ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

رشد معنوی 16

مجموعه ای از احادیث،روایات و آیات قران کریم در قالب عکس - نوشته

آدرس ما در اینستاگرام : Roshdemanavi

ترجمه آیات قران از عبدالله یوسف علی است که البته گاهی با تصحیح برخی واژه ها همراه بوده است

Quran translator: Abdollah Yusuf Ali

 

 

 

 

 

 

 


رشد معنوی 15

مجموعه ای از احادیث،روایات و آیات قران کریم در قالب عکس - نوشته

آدرس ما در اینستاگرام : Roshdemanavi

ترجمه آیات قران از عبدالله یوسف علی است که البته گاهی با تصحیح برخی واژه ها همراه بوده است

Quran translator: Abdollah Yusuf Ali

 


رشد معنوی 14

مجموعه ای از احادیث،روایات و آیات قران کریم در قالب عکس - نوشته

آدرس ما در اینستاگرام : ROSHDEMANAVI

ترجمه آیات قران از عبدالله یوسف علی است که البته گاهی با تصحیح برخی واژه ها همراه بوده است

Quran translator: Abdollah Yusuf Ali

 


کلام رهبر 2

گزیده ای از سخنان آیت اللّه خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران

Quatations of  leader of Islamic Republic of Iran

منبع: www.khamenei.ir

آدرس ما در اینستاگرام: kalamerahbar

 


شبهه 142

ترس و وحشت در علم اخلاق از ویژگی‌های ناپسند انسانی اعلام شده است. پس چرا خداوند با تهدید به عذاب، انسان‌ها را می‌ترساند؟!
پرسش
بر اساس حسن و قبح عقلی، ترس صفتی مذموم است و در روایت آمده است که مؤمن ترسو نسبت به کافر شجاع نزدیک‌تر به جهنم است. پس چرا خداوند همواره در قرآن با اشاره به عذاب‌ها و هلاکت‌های اقوام گذشته و یا عذاب‌های اخروی، مردم را از مخالفت با اوامر خود می‌ترساند و این صفت را در آنها ایجاد می‌کند؟

پاسخ اجمالی
ترس و خوف حالتی نفسانی است که به جهت احتمال ضرر و تصوّر رسیدن ضرری برای انسان حاصل می‌گردد. در علم اخلاق، ترس به دو دسته پسندیده و ناپسند تقسیم می‌گردد. ترس پسندیده، ترس و وحشتی است که انسان را در رسیدن به کمال خویش یاری نماید و ترس ناپسند، ترسی است که به نابودی انسانها انجامیده و آنان را از سعادت دنیوی و اخروی باز می‌دارد.
بنابراین، اگر خدا انسان‌ها را از عذاب می‌ترساند یا وعده به پاداش می‌دهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناهش پر از ضرر و زیان است، در دل او ترسی پسندیده ایجاد می‌شود که با کمک آن، گناهان را ترک کرده، اعمال نیک انجام داده و در مسیر پیروی از خدا گام برمی‌دارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.
از طرفی، هرکه شناختش از مقام پروردگار بیشتر و بالاتر باشد، نوعی ترس و خشیت – نه از نوع عادی آن – او را فرا می‌گیرد.
 
پاسخ تفصیلی
پاسخ این پرسش را طی دو بخش بررسی می‌نماییم: یکی به لحاظ ماهیت خوف(ترس) و اقسام آن، و دیگری به لحاظ ارتباط ترس با رجاء و امید.
در علم اخلاق «خوف» عبارت است از: «دل سوختن و متألّم بودن (اندوهگین شدن) به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد»؛[1] یعنی ترس حاصل نمی‌گردد مگر به جهت تشویش ذهن و اضطراب خاطر از رسیدن ضرر و مکروهى که آدمى آن‌را در ذهن خویش تصور می‌نماید و در حقیقت، از این‌که چنین تصوری در خارج محقق شود و ضرری به او برسد، متألّم و خائف می‌گردد.[2]
خوف بر دو قسم است: یکی خوف ممدوح و نیکو و دیگری خوف مذموم و ناپسند. خوف ممدوح همان خوف از خدای متعال و عظمت او و از گناهان خویش است. خوف مذموم –که از جمله صفات ناپسند بوده- سبب هلاکت انسان شده، و او را از سعادت دنیوی و اخروی باز می‌دارد.[3]
جهت حصول ترس در ترس ممدوح، آن است که ادراک قدرت قاهره و عظمت باهره، باعث اضطراب و وحشت می‌شود. به عبارت دیگر؛ عظمت آفریدگار، قدرت، و صفات جلال و جمال او در نهایت شدّت و قوّت است و فهمیدن این امر سبب می‌شود انسان نسبت به اعمالی که در ارتباط با این امر مهم و بزرگ انجام می‌دهد، احساس نگرانی کند. البته ادراک مراتب این شدّت و قوّت، به اختلاف عقول و مدرِکات مختلف می‌گردد؛ یعنی هرکس که عقلش کامل‌تر است، حیرت و سرگردانى بیشتری در شناخت عظمتِ جلال و جمال الهی دارد، و نتیجه این حیرت و سرگردانی بیشتر، خوف و ترس او نیز افزون‌تر خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‌ترسند».[4] امام على(ع) می‌فرماید: «داناترین شما، بیمناک‌ترین شماست».[5]
نتیجه این حالت پرهیز از معاصی است؛ زیرا معرفت به عظمتِ جلال و جمال الهی در دل اثر می‌کند و آن‌را به سوزش و اضطراب وادار می‌نماید، و اثر آن نیز از دل به بدن سرایت نموده، تن را ضعیف و لاغر، چهره را زرد و دیده را گریان می‌سازد. سپس به جوارح و اعضا سرایت می‌کند و آنها را از معصیت باز داشته و به طاعت و عبادت وا می‌دارد. پس کسى که سعى در ترک گناهان و کسب طاعات نمی‌کند، دل او از خوف خدا خالى است.[6]
نتیجه دیگر تحقق این صفت در انسان، پرهیز از شهوت‌رانی است؛ زیرا حالت خوف به سایر حالات و صفات شخص سرایت کرده و سبب می‌شود لذت‌هاى حرام دنیوی نزد او ناگوار گردد، و لذّت حاصل از پیروی شهوت برای او مانند عسلی است که با زهر آمیخته شده باشد. در حقیقت هیچ چیز مانند خوف، لذّت و شهوت دنیا را قلع و قمع نمی‌کند. از این جهت است که قرآن در مدح این صفت می‌فرماید:
«هدایت و رحمت براى کسانى بود که از پروردگار خویش می‌ترسند [و از مخالفت فرمانش بیم دارند]».[7]
«خدا از ایشان راضى و خشنود و ایشان از خدا راضى و خشنودند؛ این برای کسی است که از خدا بترسد».[8]
البته خوف مراتبی دارد که هر یک نتایج مختصّ به خود را دارند. اقلّ مراتب خوف آن است که اثر آن در اعمال ظاهر شود و آدمى را از گناهان باز دارد. در این هنگام صفت «ورع» برای شخص حاصل می‌شود. اگر از این مرتبه ترقى کند و خوف او به مرتبه‌اى رسد که او را از شُبَهات نیز نگاه دارد، در این صورت صاحب «تقوا» خواهد شد. اما اگر از این مرتبه نیز ترقّى کند و خود را کاملاً وقف خدمت پروردگار نموده و نفس را از زیادات دنیوی باز دارد، در این صورت از «صدیقین» خواهد شد.
علاوه بر این؛ مراتب خوف را می‌توان به لحاظ علت پیدایش آن نیز تقسیم نمود. گاهی خوف به دلیل دورى از قرب الهی و محجوب بودن از لذّت لقاى پروردگار است. این مرتبه بالاترین و بهترین مراتب خوف است که امام علی(ع) این‌گونه به آن اشاره نموده‌اند: «اى معبود من! فرض که بر عذاب تو بتوانم صبر کنم، اما چگونه بتوانم دوری تو را تحمل نمایم».[9] مرتبه بعدی، خوف عبّاد و زهّاد است که خود انواعی دارد: گاهی از سکرات مرگ و شدّت آن است، گاهی از عذاب قبر و تنهایى آن، گاهی از هول عرصه قیامت، گاه از رسوایى و شرمسارى در محشر، گاهی از رنج حسرت و پشیمانى و ندامت و... این مرتبه براى کسى است که از پروردگار خود بترسد.
از بسیارى از آیات استفاده می‌شود که این خوف، از لوازم ایمان بوده و کسى که از او نمی‌ترسد، نشان از بی‌ایمانی او دارد؛ در قرآن کریم آمده است:
«مؤمنان فقط کسانى هستند که چون نام خداوند ذکر شد، دل‌هاى ایشان ترسناک گردد».[10]
«اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید».[11]
اما درباره ارتباط خوف با رجاء و امید باید گفت؛ آنچه در فضیلت و مدح خوف ذکر شد، برای وقتى است که این صفت از حدّ خود تجاوز نکند. به عبارت روشن‌تر، خوف از خدا حکم تازیانه‌ای دارد که بنده را به سوى مواظبت بر علم و عمل و طاعت می‌کشاند تا به واسطه آنها، به مرتبه قرب الهى رسیده و لذت محبت و انس به خدا را به دست آورد. و همان‌گونه که تازیانه حدّى معیّن دارد - به گونه‌ای که اگر از آن کمتر باشد، نفع نمی‌بخشد و اگر از آن تجاوز کند، متأدّب را هلاک می‌سازد-، خوف نیز حدّى دارد که باید رعایت گردد. به همین جهت، اگر خوف از حد خود تجاوز کند و به حد افراط رسد، منجر به ناامیدى و یأس از رحمت خدا می‌شود، که طبق فرموده خداوند، برابر با کفر است: «مأیوس نمی‌شوند از روح الهی مگر کافران».[12] همچنین اگر خوف به این حدّ رسد، شخص را از طاعت باز داشته و او را نسبت به ترک محرّمات بی‌اعتنا می‌نماید؛ زیرا تا امید به نجات نباشد، نشاط و شوقى برای طاعت الهی و ترک معاصی وجود نداشته و شخص رغبتی به انجام تکالیف نخواهد داشت. پس چنین خوفى عین فساد و نقصان بوده و در نزد عقل و شرع مذموم است؛ لذا خوفی مذموم است که مانع از رجاء و امید به رحمت الهی بوده و انسان را از رسیدن به کمال باز دارد.[13]
نتیجه‌گیری
با توجه به مطالبی که بیان شد؛ اوّلاً: ترس در همه موارد مذموم نیست؛ ثانیاً: اگر خدا انسان‌ها را از عذاب اخروی می‌ترساند یا وعده به پاداش می‌دهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک انسان است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناه او چنین آثار بدی دارد و پر از ضرر و زیان است، در دل او ترس ممدوح ایجاد می‌شود و بدین وسیله گناهان را ترک می‌کند و اعمال نیک انجام می‌دهد، و به سوی اطاعت الهی گام برمی‌دارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.[14]
 

[1]. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 170، قم، هجرت، چاپ پنجم‏، 1377ش.
[2]. اما «جُبن» احساسی است که در آن درد و ألم وجود ندارد. به همین دلیل کسی که جرأت نمی‌کند شب را تنها بماند، جُبن دارد نه خوف(همان).
[4]. فاطر، 28.
[5]. «أَعْلَمُکُمْ أَخْوَفُکُم‏»؛ لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، فم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.‏
[6]. معراج السعادة، ص 182.
[7]. اعراف، 154.
[8]. بیّنه، 8.
[9]. «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى، و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک»؛ طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2 ص 847، بیروت، مؤسسه فقه شیعه، چاپ اول، 1411ق.
[10]. انفال، 2.
[11]. آل عمران، 175.
[12]. یوسف، 87.
[13]. ر. ک: معراج السعادة، ص 170 – 197.

مهدویت 12

پرسش
معانی نام‌های ولی عصر، بقیة الله، صاحب الزمان و مهدی چیست؟
پاسخ اجمالی
برای امام دوازدهم حضرت مهدی(عج) نام‌های بسیاری در روایات ذکر شده است که در این‌جا به توضیح مختصری در مورد دو نام یاد شده در پرسش خواهیم پرداخت:
1. ولی عصر
«عصر» به معنای روزگار است و  به همین معنا نیز خداوند در سوره عصر قسم یاد نموده است.[1] البته برای عصر معانی دیگری نیز؛ مانند زمان نزدیک به مغرب، فشردن، حبس و ... بیان شده است.
واژه «ولی» نیز گرچه دارای چند معنی در لغت عرب می‌باشد،[2] اما در این‌جا با توجه شواهد پیرامونی به معنای سرپرست می‌باشد. بنابراین معنای «ولی عصر» یعنی سرپرست زمان.
در تایید این معنا، مفضل بن عمر می‌گوید: از امام صادق(ع) درباره معناى سخن پروردگار: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»، پرسیدم، آن‌حضرت – در بیان بطنی از قرآن - فرمود: مقصود از این «عصر»، عصر خروج قائم(ع)است‏... .[3]
2. بقیة الله
«بقیه» به معنای آنچه از چیزی باقی می‌ماند می‌باشد.[4]
اما اینکه چرا به امام زمان(عج) بقیة الله می‌گویند، می‌توان گفت که استفاده از این لقب برای حضرتشان برگرفته از آیه 86 سوره هود است، آن‌جا که خداوند می‌فرماید: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ آنچه خداوند براى شما باقى گذارده، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.
در همین راستا در روایتی می‌خوانیم:
اول سخنى که امام مهدی(عج) بر زبان می‌آورد این آیه شریفه است: بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏؛ یعنى اگر آگاه باشید، آنچه خدا ذخیره کرده و به کناری نهاده براى شما بهتر است. سپس می‌فرماید: «أنا بقیّة اللَّه فی أرضه‏»؛ منم آن باقیمانده سفیران پروردگار در زمین‏![5]
برای اطلاع از معانی صاحب الزمان و مهدی به نمایه‌های زیر مرتبط مراجعه نمایید.

[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین،‏ ج 4، ص 575،  بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 656، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[4]. لسان العرب، ج 41، ص 80.
[5]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 463، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1390ق.
--------------------------------------------------
پرسش
صاحب زمان کیست؟ اگر حضرت مهدی باشد آیا شرک نمی شود؛ چون صاحب زمین و زمان خداوند است.
پاسخ اجمالی

واژه صاحب در زبان عرب به معنای همراه، یار، دوست و هم عصر است، نه به معنای مالک که در فارسی متبادر به ذهن است. بنابر این صاحب الزمان یعنی کسی که همراه زمان است و در این عصر و زمان به سر می برد و چنین معنا و برداشتی از این واژه شرک نیست. شاهد این ادعا آیات قرآن است. آن جا که می فرماید: "ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی"؛ [1] هم روزگارتان گمراه نشده و به بیراه نرفته است. نیز: "وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ" [2] و این هم‏روزگارتان دیوانه نیست.

 

گذشته از این، حتی اگر منظور از این کلمه (صاحب) مالک هم باشد شرک نخواهد بود؛ چرا که مالکیت و مدیریت امام زمان در طول مالکیت خدای متعال است نه در عرض آن، مانند :" ... یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...."؛ [3] اى کسانى که [به وحدانیّت خداوند] ایمان آورده‏اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید... .

 

گفتنی است به اعتقاد شیعه ائمه (ع) به اذن خداوند ولایت تکوینی بر امور عالم دارند و این با اذن و اراده خداوند به آنها واگذار شده است.


[1] نجم، 2

[2] تکویر، 22

[3] نساء، 59.

----------------------------------------------------

معنای واژه مهدی

واژه «مَهدیّ» (به فتح میم) در لغت، اسم مفعول از ریشه «هَدَی یَهدِی» به معنای هدایت شده، که در اصل، «مَهْدُوی» بوده، و با تغییری که در آن صورت گرفته «مَهدِیّ» شده است.[1] و اسم فاعل از این ریشه «هادی» به معنای هدایت کننده است. بنابراین، واژه «مِهدیّ» (به کسر میم) که استعمال آن در میان برخی مردم رایج است صحیح نیست؛ زیرا در لغت عرب چنین وزنی برای این ریشه ثبت نشده است.

ناگفته نماند که نام «مَهدی» برای صاحب الزمان (عج)، با توجّه به روایات و مقام امامت آن حضرت، به معنای اسم فاعل، یعنی، «هدایت کننده» مردم نیز می آید؛ مانند این که از امام باقر (ع) سؤال شد که آیا شما مَهدى هستید؟ آن حضرت فرمود: همه ما [اهل بیت] به سوى خدا هدایت مى‏کنیم.[2]

به هر حال (چه اسم فاعل باشد و چه اسم مفعول)، تلفّظ صحیح، «مَهدی» (به فتح میم) است.



[1]. زبیدى واسطى، تاج العروس من جواهر القاموس‏، ج 20، ص 332، واژه «المهدی»؛ حمیری نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، نشر دارالفکر المعاصر، بیروت، چاپ اول، 1420ق.

[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 536، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.


www.islamquest.net