ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : میخواهم خداوند را بهتر و بیشتر بشناسم تا دیگر شبههای برایم پیش نیاید؛ چه کنم؟ و اینکه چند کتاب در رابطه با همین موضوع خداشناسی، که متن ساده و همه فهمی داشته باشد، معرفی کنید
پاسخ : تفاوت "شبهه، شک، تردید" و "پرسش" با یکدیگر را بدانیم و دنبال این نباشیم که هیچ گاه هیچ سؤالی برای ما یپش نیاید، چرا که علم محدود نیست، پس تا انسان فکر میکند، با پرسش مواجه میگردد.
اگر دقت نمایید، پرسش اصلی شما «چه کنم؟» برای شناخت بیشتر میباشد، نه خود شناخت خداوند متعال؛ و البته این امر بسیار مهمی است. بدیهی است اگر قوانین شناخت را بشناسیم، خداوند سبحان را نیز بیشتر خواهیم شناخت. از اینرو، حتماً به چند نکتهای که ایفاد میگردد توجه نموده و همیشه در آن تفکر نمایید:
امیرالمؤمنین علیه السلام: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» (غررالحکم،ص 232 - مصباح الشریعه،ص 13 – و ...)
ترجمه: کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را میشناسد.
الف – گام نخست این است که ابزار شناخت خودتان و سنخ شناخت هر کدام را بشناسید. چنان که احساس را در پنج حس شناختهاید و باور نمودهاید که رنگ را با شنوایی، و اندازه را با چشایی نمیشود شناخت. پس ابتدا باید "عقل" و "قلب" و سنخ شناخت هر کدام را که ابزار اصلی شناخت میباشند را بشناسید.
ب – شما هیچ چیزی و هیچ کسی را نمیتوانید بشناسید، مگر آن که ابتدا او خودش را به شما شناسانده باشد. بنابراین، بیش از آن چه معرفی نموده نیز نمیتوانید بشناسید.
به عنوان مثال: آن مقدار از یک درخت، یک گُل، یک گیاه، یک حیوان و یک عنصر یا ماده را میتوانید بشناسید که خودش بروز و ظهور داده است. و البته هر که نزدیکتر شود، با معرفیهای بیشتری آشناتر میگردد. این قواعد در ماده و معنا ثابت میباشند.
پ – هیچ راهی برای شناخت، به جز توجه به "اسمها" یا همان "آیات و نشانهها" ندارید، و عقل از این نشانهها، پی به وجود میبرد.
به عنوان مثال در یک اتاق، بدون این که از پنجره به بیرون نگاه کنید، میگویید: روشنایی این اتاق، نشان از روز بودن دارد – روز بودن خود نشان و دلیلی برای وجود آفتاب است - و آفتاب نیز خود نشان از درخشش و پرتو افکنی خورشید دارد. یا با احساس بوی سوختگی (که فقط حسی است)، میگویید: غذایی در حال سوختن است – سوختن غذا نیز دلیل و نشان بر این است که در حرارت قرار گرفته است – و حرارت نشان از انرژی دارد که یا با برق، و یا نفت و یا گاز ایجاد شده است و ... .
ت – "عقل" نیز به نور "علم" میبیند، پس مطالعه لازم میآید. حال خواه با یک نگاه ساده، در ظواهر اسمها و نشانههای یک موجود یا شیءای مطالعه نمایید و خواه چون یک محقق و دانشمند، در آن تحقیق و کسب علم بیشتر نمایید.
بنابراین، خواندن کتاب طبیعت – کتاب خلقت – و کتاب وحی؛ نور علم را برای "عقل و شناخت" بیشتر و شدیدتر میکند.
ث – اما از "شناخت" به تنهایی کاری بر نمیآید، بلکه "باور و ایمان" پس از شناخت از یک سو و احساس نیاز به آن [که سبب پیدایش حبّ و بغض میشود] از سوی دیگر است که جهت میدهد.
ادامه مطلب ...
برخی که از روی تنبلی نماز نمیخوانند، به امید این که شاید حضرت توجهی کند و آنها واجبات را انجام دهند در مجالس عزاداری شرکت میکنند. آیا واقعاً مؤثر است؟
پاسخ : موضوع را از زوایای گوناگون باید مورد توجه قرار داد، از جمله:
الف – تمامی انبیا و اوصیای الهی برای این گسیل شدند که مردم با توجه به آنها و سپس فهم دعوتشان متوجه و متذکر "توحید و معاد" شوند و با نگاه بصیرانه به مخالفان و دشمنانشان، به اهداف پلید و اخلاق رذیلانهی آنها پیببرند، و در نتیجه با اطاعت و تبعیت از انبیا و اوصیای الهی، در صراط مستقیم قرار گیرند و به رشد، کمال، قرب و فلاح دنیوی و اخروی برسند.
بنابراین، اثر مثبت شرکت در مجالس عزاداری یا ...، در تذکر، بیداری، هوشیاری و هدایت، نه تنها عجیب و بعید نمیباشد، بلکه انتظاری جز این نمیرود و اساساً هدف از شرکت نیز باید همین "معرفت، محبت، مودت و قرب بیشتر به خداوند متعال" باشد.
ب – دعوت انبیا و اولیای الهی، به جز این نبوده و تمامی زحمات، مشقات، مصیبتها و زجرهایی که پیامبر اکرم و امامان صلوات الله علیهم اجمعین متحمل شدند، برای همین تذکر، توجه، بیداری، هوشیاری، بصیرت و هدایت مردمان بوده است. پس نه تنها تعجبی نیست اگر شرکت در مراسمهای مذهبی، سبب آگاهی، هوشیاری و هدایت گردد، بلکه انتظار این است که هر شرکت کنندهای، در هر سطحی که هست، بهرهی خود را ببرد و بیشتر رشد نماید.
ج – اما حتی حاضر شدن در مجلس و مقابل شخص شریف آنان نیز بدون توجه و گوش فرا دادن به دعوت و پیام آنها و سپس تأمل، تعقل، تفکر، تدبر و تلاش برای اصلاح خود، نه تنها هیچ اثر مثبتی ندارد، بلکه ممکن است آثار منفی نیز داشته باشد، یعنی شخص حاضر و شنونده، به کفر لجوجانه بیفتد و به غیر از انکار، دشمنی هم بنماید. لذا خداوند سبحان فرمود:
« وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ » (الأنفال، 21 و 22)
ترجمه: و مانند کسانى مباشید که گفتند شنیدیم در حالى که نمىشنیدند * قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى اند که نمىاندیشند.
نکتهی مهم:
●- تمامی اهل مدینه و مکه، که اهل نماز و حج بودند و بسیار هم امام حسین علیه السلام را دوست داشتند، پیام ایشان را شنیدند و محل نگذاشتند، به راه افتادن ایشان را دیدند و همراه و تابع نشدند. وگرنه ورود ایشان به کوفه، مانند "فتح مکه"، بدون خونریزی انجام میشد، یزید هم ساقط میگردید، نه این که اصلاً به کوفه نرسند و در کربلا، ترور و قتل عام شوند.
مگر تمامی مردان، در حادثه کربلا شهید نشدند؟ پس این مقاتل را از زبان چه کسانی نوشتند؟ ممکن است تعدادی افراد در جنگ شرکت نکرده باشند و فقط حادثه را نوشته باشند؟ و اینکه چگونه میتوان به راستی این مقاتل اعتماد کرد؟
پاسخ : خیر، تمامی مردان شهید نشدند.
تاریخنگاری و وقایع نگاری در تاریخ، نیز مانند سایر علوم، از قواعد و اصول علمی برخوردار میباشد، تا آنجا که امروزه به عنوان یک رشتهی دانشگاهی مستقل، تا سطح دکتری تدریس میگردد. بنابراین فرقی ندارد که تاریخ ایران باشد، یا تاریخ روم – تاریخ کوروش باشد یا تاریخ اسکندر – تاریخ سلسله مائوریا (هند – 250 سال پیش از میلاد باشد) باشد، یا تاریخ ساسانیان – تاریخ حضرت موسی علیه السلام و این قوم بنی اسرائیل باشد، یا تاریخ فرعون و قبطیان – غزواتی چون احد باشد، و یا کربلا و عاشورا و ... .
حال چظور شد که بخشهای تاریخی از دوران یا زندگی یونان باستان و شخصیتهایی چون افلاطون و ارسطو، به صورت قطعی و مستند بازگو میگردد، اما وقتی به تاریخ اسلام و به ویژه کربلا و عاشورا که بسیار نزدیکتر از تاریخ ایران و روم باستان است میرسد، یک شبههی «از کجا معلوم – چگونه میشود اعتماد کرد و ...»، به اذهان عمومی القا میگردد؟!
●- همیشه و در هر برهه و موردی، تاریخ نگاران و وقایع نگاران، به چند گروه اصلی تقسیم میگردند، مانند:
یک – اشخاصی که در صحنه حضور داشتند؛ که خود به دوست، دشمن، وسط و گذریها تقسیم میشوند.
دو – اشخاصی که بدون واسطه از شاهدین و حاضرین معتبر (از دوست و دشمن) نقل کردهاند؛
سه – اشخاصی که طی سالها و قرون، در چارچوب و اصول "علم تاریخ"، به جمعآوری مستندات تاریخی پرداختند. حال خواه "ویلی دورانت" و کتاب تاریخ تمدنش باشد و یا سید بن طاووس و کتاب لهوفش.
چهار – و البته "وحی الهی" که خداوند علیم، حکیم و شاهد، بازگو کنندهی آن است، و بالتبع اخبار برخوردران از علم لدنی (اهل عصمت، حجج الهی، اولیاء الله در هر عصری)، معتبرترین اقوال تاریخی به شمار میآیند؛ چنان که اگر هزاران قصه از اوضاع کفار زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، یا قوم بنی اسرائیل، یا قصه حضرت یوسف علیه السلام، بگویند، اهل کتاب، آن را با وحی و یا اقوال حجج الهی تطبیق میدهند.
نهضت امام حسین علیه السلام:
پرسش:چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم؟! وقتی گناه میکنیم ضررش به خودمان میرسد، مثلا موجب بیماری میشود یا دیگران از ما جدا میشوند و یا مانع رشد ما میشود، و به کسی هم ضررش نمیرسد (به جز بعضی از گناهان مانند ظلم که به دیگران ضرر میرسانیم) ولی در کل ضرش به ما میرسد. پس چرا باید عذاب ببینیم؟
پاسخ:بله ضررش به خودمان میرسد، اما چرا تفکیک کردیم که ضررش در دنیا به خودمان برسد، اما ضررش در آخرت به خودمان نرسد؟! مبنای عقلی این تفکیک چیست؟!
•- خودتان میفرمایید: "مانع از رشد ما میشود"، پس قهراً مانع از تقرب به خدا میگردد، سبب دور شدن از او میگردد و مقصد این دور شدن، جایگاه خوشایندی نیست و هر کس به این مقصد برسد، معذب خواهد شد.
•- عذاب گناه، از خود گناه جدا نیست. به همین دنیا نگاه کنید؛ چنین نیست که شما میوه یا زهری را بخورید، هیچ کدام اثر نداشته باشد، و پس مدتی دیگری بگوید: «بیا این ویتامینها مال تو که میوه خوردی، اما جگر تو را پاره پاره میکنم، چون زهر خوردی»! غیر بلکه اثر هر کدام در خودشان است.
•- آخرت هم همینطور است؛ فرمود: اینها که مال یتیم میخورند، یا ربا میخورند و ... آتش به درون خود میریزند. یعنی ذات این گناه آتش است و میسوزاند. نه این دیگری بگوید: چون ربا خوردی، حالا از جای دیگری به تو آتشی میرسانم که بسوزی!
•- در قرآن کریم فرمود: نه تنها جهنم از همین دنیا بر آنها (مجرمان) محاط است، بلکه اصلاً خودشان همان آتش جهنم هستند.
الف – پرسش «چرا باید به خاطر گناهانمان عذاب ببینیم»؟ درست مثل این است که پرسیده شود:
•- چرا باید حیات به مرگ ختم نشود؟
•- چرا باید آخرتی در کار باشد؟
•- چرا هر کی هرکی نیست و حساب و کتابی در کار هست؟
•- چرا هر کاری نتایج متناسب خود را دارد (نظام خلقت علیمانه و حکیمانه است)؟
•- چرا در آخر کار، عاقل و جاهل – عالم و نادان - مؤمن و کافر – متقی و فاسد – عادل و ظالم و ... مساوی نمیشوند؟
ب – بدیهی است که اگر پرسش حلاجی شود و در قالب پرسشهای زیر مطرح گردد، دیگر هیچ نیازی به پاسخ نمیماند و عقل خودش پاسخ میدهد؛ و البته در کلام وحی نیز به دفعات و از زوایای گوناگون مورد تعلیم و تذکر قرار گرفته است. از جمله آن که فرمود: من نه بازی میکنم و نه به بازی آفریدهام. بلک من "حق" هستم، آن چه میآفرینم نیز بر "حق" است، قول من، فعل من، دنیای من و آخرت من نیز بر "حق" میباشد.
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ» (الأنبیاء، 16)
ترجمه: ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست برای بازی نیافریدیم.