ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه134

پرسش : میشه خدا رو به صورت شفاف و ساده برام معرفی کنید .چون وجودش رو حس نمی‌کنم. همش می‌گم خدایی نیست. دلیلی بر نبودنش نیز ندارم. می‌دونم کار ذهن و گمان هست. اما می‌خوام به یقین کامل بزسم. خوب میخوام درکش کنم. چون میگن نماز بخون، اما نمی‌خونم، چون نمی‌دونم با کی می‌خوام حرف بزنم.

پاسخ : لابد مقصود از "حس" کردن خداوند سبحان، درک با حواس پنجگانه، مانند حس اجسام نمی‌باشد، بلکه همان یقین است؟! و دقت کنید که در شبانه‌روز، با ناآشناهای بسیاری حرف می‌زنید، در حالی که شناخته شده‌تر از وجود ندارد. پس، هیچ گاه برای قطع ارتباط با او، دنبال بهانه نباشیم و خود را ریشه‌یابی نماییم.

البته چقدر خوب و عالیست که می‌خواهید به یقین برسید و انشاء الله می‌رسید، جایگاه "موقنین = اهل یقین"، با دیگران متفاوت است. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با آن مقام معرفتی، از خداوند متعال آیات و نشانه‌هایی برای یقین بیشتر به چگونگی حشر و معاد مسئلت می‌نمود.

اما، با توجه به این که در این پایگاه مطالب بسیاری در باب خداشناسی (توحید) ایفاد گردیده است (1)، بهتر و لازم است که در این فرصت، مطالب دیگری عنوان گردد.

●- قبل از هر بحثی باید دقت کافی داشته باشیم که "درک هر مطلبی"، عوامل و موانعی دارد و نباید گمان کنیم که مشکل و کلیدش، فقط در کثرت یا قلّت "علم و آگاهی" می‌باشد؛ وگرنه به قول سیدالشهداء علیه السلام: چه چیزی از خداوند متعال آشکارتر است که انسان خدا را به وسیله‌ی آن بشناسد و بشناساند.

گاهی، حالاتی چون "تکبر" (مخفی باشد یا عیان)، سبب نوعی مقاومت ادراکی می‌گردد و دیگر نه تنها هیچ دلیل عقلی یا آگاهی علمی مفید نمی‌افتد، بلکه حتی "شهود" نیز فایده‌ای نمی‌رساند؛ چنان که به ابلیس لعین، یا بلعم باعور، یا سامری [که هر دو از دانشمندان و عرفای قوم یهود بودند] هیچ فایده‌ای نرساند. و البته این حقیقت، اختصاصی به مقوله‌ی خداشناسی ندارد، چنان که شاهدیم تکبر سلطه‌گران، مانع از شناخت، فهم و انسانیت آنان گردیده است و قلب‌شان را از سنگ نیز جامدتر ساخته است.


ابزار شناخت و درک:

این که چه چیزی هست، یا چه چیزی نیست، یک مقوله است، اما این که ما چگونه می‌توانیم هستی را بشناسیم، مقوله‌ای دیگر است. بنابر این، ابتدا باید خود و ابزار شناخت‌مان را بشناسیم.

برای شناخت خداوند متعال نیز نیازمند به ابزار شناخت هستیم، لذا ابتدا باید ببینیم که ابزار ما برای شناخت چیست؟ و سپس دقت کنیم که مسدود، ممهور، معیوب و محبوس نشده باشند.

اگر علم یقینی داشته باشید که پوست دست، ابزار شناخت حرارت، برودت، ضخامت یا لطافت اجسام هستند، ولی دستکشی حجاب و مانع ارتباط شده باشد، صرف علم و یقین، کارآیی عملی ندارد و نمی‌توانید درک نمایید.

خداوند متعال، از یک سو ابزار شناخت و درک آدمی را معرفی نمود و فرمود:

« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ » (المؤمنون، 78)

ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل‌] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا می‌آورید.

و از سویی دیگر، به ناکارآمدی این ابزار در برخی تصریح نمود و فرمود:

« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » (البقره، 7)

ترجمه: خداوند بر دل‌هاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پرده‌اى است؛ و آنان را عذابى دردناک است.

●- فرمود: عامل هر دو حالت، "خداوند متعال" است، چرا که خالق و ربّ اوست. اوست که خلق می‌کند و اوست که بر اساس مقدرات (اندازه‌ها) ربوبیت و هدایت می‌کند. پس همان‌طور که برای ناشنوایی یا نابینایی ظاهری عواملی قرار داده، برای کری و کوری باطن نیز علل، عوامل و اندازه‌هایی (مقدراتی) قرار داده است و مالکیت و ربوبیت نیز از آن اوست.

بنابراین، اگر کسی غفلت نمود، به موانع توجه و آنها را مرتفع ننمود، به رغم برخورداری از ابزار شناخت، نمی‌بیند، نمی‌شنود و فهم و درک نمی‌نماید، و می‌شود مصداق « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا – آنها (کسانی که اهل دوزخ خواهند شد) دل‌هایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‌کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند، و گوش‌هایى دارند که با آنها نمى‌شنوند / الأعراف، 179» و بدتر آن که گمان می‌کند، مشکل در شناخت با استدلال‌های عقلی و یا گزاره‌های علمی اوست!

نماز:

بدل زدن برای حقایق و یا معکوس نمودن قوانین، همه از شیطان است، اگر چه انسان گمان کند که نظر خودش می‌باشد و کلی هم ژست فهمیدگی بگیرد!

حال فرض کنید به کسی بگویند که به مدرسه برو و تحصیل کن، تا با سواد شوی؛ او بگوید: تا با سواد نشوم، به مدرسه نمی‌روم! یا به کسی یک گوشی همراه بدهند، چند شماره تلفن نیز بدهند و بگویند: وارد این شهر که شدی، هر کاری و هر نیازی که داشتی، زنگ بزن، تا طرف مقابل راهنمایی‌ات کند و مشکلت را برطرف نماید؛ اما او بگوید: تا پاسخ ندهد، راهنمایی و رفع مشکل ننماید، من زنگ نمی‌زنم! به این می‌گویند: "تکبر".

●- همان‌طور که حضرت فاطمة الزهراء و سایر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند: خداوند متعال نماز را برای شکستن "تکبر" در انسان قرار داده است، چنان که وقتی بیماری "تکبر" در ابلیس لعین از باطنش بروز کرد و ظاهر شد، "سجده بر آدم" را بر او تجویز نمود تا بهبود یابد، اما او سرپیچی نمود.

  

●- نماز (صلوة)، از ریشه "صل" به معنای "وصل شدن" است و تا انسان با تمامی قوای ادارکی ظاهری و باطنی خود، به اقیانونس بی‌کران رحمت الهی "وصل" نشود، درکی از حقایق عالم هستی نخواهد داشت.

«این خیال نادرست که تا نشناسم نماز نمی‌خوانم!»، مثل این است که به کسی بگویند: «چشمت را بازکن تا دیده‌ات وصل شود، ببینی و بشناسی» و او بگوید: «تا نبینم و نشناسم، چشمم را باز نمی‌کنم!» - پس به هیچ بهانه‌ای، در نماز اهمال ننمایید که خودش سبب قطع و مانع از شناخت و ایمان می‌گردد.

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ)

دلیل نفی:

همان‌گونه "اثبات وجود" هر چیزی دلیلی می‌خواهد، "نفی" آن نیز دلیل می‌خواهد، به ویژه وقتی "وجود" مشهود و مُدرک همگان باشد. لذا همان‌طور که مرقوم نمودید: «دلیلی نیز برای نفی ندارید – و البته هیچ کس ندارد». پس چرا انسان بی‌دلیل نفی و انکار نماید، در حالی که همگان با تمام وجود "هستی" را درک می‌کنند و با عقل، قلب، فطرت و علم، می‌دانند که "هستی" اگر "پدیده" باشد، یعنی نیستی بر هستی‌اش سبقت داشته باشد، حتماً "هستی بخش" و "پدیدآورنده" می‌خواهد، و چون کل عالم هستی، از صفات و ویژگی‌های پدیده برخوردارند، پس هستی‌بخشی دارند که او دیگر پدیده نیست.

معرفی و شناساندن خداوند سبحان:

باید بسیار ساده، شفاف، لطیف، عمیق و خالصانه، چون سید الشهداء، حضرت امام حسین علیه السلام، عرض نمود:

(الهی) کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ (دعای عرفه)

ترجمه: چگونه با چیزی که در اصل وجودش به تو نیازمند است، می توان بر تو استدلال کرد آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا او بتواند تو را ظاهر سازد؟!

●- دقت کنیم که همیشه و در مورد شناخت هر چیزی، این "معروف" است که ابتدا خودش را با نشانه‌‌هایی از شاخصه‌ها، ویژگی‌ و صفاتش می‌شناساند و سپس "عارف = شناسنده"، به میزان توجهش به آن معرفی، او [آن] را می‌شناسد.

در این قاعده‌ی کلی، هیچ فرقی نمی‌کند که موضوع شناخت، خداوند سبحان باشد، یا یک انسان، یا یک گیاه و یا حتی یک اثر هنری (شعر، نقاشی، فیلم و ...).

ما، یک گُل را به حدی که خودش را می‌شناساند، می‌شناسیم و البته گیاه شناس، به ظاهر اکتفا نمی‌نماید و بیشتر می‌شناسد – چنان که یک شاعر (مثل حافظ) را نیز به میزانی که خودش را در اشعارش معرفی نموده می‌شناسیم، و البته یک ادیب، یک عارف و یک محقق، فقط به ظاهر کلمات و یا وزن و سیاق آنها اکتفا نمی‌کند، و بیشتر او را می‌شناسد.

شناخت خداوند سبحان نیز مستثنای از این قاعده نمی‌باشد. در احادیث نیز تصریح شده "اوست که باید ابتدا خودش را به ما بشناساند؛ و تکلیف ما این است که به آن شناسایی ایمان بیاوریم و بی‌هیچ دلیل و علمی، انکار و تکذیب نکنیم".

خداوند متعال، ضمن آن که به ما ابزار شناخت و فهم و درک (عقل، قلب، سمع، بصیر) افاضه نموده است، به واسطه‌ی وحی نیز تعلیم داده و ما را از علومی که لازم است، آگاه و مطلع نموده و می‌نماید.

باید کتاب خلقت را حکیمانه بخوانیم. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، همه تجلی پدیدآورنده‌ی آنهاست. خلقتش تجلی "خالق"، زیبایی‌اش تجلی "جمیل" – مقدراتش (اندازه‌هایش) تجلی "قادر" – عالمانه بودنش تجلی "علیم" – حکیمانه بودنش تجلی "حکیم" – مُلکیتش تجلی "مالک" ... و اداره‌اش تجلی "ربّ العالمین" است، چنان که تمام وجودش تجلی "رحمت = وجود بخشی" خالق و پروردگان رحمان و رحیمش می‌باشد.

کتاب خلقت را، در کتاب وحی، بازگو نمود تا "علوم شهودی" با "علوم نظری" تکمیل گردد – تا تذکرات کلامی، فراموش شده‌ها و مورد غفلت واقع شده‌های عقلی، قلبی و فطری را به یاد آورد.

« ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ » (الأنعام، 102)

ترجمه: (آری)، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.

« هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (الحشر، 23 و 24)

ترجمه: اوست خدایى که جز او معبودى نیست، همان فرمانرواى پاک سلامت‌[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که‌] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است‌]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک مى‌گردانند * اوست خداى خالق نوساز صورتگر [که‌] بهترین نام‌ها [و صفات‌] از آنِ اوست. آنچه در آسمان‌ها و زمین است [جمله‌] تسبیح او مى‌گویند و او عزیز حکیم است.

« أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ » (الواقعة، 58 و 59)

ترجمه: آیا آنچه را [که به صورت نطفه‌] فرو مى‌ریزید دیده‌اید (در آن دقت کرده‌اید)؟ * آیا شما آن را خلق مى‌کنید (و به صورت‌های گوناگون تا تولد یک انسان در می‌آورید) یا ما آفریننده‌ایم؟

و صدها آیه‌ی دیگر، که به نشانه‌های بی‌شمار او در کتاب خلقت توجه و تذکر می‌دهد، تا علیمانه، حکیمانه و بصیرانه ببینیم و بشناسیم و البته به آن شناسایی ایمان بیاوریم.

پس او، دائماً و بدون هیچ خلائی، خود را در درون و برون ما، به ما می‌شناساند [چنان که امام صادق علیه السلام، به زندیقی که با او بحث می‌کرد فرمود: چگونه پنهان گشته بر تو کسی که خودش را در وجود خودت به تو نمایانده است]؟! و این ماییم که باید با بصیرت بنگیریم و به این شناسایی‌ها ایمان بیاوریم، و مترصد باشیم که مبادا ابزار شناخت ما، محبوس و ناکارآمد گردند و یا قلب، حتی پس از شناخت ممهور گردد باوری وارد آن نشود. و البته بدون مطالعه‌ی کتاب خلقت و کتاب وحی، و سپس تعمق، تفکر و تعقل در آنها، هیچ شناختی حاصل نمی‌گردد.


www.x-shobhe.com

 

 

شبهه132

پرسش : قرآن می‌فرماید پس از مرگ روح به طور کامل دریافت می‌شود و به برزخ برای کسب بخشی از پاداش و جزا فرستاده می‌شود، پس در این صورت عذاب قبر یعنی چه؟ آیا جسم بی روح جوابگوی نکیر و منکر است و این جسم بی روح عذاب قبر را می‌چشد؟

پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): عذاب قبر، همان عذاب برزخ است، اما ابتدا دقت کنیم که چرا اذهان برخی، بیش از هر چیز متوجه عذاب الهی می‌باشد و تمامی مثال‌ها از عذاب آورده می‌شود، در حالی که رحمت واسعه‌ی الهی، بر عذابش سبقت دارد؛ او رحمان، الرحیم، تواب، غفار، ستار، جواد و کریم است، چنان که قهار و سریع العقاب نیز هست:

« إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ – به یقین پروردگار تو [هم] زودکیفر است، و [هم‌] او بس آمرزنده مهربان است»

بنابراین، آن چه در مورد روح و جسم بی‌روح و عذاب قبر و ... پرسیدید، در مورد بهشت برزخی و لذایذ برزخی یا اخروی نیز صادق می‌باشد.

الف – اصل وجود آدمی، روح اوست و این روح هیچ گاه بدون "بدن و شکل" نمی‌ماند. منتهی در هر عالمی، بدن متناسب با حیات آن عالم به او داده می‌شود. اگر در دنیا باشد، بدن مادی (جسم) دارد، اگر وارد برزخ گردد، بدن مثالی دارد و اگر وارد قیامت گردد، بدن متناسب با حیات در آن عالم را دارد، که صورت‌های دیگری از حقیقت همین بدن است.

ب – فرض کنید که شخص مؤمن یا کافر و ظالم از دنیا رفت. بدن او، پس از سی چهل سال، کاملاً در خاک می‌پوسد، حال آیا دیگر از نعمات بهشت برزخی، یا عذاب‌های جهنم برزخی برخوردار نمی‌گردد؟!

ج – نکیر و منکر (یا بشیر و مبشر برای مؤمنان)، جسم مادی را مخاطب قرار نمی‌دهند که جسم بی‌روح بخواهد پاسخگو باشد؛ بلکه حقیقت انسان، یعنی روح او را مخاطب قرار می‌دهند که به محض مرگ، از جسم مثالی نیز برخوردار گردیده است.

د – لذت‌ها و الم‌های پس از مرگ نیز مانند دنیاست؛ یعنی اگر لذت معنوی باشد (مثل معرفت، زیارت، قرب، محبت و ...) روح درک می‌کند، و اگر درد و الم معنوی باشد (مثل ترس، وحشت، غصه، پشیمانی، غضب و ...) روح درک می‌کند؛ و اگر لذت یا درد برزخی یا اخروی، مربوط به جسم باشند، مانند لذت دیدن مناظر زیبا، تاج و تخت، خوردن و پوشیدن ... و یا دردهایی چون فشار قبر، آتش قبر، افتادن در چاه‌های ظلمات، غل و زنجیر و ...، بدن مثال یا اخروی درک می‌کند و البته روح نیز شادمان و مفرح و یا ناراحت و معذب از احوالی که بر بدنش می‌گذرد می‌گردد (مانند دنیا). 

●- بنابراین، نه جسم بی‌روح مورد سؤال قرار می‌گیرد و بالتبع لذت یا عذابی می‌کشد، و نه روح بی‌جسم از لذایذ بهره‌مند شده و یا معذب می‌گردد. بلکه روح در هر عالمی، از جسمی متناسب با حیات در آن عالم برخوردار می‌گردد.

●- شکل اشخاص در این عالم ماده شبیه به یکدیگر است، خواه مؤمن و متقی باشند، یا کافر و فاسد؛ اما در عوالم بعدی حقیقت شکل نمایان می‌گردد. مثل نورانی بودن مؤمن، و یا به شکل مار، خوک یا گرگ بودن کافر و ظالم. اینها اشکالی است که خود انسان در دوران حیات، با اعتقادات و اعمالش برای خود ترسیم می‌نماید و در عوالم دیگر، با همان شکل حقیقی‌اش ظاهر می‌شود.

***- در قرآن کریم، آیات بسیاری آمده که به لذت‌ها روحی یا جسمی در بهشت بزرخی و بهشت اخروی تصریح نموده است، چنان که به عذاب‌های روحی و جسمی در دوره‌ی برزخ تصریح نموده است. مانند عذاب صبح و شام فرعون و آل فرعون [و بالتبع امثال او و آنها].

***- عالم برزخ، مانند محشر و عالم قیامت نیست که آدمی برای هر کارش مورد سؤال قرار گیرد و سپس پاداش یا عذاب آن را ببیند، بلکه می‌توان گفت: انسان در برزخ، دوره‌ای با صورت حقیقی اعتقادات و اعمالش زندگی می‌کند و سپس به خوابی می‌رود تا قیامت و چه بسا این وسط بیداری‌هایی نیز هست. البته به غیر خواص مؤمنان، چون اهل عصمت علیهم السلام، یا شهداء ... و خواصی از کفار، چون فرعون و آل فرعون، در طول زمان.

وقتی آدمی باقیات الصالحاتی به جا گذاشته است، صورت برزخی و ثواب آن پس از صد یا صدها سال به کی می‌رسد؟ و یا وقتی ظلمی کرده که آثارش هم چنان تداوم دارد، عذاب برزخی‌اش پس صد یا صدها سال به کی می‌رسد؟! به همان روح، با جسم برزخی، که یا هم چنان بیدار است و یا بیدارش می‌کنند. مثل خواب و بیداری در دنیا.

مثال:

وقتی می‌فرماید: « فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ - پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست، و به سوى اوست که بازگردانیده مى‌شوید / یس، 83»، معلوم می‌شود که هر چیزی نه تنها روح، بلکه ملکوتی دارد؛ چس هر جانی، صورتی دارد و هر صورتی نیز جانی دارد؛ خواه موجودات باشند یا گفتارها و اعمال‌.  امروزه کشف کرده‌اند که حتی در همین دنیا، پشت هر کلامی یا عمل خوب یا بدی، نوعی انرژی مثبت یا منفی وجود دارد و این فقط کشف مادی از حقایق است.

●- حال به بخش ذهن، تصور، خیار و فکر توجه کنید، یک ذهنیت خوب، تغییرات مثبتی در روح و روان ایجاد می‌کند و یک ذهنیت، خیال یا تصور بد، فضای ذهنی را آلوده و تاریک می‌سازد و ورح و روان را در فشار قرار می‌دهد، در حالی که در مغز، هیچ اتفاقی به جز یک سری فعل و انفعالات شیمایی رخ نداده است و برای عناصر شیمیایی نیز خوب و بد، و چگونگی فعل و انفعلات هیچ فرقی ندارند. اما انسان تحولات مثبت یا منفی در خود و دیگران را درک می‌کند.

این همان روح، صورت یا حقیقت هر اندیشه، ذهنیت، گفتار یا کردار است که در جان آدمی نقش می‌بندد و آثار و تبعات آن در دنیا، برزخ و قیامت ظاهر می‌گردد.

کسی که گناهی مرتکب می‌شود، خود را به حفره یا چاهی ظلمانی می‌اندازد، پس در برزخ سقوط خود به آن چاه را می‌بیند، نه این که تمام عذابش را متحمل گردد؛ همین شخص دو رکعت نماز توبه می‌خواند و در همین دنیا از آن چاه خارج می‌شود. پس در برزخ می‌بیند که یک موجود نورانی، مانع از سقوط او شد و یا او را از آن چاه بیرون آورد، می‌پرسد: تو کی هستی؟ پاسخ می‌شنود: من همان نماز توبه‌ی تو هستم که چون با خلوص بود، مقبول واقع گردید.

●- انسان در این دنیا گرسنه و تشنه می‌شود و گمان می‌کند که این فقط نیاز جسم مادی اوست! اما اگر هر چیزی صورت‌های دیگری نیز دارد، پس هم جسم برزخی‌اش گرسنه و تشنه می‌گردد و هم جسم اخروی او در قیامت [بهشت یا جهنم].

از این رو در قرآن کریم، هم به خوردنی و آشامیدنی اهل بهشت تصریح شده است و هم به خوردن و آشامیدن اهل جهنم. با این تفاوت که میل خوردن و آشامیدن در بهشت، حالت نیاز ندارد، بلکه اشتهای لذت است، اما در جهنم، درک نیاز شدید است، تا جایی که حاضر می‌شوند آتش مذاب را بنوشند یا از میوه‌ی زقوم بخورند.

لذایذ جسمی برای اهل بهشت:

« إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ * وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ * کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ » (المرسلات، 41 تا 44)

ترجمه: (در آن روز) پرهیزگاران در سایه‌های (درختان بهشتی) و در میان چشمه‌ها قرار دارند، و میوه‌هایی از آنچه مایل باشند! * (به آنها گفته شود) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام می‌دادید! * ما این گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم!

قطعاً این لذایذ، با لذت‌های روحانی چون قرب و رضوان الهی متفاوت است، چنان که پس از ذکر نعمات بهشت، می‌فرماید: رضوان الهی بزرگتر از همه اینهاست:

« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (التوبة، 72)

ترجمه: خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشت‌های جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!

عذاب‌های جسمی برای اهل دوزخ:

« ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ » (الواقعة، 51 تا 56)

ترجمه: سپس شما ای گمراهان تکذیب‌کننده! * قطعاً از درخت زقّوم می‌خورید * و شکم‌ها را از آن پر می‌کنید * و روی آن از آب سوزان می‌نوشید * و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن می‌آشامید! * این است پذیرایی از آنها در روز جزا!

پس روح، جسم و شکل، در تمامی عوالم با هم هستند، منتهی مطابق با حقیقت‌شان و حیات در آن عالم.


www.x-shobhe.com


شبهه 131

چرا تا یک نظریه علمی ثابت می‌شود، مسلمانان می‌گویند که در قرآن نیز بدین مطلب اشاره شده است؟! اگر واقعاً چنین بود، پس چرا دانشمندان اسلامی قبل از کشف و اثبات این نظریات بدانها اشاره‌ای نکرده بودند؟!
پرسش
 چرا وقتی یک نظریه علمی ثابت می‌شود آن‌را به قرآن نسبت می‌دهیم و می‌گوییم که قرآن هم آن‌را گفته است؟ چرا علما و دیگران اینها رو در صد سال پیش بیان نکرده‌اند؟!


پاسخ اجمالی
در این زمینه باید گفت که قرآن در صدد بیان تمام جزئیات دانش تجربی و حتی علوم انسانی نیست و از طرفی نیز نمی‌توان تمام آنچه به عنوان معجزات علمی قرآن از آنها یاد می‌شود را مورد پذیرش قرار داد، اما باید به این نکته نیز توجه کرد که همواره این امکان وجود دارد که مطلبی در قرآن وجود داشته باشد که اندیشوران زمان‌های گذشته چون توانایی پی‌بردن به آنها را نداشتند، تفسیر دیگری از آن ارائه می‌دادند؛ سپس این درک در نسل‌های بعدی امکان‌پذیر شد و این واقعیت، اختصاصی به علوم تجربی هم ندارد، بلکه در علوم انسانی نیز صادق است:
از امام سجاد(ع) می‌خوانیم: «وقتى در باره توحید از حضرتش سؤال کردند در پاسخ فرمود: خداوند متعال می‌دانست که در آخر زمان اقوامى می‌آیند که در مسائل تعمّق و دقّت می‌کنند؛ لذا سوره «قل هو اللَّه احد» و آیات آغاز سوره حدید، تا «علیم بذات الصدور»، را نازل فرمود، پس هر کس ماوراى آن‌را طالب باشد هلاک می‌شود».[1]
بنابر این، این‌که دانشمندان اسلامی این مطالب علمی را در صد سال پیش بیان کرده یا نکرده باشند، تغییری در اصل مطلب ایجاد نمی‌کند، مثلاً این‌که در قرآن ماه را نور و خورشید را چراغ و منبع نور معرفی کرده،[2] دانشمندان قرون ابتدایی اسلام نمی‌توانستند درک درستی از آن داشته باشند، امّا پس از این‌که دانش امروزی کشف کرد ماه سیاره است و از خود نوری ندارد، می‌توان گفت که همین واقعیت را نیز می‌توان از آیه‌ای از قرآن برداشت کرد.
 

[1]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 91، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365ش.
[2]. «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً»، یونس، 5.
www.islamquest.net


شبهه 130

پرسش
آیا میان مکتب پیامبران همبستگی وجود دارد؟ منظور از این همبستگى میان مکتب پیامبران چیست؟
پاسخ اجمالی
با بررسى اجمالى در آیات قرآن که اهداف و برنامه‌هاى پیامبران را بیان کرده است، برنامه‌ها و اهداف مشترک فراوانی میان پیامبران مشاهده می‌شود:
دعوت به توحید و پرستش خداى یکتا، پرهیز از اطاعت طاغوت‌ها، اعتقاد به معاد و روز قیامت و ایمان به این‌که روزى به اعمال ما رسیدگى می‌شود و به نیک و بد آنها پاداش و کیفر داده خواهد شد، ایجاد جامعه‌اى براساس عدل و قسط، مبارزه با ظلم و ستم و هرگونه تبعیض و بی‌عدالتى و ...
 
پاسخ تفصیلی
پیامبرانى که از جانب خداوند براى هدایت انسان‌ها برانگیخته شده‌اند، با برنامه‌اى هماهنگ و اهدافى مشترک در این راه تلاش کرده‌اند. مطالعه درباره شخصیت پیامبران، شیوه آنان در زندگى فردى و اجتماعى، محتواى پیام و دعوتشان، انسان را از وجود نوعى هماهنگى و همبستگی آگاه می‌کند. پیامبران متعدد، همه فرستاده و نماینده خداوند بوده‌اند و حکمت او ایجاب کرده است که براى هدایت مردم، هماهنگى کامل میان فرستادگانش باشد.
با بررسى اجمالى در آیات قرآن که اهداف و برنامه‌هاى پیامبران را بیان کرده است، این واقعیت اثبات خواهد شد که دعوت به توحید، پرستش خداى یکتا، پرهیز از اطاعت طاغوت‌ها، اعتقاد به معاد و روز قیامت و ایمان به این‌که روزى اعمال ما رسیدگى می‌شود و به نیک و بد آنها پاداش و کیفر داده خواهد شد، ایجاد جامعه‌اى براساس عدل و قسط، مبارزه با ظلم و ستم و هرگونه تبعیض و بی‌عدالتى و ... تمام اینها از برنامه‌هاى مشترک پیامبران الهى بوده است.
اهداف اساسى پیامبران‏
همه پیامبران، مردم را به تسلیم در برابر خداوند فراخوانده‌اند گرچه در به‌کارگیری برخی روش‌ها برای اجرا و رساندن اهداف، تفاوت‌هایی وجود داشته است. از مهم‌ترین مصادیق این همبستگى، وحدت در اهداف پیامبران است. بر اساس قرآن کریم؛ این اهداف مشترک را می‌توان چنین برشمرد:
1. دعوت به توحید
نخستین و اساسی‌ترین آموزه نهضت پیامبران، توحید و پرستش خداوند است. پیامبران الهى کوشیده‌اند مردم را از شرک و بت‌پرستى و بندگى غیر خدا رها ساخته، تحت عبودیت و بندگى خداى یکتا درآورند. اهداف دیگرِ آنان همگى براى رسیدن به این هدف نهایى بوده است.
قرآن کریم می‌فرماید:
«ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!».[1]
«ما نوح را به سوى قومش فرستادیم او به آنان گفت: اى قوم من! [تنها] خدای یگانه را پرستش کنید، که معبودى جز او براى شما نیست! [و اگر غیر او را عبادت کنید،] من بر شما از عذاب روز بزرگى می‌ترسم!».[2]
«[حضرت ابراهیم(ع)] گفت: اى قوم من از شریکهایى که شما [براى خدا] می‌‏سازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم».[3]
«ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این‌که به او وحى کردیم که: معبودى جز من نیست پس تنها مرا پرستش کنید».[4]

حضرت على(ع) نیز در سخنانش پیرامون فلسفه وحى و نبوت، به همین هدف واحد همه پیامبران اشاره کرده، می‌‏فرماید: «خداوند پاک و منزّه، پیمان وحى را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آن‌گاه که در عصر جاهلیت‌ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روى آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواسته‌هاى انسان‌ها، رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمت‌هاى فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندی‌هاى پنهان شده عقل‌ها را آشکار سازند و نشانه‌هاى قدرت خدا را معرّفى کنند».[5]

 

ادامه مطلب ...

شبهه129

پرسش
آیا این موضوع صحت دارد که حضرت یوسف(ع) به جهت گناهانی؛ مانند بی‌احترامی به پدر خود یعقوب(ع) و... کسی از نسل او پیامبر نشد؟ همچنین بدن او به دلیل بی‌احترامی به پدرش پوسیده شد؟
پاسخ اجمالی
در ردّ شبهات مطرح شده درباره حضرت یوسف(ع) چنین گفته می‌شود:
1. با توجه به آیاتی که درباره احترام حضرت یوسف(ع) به پدرش (حضرت یعقوب)، وجود دارد، بی‌احترامی او به پدرش به سبب دیر پیاده شدن از اسب بعید به نظر می‌رسد. و پوسیده شدن (از بین رفتن) بدن حضرت یوسف(ع) در هیچ روایتی نیامده، و مورد قبول نیست.
2. در نسبت دزدی؛ اولاً: معلوم نیست که گوینده این سخن چه کسانى بودند؛ ثانیاً: نام‌گذارى به سرقت، نام‌گذارى جدّى و تهمت حقیقى نبوده، بلکه توصیفى صورى بوده که مصلحت لازم و جازمى آن‌را اقتضا می‌کرده است. با در نظر داشتن این جهات، گفتار یوسف(ع) جزو افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده تا با عصمت انبیا منافات داشته باشد.
3. قرآن کریم، حضرت یوسف(ع) را از مخلَصین دانسته و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانى هستند که شیطان در ایشان نفوذ ندارد، اما اخلاص براى خدا باعث آن نمی‌شود که انسان به سبب‌هاى دیگر متوسل نشود؛ زیرا این از نهایت درجه نادانى است که آدمى توقع داشته باشد که به‌طور کلى اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد، بلکه تنها اخلاص سبب می‌شود که انسان به سبب‌هاى دیگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. پس، فراموش کننده در آیه «فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ» ساقى بوده نه یوسف(ع).
4. امام رضا(ع) درباره داستان مربوط به همسر عزیز مصر می‌فرماید: «همسر عزیز تصمیم به کام‌جویى از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم می‌گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمی‌کند و به سراغ گناه هم نمی‌رود». بنابراین، آن‌حضرت گناهى مرتکب نشد؛ چراکه به عقیده ما تمام پیامبران الهی معصوم‌اند.
 
پاسخ تفصیلی

سراسر آیه‌های مربوط به حضرت یوسف(ع) بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت او گواهی می‌دهد. قرآن، سرگذشت او را به عنوان نمونه پاکی و مظهر عفّت و عصمت بیان می‌کند. با این حال؛ پرسش‌هایی درباره عصمت یوسف(ع) مطرح می‌شود که در ذیل به بررسی و پاسخ آنها می‌پردازیم.

 

ادامه مطلب ...

شبهه128

پاسخ شما به کسانی که می‌گویند تا پیامبر و امام زمان خود و معجزه‌های او را نبینیم ایمان نمی‌آوریم، چیست؟
پرسش
سلام. بعضی‌ها می‌گویند ما تا پیامبر و امام زمانمان و معجزه‌های او را نبینیم ایمان نمی‌آوریم. جواب شما به این افراد چیست؟
پاسخ اجمالی
همان‌گونه که می‌دانید این افراد در همیشه تاریخ وجود داشته‌اند. این‌گونه افراد حتی پیامبران(ع) و معجزات آنان را دیده بودند، اما ایمان نمی‌آوردند و می‌گفتند ما تا خدا را به چشم نبینیم، به او ایمان نخواهیم آورد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً»؛[1] و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر این‌که خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم.
این آیه داستان بنى اسرائیل یادآور می‌شود، و نشان می‌دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه‌‌‏گیر بودند.
به نظر می‌رسد چنین منطقی، نیاز به پاسخ‌گویی ندارد. به اینان باید گفت؛ آیا اکسیژنی که ادامه زندگی ما کاملاً بدان وابسته است را می‌بینیم؟ پس باید آن را انکار کرده و به وجودش ایمان نیاوریم؟
البته ما باید سخن پیامبران را بشنویم، هدف و رسالت آنان را درک کنیم تا به آنان ایمان آوریم. این نیز در زمان ما با مطالعه قرآن که معجزه جاوید پیامبر اسلام است و با مطالعه و دقت در تاریخ زندگی آن‌حضرت و مکارم اخلاقی‌اش قابل درک و فهم است.
 

[1]. بقره، 55.
www.islamquest.net