ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه82

پرسش اول :آیا عذاب در زمان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفت؟ و آیا انسان‌های فعلی از نسل حضرت نوح(ع) هستند؟
پرسش
آیا عذاب در زمان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفت یا نه؟ اگر همه کره زمین را در بر گرفت آیا حضرت نوح(ع) از کل نژادهای کره زمین در کشتی برده بود؟ اگر بردند آیا کل نژادهای موجودات در منطقه حضرت نوح(ع) موجود بوده یا خیر؟ به عنوان مثال آیا انسان سفید و سیاه و زرد پوست در کشتی آن حضرت موجود بوده که بگوییم این انسان‌های فعلی از آن نسل می‌باشند؟
پاسخ اجمالی
1. درباره این‌که طوفان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفته یا فقط منطقه محل سکونت قوم نوح را شامل شده، بین علما و مفسران اختلاف نظر وجود دارد.
برخی عمومیت عذاب را پذیرفته و گفته‌اند: هر چند قرآن صراحتاً به این موضوع اشاره‌ای نداشته ولی از ظاهر برخی آیات چنین بر می‌آید که این عذاب عمومی بوده است. این‌که در سوره نوح کلمه «الأرض» به صورت مطلق ذکر شده[1] نشان از این دارد که کل زمین آب فرا گرفته بود. همچنین می‌توان این معنا را از آیه شریفه «ای زمین آب‌هایت را فرو ببر»[2] برداشت کرد.[3] و با توجه به این‌که رسالت حضرت نوح(ع) جهانی بوده، این مطلب اقتضا دارد که عذاب الهی نیز همه زمین را در بر بگیرد. یکی دیگر از این شواهد، دستور همراه بردن یک جُفت از هر نوع حیوان است.[4]
علامه طباطبایی(ره) نقل می‌کند که در تورات موجود چنین آمده: «پروردگار فرمان داد جنس این بشر را که من آفریده‌ام از روى زمین محو کنید، هم انسان را و هم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را».[5] همه این موارد دلالت می‌کنند که عذاب الهی فرا گیر بوده است.
اما با این حال، احتمال منطقه‌ای بودن طوفان نوح، به طور کلی منتفی نیست؛ زیرا ممکن است که منظور از «الأرض» همان منطقه محل سکونت حضرت نوح(ع) باشد. به ویژه این‌که نازل شدن این عذاب، فقط برای مجازات قوم نوح بود.[6] لذا برخی از علما همین نظر را پذیرفته‌اند.[7]
با این همه، علامه طباطبایی(ره)، قول اول را پذیرفته و می‌گوید: «نمی‌توان منکر شد که ظاهر قرآن دلالت می‌کند که طوفان همه کره زمین را در بر گرفته و همه انسان‌ها به جز کسانی که بر کشتی سوار بودند، غرق شدند و قرینه قابل قبولی برای کنار گذاشتن این ظهور وجود ندارد».[8] همچنین روایاتی نیز بر تأیید این نظر وجود دارد. عیاشی در تفسیرش نقل کرده که بعد از تمام شدن طوفان، زمین فقط آب‌هایی که از خودش جوشیده بود را بلعید و آب‌هایی که از آسمان باریده بود را فرو نبرد. و این آب‌ها به صورت دریاها بر سطح زمین و در اطراف دنیا باقی ماندند.[9] و در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است:
 «همه دنیا در زیر آب غرق شد».[10]
2. اما درباره بخش دوم پرسش باید گفت؛ به نظر بیشتر مفسران[11] اختلاف نژادها بعد از وقوع طوفان حضرت نوح(ع) و در نسل آن حضرت به وجود آمده است و همان‌طور که در قرآن نیز به آن اشاره شده،[12] همه انسان‌های روی کره زمین از نسل حضرت نوح(ع) و همراهان او هستند.[13] بلکه گفته شده که همه انسان‌های کنونی از نسل حضرت نوح بوده و منتسب به یکی از سه فرزندان او به نام‌های سام، حام و یافث هستند و به همین دلیل است که حضرت نوح را ابوالبشر ثانی لقب داده‌اند.[14] و برخی نیز به صورت تفصیلی گفته‌اند که عرب، روم، فارس و اصناف عجم از نسل سام هستند و سودان حبشه و زنگی‌ها و غیر آنها از نسل حام هستند و تُرک و چین و یأجوج و مأجوج و صقالبه از نسل یافث هستند.[15] هر چند برخی از مفسّران درباره این‌که آیا مردم روى زمین همه از دودمان نوح هستند گفته‌اند: «آنچه در باره منتهى شدن تمام نژادهاى روى زمین به فرزندان نوح مشهور است ثابت نیست».[16]
ضمناً باید توجه داشت که میان حضرت آدم(ع) و نوح(ع) ده پدر فاصله بود که همگى از پیامبران و اوصیا بودند.[17] و این یعنی فاصله بین این دو پیامبر آن قدر زیاد نبوده که فرصت منشعب شدن نژادهای مختلف پیش آمده باشد.
 

[1]. نوح، 26: «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً»؛ نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار!
[2]. هود، 44: «وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی‏ ماءَکِ».
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 102، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول،1374ش.
[4]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 255، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[5]. همان، ص 252.
[6]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 103.
[7]. خطیب عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، ج 5، ص 465، ‏دارالفکر العربی، قاهره، بی‌تا؛ قلمونی حسینی، محمد رشید بن علی رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج 12، ص 88، الهیئة المصریة العامة للکتب، قاهر، 1990م.
[8]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 266.
[9]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، 149، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق.
[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 328، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
[11]. ر.ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 506، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 344، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق: القاسمی‏، دکتر حنیف بن حسن، ج 2، ص 700، دار الغرب الاسلامی، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 3، ص 451، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق.
[12]. الصافات، 77: «وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقین»؛ و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم.
[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 239 – 240.
[14]. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 3، ص 127، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق.
[15]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج 5، ص 248، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[16]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 84.
[17]. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 310.
------------------------------------------------------
پرسش دوم: آیا وجود حیواناتی با منشأ مکانی خاص(خرس قطبی، ببر آمریکایی و ...)، با جهانی بودن طوفان نوح ع منافات ندارد؟
پرسش
مگر در زمان حضرت نوح طوفانی بزرگ رخ نداد و همه جهان را آب گرفت و کشتی ایشان بالای کوه به گل نشست؟ و ایشان از هر حیوان یک جفت سوار کشتی کردند؟ پس چگونه ببر آمریکایی به آمریکا رفت و خرس قطبی به قطب رفت؟ در حالی‌که جدا شدن قاره‌ها از یکدیگر مربوط به 200 میلیون سال پیش است؟
پاسخ اجمالی
نظر به این‌که هدف قرآن از بیان سرگذشت اقوام پیشین، بیان نکته‌‏هاى تربیتى و عبرت آموزی است؛ از این‌رو در بسیاری از موارد به بحث‌های جانبی نپرداخته است؛ مثلاً در بیان ماجرای اصحاب کهف ضمن بیان اختلاف در شمار آنان، به تعداد آن تصریح نکرده است، و در بحث طوفان نوح نیز به جهانی بودن و یا نبودن آن تصریح ننموده است؛ لذا پیرامون این موضوع دو دیدگاه وجود دارد که بنابر یک دیدگاه، این طوفان منطقه‌ای بوده، نه جهانی؛[1] از این‌رو برخی از مفسران گفته‌‌اند: احتمال منطقه‌‏اى بودن آن نیز به ‌کلى منتفى نیست؛ زیرا اطلاق کلمه «ارض» بر یک منطقه وسیع جهان، در قرآن مکرّر آمده است، چنان‌که در سرگذشت بنى اسرائیل مى‌‏خوانیم: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»؛[2] مشرق‌‌ها و مغرب‌‌هاى زمین را در اختیار گروه مستضعفان (بنى اسرائیل) قرار دادیم.
حمل حیوانات در کشتى نیز ممکن است به خاطر این باشد که در آن قسمت از زمین، نسل حیوانات قطع نگردد، بویژه این‌‌که در آن روز نقل و انتقال حیوانات از نقطه‌‏هاى دوردست کار آسانى نبود.
این نکته نیز قابل توجه است که طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سرکش بود، و ما هیچ دلیلى در دست نداریم که دعوت نوح به سراسر زمین رسیده باشد، اصولاً با وسائل آن زمان رسیدن دعوت یک پیامبر(در عصر خودش) به همه نقاط، بسیار بعید به نظر مى‏رسد.[3]
بنابر این، جایی برای پرسش مطرح شده باقی نمی‌ماند.
امّا اگر جهانی بودن طوفان را بپذیریم، همان‌طور که این حیوانات از آن مناطق جمع آوری شدند، پس از آرام شدن طوفان، دوباره به همان مناطق برگردانده شدند.
 

[1]. و این منافات ندارد که بپذیریم که رسالت حضرت نوح (ع) جهانی بوده است.
[2]. اعراف، 137.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 103، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
www.islamquest.net

شبهه79

پرسش : اگر رزق و روزی از طرف خدای رزاق تأمین شده، پس چرا بسیاری بر اثر گرسنگی می‌میرند؟


پاسخ اجمالی
منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد، و او برای تمام انسان‌ها و موجودات رزق و روزی معین می‌کند.
اما این بدان معنا نیست که روزی مادی انسان چون از قبل مشخص و معین شده؛ لذا اعمال وی نقشی در آن ندارد؛ چیزی آن‌را کم و زیاد نمی‌کند؛ یا افراد با گرسنگی مورد آزمایش خدا قرار نمی‌گیرند، و یا آن‌که در طول تاریخ، هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد! بهره‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی مقدر شده به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند. از طرفی ممکن است مصلحت خدا در تنگ‌گرفتن روزی برخی افراد و جوامع باشد. گنه‌کاران به دلیل مجازات و نیکوکاران جهت آزمایش!
 
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌‏‌‌اى در زمین نیست، مگر آن‌‌که رزقش به عهده خدا است».[1] اما در عین حال مشاهده می‌شود که در طول تاریخ بسیاری از مردم، همین‌طور دیگر موجودات بر اثر گرسنگی از دنیا رفته‌اند؛ لذا با توجه به مقدر بودن روزی و رزاقیت خداوند، این مسئله چگونه توجیه پذیر است؟!
در ارتباط با این موضوع باید گفت؛ منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد و او برای تمام انسان‌‌ها و موجودات دیگر رزق و روزی مقدر کرده است.
اما این بدان معنا نیست که چون روزی مادی انسان از قبل مشخص و معین شده، اعمال انسان نقشی در آن ندارد و آن‌را کم و زیاد نمی‌کند و یا هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد. بهره‌‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، اینان خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند.
قرآن کریم در این زمینه داستانی را از امت‌های گذشته نقل می‌کند:
«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»؛‏[2] خداوند (براى آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثالى زده است. منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می‌رسید، امّا به نعمت‌هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام می‌دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشاند.
خداوند در این آیه داستان شهرى را یادآور می‌شود که از هر نوع امکانات رفاهى برخوردار بود؛ امنیّت و آرامش داشت؛ روزى آن از هر سو به فراوانى می‌رسید، ولى نعمت‌‏هایى را که خداوند داده بود، ناسپاسى کرد. نتیجه این شد که خداوند تلخى گرسنگى و ترس را به آنان چشانید، آن‌چنان که گویا گرسنگى و تلخى مانند یک تن پوش آنها را احاطه کرده است. فراوانى روزى به گرسنگى، و امنیت و آرامش به ترس تبدیل شد و این نتیجه عملکرد خود مردم بود.
نقل شده است منظور از «قریه»، در این آیه مکه است که خداوند هفت سال مردم آن‌را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد، تا آن‌جا که ظرف‌هاى پوستین و پشم‌هاى آغشته به خون و حشرات بدن حیوانات را می‌خوردند. این جریان اتفاق افتاد که پیامبر(ص) نسبت به آنها نفرین کرد و از خداوند خواست که مردم کافر و ناسپاس را مانند مردم زمان حضرت یوسف(ع)، هفت سال دچار قحطى و بدبختى کند.
برخى نیز می‌گویند؛ مقصود قریه‌‏‌اى است که پیش از پیامبر اسلام، خداوند پیامبرى به سوى آنها فرستاد، آنها کافر شدند، او را کشتند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد.[3]
امام باقر(ع) فرمود: همانا انسان گناه می‌کند، پس روزى از او دفع می‌شود: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ، فَیُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ».[4]
امام صادق(ع) در همین مورد فرمود؛ حتی نیت گناه از سوی فرد مؤمن می‌تواند وی را از رزق خداوند محروم ساز: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ».[5]
در همین رابطه در تفاسیر قرآن ذیل آیات 17- 19 سوره قلم داستانی به این مضمون نقل شده است:
 پیرمرد مؤمن و بزرگواری در یمن در دهکده «صروان» باغی داشت، او به قدر نیاز از محصول آن برداشت می‌کرد، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان می‌داد. هنگامى که چشم از دنیا فرو بست، فرزندانش گفتند ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم؛ چرا که عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره می‌گرفتند محروم سازند. سوگند یاد کردند که میوه‌‏‌هاى باغ را صبح زود، دور از چشم مستمندان بچینند و براى مستمندان چیزى نگذارند. این نیت آنان باعث شد تا در حالی‌که آنها خواب بودند آتشى آن باغ را احاطه نمود و تمام محصول را سوزاند.[6]
گاهی نیز تنگی روزی برای آزمایش و امتحان است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»؛[7] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها، جان‌ها و میوه‌‏ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت ‏کنندگان.
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»؛[8] و امّا هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ می‌گیرد، می‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
بنابر این، ما هم معتقدیم روزى هر کس مقدر و ثابت شده، ولى در عین حال مشروط به تلاش و کوشش است. هر گاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت. این درست مانند آن است که می‌گوییم هر کس اجلى دارد و مقدار معینى از عمر، مسلماً مفهوم این سخن آن نیست که اگر انسان حتى دست به انتحار و خودکشى بزند، یا از مواد زیان‌بخش تغذیه کند تا اجل معینى زنده می‌ماند! مفهومش این است که این بدن استعداد بقا تا یک مدت قابل ملاحظه دارد، اما مشروط بر این‌که اصول بهداشت را رعایت کند و از موارد خطر بپرهیزد، و آنچه سبب مرگ زودرس می‌شود از خود دور کند.[9]
گاهى خشک‌سالى و قحطى شدیدى پیش می‌آید و موجود زنده هر چه تلاش می‌کند غذایى را به دست نمی‌آورد و می‌میرد، در چنین حالتى معلوم می‌شود که روزى او در طبیعت تمام شده و باید بمیرد. حتى اگر غذا آماده باشد و سهم روزى حیوان تمام شده باشد، نمی‌تواند از آن روزى استفاده کند و می‌میرد.[10]
گفتنی است؛ همان‌گونه که با گناه و کفران نعمت روزی کم یا قطع می‌شود، با دعا و اعمال نیک می‌توان آن‌را افزایش داد.
لازم به یادآوری است، آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در حقیقت هشدار به مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر دری می‌زنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب می‌شوند، به گمان این‌که تنها با این راه و روش می‌توانند به روزی دست یابند. قرآن و احادیث به این‌گونه افراد تذکر می‌دهد که بیهوده دست و پا نکنند، و از راه‌های نامشروع براى تهیه روزى تلاش ننمایند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندی‌هاى آنها را تأمین می‌کند.[11]
 

[1]. هود، 6.
[2]. نحل، 112.
[3]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏6، ص 600، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏3، ص 672، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 116،‏ قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 505.
[7]. بقره، 155.
[8]. فجر، 16.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[10]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏5، ص 176، بی‌جا، بی‌تا.
[11]. تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22.
www.islamquest.net

شبهه78

پرسش
آیه ارسال چگونه بر ظهور امام زمان(عج) دلالت دارد؟
پاسخ اجمالی
در قرآن کریم می‌خوانیم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ»؛[1] او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن‌را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
مراد از آیه ارسال، این آیه شریفه و دیگر آیات مشابه[2] می‌باشد.
براساس روایات و دیدگاه مفسّران اسلامی؛ واقعیت این آیه زمانی به طور کامل محقق می‌شود که حضرت مهدی(عج) ظهور فرموده و برنامه جهانى‌شدن اسلام را تحقّق بخشد. در همین راستا؛ به برخی احادیث و تفاسیر اشاره می‌کنیم.
روایات:
1. امام باقر(ع) فرمود: «همانا این جریان هنگام خروج مهدى از آل محمّد خواهد بود. پس هیچ کسی باقى نخواهد ماند مگر این‌که به [نبوت] حضرت محمد(ص) اقرار کند».[3]
2. امام صادق‏(ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «به خدا سوگند! تأویل آیه هنوز تحقق نیافته و نخواهد یافت تا آن‌که قائم خروج کند. و هنگامی که خروج کرد کافر به خدای بزرگ در روی زمین باقی نمی‌ماند و هیچ مشرک به امامت باقى نماند مگر این‌که خروج او را نخواهد تا جایى که اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى [مخفى] باشد، آن سنگ [به زبان آمده] خواهد گفت: اى مؤمن! در دل من کافرى هست. مرا بشکن و او را به قتل رسان».[4] این روایت با اسناد مختلف و با اندکی تفاوت در منابع دیگر نیز آمده است.[5]
3. از امام کاظم(ع) درباره این آیه پرسیده شد، آن‌حضرت در پاسخ فرمود: «آن امر خداوند و رسول او است به ولایت براى وصیّش و ولایت‏ همان دین حقّ است ... آن‌را هنگام قیام حضرت قائم(عج)، بر همه ادیان آشکار می‌سازد».[6]
دیدگاه مفسّران:
4. علىّ بن ابراهیم قمى(قرن سوم) در تفسیر آیه می‌گوید: «این آیه درباره قیام‌‏کننده از آل محمّد نازل شده و این همان است که یاد آوردیم که تأویل آنها پس از تنزیلشان است».[7]
5. سعید بن جبیر در تفسیر آیه: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» گفت: «او مهدىِ خاندان فاطمه است».[8]
6. طبری(قرن چهارم) می‌گوید: در زمان نزول حضرت عیسی‏(ع) دین اسلام بر همه ادیان غالب خواهد شد و تمام ملل تحت تبعیّت دین اسلام درخواهند آمد.[9]
7. فخر رازی(قرن ششم) می‌گوید: این بشارت از طرف خداوند است که باید در آینده تحقق یابد و طبق روایات در زمان حضرت عیسی و مهدی آل محمد(ع) محقق می‌شود.[10]
8. تفسیر قرطبى(قرن هفتم): روایت شده کسانى که به فرمان‏روایى همه زمین دست یافتند، چهار نفرند: دو مؤمن و دو کافر. دو مؤمن، سلیمان بن داوود و اسکندراند و دو کافر، نمرود و بخت النصر اند و نفر پنجمى نیز از این امّت به فرمان‏روایى همه زمین دست مى‏یابد که او همان مهدى است، به دلیل سخن خداى متعال: «تا آن را بر همه دین‏ها چیره سازد».[11]
9. علامه طباطبایی(ره) در ذیل بحث روایی تفسیر آیه شریفه مورد بحث می‌گوید: «معناى این‌که این آیه درباره حضرت مهدى(عج) نازل شده، این است که خروج آن‌حضرت، تأویل این آیه است ...».[12]
نتیجه‌گیری
1. مفهوم آیه، پیروزى همه‌جانبه اسلام بر همه ادیان جهان است؛ یعنى، سرانجام‏ اسلام همه سرزمین‌ها را فرا خواهد گرفت.[13]
2. مسلّماًً؛ وعده غالب شدن دین اسلام بر همه آیین‌ها، تاکنون تحقّق نیافته و آیین‌هاى دیگرى با پیروان فراوان وجود دارند که هنوز نه تنها مغلوب دین حق پیامبر اسلام(ص) نشده‌اند، بلکه سعى می‌کنند تا اسلام را از بین ببرند، ولى چون وعده الهى حق است، پس باید روزى تحقّق پیدا کند. و طبق روایات و تفاسیر، تکامل این برنامه، هنگامى خواهد بود که حضرت مهدى(عج) ظهور کند.
3. به این ترتیب، صورت استدلال چنین می‌شود که؛ از نظر قرآن - که مورد پذیرش همه مذاهب اسلامى است - پیروزى حق‌طلبان، حتمى و قطعى است. این پیروزى - که وعده الهى است - هنوز محقق نشده و تحقق آن، نیازمند یک رهبر الهى است و آن رهبر را رسول اکرم(ص) در سخنان خود معرفى نموده است؛ مانند: «یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِب‏»؛[14] یعنی: حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید.
 

[1]. توبه، 33.
[2]. فتح، 28؛ صف، 9.
[3]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 5، ص 137، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏2، ص 670، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[5]. ر. ک: فرات کوفی، ابوالقاسم، تفسیر فرات، محقق، محمودی، محمد کاظم، ص 481 – 482، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق؛ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج ‏2، ص 87، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 432، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 289، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[8]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 490، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.
[9]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 82، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[10]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏16، ص 33، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[11]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 11، ص 47 – 48، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[12]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 255، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[13]. ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 209، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا؛ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏3، ص 416، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
[14]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 280، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
www.islamquest.net

شبهه77

خلاصه پرسش
بر اساس برخی آیات، در روز قیامت، فرزندان و بستگان هیچ سودی به انسان نخواهند رساند، پس چگونه روایاتی ناظر به شفاعت فرزندان برای والدین و نیز سرایت اعمال نیکشان به پرونده پدر و مادر وجود دارد؟!
پرسش
در آیه 3 سوره ممتحنه آمده است: «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ». با توجه به این آیه:1. مگر این‌طور نیست که اولاد صالح باعث می‌شوند پدر و مادر فوت شده در عالم برزخ از کارهای خوبی که انجام می‌دهند بهره‌مند شوند؟ و همین‌طور بعضا در قیامت؟ 2. مگر در بعضی روایات و آیات قرآن نیامده - البته تفسیر آیات - در قیامت حسرت بعضی جهنمیان دو برابر می‌شود زمانی که می‌بینند با اموال حرامی که به دست آورده‌اند وراثشان به بهشت می‌روند؟ 3. ولی بعضی وراث دیگر برای برخی جهنمیان که با اموال حرام پدر و مادرشان معصیت خدا را کرده‌اند عذاب اینها مضاعف می‌شود؟ پس چطور آیه 3 سوره ممتحنه این‌طور تفسیر می‌کند و همه خانواده را غیر مرتبط می‌داند؟!
پاسخ اجمالی
آیات فراوانی وجود دارند که بی‌فایده‌بودن نسبت‌های فامیلی را در آخرت اعلام می‌کنند. به عنوان نمونه در آیه‌ای می‌خوانیم: هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت! روز قیامت میانتان جدایی افکنده خواهد شد و ...،[1] این آیه اشاره به افرادی مانند «حاطب بن ابى بلتعه» دارد که اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکه قرار می‌داد و وقتی پیامبر اسلام(ص) از او  می‌پرسید؛ چرا اسرار مسلمانان را در اختیار دشمنان قرار می‌دهی؟ می‌گفت: خویشاوندان و بستگانى در مکه دارم که در دست کفار گرفتارند، مى‏ترسم آسیبى به آنها برسانند، خواستم از این طریق آنها را حفظ کنم.[2]
خداوند در این آیه می‌فرماید کسانی که برای نفع رساندن به فرزندان و بستگان کافر و مشرک خود، به مسلمانان خیانت می‌کنند، بدانند که این بستگان کافر در روز حساب هیچ دردی از آنها دوا نخواهند نمود. بدیهی است که فرزندان و بستگان مؤمن انسان مشمول این آیه نخواهند شد.
در همین ارتباط، مفسران معتقدند؛ جمله «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»، در صدد رفع این توهم است که ممکن است کسی فکر کند دوستى با مشرکان برای حفظ فرزندان و بستگان نباید اشکال داشته باشد. در حالی‌که آیه شریفه پاسخ مى‏دهد، اگر حفظ ارحام به قیمت عذاب دوزخ برایتان تمام شود؟ قطعاً و عقلاً نباید در صدد حفظ آنان برآیید؛ به دلیل آن‌که فرزندان و بستگان که برای حفظ آنان امروز با دشمنان خدا دوستى کردید، در روزى که کیفر معصیت و اعمال زشت خود را مى‏بینید، به درد شما نمى‏خورند، و دردى از شما دوا نمى‏کنند.[3]
«یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ» یعنى روز قیامت خداى تعالى با از کار انداختن اسباب دنیوى، میان انسان‌‌ها جدایى می‌اندازد و این در حقیقت دلیلى است بر این‌‌که در قیامت انسان‌ها که از یکدیگر جدا می‌شوند و پیوندها به کلى بریده می‌‌شود و سودى برای همدیگر نخواهند داشت؟!
«وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ». این جمله تمام کننده جمله «لَنْ تَنْفَعَکُمْ» و در حقیقت تأکید آن است. معنایش این است که روز قیامت أرحام و اولاد، شما را در برطرف کردن آثار این خیانت و امثال آن، کمک نخواهند کرد، و خدا بدانچه می‌کنید بینا است؛ چیزى بر او پوشیده نیست؛ به عظمت این خیانت شما آگاه است، و خواه ناخواه شما را بر آن مؤاخذه خواهد نمود.[4]
مشابه این مضمون را قرآن در آیه‌ای دیگر چنین بیان می‌دارد: «کسانى که کافر شدند، هرگز نمی‌توانند در پناه اموال و فرزندانشان، از مجازات خدا در امان بمانند»![5]
واضح است که رها‌کردن دین و فروختن آن به دنیای فرزندان و بستگان، خطای بزرگی است که نتیجه ناگوار آن در قیامت قابل مشاهده خواهد بود: «فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ»؛[6] هنگامى که در «صور» دمیده شود، هیچ‌یک از پیوندهاى خویشاوندى میان آنها در آن روز نخواهد بود.[7]
با توجه به آنچه بیان شد، انسان نباید چنین تصور کند که می‌تواند در قیامت از فرزندان و بستگان خود مانند دنیا کمک خواسته و از بحران‌ها خلاصی یابد زیرا هیچ موردی در قیامت یافت نخواهد شد که فردی تنها به دلیل کمک فرزندان و بستگانش از عذاب جهنم رهایی یابد و آیات فوق می‌گویند که حمایت از فرزندان و بستگان ناخلف برای افراد با ایمان در قیامت هیچ سودی نخواهد داشت، اما این بدان معنا نیست که مؤمنانی که به هر نحو به هم وابسته هستند بعد از مرگ، نمی‌توانند هیچ نقشی در حمایت از هم ایفا کنند بلکه به عنوان نمونه در برخی روایات تصریح شده که فرزندان صالح به عنوان باقیات صالحات در اعمال انسان نقش دارند.[8]
این روایات با آن آیات ناهمگون نیستند زیرا همانگونه که گفته شد مجرد نسبت فامیلی، نقشی در منفعت و یا ضرر رساندن به انسان ندارد، بلکه آنچه که از طریق فرزندان و بستگان در عالم برزخ و قیامت نصیب انسان می‌شود، به نحوی بازتاب کارهای خود انسان است. به عنوان نمونه، فردی که فرزند خوبی تربیت کرده و به عنوان باقیات صالحات از خود به جای گذاشته، خوراک و پوشاک یکی از بستگان مجاهدش را تهیه کرده که بعدها در راه حق به شهادت رسیده و ... در حقیقت نتیجه سال‌ها زحمت خودش را می‌بیند که از این طریق به او می‌رسد، نه آنکه مجرد وابستگی نسبی به فرزند و فامیلش موجب نجات او شده باشد.
البته و با این وجود، روز قیامت صحنه‏اى هول انگیز است که – به ویژه در ابتدای آن و قبل از پایان حسابرسی – همه از هم فرار مى‏کنند، هم چنان‌که قرآن کریم فرمود: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ».[9] روزی که فرد از برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندانش می‌گریزد زیرا هرکدامشان درگیر حسابرسی شخصی خود می‌باشند.
 

[1]. ممتحنه، 3. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ».
[2]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏9، ص 404- 405، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏19، ص 229، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. همان، ج ‏19، ص 230.
[5]. آل عمران، 116.
[6]. مؤمنون، 101.
[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏19، ص 229.
[8] . إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ‏ ثَلَاثٍ‏ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ بَعْدَهُ وَ صَدَقَةٍ جَارِیَة.
[9]. عبس، 34- 37.
www.islamquest.net

شبهه76

پرسش :چرا خداوند برای توجه دادن مردم به عظمت آفرینش، خلقت شتر را برجسته‌سازی کرده است و کمتر به صدها و هزاران موجود دیگر پرداخته است؟

در قران گفته شده (افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت) گفته شده علت ذکر شتر اهمیت این حیوان برای عرب بوده. دراین صورت ایا حیوانات دیگر هم شامل این ایه میشود؟ اگر میشود این شمولیت چگونه اثبات میشود؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی
خداوند متعال برای توجه دادن مردم به توحید، معاد و عظمت خلقت، از راه‌های گوناگون آنان را به تفکر در آیات الهی فرا می‌خواند. از تفکر در آسمان‌ها و زمین گرفته تا چگونگی پدید آمدن شب و روز، کوه‌ها و دریاها، همچنین تفکر در خلقت خود انسان. از جمله مواردی که خداوند از طریق تفکر و اندیشه در آنها مردم را به عظمت خلقت فرامی‌خواند؛ شتر، پرندگان و خزندگان است که با توجه به نوع ساختار وجودیشان آیات و نشانه‌های بزرگی از خداشناسی در آنها قابل مشاهده است و براین اساس، برجسته‌‌سازی شتر بدان معنا نیست که موجودات دیگر نمی‌توانند نشانی از خالق جهان هستی باشند.
 
پاسخ تفصیلی
خداوند متعال برای توجه دادن مردم به توحید، معاد و عظمت خلقت، از راه‌های گوناگون آنان را به تفکر در آیات الهی فرا می‌خواند. از تفکر در آسمان‌ها و زمین، چگونگی پدید آمدن شب و روز و ...: «در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتی‌هایى که در دریا به سود مردم در حرکت‌اند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه‌‏هایى است (از ذات پاک خدا و یگانگى او) براى مردمى که خرد دارند و اندیشه می‌کنند».1 
همچنین تفکر در خلقت خود انسان: «وَ فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»2؛ نشانه‌‏هاى خدا در وجود شما است آیا نمی‌بینید؟!
آیات و نشانه‏‌هایى که در خود بشر وجود دارد، آیا در آن تأمل نمی‌کنید؛ نمی‌بینید که خودتان از حالى به حال دیگر تغییر می‌یابید، و از صفتى به صفت دیگر انتقال پیدا می‌کنید؛ زیرا اول نطفه بودید، سپس زندگى یافتید، پس از آن به صورت طفلى رشد کردید، آن‌گاه جوان شدید، و سرانجام به سن پیرى می‌رسید. آیا این تغییر و تبدیل‌‏ها شما را راهنمایى نمی‌کند که این آفرینش سازنده‌‏اى دارد، که خلقت او را تدبیر نموده، و گرداننده‏‌اى دارد که آن‌را طبق حکمت می‌چرخاند.3
از نشانه‌های دیگر در تعلق نفس است؛ یعنى تعلق روح به بدن است که یکى از آن آیات پدید آمدن حواس پنج‌گانه بینایى و شنوایى و چشایى و لامسه و بویایى است که اولین رابطه‏اى است که انسان را به محیط خارج خود آگاه می‌سازد، و به وسیله این حواس خیر را از شر و نافع را از مضر تمیز می‌دهد، تا پس از تمیز به سوى آنچه که کمالش در آن است به حرکت افتاده، کمال خود را به دست آورد، و از آنچه شر و مضر است دور شود.4 و صدها نشانه از وجود خدا که در آفرینش انسان وجود دارد که در این مقال فرصت بیان آنها نیست.
از جمله مواردی که خداوند از طریق تفکر در آنها مردم را به عظمت خلقت فرامی‌خواند عبارت‌اند از:
1. شتر: تذکر به اندیشه در خلقت شتر در مورد کسانی است که منکر برپایی قیامت، بهشت و.... می‌باشند. خداوند از این طریق می‌خواهد بگوید اگر برپایی قیامت برایتان عجیب و باور نکردنی است، در خلقت شتر بیندیشید. اگر باور ندارید که چگونه روز قیامت با چهره و آثار و احوال آن پدید می‌آید، پس چرا در چگونگى آفرینش شتر نمی‌اندیشند. اگر چه خلقت شتر بسیار عجیب به نظر می‌آید، لکن هر حیوانى بلکه هر موجودى نسبت به خود اگر در اسرار خلقت آن دقت شود عجیب به نظر می‌آید و شاید تصریح به خلقت شتر به این جهات باشد:
1-1. بعضى از چارپایان تنها از گوشتشان استفاده می‌شود؛ بعضى دیگر غالباً از شیرشان؛ برخی دیگر تنها به درد سوارى می‌خورند، و بعضى براى باربرى، اما شتر حیوانى است که تمام این جهات در آن جمع است. هم گوشت و شیرش قابل استفاده است، و هم از آن براى سوارى و باربرى استفاده می‌شود.
1- 2. شتر نیرومندترین و مقاوم‌ترین حیوان اهلى است؛ بار زیادى با خود حمل می‌کند و حتی هنگامى که خوابیده است، بار سنگینى را بر پشت او می‌گذارند و او با یک حرکت برمی‌خیزد و روى پا می‌ایستد، در حالی‌که چهارپایان دیگر قدرت چنین کارى را ندارند.
1- 3. شتر می‌تواند روزهاى متوالى(حدود یک هفته تا ده روز) تشنگی را تحمل کند و در مقابل گرسنگى نیز تحمل بسیار دارد.
1- 4. شتر می‌تواند هر روز مسافتى طولانى را طى کند، و از زمین‌هاى صعب العبور، و شنزارهایى که هیچ حیوانى قادر بر عبور از آن نیست بگذرد.
1- 5. او در شرایط نامناسب جوى در میان طوفان‌هاى بیابان که چشم و گوش را کور و کر می‌کند با وسائل خاصى که خداوند در پلک‌ها و گوش‌ها و بینى او آفریده مقاومت می‌کند، و به راه خود ادامه می‌دهد.
1- 6. شتر با تمام قدرتى که دارد از رام‏‌ترین حیوانات است، به طورى که یک کودک خردسال می‌تواند مهار یک قطار شتر را در دست گرفته و هر جا که خاطر خواه او است ببرد.5
2. از دیگر موجوداتی که خداوند از طریق آن مردم را به تفکر در آفرینش می‌خواند پرندگان هستند: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ»6؛ آیا به پرندگانى که بالاى سرشان است، و گاه بال‌هاى خود را گسترده و گاه جمع می‌کنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمی‌دارد؛ چرا که او به هر چیز بینا است.
جمله «ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ»، در حقیقت پاسخ فرضى است. گویا شخصى پرسیده: منظور قرآن از این‌که توجه مردم را به سوى پرواز پرندگان و باز و بسته شدن بال‌هاى آنها در هوا جلب کرده چیست؟ در این جمله پاسخ داده است که منظور توجه دادن به این است که جز خدا کسى پرندگان را در فضا نگه نمی‌دارد.
گو این‌که ماندن طیور در فضا و ساقط نشدن آنها مستند به اسبابى طبیعى است، هم‌چنان‌که ماندن انسان در زمین هم همین طور است، و ماندن و شنا کردن ماهی‌هاى سنگین وزن در روى آب نیز این‌گونه است، و همه امور طبیعى همین طور مستند به اسباب و علل طبیعى است، اما همه این علل طبیعى به خداى تعالى منتهى می‌شود، و به همین جهت صحیح است که ماندن مرغان در هوا را به خدا نسبت دهیم.
البته اگر کسی بگوید؛ این اختصاص به پرندگان ندارد؛ چرا در آیه خصوص پرندگان را نام برد؟ جوابش این است که بعضى از اسباب طبیعى براى همه شناخته شده نیست، نظیر ماندن مرغان در فضا و پرواز کردن آنها در هوا که در نگاه ابتدایی سؤال انگیز است، و به محض مشاهده آن انسان را منتقل به خداى سبحان می‌کند، و می‌فهماند سبب حقیقى و اعلاى پیدایش مرغان، خدا است، و پروازشان هم مستند به او است که این ویژگی در بعضی از موجودات سؤال برانگیز نیست، مانند ایستادن و زندگى کردن انسان در روى زمین، که انسان معمولى را منتقل به این معنا نمی‌کند؛ لذا می‌‏بینیم خداى سبحان در کلامش نظر بندگان خود را به آن‌گونه امور جلب می‌کند، تا زودتر و بهتر به وحدانیت خداى تعالى در ربوبیت پى‌برند.7
3. «وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ».8
این آیه نیز بیان دیگرى است براى توجه دادن انسان به خلقت موجودات. خالق هستی تمامى جانداران را از آبى خلق می‌کند، اما در عین حال وضع هر حیوانى با حیوان دیگر مختلف است. بعضی‌ها بر روی شکم راه حرکت می‌کنند؛ مانند مارها و کرم‌ها؛ گروهی با دو پا راه می‌روند؛ مانند انسان آدمیان و مرغان، و بعضى دیگر با چهار پا راه می‌روند؛ نظیر چارپایان و درندگان. در این‌جا اگر به ذکر این سه نوع اکتفا نموده براى اختصار بود که مقصود با ذکر همین‌‏ها تأمین می‌شده، و گرنه اختلاف از حد شمارش بیرون است.9
4. در قرآن کریم نمونه‌‏هاى بسیارى از چگونگی آفرینش آمده است؛ نظیر نگهداشتن آسمان‌ها بدون ستون، و نگهداشتن زمین از متلاشى شدن، نگهدارى کشتی‌‏ها بر روى آب، اختلاف میوه‌‏ها و رنگ‌ها و زبان‌ها و... که سبب طبیعى نزدیک آنها از نظرها پنهان است، و در نگاه اول ذهن از توجه به آن امور به آسانى منتقل می‌‏شود به این‌که خدا آنها را ایجاد کرده، و اگر بعدها در اثر دقت و تحقیق متوجه سبب طبیعى و نزدیک آن گردد، آن وقت در پدید آورنده سبب طبیعیش فکر می‌کند، تا در آخر باز به خداى تعالى منتهى شود: «إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى»10. در نتیجه مى‏فهمد که سرانجام همه به سوى پروردگار است؛ لذا تمام موجودات که در عالم وجود دارد، در هستى و در آثار هستی‌اش به خداى متعال منتهى می‌گردد.11
 
 

1. بقره، 164.
2  ذاریات، 21.
3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 9، ص 235، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
4. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 374، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
 5 مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24، ص 343- 344، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص  557، تهران، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق.
6. ملک، 19.
7. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏19، ص 359.
8. نور، 45.
9. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏15، ص 137.
10. نجم، 42.
11. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏19، ص 359.
www.islamquest.net
-----------------------------------------
روشنگران این مطلب را اضافه می کند که:
کتابهای آسمانی برای هدایت همه انسانها نازل شده اند و متعلق به نژاد و سرزمین خاصی نیستند.
بنده شخصاً در فضای مجازی مشاهده کردم  که عده ای از روی جهل یا شاید هم غرض ورزی وبا لحنی تمسخرآمیز نوشته بودند که آیات قران خاص عربهاست  و به دیگران ربطی ندارد و اینکه چرا خداوند مثلا خرس قطبی را مثال نزده است؟!
اولاً که آیات خدا و توجه به آنها در سایر کتب مقدس مانند تورات و انجیل نیز آمده است علی رغم آنکه این کتابها در سرزمین های دیگر نازل شده اند و البته آنجا کسی ادعا نمی کند که تورات یا انجیل مربوط به همان سرزمینند و به دیگران ربطی ندارند!!
دوماً به جرأت می توان گفت که اگر قران کریم در قطب شمال نازل می شد و خداوند حیوانی مانند خرس قطبی را مثال می زد همین جماعت می آمدند و با همین لحن می پرسیدند چرا خداوند شتر را مثال نزده است؟! بله،افراد بهانه گیر همیشه بهانه ای برای انکار و رویگردانی از آیه های حق دارند.ضمناً باید بدانیم که قبل از آنکه خداوند بخواهد آیاتش را به ما معرفی کند به ما چشم داده تا ببینیم و توانایی اندیشیدن داده تا بیاندیشیم.قرار نیست که یک به یک مخلوقات شمرده شوندو اوصاف آنها گفته شود  تا شاید یک عده قانع شوند و ایمان بیاورند.
در خانه اگر کس است ،یک حرف بس است

شبهه75

پرسش :خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «ولا تبدیل لخلق الله...». در زیست‌شناسی می‌خوانیم دانشمندی به نام ایوری آزمایشی را انجام داد که DNA باکتری‌های کپسول‌دار را به باکتری بدون کپسول تزریق کرد که آن باکتری بعد از مدتی دارای کپسول شد!خب خیلی فرق است بین یک باکتری که کپسول دارد و باکتری دیگری که کپسول ندارد. مثلاً یکی باعث بیماری می‌شود و دیگری نه! خب پس اگر لا تبدیل لخلق الله پس چطور است که این باکتری، تغییری اساسی کرد؟

پاسخ:

در مورد ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات دو بحث مطرح شده است:
1. آیا از نظر شرعی این کار جایز است یا نه؟ که در گذشته به این موضوع پاسخ داده شد
2. آیا مراد از آیه «ولا تبدیل لخلق الله...»، آن است که تبدیل و تغییر موجودات از نظر تکوین به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست؟ با آنکه از نظر علمی تغییر و تبدیل موجودات نه تنها امکان دارد؛ بلکه واقع نیز شده است و بهترین دلیل برای امکان چیزی، وقوع آن است!
با دقت در مفاد آیه معلوم می‌شود، که مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه منافاتی با امکان ایجاد تغییر و دگرگونی در موجودات ندارد؛ و در صدد بیان عدم امکان چنین تغییراتی نیست، بلکه در طرف مقابل باید گفت که ایجاد برخی تغییرات تکوینی منحصر به عصر حاضر نبوده و در گذشته و چندین هزار سال قبل از ظهور اسلام و نزول قرآن نیز با آغاز «عصر مفرغ» برخی این تغییرات ایجاد شده بود. پیدایش حیوان جدیدی به نام «استر» و یا «قاطر» با استفاده از آمیزش دو حیوان دیگر «اسب و الاغ»، نوعی تغییر تکوینی در موجودات به شمار می‌آمد که قرآن کریم هم از موجودات اصلی و هم از موجودی که بعدها تغییر یافت، یاد کرده و نیز اشاره شده که موجودات جدیدی هم در آینده به وجود خواهد آمد :
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون‏»1 و اسبها، استرها و الاغ‌هایی آفرید که برای سواری و تجمل از آن استفاده کرده و چیزهای دیگری که نمی‌دانید را نیز خواهد آفرید!
توضیح مطلب
اما اینکه مراد از آیه چیست، باید گفت از آن‌جا که این جمله(ولا تبدیل لخلق الله...) بخشی از آیه است برای روشن شدن مطلب ابتدا باید به کل آیه توجه کنیم: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‌‌ها را بر آن آفریده. هیچ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى‏دانند».2
با توجه به فضا و سیاق آیه و جملات قبل و بعد این جمله، باید گفت منظور از «خلق الله» موجودات عالم تکوین نیست؛ بلکه مقصود «دین الهی» است. چنان‌که در برخی تفاسیر نیز آمده و این تفسیر را به ائمه اهل‌بیت(ع) نیز نسبت داده‌‌اند.3
 اما در پاسخ این سؤال که چرا قرآن کریم از «دین الهی» تعبیر به «خلق الله» آورده و چرا قابل تغییر نیست؟ می‌توان گفت: نکته تعبیر از دین الهی به خلق الله این است که رابطه‌ی عمیقی بین عالم تکوین و تشریع وجود دارد؛ میان دستگاه «تکوین» و «تشریع» هماهنگى لازم وجود دارد، آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه‌‏اى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.4
به بیان دیگر، دین چیزى غیر از راه و روشى که بر انسان واجب است آن‌را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست. هم‌چنان‌که تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود، و آن هدفى که ایده‌‏آل آنها است هدایت فطرى شده‌‏اند، و طورى خلق شده، و به جهازى مجهز گشته‌‏اند که با آن غایت و هدف مناسب است. بنابر این انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات دارای فطرتى است که او را به سوى تکمیل نواقص، و رفع حوائجش هدایت می‌کند. پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص می‌شود، هدایت می‌کند، راهى که جز آن راه را نمی‌تواند پیش گیرد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها». و انسان که در این نشأه زندگى می‌کند، نوع واحدى است که سودها و زیان‌هایش نسبت به بنیه و ساختمانى که از روح و بدن دارد سود و زیان مشترکى است که در افراد مختلف اختلاف پیدا نمی‌کند. پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است لازم است که در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود، و هادى واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید. و باید این هادى همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همین جهت دنبال: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» اضافه کرد که «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ».
خلاصه این‌که اساس سنت دینى عبارت است از ساختمان و بنیه انسانیت، آن بنیه‌‏اى که حقیقتى است واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.5 بنابراین مفاد آیه شریفه این است که دین الهی، در حقیقت خلقتی است که قابل تغییر نیست؛ و محتوای آیه این نیست که تغییر و دگرگونی در موجودات طبیعی امکان ندارد.

1. نحل، 8.
2. روم، 30.
3.  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 418 و 429، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
4. همان، ص 418.
5. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 178 - 179، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
www.islamquest.net
نکته لازم به ذکر:
معنی تکوین در فلسفه اسلامی و در دین اسلام چیست؟

مراد از عالم تکوین و نظام تکوین، کل عالم خلقت و عالم وجود و قوانین حاکم بر آن است به عبارت دیگر مراد از عالم تکوین، فعل خداست. « بَدیعُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْرًا فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛(بقره/117) مقابل نظام تکوین، نظام تشریع است که مراد از آن،‌ همان شریعت است و شریعت یعنی اوامر و نواهی خدا نسبت به موجود مختار(انسان و جن) و تفاوت نظام تشریع و نظام تکوین در این است که متعلق امر، در نظام تشریع فعل اختیاری انسان است ولی در نظام تکوین متعلق امر، اشیاء هستند و اختیار انسان نقشی در تحقق آن ندارد؛خود اختیار نیز یکی از اشیاء تکوینی است و رابطه این دو نظام با همدیگر آن است که انسان با عمل به نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ می شود و همسو با کل هستی به سوی خداوند متعال حرکت می کند.(الا الی الله تصیر الامور»(قران،سوره شوری/53)


www.maaref.porsemani.ir