد)، دوشیزه یا خانمی را ببینند که برای منظر عمومی، آرایش تحریک کننده جنسی نموده – لباس نازک، چسبان و بدن‌نما و چه بسا شرم‌آور (مثل ساپورت‌ها) پوشیده – همین طور که به خیابان آمده تا مثلاً سیب‌زمینی بخرد، با عشوه راه می‌رود و حرف می‌زند، و از هر رهگذری دلبری می‌کند و هر بیینده‌ای را تحریک جنسی می‌نماید، اگر او را لاابالی ندانند، دست کم بی‌شخصیت، سخیف و بی‌حرمت می‌شناسند.

●- همین شناخت ابتدایی و کلی که با نگاه حاصل می‌گردد، سبب آزار و اذیت زن می‌شود، خواه آزار در همین حد باشد که بداند همه به چشم شهوت به او نگاه می‌کنند – خواه تا این حد باشد که دیگران (مردان بی‌تقوا)، هر گونه تعرضی به او [از فریب و اغفال گرفته تا ...] را برای خود مجاز بدانند، و خواه این باشد که دچار بیماری‌های کمبود، خودناباوری و رذیلت‌های اخلاقی شود و خود نداند. اینها همه آزار است.

وجه نخست احکام:

بنابراین، وجه نخست تمامی احکامی فردی و اجتماعی اسلام [از طهارت و نماز و روزه گرفته، تا حجاب و احکام تجاری و حتی جهاد و تلاش در راه‌خدا و کسب علم و تقوا و ...]، در درجه‌ی اول متوجه امنیت، اخلاق، تقوا و بالتبع رشد و کمال خود شخص است، سپس در تعاملات و ارتباطات، به واسطه اثراتش، متوجه دیگران و جامعه می‌گردد.

تا انسان سالم نباشد، جامعه سالم نخواهد بود و البته بیماری‌های اعتقادی، قلبی، اخلاقی و رفتاری، چون فساد برانگیز است، واگیر دارد و جامعه را مبتلا می‌کند، پس حقوق جامعه نیز باید لحاظ گردد.

حکمتی از حجاب در نظام هستی:

اگر به عالم خلقت نگاه کنید، همه چیز در حجاب‌ و حجاب در حجاب است، جز برای اهل و محرمش. جمال، اسم خداوند متعال است و رخ نمودن جمال، حجاب در حجاب است.

عالَم همه مظهر جمال (زیبایی) اوست، لذا حتی آن چه می‌بینیم و در معرض دید همگان قرار دارد نیز در حجاب است، و هر کس محرم‌تر باشد، حجاب‌ها بیشتر برای او کنار می‌رود.

شما وقتی به یک کوه، جنگل یا دشت سرسبز، یا رود و دریا و اقیانوس می‌نگرید، چه می‌بیند؟! ظاهری که باطن و اسرار باطن را پوشانده است. پوست بدن نیز همین‌طور است و هم چنین است تمامی حقایق عالم هستی.

همین خورشیدی که مثال آورده، برای عموم در حجاب است و هر کس به آن علم و شناخت بیشتری پیدا کرد، محرم‌تر می‌گردد و بهره‌های بیشتری می‌برد.

وقتی به قرآن کریم، نماز، روزه یا جهاد می‌نگرید، چه می‌بینید؟! ظاهری که اسرار بسیاری را در نهان خود دارد و هیچظاهربینی به آنها واقف نشده و نظر نمی‌اندازد، مگر آن که به واسطه معرفت و ایمان و عمل صالح، "محرم" گردد.

زن نیز مظهر جمال الهی است، نه البته نه ظاهرش به عنوان یک انسان مؤنث در مقابل یک انسان مذکر، بلکه وجودش مظهر جمال است و جمال همیشه در حجاب است، مگر برای اهلش (محرم).

اما، نباید فراموش کنیم همانگونه که باطن در ظاهر پدیدار می‌گردد، ظاهر نیز در باطن اثر می‌گذارد، چنان که ظاهر نماز نیز رفتارها و گفتارهایی است که با اعضا و جوارح انجام می‌پذیرد، اما باطن را به معراج می‌برد.

حجاب ظاهر نیز [چه برای مرد و چه برای زن]، در چارچوب‌هایی که برای تنهایی، تفکیک محارم (مثل پدر و مادر، همسر و فرزند و ...)، و نیز غیر محارم تعریف شده، همین گونه است و تنها حکمتش آب شدن بستنی نمی‌باشد.

 

www.x-shobhe.com
روشنگران اضافه می کند که:
برهنگی زنان مایه طمع و لذت مردان هوسران خواهد بود و این بزرگترین ظلم به زنان است اگر بخواهند که بدانند و بفهمند.البته درک این حقیقت پیش زمینه هایی لازم دارد مثل آنکه اگر زن برای خودش ارزشی قائل نباشد و زندگی را در لذت و خوشگذرانی های شهوانی و خودنمایی ببیند نمی تواند به سادگی فلسفه حجاب را  درک کند.پس ابتدا باید به مقام انسانی خود ارج نهد تا دیدگاهی وسیع و متعالی پیدا کند.البته این خاص زنان نیست و برای مردان هم در مراتبی لازم است.



شبهه70

پرسش : چرا باید در احکام دین، از مراجع تقلید کنیم؟

پاسخ:

همه مردم در همه زمان‏ها و مکان‏ها، چیزى را که نمى‏دانند از کارشناس مى‏پرسند. مراجع تقلید و علما نیز هنگامى که مریض شوند از نسخه پزشکان تقلید مى‏کنند. بنابراین تقلید ریشه در تاریخ بشر دارد و ما در شناخت احکام دین به کارشناس دین مراجعه مى‏کنیم، چنانکه در امور دیگر به کارشناس آن رجوع مى‏کنیم.
در قرآن مى‏خوانیم: «فَسئلوا اهل الذِّکر اِن کنتم لاتعلمون»(سوره نحل، آیه 43) اگر نمى‏دانید از اهل ذکر سؤال کنید.
این آیه نمى‏فرماید: از هر عالمى سؤال کنید، بلکه مى‏فرماید: از عالمى سؤال کنید که اهل ذکر باشد، یعنى یاد خدا باشد، پروا و تقواى الهى داشته باشد، نسبت به دانسته‏ها و آموخته‏هاى خود فراموشکار نباشد.
به گفته روایات، تقلید باید از عالمى باشد که علاوه بر علم و آگاهى در بالاترین سطح، عادل نیز باشد و افکار، گفتار و رفتارش بر اساس هوا وهوس وتمایلات نفسانى نباشد.
ساختمانِ بدون پروانه و مجوّز قابل تخریب است مگر آنکه صاحبِ خانه آنگونه طراحى کرده باشد که تصادفاً خانه او طبق مقرّرات مسئولین شهرسازى واقع شده باشد. عمل بدون تقلید نیز باطل است، جز آنکه این عمل مطابق فتواى مرجع تقلیدش باشد.


www.gharaati.ir