ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : چرا خداوند متعال، خودش راه کمال را به ما نشان نداد و از انسان (پیامبر) استفاده کرد مگر نمیتوانست؟
پاسخ : آیا هیچ میپرسیم: در هدایت تکوینی، چرا برای نور و انرژی، خورشید را آفرید، و برای تأمین آب، ابر را آفرید و باران را نازل نمود، و یا برای تأمین مایحتاج حیات، گیاهان و حیوانات را خلق نمود و این نیازها را مستقیم برطرف ننمود؟! چرا برای زاد و ولد، مرد، زن (نر و ماده) و نطفه آفرید و مستقیم خلق ننمود؟! اگر چه هر چه هست را خودش مستقیم خلق کرده است.
اگر دقت کنیم، پرسش از این که چرا خداوند فلان کار را مستقیم انجام نداد، به این معناست که چرا به جز "خداوند متعال و من"، موجودات دیگری هم هستند و هر کدام در چرخهی حیات، جایگاه، نقش، اثر و تکلیفی دارند؟!
تعمق، مطالعه و پرسش در مورد فعل خداوند سبحان بسیار خوب و لازم است، چرا که موجب شناخت بیشتر فاعل میگردد، اما مطالعه و پرسش نیز باید بر اساس اصول درست و در چارچوب منطقی باشد. به عنوان مثال:
●- آیا یقین داریم که خداوند خودش راه کمال را به نشان نداده است؟
●- مگر فعل خداوند و آن چه که انجام میدهد، به خاطر ناتوانی از انجام کاری دیگر است؟
●- آیا آن چه به ذهن مخلوق ناقص خدا رسیده، برتر از علم و حکمت الهی است که میپرسد: «چرا به جای آن کار، این کار را نکرد، مگر نمیتوانست؟»
قضاوتهای نادرست:
اگر دقت شود، طرح اینگونهی پرسش، مبتنی بر چندین قضاوت نادرست است، که عبارتند از:
یک – علم و فعل خداوند متعال [العیاذ بالله] برتر و احسن نبوده است؛
دو – علم و حکمت بشر، بیشتر از خالقش میباشد؛
سه – فعل خدا [العیاذ بالله] به خاطر ناتوانی از انجام فعل دیگری بودی است!
در این نوع نگاه به افعال الهی، بشر ابتدا گمان میکند که رأی و نظرش درست است، علمش کامل است، و آن چه به ذهن بشر رسیده "احسن" است! سپس میپرسد: «چرا خدا چنین نکرد، مگر نمیتوانست؟!» در واقع ابتدا علم خداوند سبحان را باور ننموده و سپس در مورد قدرتش تردید نموده است!
بشر با این عقل ناقص و علم اندک، در مورد فعل خدا و نظر خودش، قیاس و قضاوتی انجام داده و به این نتیجه رسیده که نظر خودش بهتر است، و حال میپرسد: «پس چرا او چنین نکرد، [العیاذ بالله] علمش را نداشت و یا توانش را نداشت»؟!
* – بدیهی است که "فعل خدا"، مبتنی بر علم، حکمت، مشیّت، اراده، قدر (اندازه گذاریها) و قضای خودش میباشد و نه رأی و نظر مخلوقات و بندگانش؛ اگر چه از علیم، حکیم و قادر نیز به جز این انتظار نمیرود. او "أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ" است، پس کاملترین و بهترین طرق هدایت تکوینی و تشریعی را نیز خودش میداند و وضع نموده است.
«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (غافر، 64)
ترجمه: خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفی (بالای سرتان)؛ و شما را صورتگری کرد، و صورتتان را نیکو آفرید؛ و از چیزهایی پاکیزه به شما روزی داد؛ این است خداوند پروردگار شما! جاوید و پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است!
پرسش :یکی از اساتید ما گفت: ادیان دارای پارادوکسهای فراوان هستند. برای مثال شما رو به تفکر دعوت میکنند ولی در عین حال از شما میخواد به همون نتیجهای برسید که مطلوب خودش هست. و اگر نتیجه تفکر شما خلاف قوانین حکومت دینی بود، مجازات هم میشود. مثلا طرز پوشش و یا کارهای دیگه که خلاف دین تلقی میشه ولی حاصل تفکر شما بوده. آیا این حرفا درسته؟
پاسخ : نمیدانیم رشتهی تحصیلی ایشان چیست و در چه رشتهای و چگونه استاد نیز شدهاند؟! اما همین نحوهی ادعا و نیز استدلالی که برای اثبات آن (با مَثل) میآورد، خود گواه آشکاری است که "عقل" چیزیست و "علم" چیز دیگری. چه بسا سیاری در رشتهای و یا حتی در علوم گوناگونی دانشمند باشند، اما از عقل و خرد ضعیفی برخوردار باشند! و چه بسا بسیاری مدرک تحصیلی نداشته باشند، اما انسانهای عاقلی باشند.
بیتردید هوای نفس نیز بر عقل پرده میاندازد و نه بر علم؛ عقل را محجوب و مدفون مینماید، نه علم را. حال خواه علم شیمی و فیزیک داشته باشد، یا فلسفه و تفسیر و ... .
الف – وقتی این جناب استاد میگوید: «ادیان»؛ از کدام دین حرف میزند؟ از اسلام، مسیحیت و سایر ادیان الهی، یا ...؟! شاید هنوز نمیداند که هر نوع جهانبینی و ایدئولوژیِ مبتنی بر آن نیز نوعی دین است، لذا تمامی "ایسم"ها، از بودیسم قدیمی گرفته تا ایسمهای نوین، هر کدام نوعی دین هستند و در این عالم، هیچ کسی بیدین نیست، حتی خودش.
ب – و اما "تفکر" یعنی چه؟
"فکر"، کار ذهن، روی معلومات است، برای کشف مجهولات و معلوم کردن آنها، پس کسی که در موضوعی علم ندارد، نمیتواند در آن بیندیشد؛ لذا هر چه بگوید، بیفکر به زبان آورده است!
دقت شود که نام هر تخیل و توهمی را نمیشود "تفکر" گذاشت! مانند تفکر برای حل قضایای ریاضی میماند که یک یا چند معلوم دارید، متقابلاً یک یا چند مجهول نیز دارید، سپس ذهن روی معلومات کار (فکر) میکند، تا مجهول نیز برایش معلوم گردد.
یا در علوم معرفتی، عقل که با نور علم میبیند، حکم میکند که هیچ چیزی خود به خود پدید نمیآید، هیچ علمی خود به خود بر یک ساختار حاکم نمیگردد، هیچ نظمی خود به خود و بیهدف و غایت بین اعضا یا اجزای یک مجموعه جاری نمیگردد، هیچ حرکتی بدون محرک نیست، دور و تسلسل باطل است، وجود تناقض در یک شیء محال است ...؛ و سپس به خلقت و نظام علیمانه و حکیمانهی حاکم بر آن، نگاه میکند و به دنبال شناخت خالقش میرود.
ج – کدام دینی دعوت به عقلانیت و تفکر میکند؟
کدام دین الهی و یا مکتب بشری، به عقلانیت پایبند است و همگان را دعوت به "تعقل و تفکر" مینماید؟!
●- در مسیحیت، هر چه در کتاب مقدس آمده است، هر چند با حکم عقل منافات
داشته باشد را باید قبول نمود! در مسیحیت ایمان مقدم بر عقل است! ﭘﻮﻟﺲ در رﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮد ﺑﻪ ﻗﺮﻧﺘﯿﺎن ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: «ﭼﻮن ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ، ﺟﮫﺎن از ﺣﮑﻤﺖ ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ رﺿﺎﯾﺖ داد ﮐﻪ ﺑﻪ وسیلهی جهالت ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻣﺎ، ﻣﺆﻣﻨﺎن را ﻧﺠﺎت دھﺪ...؛ زﯾﺮا جهالت ﺧﺪاوﻧﺪ از ﺣﮑﻤﺖ اﻧﺴﺎن ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪﺗﺮ اﺳﺖ. (رﺳﺎﻟﻪ ﭘﻮﻟﺲ ﺑﻪ ﻗﺮﻧﺘﯿﺎن، ﺑﺎب اول: 21-25)
آگوستین در توجیه تناقضات کتاب مقدس با عقل، میگوید: «فهم پاداش ایمان است، لذا در پى آن نباش که بفهمى تا ایمان آورى؛ بلکه ایمان بیاور تا بفهمى» (فلسفه روشنگرى، ص 17).
ادامه مطلب ...
پرسش : هدف از گرفتن وضو طهارت است؛ پس در حالی که میتوانیم با حمام کردن هم پاک شویم چه دلیلی دارد که حتما وضو بگیریم؟
برای هر یک از احکام الهی میتوان چنین مابهازهایی جهت جایگزینی تعریف نمود. پس به چند نکتهی بسیار مهم دقت نمایید:
یک – برخی از جانب خود، هدف و حکمتی برای حکم خداوند سبحان تعیین و تعریف میکنند و سپس بر مبنای آن چه خود معین نمودهاند، حُکم خدا را به چالش میکشند! ذهن مخدوش میشود، قلب مردد میگردد، شیاطین جنّ و انس نیز از همین راه وارد شده و سریعاً مابهازا و جایگزین معرفی میکنند! مثل همین سؤال که ابتدا یک حکم قطعی داده میشود که «هدف از وضو طهارت است»، بعد طهارت به مثابهی تمیزی لحاظ میشود و سپس چراها برای جایگزینی آغاز میگردد!
دو - چه کسی گفته که هدف از وضو (تمیز شدن) است، مگر آن کارگری که فقط محل وضو را تمیز کرده و سپس وضو میسازد، کاملاً تمیز شده است؟!
هدف از وضو، نماز، روزه، حج، جهاد و سایر عبادات و احکام، چیزی جز عبادت خداوند متعال جهت قرب به او نیست، چنان که برای همه کار نیت «قربة الی الله» میشود؛ و البته که عبادت خداوند متعال، مستلزم اطاعت از اوست. نه این که آدمی از سوی خود، "این به جای آن" تعریف و وضع نماید. هر کاری به جز آن چه او فرموده، "عبادت هوای نفس خود" است.
سه – این هدفگذاریها و حکمتسازیهای شخصی [من درآوردی]، برای اوامر و نواهی الهی، سبب میشود که از سوی یک هدفی برای نماز تعریف کنند و بعد بگویند: «مگر هدف راز و نیاز نیست، پس من به نوع دیگری این کار را میکنم»! لذا شاهدید که مکرر و مستمر در فضای مجازی تبلیغ و القا میشود که «اگر هدف فلان است، پس این کار را بکنیم، بهتر از آن کاری است که به آن امر و توصیه شده است»؛ حتی میگویند: چرا اقامه نماز نماییم؟ - چرا به حج رویم؟ - چرا روزه بگیریم ...؟ به جایش این کار یا آن کار را بکنیم بهتر است»! سپس از واجبات گذشته و به مستحبات میرسند که چرا زیارت برویم؟ چرا عزاداری کنیم؟ چرا چنین و چنان کنیم؟! و قابل توجه آن که همیشه یک جایگزین نیز معرفی میکنند «به جای این کار، آن کار را بکنیم»؛ خب این همان «دینسازی» است! در واقع میگویند: «چرا اسلام و تسلیم امر حق بودن؟! ما خودمان تعیین میکنیم که چه کاری بهتر است»! و این عبادت خود است که جز تکبر و شرک، حاصلی ندارد.
مثال: امیرالمؤمنین، سیدة النساء و دیگر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند که از حکمتهای سجده برای خدا، شکسته شدن و از بین رفتن تکبر است. ابلیس لعین نیز فقط به خاطر تکبرش سجده ننمود و پس از آن مقام قرب، چنین مورد غضب الهی قرار گرفت و هلاک شد.
حال، یک گروه آمدند و حکمتهای "طبیعی = مادی" تعریف کردند، بحث از چاکراهها و ارتباطش با زمین و تبادل انرژی مثبت و منفی را مطرح کردند و خود و دیگران را فریب داده و منحرف نمودند!
چهار – فرق است میان "طهارت" با "تمیزی"؛ چنان که فرق است میان وضو با شستشوی دست و صورت – غسل با حمام نمودن - نماز با هر راز و نیاز دیگری – روزه در ماه مبارک رمضان، با هر زمان دیگری و یا هر نوع رژیم غذایی دیگری!
آب روان در جویها، یا آب کُر در یک ظرف، اگر رنگ و بویش متغیر نشده باشد، هم پاک است و هم پاک کننده، اما لزوماً تمیز نیستند و چه بسا حاوی انواع میکروبها نیز باشد و قابل آشامیدن نباشند. خاک، طاهر است، پاک و پاک کننده است، اما الزاماً تمیز نیست؛ و با همین خاک، میتوان تیمم بدل از وضو یا غسل را نیز انجام داد. الکل طبیعی، تمامی میکروبها را میزداید، اما خودش نجس است (طاهر و مطهر = پاک و پاک کننده نیست).
بنابراین، وقتی میفرماید: با آب پاک، چنان که امر نمودهام "وضو" بسازید، یعنی همین کار را انجام دهید که مصداق "عبادت و اطاعت من باشد"؛ و البته هیچ حکم خدا، بدون حکمت نیست و حکمتهایش مترتب بر بندهی خالص و فرمانبردارش میگردد. چنان که فرمودهاند: از جمله حکمتهای وضو، دور کردن انواع و اقسام شیاطین جنّ و انس و مصون نگه داشتن از وسوسههاست؛ لذا به دائم الوضو بودن توصیه شده است. آیا شستشو و حمام نیز چنین اثری دارد؟!
پنج – اگر چه اوامر و نواهی خداوند متعال، همه از علم و حکمت اوست و هر کدام از احکامش، نه تنها یک حکمت، بلکه صدها و هزاران حکمت دارد که برخی بیان شده و برخی دیگر بر اساس همان کلیدها، کشف (علمی) شده است؛ اما حکمت اصلی که مابقی نیز در طول آن مؤثر و محقق میگردد، همان عبادت و اطاعت خالصانه است، نه انجام حکم برای حکمتش!
« وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ » (البینة، 5)
ترجمه: و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!
www.x-shobhe.com
از طرفی گفته میشه که نماز اول و آخر دین هستش، اگر نماز نباشه حساب و کتابی هم نمیشه. از طرفی در حدود 600 صفحه از قرآن حرفی از نماز زده نشده است؟!
به هیچ وجه نباید اهمیت یا جایگاه یک موضوع را با تعداد تکرار کلمات، یا تعداد صفحاتی که در یک کتاب به آن اشاره شده، فهمید و سنجید. اسم "محمد صلوات الله علیه و آله" فقط چهار بار در قرآن کریم تکرار شده است – اسم "موسی علیه السلام" 136 بار – فرعون 68 بار – "الشیطان"، 63 بار – "الظالمین" 70 بار و ...؛ حال آیا میشود بر اساس رقم تکرار این اسمها، هیچ شناختی به دست آورد و یا به اهمیت آنها پیبرد؟!
در مذمت "غیبت"، در یک آیه فرمود که از خوردن گوشت برادر مرده بدتر است. آیا میتوان گفت: چون یکبار آمده، نه غیبت گناه کبیره است و نه خوردن گوشت جسد برادر، ناخوشایند میباشد؟!
الف – هیچگاه در مطالعات و باورها، به منبع "گفته شده یا میشود"، استناد نفرمایید، چون ناموثقترین منبع مطالعاتی همین میباشد؛ مگر میشود برای آیات الهی، اصول و فروع اسلام و معارف آنها، "گفته میشود" را منبع قرار داد و بر اساس آن باور نمود و یا ننمود؟!
ب – هیچ کجا نیامده که "اول و آخر دین، نماز است"؛ بلکه فرمودهاند: «نماز ستون دین است».
اول دین، معرفت (شناخت)، محبت و ایمان به الله جلّ جلاله میباشد؛ و آخر دین نیز شناخت و ایمان بازگشت به سوی او "معاد" میباشد؛ پس اول و آخر خود اوست. « هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ » - « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ».
ج – کسی که هم او را شناخت و هم به آن شناختش ایمان آورد، فهم میکند که چون اول و آخر اوست، پس نباید إله دیگری را بندگی نماید و بالتبع حُکم، حُکم اوست:
« وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (القصص، 79)
ترجمه: و اوست خدا[یى که] جز او معبودى نیست. در این [سراى] نخستین و در آخرت، ستایش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانیده مىشوید.
نماز:
نماز، نه تنها اول و آخر دین نیست، بلکه از "فروع دین" میباشد، اگر چه نقش آن، مانند ستون خیمه است که اگر نباشد خیمه برپا نمیگردد و اگر باشد، اما کشیده شود، خیمه فرو میریزد و یا اگر باشد، اما بنیانیش یا خودش سست باشد، ویران میگردد، اگر چه سایر اجزایش بسیار محکم، زیبا، بزرگ و ... باشد.
نماز (صلاة)، از احکامی است که از سوی خداوند متعال، توسط تمامی انبیایش، به تمامی بندگانش امر شده است و این خود بیانگر اهمیت نقش آن، در اتصال عبد با معبود میباشد.
اما با تمامی اوصاف و آثاری دارد، از احکام و فروع دین است و اول و آخر و اصول دین نمیباشد.
د – نفرمودهاند: «اگر نماز نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»! در کدام آیه یا حدیثی چنین آمده است؟ آیا این همه کافر، مشرک، منافق، ظالم و فاسق که اصلاً به دین خدا نگرویدند، چه رسد به این که اقامه نماز نمایند، حساب و کتابی ندارند؟!
بلکه فرمودهاند: "در عرصهی عمل، اصل نماز است و اگر نماز نباشد و یا مقبول نباشد، سایر اعمال خوب فایدهای برای رستگاریاش نخواهد داشت"، چرا که اساساً برای بینماز یا کسی که آن را سبک بشمارد، "وصلی" با رحمت الهی صورت نپذیرفته است که مشمول آن گردد.
●- ممکن است گفته شود: «حالا به جملهبندی کاری نداشته باشید، مقصود همین بود»، بله، ولی دقت نماییم که وقتی منبع دین شناسی "گفته شده، گفته میشه، میگویند" باشد، تمامی این کلمات و جملهها نیز مبدل و جابجا شده و معنا، مفهوم، و مقصود اصلی را از جایگاهش منحرف میسازند؛ همان که فرمود: « یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ – کلمه را از جایگاه و مواضعش منحرف میسازند / النساء، 46» ، و انسان از طریق همین کلمات و جملات، مفاهیم و مقاصد را درک میکند و سپس میپذیرد و یا نمیپذیرد.
پس چنین نیست که میگویند: « اگر نمازی نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»!
نکات:
یک – نماز خواندنی نیست، بلکه اقامه نمودنی است، پس برخی نماز میخوانند، اما آن را اقامه (برپا) نمیدارند؛ چنان که شاهدیم بسیاری نماز خواندند و امام کشتند – نماز میخوانند و مسلمانان را قتل عام میکنند - بسیاری قرآن کریم و نماز میخوانند، اما نه تنها هیچ "اتصالی" برایشان رخ نمیدهد، بلکه به جدایی دورتری نیز دچار میگردند – و بسیاری دیگر نماز میخوانند، ولی این نماز خواندنشان، نه تنها آنها را رشد نمیدهد و مقرب نمیسازد، بلکه حتی از تکرار و استمرار "فحشا و منکر" نیز بازشان نمیدارد، در حالی که فرمود: « نماز، از کار زشت و ناپسند باز مىدارد ».
دو – نماز (صلاة)، ستون دین و طبق حدیث، صورت و شناسنامهی مسلمان و مؤمن (دیندار) میباشد، اما هدف نیست که اول و آخر دین قلمداد گردد؛ بلکه "مبدأ و هدف"، همان "معبود" است؛ اصل "یاد خدا بودن (ذکر) است"، اصل "وصل شدن ذهن، فکر، عقل، قلب و عمل"، به رحمت بیکران الهی است؛ پس او "نماز" را وسیلهی این اتصال مقرر نمود.
امر (حُکم)، اثر و هدف (حکمت) در یک آیه:
« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » (العنکبوت، 45)
ترجمه: آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمیدارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند میداند شما چه سازید!
* - در این آیه، به جای واژه عمل، که کلی است، واژهی "صُنع" آورده شده است، به معنانی صنعت و ساختن؛ چرا که انسان با رویکرد به برپا داشتن نماز، و یا ترک و یا سبک شمردن آن، خودش، اطرافیان، جامعه و دنیا و آخرت خود و آنها را میسازد.
بنابراین:
1- هدف؛ یاد خداوند متعال و اتصال تمام وجود به رحمت او میباشد، که سبب رشد، کمال و تقرب میگردد. (وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ)
2- اصلیترین، والاترین و کاملترین طریق این یاد (ذکر) و وصل، تلاوت قرآن کریم و اقامه نماز (صلاة) میباشد. (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ)
3 – اثر نماز و این وصل با عظمت، دور شدن از پلیدیها و گناهان میباشد که تا محقق نگردد، از رشد، کمال، قرب و اتصال به رحمت بیکران الهی نیز خبری نیست.
لذا فرمودهاند: اگر نماز مقبول در کارنامهی عمل نباشد، سایر عبادات و اعمال خوب نیز حبط شده هستند؛ چنان که فرمود: «جایگاه نماز، به منزلهی سر است به بدن»؛ پس اگر سر جدا شود، بدن رشید و زیبا نیز جز جسدی متعفن نخواهد بود.
www.x-shobhe.com
پرسش : در روایات داریم که 14معصوم سلام الله علیهم اجمعین، برای قبر و قیامت خود گریه میکردند و به خداوند عارض میشدند: «خدایا به حقارت ما رحم کن». حالا این سوال پیش میآید: انان که این طوری در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ میدانستند و از ترس قبر و برزخ بیهوش میشدند، چگونه میتوانند در برزخ و قیامت به داد شیعیان خود برسند؟
نه متکبر اذن شفاعت مییابد و نه شفاعت شافعان، شامل هیچ متکبری میگردد.
اگر چه به حسب ظاهر فقط یک سؤال طرح شده است، اما در متن به چند نکته اشاره شده و البته شامل القای مطالب نادرست، ولی قطعی فرض شده نیز میباشد، اگر چه از روی سهو باشد. مانند: « در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ میدانستند »! اگر چه منظور شما روشن است، اما در یک بحث علمی، باید کلمات و جملات که هر کدام بار مفاهیم معین و معلومی را حمل میکنند، درست و به جا به کار گرفته شوند.
«خود را در مقابل حق تعالی هیچ دیدن و دانستن»، بسیار متفاوت است با «خود را پوچ دیدن و دانستن»!
خود را پوچ دیدن:
دقت نماییم که حتی یک انسان معمولی و عاقل نیز خود را "پوچ" نمیبیند و نمیشناسد، چه رسد به یک انسان مؤمن که میداند او خلق خداوند علیم و حکیم است و او نیز کار پوچ و عبث نمیکند؛چه رسد به معصوم علیه السلام، که خود مظهر اتمّ اسمای الهی و حجتالله میباشد.
« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (المؤمنون، 115، 116)
ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمىشوید * پس والاست خدای فرمانرواى برحق؛ خدایى (إلهی که قابل پرستش باشد) جز او نیست، [اوست] پروردگار عرش گرانمایه.
خود را هیچ دیدن:
کسی میتواند در برابر خداوند متعال، خودش را هیچ نبیند که از خود چیزی در "وجود و ..." داشته باشد و مالک چیزی باشد. اما کسی که میداند خودش و همگان مخلوق هستند، پس همگان (در اصل وجود خویش) فقیر و نیازمند هستند، چه رسد به سایر نیازهایشان، و فقط او "غنی" است، خود را در مقابل او "هیچ" میبیند.
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم! شما (همگی) به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز ستوده است.
پرسش : وقتی جامعهﺍﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻏﻢ ﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﺀﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﻭ دستی ﮐﻪ ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ میشوﺩ . ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾد: «ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺴﺖ. ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ».
پاسخ: صرف نظر از شعارهای هدفدار، اگر بخواهیم منطقی بررسی نماییم، هیچ کدام از این حرفها خطای محض نیست، هم چنان که هیچ کدام مطلق نیست، مضافاً بر این که هیچ کدام جدید نیست.
برای جوامع عقبافتادهی فرهنگی، ملتهای به استثمار کشیده شده و مردمان ساده و بیبصیرت، همه چیز "خارجی"اش خوب است، حال خواه شورت و پیراهن زیر باشد، خواه یک نظریه فلسفی، جامعه شناختی یا ... . لذا همان گونه که اگر یک پیراهن، با پارچه و دوخت عالی را به نام ایرانی به آنها دهند، دهن کج میکنند، اما به نام خارجی دهند، چند برابر قیمت میخرند؛ وقتی به آنان گفته شود که در قرآن و حدیث فلان مطلب آمده، اگر با دهن کجی نگاه نکنند، دست کم با دیدهی تردید مینگرند؛ اما اگر همان مطلب را به اسم یک خارجی به آنها دهند، با چشمان گرد شده، گوشهای تیز شده، تفاخر در تکرار آن و ... برخورد میکنند.
الف – خداوند علیم و حکیم که خالق عالم هستی و انسانهاست، در قرآن کریم، این حالات گوناگون انسان را بیان و تشریح نموده است.
*- از یک سو فرموده که به طور کلی:
« إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا - حقّا که انسان به غایت حریص و کم طاقت آفریده شده»
« إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا - چون او را ضرر و آسیب رسد سخت بىتابىکننده است»
« وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا - و چون خیرى بدو رسد سخت بخیل و نابخشنده است»
« إِلَّا الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ... – به غیر از نمازگذاران * همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مىکنند.» (المعارج، 19 تا 23)
*- از سوی دیگر میفرماید که انسان هر گاه خود را بینیاز ببیند، طغیان میکند (نه این که بینیاز شود، چون هیچ کس بینیاز نمیشود]، چه که رفاه زدگی و احساس غنا، سبب میشود تا دین و ایمان رخت بربندد – پس سخن راسل کشف جدیدی نیست:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» حقّاً که انسان سرکشى مىکند * همین که خود را بىنیاز پندارد (ببیند). (العلق، 6 و 7)
*- و از سوی دیگر به نقطهی مقابلش نیز تصریح شده که "فقر، ایمان را میزداید".
ب – از مجموع این آیات و روایات فهمیده میشود که چون انسان ذاتاً فقیر، کم ظرفیت و بیجنبه است، در مواجه با حالات گوناگون، متزلزل میگردد؛ حال خواه فقر باشد یا ثروت. منتهی تأکید شده که « إِلَّا الْمُصَلِّینَ »، یعنی به غیر آنان که به خدای غنی و قیوم "وصل" شدهاند، و البته «صلوة = نماز»، همان وصل است.
*- پس این که اگر مردم رفاهزده شوند، دین و ایمانشان به باد میرود، سخن ناصوابی نیست، اگر چه مطلق نیز نمیباشد؛ برخی با ثروت در ایمان قویتر میشوند و برخی دیگر با فقر، ایمانشان متزلزل میگردد و یا بالعکش. اما برای قطرهای که وصل به اقیانونس بیکران شده است، هیچ یک از این دو حالت، سبب دگرگونی در شخصیت و ایمانشان نمیگردد.
ایمان به غیب:
در اسلام عزیز و غنی، هیچ امری وجود ندارد که در میان تمامی انسانها عمومیت نداشته باشد، چرا که کتاب خلقت است، یا به تعبیر دیگری، تئوریزهی نظام خلقت است، از این رو تمامی معارف و قوانین آن نیز منطبق با نظام خلقت و "عقل و فطرت" بشری میباشد.
اگر فرمود: «ضرورت جهانبینی و ایدئولوژی»، در همگان وجود دارد – اگر فرمود: باور مبدأ و معاد، در همگان وجود دارد – اگر سخن از پرستش و بندگی آورد، عمومی است – اگر از «حبّ و بغض» گفت: آن نیز در همگان هست – اگر از دین، رسول، کتاب، وحی و امام گفت، آن نیز اعتقادی همگانی است – توکل و توسل و دعا نیز عمومیت دارد ...؛ و البته تفاوت در مصادیق "حق و باطل" یا "حقیقی و کاذب" آنها میباشد.
«ایمان به غیبت» نیز از همینطور است؛ احدی نیست که ایمان به غیبت نداشت باشد، منتهی گاه مراتب و موضوع آن فرق دارد و گاه "حق و باطل" آن در مصادیق متفاوت میشود. به عنوان مثال:
*- نگاه به آینده [که در تمامی انسانها عمومیت دارد]، نگاه به غیب است؛
*- امید به آینده [که انگیزهی هر حرکتی است]، امید به دست غیب است؛
*- انتظار نتیجه [که علت انجام هر کاری میباشد]، انتظار مشهود شدن غیب است؛
*- حتی اعتقاد به شانس [که در نظام علیّ و معلولی، جایگاه عقلی و علمی ندارد]، ایمان به غیب است.
●- وقتی گرما و خشکسالی بیاید، همگان [از مؤمن و کافر] روی به آسمان دارند تا شاید بادی بوزد، ابر پرباری را بیاورد و دما مناسب گردد و باران ببارد. اینها همه ایمان و انتظار از "غیب" است.
●- وقتی سرما مستولی شود، زندگی فلج گردد، شهرها زیر برف فرو رفته و همه چیز یخ ببندد، باز هم همه نگاه به آسمان دارند که شاید بادی بوزد، ابرها کنار بروند، تابش خورشید بر حرارت بیافزاید و برفها را آب کند. یعنی ایمان و انتظار از غیب.
●- وقتی جامعه با مدیریت سوء دچار بحران شود، نظم عمومی، امنیت همه جانبه، شرایط اقتصادی و ...، همه دچار چالش شود، مردم آن جامعه [چه مؤمن و چه کافر]، امید و انتظار دارند تا مدیری که اکنون نیست (یا خودش در غیب است و یا مدیریتش)، چه او را بشناسند و چه نشناسند، بیاید و اوضاع را سامان بخشد.
●- وقتی مستکبران، حاکمان سرزمینها شدند و ظلم و ستم بر جوامع بشری پنجه انداخت، همگان امید دارند و منتظرند، تا یکی بیاید و آنها را نجات دهد. یعنی اعتقاد به یک منجی، که اکنون در غیب است.
●- ...
پس همگان، ایمان به غیب دارند؛ همگان منتظر نجاتی هستند که حتماً توسط منجی صورت میگیرد و این حالات، گرایشات، کششها، باورها، امیدها و انتظارات، اختصاصی به فقر، ثروت، و یا ایمان، کفر و ... ندارد، بلکه در میان تمامی مردمان عالم وجود دارد؛ منتهی خداوند خالق، علیم، حکیم و هادی، به واسطه "عقل و وحی"، انسان را دعوت و هدایت میکند که برای این باورها، امیدها و انتظارهای خود، مصادیق کاذب نسازد.
دعوت و هدایت میکند که نگوید: إله و ربّ من ابرقدرتها و طاغوتها و فراعنهی بزرگ و کوچک هستند – نگوید: "غیب نجات بخش" لیبرال دموکراسی و منجی عالم بشریت، امریکاست.
دین، مذهب و برتراند راسل:
اگر چه برتراند راسل نه تنها از اسلام چیزی نمیدانست، بلکه از دین و مذهب نیز به جز "کلیسا" و آن هم کلیسای دیکتاتور و جاهل آن دوران را نشناخته بود، اما نکته اینجاست که قدری تعقل و تفکر نیز ننموده است تا بفهمد، دین اختصاصی به انبیای الهی ندارد و مذهب نیز تنها کاتولیک، پروتستان، شیعه یا سنی نیست، بلکه دین و مذهب نیز فطری است و در میان همگان عمومیت دارد.
راسل خودش هم دین و مذهب دارد، منتهی دین و مذهب بدلی و باطل، که سبب لجاجتش با دین و مذهب حق گردیده است. نوع نگاه برتراند راسل به جهان هستی (جهان بینیاش)، خودش نوعی دین در بُعد نظری اوست و باید و نبایدهایش (احکام) نیز نوعی شریعت است، منتهی باطل.
مذهب، یعنی راه و روش. پس فقط به دنبال نان رفتن، فقط به دنبال پرواربندی انسان رفتن، فقط به دنبال ارضای غریزهی جنسی رفتن و ... نیز خودش نوعی مذهب است، منتهی مذهب و راه حیوانی، که دون شأن انسان است و سبب حبس او، استعدادها و کمالاتش در زندان بدن حیوانیاش میگردد.
کفار، از هر قشری، در هر زمانی، بندهی هر إله و معبودی، پیرو هر مکتب و ایسمی و تابع هر امامی که باشند، همان خودش دین و مذهب آنهاست. لذا فرمود به آنها بگو: « قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ... * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » (الکافرون).
*** - و مهم اینجاست که همگان میدانند «دین واقعی باید الهی باشد» - «غیبت حقیقی، الهی است» و منجی نیز باید الهی باشد، لذا تا اسم دین یا غیب یا منجی به میان میآید، توجهات معطوف دین خدایی، غیب الهی، منجی الهی میگردد؛ و بدلسازان این حقایق را بر نمیبابند.
www.x-shobhe.com
پینوشت : برتراند راسل (Bertrand Arthur William Russell) فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی است که در قرن بیستم می زیسته است