ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شهیدمحمدعلی رجایی
Muhammad Ali Rajaei
1312 تولد در قزوین
1319 ورود به دبستان
1327 اخذ مدرک ششم ابتدایی، کار در بازار قزوین
1328 عزیمت به تهران، شاگردی در بازار، دستفروشی در سبزه میدان
1330 استخدام در نیروی هوایی
1334 اخذ مدرک دیپلم، استعفا از نیروی هوایی، تدریس در شهرستان بیجار
1335 ورود به دانشسرای عالی تربیت معلم
1338 اخذ لیسانس ریاضی از دانشسرای عالی، تدریس در شهرستان خوانسار
1339 بازگشت به تهران، تدریس در مدرسهی کمال
1341 ازدواج با خانم عاتقه صدیقی (رجایی)
1342 دستگیری توسط ساواک، آزادی پس از 50 روز، تدریس در مدارس مختلف تهران
1346 همکاری با جمعیت هیئتهای مؤتلفه
1350 مسافرت به فرانسه، ترکیه و سوریه
1353 دستگیری توسط ساواک
1357 آزادی از زندان پس از چهار سال اسارت، پیوستن به صفوف مبارزان
1358 تصدی کفالت آموزش و پرورش و سپس وزارت آموزش و پرورش
1359 انتخاب به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران
1360 انتخاب شدن از سوی مردم ایران به عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران
8/6/1360 شهادت بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در ساختمان نخستوزیری کارگذاشته شده بود (به همراه حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر، نخست وزیر)
«چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که رجایی،همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.»
محمدعلی رجایی
من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانوادهای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشهور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.
من، طبق معمول به دبستان میرفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائیام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه «حاجبالدوله» چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزمآرا. روزی رزمآرا تصمیم گرفت که دستفروشهای سبزهمیدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام میکرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.
27 سال با آیت الله طالقانی
بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری میکردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که میگفتند:«همه کار و همه چیز تنها برای خدا» و «اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست» و بلاخره اینکه «احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود.»
بعد از 4سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچههایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمیخواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مسالهای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانیآباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و میتوانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر میکنم از هر کسی به ایشان نزدیکتر بودم.
50 روز در زندان
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.
سپس کمکم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عدهای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.
ستاد نماز جمعه
در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره میکردیم.
بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل میدهند آن موقع جزء سرشاخههای هیات موتلفه بودند که بندههم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کمکم برادران از زندان بیرون آمدند. کمکم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.
آقای فارسی رفت خارج؛ سریک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه, بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ماه همدیگر را آنجا دیدیم.
شکنجه در زندان
با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد, ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم . شهید رجایی چون رابطهای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت میکرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را میگذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا میزدند و هیچ مسالهای را هم عنوان نمیکردند و فقط اظهار میکردند که «حرف بزن» یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجههایم به حالت رکوع میبستند و اظهار میکردند که درجا بزنم و اینکه صلیب میکشیدند و میبستند و آویزان میکردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شبها کتک میخوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.
یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تاساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه میشوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه «یا منزل السکینه فی قلوب المومنین» را تکرار میکردم. وقتی شکنجه میشدم, مجبورم میکردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمتهایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی .... این قسمتهای دعا را تکرار میکردم.
اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر میبردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.
پس از آزادی از زندان
بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار میکردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهدهدار مسئولیتهایی بودم و به عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.
وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکیهای انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردندکه «به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید.» حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.
انتخاب به نخستوزیری
بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هممیهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخستوزیری رسیدم، نخستوزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب میگفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.
انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی میدانستم.
www.aviny.com
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی : خبر تسخیر سفارت آمریکا در تهران به دست گروهی از دانشجویان مسلمان که خود را پیرو خط امام خمینی(ره) میخواندند، به اندازه کافی خیره کننده بود که در عرض چند ساعت، از تیتر اول رسانههای جهان نیز عبور کرده و به سرمشقی برای مبارزان راه آزادی تبدیل شود. این حرکت، نه تنها رد پای امپریالیسم را در خاک ایران محو کرد، بلکه باعث "بیداری اسلامی" شده و جرقهای برای آغاز فعالیتهای آزادیخواهانه و ضدامپریالیستی در میان ملل مسلمان شد. همین امر نشان دهنده آن بود که ابعاد تسخیر لانه جاسوسی بسیار گستردهتر از آن است که تنها مرزهای ایران را در بر بگیرد.
*** اعتراف آمریکا به الگوگیری ملل مسلمان از ایران ***
این واقعیت که حرکت دانشجویان پیرو خط امام در تهران، همچون جرقهای بر انبار باروت آزادیخواهانه ملل ستمدیده بود، در سخنان "جودی پاول" کاملا هویداست؛ آنجا که وی در اتاق بحران آمریکاییها، تاکید میکند که مسئلهای که آمریکا با آن مواجه است نه آزادی گروگانها بلکه الگوگیری سایر کشورها از ایران است. پاول خطاب به "جیمی کارتر" و "همیلتون جردن" میگوید: «حتی اگر همین امروز گروگانها به خانه بیایند باز هم از مشکلات ما کاسته نخواهد شد.» [1]
خاطرات "جیمی کارتر" نیز بیانگر نگرانی وی از تاثیرپذیری مسلمانان از تسخیر سفارت آمریکا در ایران است؛ کارتر آشکارا اعتراف میکند که حرکت دانشجویان پیرو خط امام باعث خیزش مسلمانان شد؛ جایی که او در خاطرات روز 27 آبان 58 مینویسد: «سراسر منطقه خلیج فارس تحت تاثیر انقلاب ایران قرار گرفته بودند... گروهی از مردم پاکستان سفارت ما را در آنجا به آتش کشیدند که یک گروهبان آمریکایی در این حمله جانش را از دست داد.»[2]
*** تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، سرآغاز بیداری اسلامی ***
به دنبال تسخیر سفارت آمریکا در تهران، سیل پیامها و بیانیههای ارسالی از مراکز و سازمانهای اسلامی خطاب به رهبر و ملت ایران، نشان میداد که حرکت دانشجویان پیرو خط امام تا چه اندازه در بیداری جامعه مسلمان موثر بوده است.
از این میان، میتوان به پیغامهای 16 سازمان آزادیبخش معتبر جهان اسلام اشاره کرد که ضمن تائید حرکت دانشجویان پیرو خط امام، پشتیبانی خود را از انقلاب اسلامی اعلام کرده بودند. برخی از این سازمانها عبارت بودند از: اتحادیه عمومی قضات فلسطین، سازمان "امل" لبنان، اتحادیه دانشجویان فلسطینی، انجمن جوانان دموکراتیک لبنان، اتحادیه ملی دانشجویان لیبی، حزب ترقیخواه مصر، جبهه آزادی بخش ملی الجزایر، اتحادیه ملی دانشجویان سوریه و انجمن جوانان دموکراتیک یمن.[4]
یکی از سریعترین بیانیهها در روز 14 آبانماه از سوی انجمن دانشجویان مسلمان پاکستان صادر شد؛ آنان با اعلام همبستگی با انقلاب اسلامی ایران، به آمریکا هشدار دادند «تا دست از اعمال پلید و عوام فریب خود بردارد.» به دنبال آن، دانشجویان مسلمان کشورهای اسلامی و عرب مقیم شوروی، در پیامی به ملت ایران اعلام کردند که «تمامی ملت مسلمان که با امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع مبارزه میکنند، برای رسیدن به اهداف مقدس انقلاب اسلامی ایران، با دل و جان با شما همراه و همگام هستند.»
این پایان کار نبود؛ بلکه پیامدهای حرکت دانشجویان پیرو خط امام، حتی مرزهای آفریقای جنوبی را نیز در نوردید و به مبارزات کنگره ملی آفریقای جنوبی بر ضد نظام "آپارتاید" و تبعیض نژادی روح تازهای بخشید؛ چنانچه سران این کنگره، در پیام پشتیبانی خود از ایران اعلام کردند: «ما از مردم پیشرو، دموکراتیک و ضدامپریالیست سراسر جهان میخواهیم، هوشیاری به خرج داده و برای خنثی کردن برنامههای امپریالیسم بینالمللی، تحت نظارت امپریالیسم آمریکا، که در صدد توطئهچینی برای وارونه جلوه دادن دستاوردهای انقلاب ایران است، با همبستگی اقدام کنند.»[5]
*** الگوگیری ملل ستمدیده از اقدام دانشجویان پیرو خط امام ***
با دامنهدارتر شدن امواج تسخیر سفارت آمریکا در تهران، برخی از کشورها نیز اقدام دانشجویان پیرو خط امام را سرمشق قرار داده و به صف مبارزه با امپریالیسم پیوستند؛ گروهی از آنان در مقابل سفارتهای آمریکا دست به برپایی تظاهرات زدند و گروهی دیگر پا را فراتر گذاشته و همچون دانشجویان ایرانی، سفارت این کشور را تسخیر کردند.
عملیات پنجه عقاب : Eagle claw operation
«مایلزکاپلند» یکی از مأموران سابق سرویس اطلاعاتی آمریکا و از دستاندرکاران کودتای 28 مرداد 1332 در ایران معتقد است:«هدف از تهاجم طبس تنها آزادی گروگانها نبود بلکه کودتا برای سرنگونی رژیم ایران هدف اصلی این عملیات بوده است.»
به گزارش سرویس «فرهنگحماسه» ایسنا،ماجرای حمله آمریکا به طبس در حقیقت از روز 13 آبان 1358، (4 نوامبر 1979) آغاز شد؛ زمانی که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و 53 آمریکایی را به گروگان گرفتند. با توجه به اینکه دولت کارتر نتوانست از راه دیپلماتیک گروگانهای آمریکایی را آزاد کند، یگان ویژه «دلتا فورس» از نیروهای مسلح آمریکا،مأموریت پیدا کردند تا گروگانهای آمریکایی را در یک عملیات کماندویی آزاد کنند و به آمریکا باز گردانند.
برای اجرای عملیات «پنجه عقاب» یک ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران،90 نفر از کماندوهای آمریکایی موسوم به «دلتا» به فرماندهی سرهنگ «چارلی بکویث» و سرگرد «میدوز» به ایالت «آریزونا»ی آمریکا که تقریبا شرایط کویری ایران را داشت اعزام شدند تا آخرین مراحل تمرینی و آموزشی تحت شرایط مشابه را بگذارنند.از سوی دیگر گروه سرّی ویژهای نیز برای پشتیبانی و تدارک وسایل تکمیلی طرح عملیات،مخفیانه وارد ایران شده و با گروهکهای ضدانقلاب تماسهایی را برقرار کردند.
کماندوهای آموزش دیده آمریکا در اواخر آذرماه سال 1358 عازم کشور مصر شده و در پایگاهی نزدیک قاهره مستقر شدند. فرمان اجرای این عملیات از سوی کارتر،رئیس جمهور وقت آمریکا با اعلام کلمه رمز«بروید» صادر و در غروب روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت 1358 این عملیات آغاز شد.
برای اجرای این عملیات، 6 فروند هواپیمای «سی – 130 و «90 کماندو»ی آموزش دیده آمریکا موسوم به نیروی «دلتا»، از قاهره به ناو هواپیمابر آمریکایی در دریای عمان منتقل شدند.
به این ترتیب نیروهای آمریکایی از خلیج فارس عازم طبس شدند اما این نیروها پس از استقرار در صحرای طبس و پیش از حرکت به سوی تهران در پنجم اردیبهشت،دچار حادثه طوفان شن شده و از ادامه مأموریت باز ماندند.البته در همین راستا «مایلزکاپلند» یکی از مأموران سابق سرویس اطلاعاتی آمریکا و از دستاندرکاران کودتای 28 مرداد 1332 در ایران معتقد است:«هدف از تهاجم طبس تنها آزادی گروگانها نبود بلکه کودتا برای سرنگونی رژیم ایران هدف اصلی این عملیات بوده است.»
حضرت امام خمینی (ره) در همان ایام طی پیام مهمی که در خصوص حمله آشکار نظامی آمریکا صادر کردند به این نکته ظریف چنین اشاره کردند:«نباید بیدار شوند، آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده اند؟ نباید بیدار شوند؟چه کسی این هلیکوپتر آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند. شنها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد؛ این باد مأمور خداست. این شنها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»
بنیصدرخائن نیز در مصاحبه تلویزیونی روز پنجشنبه بیستو ششم اردیبهشتماه سال 1359 بسیار عادی با این فاجعه برخورد کرد و با رد وجود هرگونه توطئه، پس از بیست روز تنها به این جمله اکتفا کردکه «مسأله در حال پیگیری است.»
پس از بمباران هلیکوپترهای آمریکاییها، بنیصدر علت این اقدام را از بین بردن فرصت دوباره، برای استفاده آمریکاییها از این هلیکوپترها اعلام کرد. این در حالی است که اگر چنین احتمالی وجود داشت، باز کردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود که آنها را از کار بیندازد.علاوه بر این اضافه شدن پنج فروند از مدرنترین هلیکوپترهای جهان به نیروی هوایی ایران میتوانست غنیمت جنگی بسیار خوبی باشد که با این اقدام خائنانه بنیصدر تحقق نیافت.
www.isna.ir
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج دانشجویی؛ با پیروزی انقلاب مردم ایران و سقط رژیم شاهنشاهی در ایران کشور آمریکا به رفتار خصمانه خود علیه ملت ایران ادامه داد و محمدرضا شاه که از کشور گریخته بود به آمریکا برد.
مجموعه کلیپ شماره یک
1.بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب پیرامون چرایی دشمنی ایالات متحده با انقلاب اسلامی