ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : اگر اسلام کاملترین دین است و در آن ابهامی وجود ندارد، پس چرا هزاران شبهه و ابهام به آن وارد است؟ کانالهایی نظیر نقد اسلام در تلگرام کم نیستند. آنها هر روز حرفی برای گفتن و نقد اسلام دارند. چه پاسخی دارید؟ (دهم – قزوین)
پاسخ: زیادتی نادانی، دلیل بر نقصان علم نمیباشد؛ و اگر هدف از سؤال دانستن نباشد، دیگر نامش "سؤال یا ابهام" نیست.
«حرفی برای گفتن داشتن، مهم نیست، بلکه چه حرفی داشتن مهم است». بسیاری از انسانها حرف مُفت میزنند و بسیاری نیز مشتری حرف مُفت هستند. آیا کثرت این حرفها، دال بر وجود ضعف در حرف حکیمانه، منطقی، خیرخواهانه و هدایت کننده میباشد؟! خداوند حکیم و خبیر که خود خالق انسان و آگاه به احوال و مواضعشان میباشد، میفرماید:
« وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشْتَرِى لَهْوَ ٱلْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍۢ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ لَهُمْ عَذَابٌۭ مُّهِینٌۭ » (لقمان، 6)
ترجمه: و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است!
***- پس، زیاد حرف زدن، یا زیادهگویی، مهم نیست [چنان که برخی برای القای یک شبههی ساده، یک قصه دروغین و طولانی میبافند]؛ بلکه «چه گفتن و چگونه گفتن» مهم است.
***- در بررسی هر کلام یا گزارهای (چه در اسلام و چه در غیر اسلام)، از یک سو باید به معنا و مفهوم درست آن توجه نمود و از سوی دیگر باید به اهداف، سمت و سو و چگونگی و چرایی موافقتها، مخالفتها، قبولها، ردها، سؤالات و هجمهها (ضد تبلیغ)ها توجه نمود؛ وگرنه " جوّ " بر منطق حاکم میشود و امواج، افکار را با خود برده و غرق میکنند.
معنا و مفهوم:
معنای زمین جایی برای زندگی انسان است، این نیست که همگان در آن خوب زندگی میکنند – معنای آب رفع تشنگی میکند، این نیست که هیچ کس تشنه نمیشود، یا همگان با آب حیات مییابند؛ بلکه بسیاری با آب به هلاکت میرسند – معنای "علم" لازم و مفید است، نه این است که همگان عالِم هستند و نه این است که همگان از علم درست استفاده میکنند و ... .
اسلام - معنای "اسلام دین کاملی است"، این نیست که همه مسلمان هستند و یا اسلام هر مسلمانی کامل است – چنان که معنایش این نیست که چون اسلام دین کاملی هست، پس دیگر نه کسی سؤال و ابهام دارد و نه اسلام و مسلمین دشمن دارند.
سؤال:
**- تا انسان در قید حیات است و عقل و فکر و ذهن او کار میکند، در مورد هر چیزی سؤال دارد و هر چه علمش بیشتر شود، سؤالات جدیتر و بیشتری خواهد داشت. چرا که "علم" محدود نیست و انتها ندارد. علم، تجلی علیم است و او منزه (سبحان) از محدودیت میباشد.
**- کمال خورشید و عیان بودن وجود و آثارش، دلیل نمیشود که دیگر کسی در مورد آن سؤال نداشته باشد. پس هم انسان عوامی که فقط روزها یک سیارهی نورانی و گرم در آسمان میبیند، اگر فکر کند، در مورد آن سؤال دارد، و هم دانشمندان نجوم، فیزیک و ... . این سؤالات نیز هیچ گاه به پایان نمیرسند.
**- اما "سؤال"، به چند هدف متفاوت و حتی متضاد میتواند مطرح شود، اگر چه سؤال بسیار ساده و در حد احوالپرسی باشد، مثل این که کسی از دیگری بپرسد: «حالت چطور است؟».
ممکن است سؤال، برای دریافت و درک پاسخ صحیح باشد، که به آن سؤال با هدف سالم میگوییم – ممکن است برای مسخره کردن باشد – ممکن است برای تحقیر مخاطب باشد – ممکن است برای نفی و تکذیب باشد – ممکن است برای شماتت باشد – ممکن است برای هوچیگری و جوّسازی باشد – ممکن است برای ایجاد اعوجاج و انحراف در افکار و اذهان عمومی باشد و ...؛ که به آنها سؤال با اهداف پلید و تخریبی میگوییم، یا همان "ضدتبلیغ و هجمه".
پاسخ:
پس کثرت سؤال، دلیل بر عیب و ایراد در مورد مربوط به سؤال نمیباشد؛ در مورد یک گزارهی ساده و همه فهم مثل «من دوستت دارم»، میتوان روزانه دهها و صدها سؤال مطرح نمود، به زبانهای مختلف ترجمه کرد، و به اَشکال متفاوت، از عکس و نقاشی و کاریکاتور گرفته تا گرافیک، طراحی نمود، که برخی انتقال پیام عشق است، برخی طنز، برخی مسخره، برخی نقد، برخی جوّسازی و ... .
پس، آن چه که مهم است، "پاسخ" میباشد نه صرف "سؤال". مهم این است که برای چه سؤالی، در اسلام (یا غیر اسلام)، چه پاسخ یا پاسخهایی وجود دارد؟ و پاسخهای "اسلام عزیز و غنی"، کامل و جامع است. پس دین کاملی است.
فضای مجازی:
آن چه به اصطلاح به آن "فضای مجازی" میگویند و شاید این اصطلاح زیاد هم درست نباشد، [چرا که بالاخره این فضا، یک واقعیت بیرونی دارد که اصلاً هم مجازی نیست]؛ تکنولوژی و امکانی برای «کثرت و سرعت» ارتباطات میباشد؛ لذا مانند هر امکان و صنعت دیگری، ممکن است از آن استفاده درست شود، و ممکن است استفاده نادرست شود.
درباره "اسلام عزیز" روزانه هزاران سؤال در فضای اینترنتی، مطرح میشود که هدف از طرح آن، دانستن است و متقابلاً هزاران پاسخ نیز ایفاد میگردد.
هم چنین روزانه هزاران سؤال و شبهه، مبتنی بر امراض و اغراض قلبی مطرح میشود که هدفش هجمه، ضد تبلیغ، شبهه پراکنی، اهانت، مسخره کردن، جوّسازی و ... میباشد، که معمولاً طرح و منتشر کنندگان آنها ، هیچ کاری با پاسخ ندارند و با پررویی و وقاحت، همان سؤال را در فضای بیشتری منتشر میکنند، حتی بسیاری خودشان هم جواب را میدانند، اما مأمور به این کار هستند.
پس، کثرت سؤال، با هر یک از این اهداف (درست یا نادرست)، به هیچ وجه دلیل بر نقص اسلام نمیباشد. بلکه اگر سؤال سالم باشد، نقص در "علم" است و سؤال کننده میپرسد تا بداند و با پاسخ، علم خود را افزایش میدهد – اما اگر اهداف مغرضانه باشد، باز هم سؤال طرح میکند، منتهی نه برای دانستن، بلکه برای ایجاد انحراف و اعوجاج در راه آگاهی، هدایت و رشد مردم.
پرسش : چرا اصولاً مذهب مانع از شادی، رقص، موسیقی، مشروب و ارتباط با و... است و هر گونه خوشی و لذت دنیوی را حرام میداند و ارمغان آورندهی گریه و زاری و عزاداری و زهد و... میباشد. و مهمتر اینکه چطور همهی لذاتی که در دنیا حرام اعلام شده به یکباره در بهشت حلال میشود؟
پاسخ : چنین دین و مذهبی که شما تعریفش را نمودید، که مانع شادی میشود و گریه و زاری به ارمغان میآورد، نه دین اسلام است و نه تشیع.
الف – مشکل اساسی انسان در «شناخت»، چه خداشناسی و دین شناسی باشد و چه انسانشناسی و چه رفتارشناسی و نیز شادی و لذت شناسی و ...، دو چیز است: اول – عدم اطلاعات و معلومات درست و کافی؛ دوم – تعریف غلط که از شناخت غلط نشأت میگیرد.
ب - حال تصور کنید اگر از یک سو دین و مذهب را آن گونه که هست، [نه آن گونه که ما در ذهن یا عمل ترسیم میکنیم] نشناسیم و از سوی دیگر تعاریف درستی از سایر مقولات مثل: خوشی، شادی، نشاط، غم، غصه و ... نداشته باشیم، چه اتفاقی میافتد؟!
ج – حال به عنوان مثال دقت کنید:
ج/1 – چه کسی گفته که دین اسلام و مذهب تشیع، مانع از شادی است؟ پس آن همه توضیح و دستور العمل برای شادی و نشاط و سلامتی و تفریح جسم و جان و روان برای که و چه بوده است؟
ج/2 – چه کسی گفته که شادی و نشاط، الزاماً یعنی رقص و آواز و شهوت و شراب؟ آیا اگر قرصی، یا شرابی، یا رفتاری سبب هیجانات غیر ارادی و غیر عادی در فیزیک و روان شود، الزاماً نامش شادی است؟ یا این نام را گذاشتهاند تا فریب دهند و بیشتر فروش کنند.
در همین موارد ذکر شده نیز دقت کنید:
*- در اسلام ناب، مطلق رقص و آواز و موسیقی حرام نیست، بلکه رقص مقابل دید نامحرم، آواز غنا و موسیقی طرب حرام شده است. و مطلق نوشیدن آب انگور یا آب سیب حرام نیست، بلکه اگر مبدل به شراب گردد، یعنی مخل نظم و سلامت جسم و روان و عقل گردد، حرام است.
*- در اسلام ناب، نه زن حرام است و نه مرد حرام است و نه لذت جنسی این دو از یک دیگر حرام است، بلکه زنا و لواط و همجنسبازی و وطی با حیوانات و استمناء حرام است. چرا که همه مضرّ به حال فرد و اجتماع میباشد.
*- در اسلام برخورداری از ثروت و رفاه و تجارتهای سودزا حرام نیست، بلکه ربا، دزدی و ظلم به دیگران و هرگونه ثروتاندوزی از راه غیر مشروع حرام است.
مضرّات:
در این عالم، همه چیز برای روح، روان و جسم انسان خوب نیست، همه چیز نیز بد نیست، پس انسان موجود محدود و قاعدهمندی است و باید بشناسد که چه چیزی برای او خوب است و چه چیزی بد و مضر است. حال چه کسی میتواند دقیقاً بیان دارد که چه چیزی و یا چه رفتاری خوب و مفید و سبب سلامت و رشد میگردد و چه چیزی و یا چه رفتاری بد و مضر و سبب زیان میگردد؟
علم بشری:
علم، به آثاری پیمیبرد – یک روز میفهمد که مثلاً در شراب اسید است و سبب هضم غذا نیز میشود، آن را تجویز میکند و یک روز میفهمد شاید شراب فوایدی هم داشته باشد، اما مضراتش بیشتر است و به شدت از آن نهی میکند. یک جا با نگاه سرمایهداری به جنبهی اقتصادی تولید و توزیع شراب توجه میکند و بدون در نظر گرفتن تلفات جانی، مالی، امنیتی، روانی و ... آن را تبلیغ میکند و در یک جا نیز (مثل کانادا)، حتی حمل بطری در خودرو را جرم قلمداد میکند، مگر آن که دربش باز نشده باشد. حال چه کسی میتواند آثار خوب و بد شراب را از همه لحاظ بداند و بگوید که بالاخره در مجموع خوب است یا بد؟ خداوند متذکر میگردد که اگر کمی فکر کنید، خودتان شاهدید که اگر چه منافعی دارد، اما مضراتش بیشتر است:
«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ » (البقره، 219)
ترجمه: در باره شراب و قمار از تو مىپرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است؛ و از تو مىپرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مىگرداند باشد که در [کار دنیا و آخرت] بیندیشید.
بشر نگاهی به امنیت روانی جامعه میکند و حتی در امریکا و اروپا، ازدواج و برخورداری از فرزندان بسیار و تشکیل خانواده را امتیاز قلمداد کرده و ترویج میکند – از سوی دیگر نگاه به اقتصاد میکند و به رغم شعارهای حقوق بشری و فمینیستی، زن را نه تنها از خانواده منفک میکند، بلکه برای فحشای او نیز ارزش قایل میشود، تا چرخهی اقتصاد سکس بهتر بچرخد و در اینجا اصلاً نامی از بردهداری و استثمار نمیآورد. (لینک)
این کار و دستآورد «علم بشر» است، همه این مباحث علمی است، و البته علمی که هدف الهی و تهذیب نداشته باشد، همین است. هر کجا سودی برای عدهای داشته باشد، مضرات برای انبوهی دیگر نادیده گرفته میشود و جنگها نیز به همین دلیل است.
پس، جز خداوندی که خالق انسان و جهان است، کسی نمیتواند بگوید که چه چیزی برای رفاه، لذت، رشد و تعالی انسان خوب و مفید و چه چیزی بد و مضر میباشد.
بهشت:
در بهشت نیز نعماتی متوجه بدن انسان و نعماتی متوجه روح اوست. چنان چه در دنیا نیز لذاتی اختصاص به روح دارد و لذاتی اختصاص به بدن دارد. آن چه ما از حور و قصور شنیدهایم، فقط نعماتی است که متوجه بدن انسان بهشتی است، یعنی سفرهی پذیرایی از اوست، نه عاقبت یا مقام و جایگاه او.
در همین نعمات نیز بله، در بهشت قصر هست، بدون آن که با ظلم و ستم ساخته شده باشد – فرمانروایی هست، بدون آن که تکبر آورد – حور (برای مرد و زن) یا ازدواج با یک دیگر هست، بدون آن که مستلزم زنا باشد – خوردنیها و گوشتهای لذیذ پرندگان هست، بدون آن که چربی خون یا نقرس بیاورد – شراب هم هست، بدون آن که سرگیجه و بد مستی آورده و مضر باشد:
«بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِّن مَّعِینٍ * لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا یُنزِفُونَ» (الواقعه، )
ترچمه: با جامها و آبریزها و پیاله[ها]یى از باده ناب روان * [که] نه از آن دردسر گیرند و نه بىخرد گردند.
دنیا:
در دنیا نیز شرابهای حلال بسیاری وجود دارد. دلیل نیست که هر اگر هر ماده مست کنندهای را در بطری ریختند و نامش را شراب گذاشتند، واقعاً شراب باشد. اینها فقط نامگذاری برای فریب و فروش است، چنان چه دلیل نیست اگر نام هر جهالت و ظلمی به خود و جامعه را «لذت» گذاشتند، حتماً لذیذ هم باشد – چطور ممکن است که یک مضرّ و مخرب، به معنای واقعی لذیذ باشد؟!
همه چیز در دنیا تعریف دارد و حد و اندازه و قانون دارد. پس شادی، نشاط و لذت واقعی (نه کاذب) نیز در اسلام تعریف شده و نه تنها جایز، بلکه بدانها توصیه شده است.
www.x-shobhe.com
پرسش : چگونه مرتاضهای (هندی، چینی و ...)، با سخت گرفتن بر جسم شان بر روح شان تسلط مییابند بدون آنکه بندگی خداوند را کنند؟ اساسا فرق پیغمبران و مرتاضها در چیست؟ مگر این نیست که این قدرت با اجازه خدا باید اعطا شود آنان که خداوند را قبول ندارند. لطفا در رابطه با این مباحث توضیح دهید.
پاسخ: مرتاض، هیچگاه به روحش تسلط ندارد که بیان شود بدون ایمان، چگونه چنین تسلطی یافته است!
برای شناخت بیشتر، لازم است به دو مقولهی مهم «انسان شناسی» و سپس «دینشناسی» پرداخته شود که چون در این مجال کوتاه، امکانی برای شرح مفصل آن وجود ندارد، به چند محور اساسی اشاره میشود:
الف – آدمی، دارای چگونگیها (یا ابعاد) بسیار متفاوتی میباشد که هر کدام نیز نیروهای متفاوتی دارند. در یک دستهبندی کلی میتوان به «جسم، روان و روح» و البته قوای آنها اشاره نمود.
ب – قوای جسمی، با ورزش، تغذیه، بهداشت ... و رعایت اصول و فروع "سلامتی و تندرستی" تقویت میشود. قوای روانی، با سلامت جسم و تمرین ذهن و کنترل سلسله اعصاب، تقویت میگردد؛ و قوای روحی نیز با توجه روح به مبدأ و معاد، عالَم معنویت، روحانیت و حاکمیت بر مملکت وجود و قوای آن [جسم، نفس، روان و ...] تقویت میگردد.
ج – هر یک از ابعاد وجودی انسان و قوای بالفعل (آن چه هست)، و قوای بالقوه یا استعداد (آن چه میتواند باشد) در انسان، از توان و نیروی فوق تصور و ناشناختهای برخوردار است که حتی علم تجربی امروز، به نشانههایی از آن دست یافته است. به عنوان مثال:
●- بلند کردن یک وزنهی بالای 150 یا 200 کیلوگرم برای انسان معمولی [هر چه قدر هم که سالم و تنومند باشد] ممکن نیست؛ اما یک وزنهبردار حرفهای، به رغم قد کوتاه و وزن کمش، آن را به راحتی از زمین کنده، بلند شده و بالای سرش نگه میدارد!
نیروی تن:
بنابر این، قوای بینایی، شنوایی، حرکت، سکون، خوردن، خوابیدن، احساس یا عدم احساس درد و سایر قوای بدنی نیز همینطور میباشند.
اراده:
قویترین نیروی آدمی، همان "اراده" میباشد که مسلماً از سنخ قوای بدنی یا فیزیکی نمیباشد و شاید بتوان گفت که قوای «روحی» است. بنابر این آدمی میتواند که با قدرت ارادهی خود، روح را متوجه معبود حقیقی، یا دنیا و بدن نماید – میتواند نفس حیوانی و قوای بدنی را در کنترل عقل در آورد – میتواند تمامی قوای عاقله و روحی خود را در اختیار نفس حیوانی قرار دهد و ... .
قوای بدنی، همه توسط "نفس حیوانی"، زنده و فعال و پویا هستند. بنابر این، اگر کسی با تمرین زیاد "اراده"ی خود را تقویت کند، میتواند افسار نفس را در اختیار عقل و روح قرار دهد و یا هر طوری که دوست دارد با آن رفتار کند.
پخش نیرو:
به خورشید به عنوان یک منبع انرژی دقت نمایید. نورش روشنیبخش و حرارتش گرمابخش و انرژیزاست؛ نه تنها نمیسوزاند، بلکه از منابع اصلی حیات میباشد. اما اگر شعاع اندکی از این نور – مثلاً به شعاع یک ذرهبین با قطر 10 سانت – را تجمیع کنید و از یک کانون بیرون بدهید، کاغذ، برگ، چوب و ... را میسوزاند و حتی جنگلی را به آتش میکشد.
قوای روحی، روانی، بدنی (فیزیکی) ما نیز پخش شده است؛ بنابر این اگر کسی با تمرین، بتواند بخشی از این قوا را متمرکز نموده و از یک کانون خارج نماید، میتواند به لحاظ روحی، دچار و مقهور نفسانیات و یا وسوسهها نشود و یا به لحاظ فیزیکی، با یک ضربهی دست، چند قالب یخ را بشکند، یا با یک ضربه سر، چند قطعه چوب یا سنگ را بشکند، یا حتی با نیروی چشم و نگاه کردن، یک چنگال فلزی را خم کند؛ یا حتی از پشت یک مانع ضخیم، چیزی را ببیند؛ یا خطورات ذهنی کسی را بخواند و یا به او القا نماید و ... .
دستور به تجمیع نیرو در دین:
در قرآن کریم و هم چنین احادیث، آیات و روایات بسیاری وجود دارد که دستور به تجمیع نیرو، چه در وجود شخص و چه در جامعه داده است و از پراکندگی نیروها برحذر داشته است و تأکید نموده که این پراکندگی، سبب ناتوانی شما و فَشل شدن قوای شما میگردد. دقت کنیم که "فَشَل" شدن، یعنی نیرو هست، اما به خاطر پراکندگی، قدرتی ندارد و کاری از آن بر نمیآید.
مثال: به نیروی الکتریسته دقت کنید که همه جا و در همه چیز وجود دارد، اما اگر در باطریها بزرگ و کوچک، مخازن بسیار میکرونی و یا بسیار بزرگ تجمیع شود و از یک کانون خارج شود، یک قدرت محرکهی قوی میباشد.
« وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ » (الأنفال، 46)
ترجمه: و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت و مهابت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!
توحید (وحدت نیرو):
معنای توحید، فقط شناخت خداوند سبحان به یگانگی نیست، بلکه این شناخت به انضمام "یکتاپرستی" میباشد.
پرسش : امام صادق علیه السلام بهتر است یا ادیسون؟ نه از لحاظ عصمت و امامت، بلکه خدمت به مردم و علم
پاسخ : این شبهه، به صورت مستمر و البته هر بار با انشایی، اذهان عمومی (به ویژه دانشآموزان و دانشجویان) را هدف میگیرد! و دانشپژوهان دقت کنند که چرا اینگونه مباحث، بیشتر نسبت به امام صادق علیه السلام حساسیت نشان میدهند؟!
پس، ابتدا دقت نمایید که اساساً چرا چنین مقایسهی بیربطی به اذهان القا میگردد؟! مگر مردم مجبور ماندهاند که بین این دو یکی را انتخاب کنند که مجبور باشند این دو را با هم مقایسه نموده و به داوری بنشینند و یکی را برگزینند؟! یا ناراحتند که ما چرا امامان بر حق داریم، و امامان آنها بر باطل هستند و میخواهند بگویند: یک مخترع در علوم تجربی و ابزار مادی، بهتر از یک امام هدایتگر انسان و جوامع بشری میباشد؟!
●- مقایسهها همیشه باید هم به لحاظ "موضوع" و هم به لحاظ "محمول"، سنخیت داشته باشند؛ حال اگر یکی از خودتان که تحصیلکرده و مهندس برق هستید، بپرسد: الکتریک بهتر است یا الکترونیک، فیزیک بهتر است یا شیمی، پزشکی بهتر است یا نجوم و ...؟ چه پاسخی به او خواهید داد؟ خواهید فرمود: که این مقایسهی شما بسیار بیربط است!
حال به نکات انحرافی اینگونه شبهاتی که البته بسیار در فضای مجازی رواج یافته دقت فرمایید:
الف – آیا دو شخص و شخصیت با هم مقایسه میشوند، یا دو موضوع علمی؟!
الف /1 – اگر دو شخصیت با هم مقایسه میشوند، چرا "عصمت و امامت" حذف میشود؟!
الف / 2- اگر دو موضع علمی مقایسه میشوند، علم ادیسون در حوزهی برق، با کدامیک از علوم امام معصوم، که دارای علم لدنی است، مظهر اتمّ اسماء الله [از جمله اسم علیم] است، خلیفة الله و پیشوای دانشمند و عوام است، مقایسه میگردد و با چه میزانی معلوم میشود که کدام بیشتر است؟! با تعداد لامپهای ساخته شده در دنیا، یا تعداد گوشیهای تلفن؟!
ب – "خدمت به علم" یعنی چه؟ علم برای علم، یا هنر برای هنر و ...، یعنی چه؟! کنار گذاشتن انسان و جامعه، از دستاوردهای علمی انسان چه معنایی دارد؟ به میدان آوردن انسان، و هدف گرفتن جسم و نفس او، و آن هم فرد گرایانه (اومانیسم) یعنی چه؟!
ب /1 – موضوع "علم" هر چه میخواهد باشد و مقدار کشف و حصول آن نیز هر چقدر میخواهد باشد، بالاخره علوم وحی (قرآن کریم) باشد – یا علوم تجربی و ...، همه برای رشد و تعالی انسان و بالتبع جامعه میباشد. مخاطب خداوند علیم در قرآن مجید، انسان است – مخاطب خداوند متعال در کتاب طبیعت که به قلم خلقت نوشته شده، انسان و بالتبع جامعه میباشد - فرمود زمین و آسمان و هر چه در آنهاست را مسخر (رام) شما کردم، تا نشانهها را بشناسید و راه یابید. پس علم برای علم و خدمت به علم، یعنی چه؟
ب /2 – واژهی "خدمت به علم"، یک اصطلاح است که چون منظور را میرساند، کسی معترض نمیگردد؛ بله منظور، خدمت به رشد علمی بشر است؛ وگرنه کسی نمیتواند به خود "علم" خدمتی کند!
"عِلم"، تجلی "عَلیم"، در "عالَم" است و همه نشانه (عَلَم) است، لذا امروزه آن چه خداوند متعال از همان ابتدا به بندگانش آموخت را کمی فهمیدهاند و با حذف علیم میگویند: «هر چه هست نشانه است، و علم چیزی جز نشانهشناسی نیست»، منتهی جهت نشانهها را در دوری تسلسلی به همان نشانهها (دنیا) باز میگردانند!
ج– "خدمت به مردم" یعنی چه و مصادیق آن کدام است؟ چه کسی گفته اختراع لامپ خدمت به مردم است و پزشکی نیست؟ مهندسی ساختمان خدمت است، الکترونیک نیست؟ شیمی و داروسازی خدمت است، اما حقوق و ادبیات نیست؟! چه کسی گفته که خدمت پزشک یا مهندس برق، بیشتر و ارزشمندتر از خدمت رفتگر است؟!
ج /1 - اگر ادیسون خانهای نداشت که ساکن شود، مدرسه و معلمی نداشت که تحصیل نماید، کتابهایی نداشت که مطالعه کند، آزمایشگاهی نداشت که تجربه کند، نانی نداشت که بخورد، آبی نداشت که بنوشد، لباسی نداشت که بپوشد، چه میکرد و چه چیزی را کشف یا اختراع مینمود؟! حالا اگر پرسیده شود: ادیسون بهتر است یا سوپور، کشاورز، معلم، بنّا و نانوا؟ پاسخ چیست؟!
نکته:
پس با دقت توجه نمایید که این مقایسههای بیربط، فقط جنبهی شبههپراکنی و ضد تبلیغی دارد، آن هم بسیار سبک و بیمنطق.
پرسش : احساس میکنم در دین ما به زنان ظلم شده است؟ آیا میشود تفاوت جایگاه زن و مرد در اسلام را بیان نمایید.
پاسخ : البته که [در چند جمله] نمیشود، چون چند کتاب نگارش لازم دارد. اما میشود به حدّ این مجال کوتاه، به نکاتی اشاره نمود.
ابتدا دقت و توجه شود که یا کسی معتقد به خدا و اسلام هست یا نیست. اگر نیست، دیگر هیچ فرقی ندارد که کدام قوانین را بپذیرد، هر کس هر کاری دلش خواست میکند و عاقبت همه به یک نقطه فنا رسیده و میپوسند و بحث تمام است. اما اگر کسی اعتقاد دارد، باید بداند که ظلم به خدا راه ندارد و خدایی که فرض ظلم به او او روا باشد، اصلاً خدا نیست. پس احکام شریعتاش نیز از منبع علم و حکمت اوست که کمی، کاستی، نیستی، نقص، جهل و ... که ظلم حاصل آنهاست، به او راه ندارد. لذا ممکن است که ما حکمت برخی از احکام را ندانیم، اما باید جهل خود را محکوم کنیم، نه این که آن را اصل گرفته و العیاذ بالله خدا را محکوم به ظلم کنیم. آیا مخلوق فهمیده که عدل و ظلم چیست و چگونه محقق میشود و خالقش نمیداند؟!
جالب است بدانید که بسیاری از مردانی که در عشق شکست خوردهاند و یا پس از ازدواج کارشان به طلاق کشیده شده است و یا ... (که برخی با این پایگاه نیز از طریق ایمیل مرتبط میشوند) ، میگویند احکام اسلامی به نفع زنان است.
باید دقت شود که انسان (چه زن و چه مرد) دو شأنیت دارد. یکی «انسان» بودن و قوانین مربوط به امکان به فعلیت رساند استعدادها و قوای رشد انسانی اوست، از این لحاظ خداوند فرقی بین زن و مرد قائل نشده است و آیات قرآن کریم در خصوص مسائل انسانی (جایگاه انسان، رشد یا هبوط، ایمان یا کفر، شرک و نفاق، اخلاق و ...) هیچ فرقی با هم ندارند.
اما، شأن دوم موقعیت فردی و اجتماعی هر کدام است که به جنسیت آنها مربوط میشود و هر کدام در کارگاه هستی نوع خلقت، توانها و بالتبع جایگاه و وظایفی دارند که دیگری فاقد آن است. در این جا برخی از احکام حقوقی و قوانین، متناسب با نظام خلقت و جایگاه و تکالیف مربوطه متفاوت میشود، تا آنجا که حتی گاه احکامشان در طهارت، نماز و روزه نیز فرقهایی پیدا میکند.
در این عرصه، برخی احکامی که امتیازی برای زن دارد را میخوانند و میگویند که اسلام به نفع زنان است، به عنوان مثال: تقریباً ماهی یک هفته از نماز معاف هستند - نفقه آنها بر عهدهی پدر یا شوهر است - در برخی موارد شهادت در مورد خودشان کفایت است و شهود دیگری نمیخواهند - بهشت زیر پای مادران است - در عقد ازدواج، ایجاب از طرف زن است و فقط قبول از طرف مرد است – شوهرداری آنان برابر با جهاد است – وضع حملشان مانند حج یا شهادت سبب ریخته شدن گناهانشان میگردد = در برخی از احکام زن برابر مرد ارث میبرد و در برخی حتی بیشتر از مرد سهم میبرند – جهاد (جنگ) بر آنان واجب نیست - قضاوت بر آنان واجب نیست – اگر در ایام ماه مبارک مرد همسرش را مجبور به مجامعت نماید، کفاره هر دو بر مرد واجب است، اما اگر زن همسرش را مجبور نماید، فقط کفاره خودش بر او واجب میشود و مرد باید کفاره خود را بدهد و ... .
برخی دیگر احکام مربوط به مردان را میخوانند و میگویند که اسلام به نفع مردان است، مثل این که حق طلاق و حضانت اولاد با مردان است، قیمومیت خانواده با مردان است، ارث پسر دو برابر دختر است، مقدار دیه فرق دارد، دختر باکره برای ازدواج باید اذن پدر یا پدر بزرگ پدری را داشته باشد و ... .
البته باید دقت داشت که در این احکام نیز حقوق زنان رعایت شده است. به عنوان مثال دیهی قتل مرد که دو برابر زن است، به بازماندگانش (خانواده) میرسد نه به جنازهی خودش. یا مثلاً میتوان احساسات مادری را پیش کشید و گفت: چرا حضانت فرزندان بر عهده پدر است؟! اما میشود به احکام حقوقی نگاه کرد گفت: اسلام زن را از نگهداری، همراه داشتن، مجبور شدن به کار کردن و تدارک نفقه فرزندان و ... فارغ و معاف کرده است تا بتواند پس از طلاق کاملاً آزاد باشد و اگر خواست شرایط مناسبتری برای ازدواجی دیگر داشته باشد و یا اذن پدر برای دختر باکره که مرد و شوهر را تجربه نکرده است، برای این است که در کنار احساسات و لطافت دختر که مرد که عقلش بر احساساتش میچربد و در ضمن مرد شناس هست، قرار گیرد تا دختر عاقلانه تصمیم بگیرد و فریب نیز نخورد.
پس دقت داشته باشیم که در برخی از احکلام تفاوت هست و باید هم باشد، اما تبعیض به معنای ظلم وجود ندارد، بلکه احکام باید متناسب با نظام خلقت، جایگاه هر کدام و نیز تکالیف هر کدام در کارگاه آفرینش باشد و اگر احکام طرفین عین هم باشد، به هر دو ظلم شده است.
www.x-shobhe.com