ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): عذاب قبر، همان عذاب برزخ است، اما ابتدا دقت کنیم که چرا اذهان برخی، بیش از هر چیز متوجه عذاب الهی میباشد و تمامی مثالها از عذاب آورده میشود، در حالی که رحمت واسعهی الهی، بر عذابش سبقت دارد؛ او رحمان، الرحیم، تواب، غفار، ستار، جواد و کریم است، چنان که قهار و سریع العقاب نیز هست:
« إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ – به یقین پروردگار تو [هم] زودکیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است»
بنابراین، آن چه در مورد روح و جسم بیروح و عذاب قبر و ... پرسیدید، در مورد بهشت برزخی و لذایذ برزخی یا اخروی نیز صادق میباشد.
الف – اصل وجود آدمی، روح اوست و این روح هیچ گاه بدون "بدن و شکل" نمیماند. منتهی در هر عالمی، بدن متناسب با حیات آن عالم به او داده میشود. اگر در دنیا باشد، بدن مادی (جسم) دارد، اگر وارد برزخ گردد، بدن مثالی دارد و اگر وارد قیامت گردد، بدن متناسب با حیات در آن عالم را دارد، که صورتهای دیگری از حقیقت همین بدن است.
ب – فرض کنید که شخص مؤمن یا کافر و ظالم از دنیا رفت. بدن او، پس از سی چهل سال، کاملاً در خاک میپوسد، حال آیا دیگر از نعمات بهشت برزخی، یا عذابهای جهنم برزخی برخوردار نمیگردد؟!
ج – نکیر و منکر (یا بشیر و مبشر برای مؤمنان)، جسم مادی را مخاطب قرار نمیدهند که جسم بیروح بخواهد پاسخگو باشد؛ بلکه حقیقت انسان، یعنی روح او را مخاطب قرار میدهند که به محض مرگ، از جسم مثالی نیز برخوردار گردیده است.
د – لذتها و المهای پس از مرگ نیز مانند دنیاست؛ یعنی اگر لذت معنوی باشد (مثل معرفت، زیارت، قرب، محبت و ...) روح درک میکند، و اگر درد و الم معنوی باشد (مثل ترس، وحشت، غصه، پشیمانی، غضب و ...) روح درک میکند؛ و اگر لذت یا درد برزخی یا اخروی، مربوط به جسم باشند، مانند لذت دیدن مناظر زیبا، تاج و تخت، خوردن و پوشیدن ... و یا دردهایی چون فشار قبر، آتش قبر، افتادن در چاههای ظلمات، غل و زنجیر و ...، بدن مثال یا اخروی درک میکند و البته روح نیز شادمان و مفرح و یا ناراحت و معذب از احوالی که بر بدنش میگذرد میگردد (مانند دنیا).
●- بنابراین، نه جسم بیروح مورد سؤال قرار میگیرد و بالتبع لذت یا عذابی میکشد، و نه روح بیجسم از لذایذ بهرهمند شده و یا معذب میگردد. بلکه روح در هر عالمی، از جسمی متناسب با حیات در آن عالم برخوردار میگردد.
●- شکل اشخاص در این عالم ماده شبیه به یکدیگر است، خواه مؤمن و متقی باشند، یا کافر و فاسد؛ اما در عوالم بعدی حقیقت شکل نمایان میگردد. مثل نورانی بودن مؤمن، و یا به شکل مار، خوک یا گرگ بودن کافر و ظالم. اینها اشکالی است که خود انسان در دوران حیات، با اعتقادات و اعمالش برای خود ترسیم مینماید و در عوالم دیگر، با همان شکل حقیقیاش ظاهر میشود.
***- در قرآن کریم، آیات بسیاری آمده که به لذتها روحی یا جسمی در بهشت بزرخی و بهشت اخروی تصریح نموده است، چنان که به عذابهای روحی و جسمی در دورهی برزخ تصریح نموده است. مانند عذاب صبح و شام فرعون و آل فرعون [و بالتبع امثال او و آنها].
***- عالم برزخ، مانند محشر و عالم قیامت نیست که آدمی برای هر کارش مورد سؤال قرار گیرد و سپس پاداش یا عذاب آن را ببیند، بلکه میتوان گفت: انسان در برزخ، دورهای با صورت حقیقی اعتقادات و اعمالش زندگی میکند و سپس به خوابی میرود تا قیامت و چه بسا این وسط بیداریهایی نیز هست. البته به غیر خواص مؤمنان، چون اهل عصمت علیهم السلام، یا شهداء ... و خواصی از کفار، چون فرعون و آل فرعون، در طول زمان.
وقتی آدمی باقیات الصالحاتی به جا گذاشته است، صورت برزخی و ثواب آن پس از صد یا صدها سال به کی میرسد؟ و یا وقتی ظلمی کرده که آثارش هم چنان تداوم دارد، عذاب برزخیاش پس صد یا صدها سال به کی میرسد؟! به همان روح، با جسم برزخی، که یا هم چنان بیدار است و یا بیدارش میکنند. مثل خواب و بیداری در دنیا.
مثال:
وقتی میفرماید: « فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ - پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست، و به سوى اوست که بازگردانیده مىشوید / یس، 83»، معلوم میشود که هر چیزی نه تنها روح، بلکه ملکوتی دارد؛ چس هر جانی، صورتی دارد و هر صورتی نیز جانی دارد؛ خواه موجودات باشند یا گفتارها و اعمال. امروزه کشف کردهاند که حتی در همین دنیا، پشت هر کلامی یا عمل خوب یا بدی، نوعی انرژی مثبت یا منفی وجود دارد و این فقط کشف مادی از حقایق است.
●- حال به بخش ذهن، تصور، خیار و فکر توجه کنید، یک ذهنیت خوب، تغییرات مثبتی در روح و روان ایجاد میکند و یک ذهنیت، خیال یا تصور بد، فضای ذهنی را آلوده و تاریک میسازد و ورح و روان را در فشار قرار میدهد، در حالی که در مغز، هیچ اتفاقی به جز یک سری فعل و انفعالات شیمایی رخ نداده است و برای عناصر شیمیایی نیز خوب و بد، و چگونگی فعل و انفعلات هیچ فرقی ندارند. اما انسان تحولات مثبت یا منفی در خود و دیگران را درک میکند.
این همان روح، صورت یا حقیقت هر اندیشه، ذهنیت، گفتار یا کردار است که در جان آدمی نقش میبندد و آثار و تبعات آن در دنیا، برزخ و قیامت ظاهر میگردد.
کسی که گناهی مرتکب میشود، خود را به حفره یا چاهی ظلمانی میاندازد، پس در برزخ سقوط خود به آن چاه را میبیند، نه این که تمام عذابش را متحمل گردد؛ همین شخص دو رکعت نماز توبه میخواند و در همین دنیا از آن چاه خارج میشود. پس در برزخ میبیند که یک موجود نورانی، مانع از سقوط او شد و یا او را از آن چاه بیرون آورد، میپرسد: تو کی هستی؟ پاسخ میشنود: من همان نماز توبهی تو هستم که چون با خلوص بود، مقبول واقع گردید.
●- انسان در این دنیا گرسنه و تشنه میشود و گمان میکند که این فقط نیاز جسم مادی اوست! اما اگر هر چیزی صورتهای دیگری نیز دارد، پس هم جسم برزخیاش گرسنه و تشنه میگردد و هم جسم اخروی او در قیامت [بهشت یا جهنم].
از این رو در قرآن کریم، هم به خوردنی و آشامیدنی اهل بهشت تصریح شده است و هم به خوردن و آشامیدن اهل جهنم. با این تفاوت که میل خوردن و آشامیدن در بهشت، حالت نیاز ندارد، بلکه اشتهای لذت است، اما در جهنم، درک نیاز شدید است، تا جایی که حاضر میشوند آتش مذاب را بنوشند یا از میوهی زقوم بخورند.
لذایذ جسمی برای اهل بهشت:
« إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ * وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ * کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ » (المرسلات، 41 تا 44)
ترجمه: (در آن روز) پرهیزگاران در سایههای (درختان بهشتی) و در میان چشمهها قرار دارند، و میوههایی از آنچه مایل باشند! * (به آنها گفته شود) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام میدادید! * ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم!
قطعاً این لذایذ، با لذتهای روحانی چون قرب و رضوان الهی متفاوت است، چنان که پس از ذکر نعمات بهشت، میفرماید: رضوان الهی بزرگتر از همه اینهاست:
« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (التوبة، 72)
ترجمه: خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!
عذابهای جسمی برای اهل دوزخ:
« ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ » (الواقعة، 51 تا 56)
ترجمه: سپس شما ای گمراهان تکذیبکننده! * قطعاً از درخت زقّوم میخورید * و شکمها را از آن پر میکنید * و روی آن از آب سوزان مینوشید * و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن میآشامید! * این است پذیرایی از آنها در روز جزا!
پس روح، جسم و شکل، در تمامی عوالم با هم هستند، منتهی مطابق با حقیقتشان و حیات در آن عالم.
www.x-shobhe.com
حضرت على(ع) نیز در سخنانش پیرامون فلسفه وحى و نبوت، به همین هدف واحد همه پیامبران اشاره کرده، میفرماید: «خداوند پاک و منزّه، پیمان وحى را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیتها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روى آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمتهاى فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندیهاى پنهان شده عقلها را آشکار سازند و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى کنند».[5]
ادامه مطلب ...آیا عبارت «اشهد انّ محمداً رسولُ الله» از اصول دین است یا از فروع دین؟ یعنی منظور، مصداق نبی است یا خود اصل نبوت؟
علّت این که خداوند در قرآن کریم از ضمیر مذکر برای خودش استفاده نموده، این است که قرآن به زبان عربی نازل شده است، و استفاده از ضمیر مذکر برای خداوند متعال مطابق قواعد و ادبیات زبان عربی است. چون خداوند متعال نه مؤنث حقیقی است و نه مذکر حقیقی، و از موارد کار برد قیاسی و سماعی مؤنث مجازی هم نیست پس براساس قواعد زبان عربی برای ذات متعالی خداوند باید از ضمایر، اسامی و صفات به صورت مذکر (مجازی) استفاده نمود. علاوه این که نشانه های لفظی مذکر و مؤنث بیان کننده منزلت و جایگاه ارزشی نمی باشند.
زبان قرآن عربى است و زبان عربى برخلاف برخی از زبان ها، از دو نوع ضمایر مذکّر و مؤنت برخوردار است طبیعى است که هر کتابى بخواهد با این زبان نوشته شود، اگر چه کتاب الاهى باشد، باید از قواعد آن زبان پیروى کرده و بر آن ساختار باشد. زبان عربی به علّت نداشتن ضمیر خنثی، بعضی از چیزهایی که فارغ از جنسیت باشند را با ضمیر مذکّر می آورد. البته نظیر این، در زبان های دیگری؛ مثل زبان فرانسه نیز وجود دارد. با اتکا به این نکته می توان نتیجه گرفت که آوردن ضمیر مذکّر، ربطی به صفات مردانه ندارد. در واقع می توان گفت که قرآن مغلوب نگاه مرد سالارانه متداول در فرهنگ زمانه خویش نشده است، بلکه یک ویژگی زبانی است، که گوینده را پایبند به رعایت آن می کند. بنابر این، قرآن به مقتضاى این که به زبان عربى نازل شده است، با همین گفتمان سخن مىگوید و هماهنگ با قواعد عربى از ضمایر و واژگان مذکر برای خداوند بهره مىگیرد.
به بیان دیگر:
از طرفی؛ در زبان عربی، اسم ها و فعل ها (به جز فعل های متکلم وحده و متکلم مع الغیر) دو نوع می باشند: مذکر و مؤنث، و مذکر و مؤنث نیز به حقیقی و مجازی تقسیم می شوند.
موجوداتی که دستگاه ها و آلات ذکورت و انوثت (مردانگی و زنانگی) داشته باشند، مذکر و مؤنث حقیقی اند و گرنه مجازی خواهند بود. مذکر حقیقی مانند «رجل» (مرد) و «جمل» (شتر نر ) و مؤنث حقیقی مانند «امرأة» (زن) و «ناقة» (شتر ماده)؛ و مذکر مجازی مانند: «قلم» و «جدار» (دیوار)، مؤنث مجازی مانند: «دار» (خانه) و «غرفه» (اطاق). و کار برد مؤنث مجازی در مواردی؛ مانند، اسامی شهرها و اعضاء زوج بدن، قیاسی و بر طبق قاعده است و در بقیه موارد قاعده خاصی ندارد و سماعی است؛ یعنی ملاک فقط شنیدن از عرب زبان ها است و باید دید عرب زبان ها در چه مواردی به کار می برند و اگر چیزی مؤنث حقیقی و مجازی و نیز مذکر حقیقی نباشد، مذکر مجازی خواهد بود.[1]
و از طرف دیگر چون خداوند نه زاینده و نه زائیده شده و نه چیزی مثل اوست.[2] و از موارد کار برد قیاسی و سماعی مؤنث مجازی هم نیست پس براساس قواعد زبان عربی برای ذات متعالی خداوند باید از ضمایر، اسامی و صفات به صورت مذکر (مجازی) استفاده نمود.
به این نکته هم باید توجه داشت که نشانه های لفظی مؤنث و مذکر، بار ارزشی ندارند و نشانه و دلیل بر کرامت و منزلت نیست، لذا اگر نشانه های لفظی مذکر، به خاطر کرامت و منزلت خاص، دارای ارزش بود، برای غیر انسان و برخی از موجودات پلیدی مثل شیطان و ابلیس ... نباید از افعال یا اسامی یا ضمایر و ... دارای نشانه های لفظی مذکر استفاده می شد.
و همین طور اگر نشانه های لفظی مؤنث ، دلیل و نشانه ی نقص و بی ارزشی بود، برای موجودات با ارزشی مانند:خورشید، (شمس)، زمین (ارض)، مردان (الرجال)، آب ( ماء) و ...، و برای بهترین اعمال و بهترین جایگاه ها مثل؛ نماز (صلوة) ، زکات (زکاة)، جنت، نشانه های لفظی مؤنث نمی آوردند[3].
[1] صرف ساده،ص 145و28.
[2] لم یلد و لم یولد. (توحید/3). لیس کمثله شیء(شوری/11)
[3] نک: زن در آینه جلال و جمال، جوادی آملی، ص78.
www.islamquest.net
پرسش : چرا باید در احکام دین، از مراجع تقلید کنیم؟
پاسخ:
همه
مردم در همه زمانها و مکانها، چیزى را که نمىدانند از کارشناس
مىپرسند. مراجع تقلید و علما نیز هنگامى که مریض شوند از نسخه پزشکان
تقلید مىکنند. بنابراین تقلید ریشه در تاریخ بشر دارد و ما در شناخت احکام
دین به کارشناس دین مراجعه مىکنیم، چنانکه در امور دیگر به کارشناس آن
رجوع مىکنیم.
در قرآن مىخوانیم: «فَسئلوا اهل الذِّکر اِن کنتم لاتعلمون»(سوره نحل، آیه 43) اگر نمىدانید از اهل ذکر سؤال کنید.
این آیه نمىفرماید: از هر عالمى سؤال کنید، بلکه مىفرماید: از عالمى
سؤال کنید که اهل ذکر باشد، یعنى یاد خدا باشد، پروا و تقواى الهى داشته
باشد، نسبت به دانستهها و آموختههاى خود فراموشکار نباشد.
به گفته روایات، تقلید باید از عالمى باشد که علاوه بر علم و آگاهى در
بالاترین سطح، عادل نیز باشد و افکار، گفتار و رفتارش بر اساس هوا وهوس
وتمایلات نفسانى نباشد.
ساختمانِ بدون پروانه
و مجوّز قابل تخریب است مگر آنکه صاحبِ خانه آنگونه طراحى کرده باشد که
تصادفاً خانه او طبق مقرّرات مسئولین شهرسازى واقع شده باشد. عمل بدون
تقلید نیز باطل است، جز آنکه این عمل مطابق فتواى مرجع تقلیدش باشد.