ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
"مرگ" پس از تولد، عظیمترین حادثهای است که به صورت حتم و یقین، برای هر انسان زندهای (و هر موجود زندهای) رخ میدهد و هیچ راه فرار یا استثنایی هم ندارد. لذا خداوند متعال میفرماید: این مرگی که شما از آن فرار میکنید، او به دیدار شما میآید.
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (الجمعة، 8)
ترجمه: بگو: بىتردید آن مرگى که از آن مىگریزید با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانده مىشوید، پس شما را از آنچه (در دنیا) عمل مىکردید آگاه خواهد نمود.
"مرگ" مثل تولد نیست. نوزاد وقت تولد، با همین جسماش، از یک عالَمِ مادی (رَحِم مادر)، به یک عالَم دیگر مادی (دنیای بیرون و حیات در زمین) منتقل میشود؛ اما به هنگام مرگ، روح جسم را در زمین وا میگذارد و به عالم دیگری [برزخ] منتقل میشود.
*- برای روشنتر شدن موضوع در جهت سؤال مطروحه، لازم است به دو اصل مهم توجه کنیم: یکی رابطه روح با بدن است و دیگری درد و رنج و تألم، یا نشاط، لذت و سرور.
رابطه روح با بدن: روح مانند عضوی از اعضای درونی، در "ّبدن" قرار ندارد که یک وقتی هم از آن خارج شود. روح مانند دست و پا به بدن نچسبیده که زمان مرگ جدایش کنند، روح مادی نیست و اگر در بدن بود، حتماً مادی میبود و جایگاه خاص خود را داشت. بلکه روح، بر بدن احاطه دارد و البته به آن تعلق (علاقه) شدید دارد.
به تعبیر حکما، این بدن، مرتبه نازله و تجسم روح است. چنان که حضرت آیت الله حسن زاده آملی در این باره میگوید: «بدن، مرتبه نازله نفس و نفس تمام بدن است و بدن، تجسد و تجسم روح، صورت و آشکار کننده کمالات و قوای آن در این عالم است.» (سرح العیون فی شرح العیون، ص215)
احساس درد یا لذت: اگر چه منشأ ادراک همان روح است و حواس و سلسله اعصاب، هر چند فعال باشند، اما به خودی خود احساس درد یا لذت ندارند؛ اما به حسب درک ظاهری و بیان ساده، انسان دو ویژگی را در خود احساس میکند: یکی ویژگی جسم و بدن است که تمامی حالاتش قابل اندازهگیری نیز هست (چون مادی صرف است)، و دیگری ویژگی نفسانی یا روحانی است، مانند آگاهی، محبت، تنفر، تألم، شادی و ...، که به هیچ وجهی و با هیچ معیاری قابل اندازهگیری نمیباشد. حتی امروزه در علم پزشکی روشی برای فهم میزان درد بیمار روال شده که از بیمار میپرسند: اگر درد از یک تا ده باشد، عدد میزان درد تو چقدر است؟ او میگوید: یک، یا پنج یا هشت. اما آن چه که او میگوید: میزان درد نیست، بلکه نسبتش در قیاس به این اعداد یک تا ده میباشد.
حادثه مرگ:
حادثه مرگ، بزرگترین و هولناکترین حادثهای است که در این دنیا برای بشر رخ میدهد. تا آنجا که از شدت حادثه، هر چه میداند را یک جا فراموش میکند [مگر آن چه ملکهی او شده است را پس از حادثه به یاد بیاورد]. در احادیت آمده که حتی شخصی که سالها قرآن میخوانده، اما انس با قرآن ملکه او نگردیده است، وقتی سؤال میشود که در دنیا کتاب تو چه بود؟ به یادش نمیآید.
آیا ندیدید که به هنگام برخورد دو خودرو یا هر حادثه مشابه دیگری، مصدوم برای چند لحظه، چند دقیقه، نمیفهمد که کیست؟ کجاست و چه حادثهای رخ داده است و حتی چه آسیبی دیده است؟ پایش شکسته و نمیفهمد (در اصطلاح میگویند: هنوز گرم است و متوجه نیست)؛ و گاه روی او آب میپاشند یا ضربات سبکی به صورتش میزنند تا به خود آید و متوجه شود؟ حال حالت این انسان را در حادثه عظیم مرگ، که ناگهان نیز میرسد، تصور کنید.
ما میمیریم، یا مرگ میمیرد؟
در یک اصطلاح غلط، میگوییم که ما میمیریم! در حالی که مرگ همیشه با ما هست، هر لحظهای، پس از مرگِ لحظهی قبل متولد میگردد؛ 5 سال پیش، یک ساعت پیش، یک دقیقه پیش و حتی یک لحظه پیش شما کو و کجاست؟ این همان مرگ است؛ گام به گام مرگ است و یکی هم گام آخر است. چنان چه حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام میفرمایند: «هر نفسی که انسان میکشد، گامی است که به سوی مرگ مینهد».
اما واقعاش این است که این مرگی که همراه ماست، خودش به آخر رسیده و میمیرد. اگر ما میمُردیم که دیگر باقی نبودیم، بلکه مرگ میمیرد و دیگر مرگی نیست، اما ما هستیم و حیات را در نشئه دیگری ادامه میدهیم. چنان چه مفسر معاصر، حضرت آیت الله جوادی آملی در این باره میفرمایند: «تعبیر قرآن این است که شما مرگ را مىچشید و مىمیرانید. نفرمود مرگ، هر کسى را مىچشد. فرمود هر کسى مرگ را مىچشد «کلّ نفس ذائقَة المَوتِ». شما اگر تشنهاید، یک لیوان آب یا شربت را که مىنوشید، (شما) این شربت را محو کردهاید، یا شربت شما را محو کرده است؟ شما این لیوان آب را از بین بردهاید یا این لیوان آب، شما را؟ شما او را هضم کردید یا او شما را؟ قرآن نمىگوید مرگ، انسان را مىچشد، مىگوید انسان، مرگ را مىچشد. مرگ یعنى تحول، مرگ یعنى تغییر، انسان تغییر و تحول و دگرگونى را مىچشد، محو مىکند و به ثبات مىرسد.»
سنخ درد مرگ:
با توجه به آن چه بیان شد، معلوم میشود که البته "مرگ، بسیار بسیار و بیش از آن چه انسان بتواند تصور کند، دردناک است"، اما دردش و ادراک آن درد، از نوع دردهای جسمانی نمیباشد.
برای درک بیشتر، لازم است به درد کشیدن خود در همین عالم دنیا توجهی کنیم؛ یک موقع عضوی از اعضای بدن [سر، چشم، گوش، دندان، دست، پا یا اعضای درونی چون قلب، معده و ...] درد میکند و ما آن درد را احساس میکنیم؛ اما یک موقع دل انسان از مصیبت، ماتم، تألم یا ظلمی به درد میآید؛ آیا این دو از یک سنخ و قابل مقایسه هستند؟!
اگر کسی از پلکانی بیافتد و دست و پایش بشکند، مجروح شود و صدمهای ببیند، متوجه نوعی درد در اعضای خود میشود؛ هم چنین وقتی خبر فاجعه منا را میشنود [حتی اگر تصاویرش را ندیده باشد]، روحش درد میکشد و رنج میبرد؛ آیا این دو درد هم سنخ و قابل مقایسه هستند؟ هرگز.
درد روح غلبه دارد:
همان طور که روح بر جسم احاطه و غلبه دارد، درد یا نشاط و لذت روح نیز بر دردها و لذتهای بدنی احاطه و غلبه دارد، چنان که گاه سبب میگردد آدمی متوجه درد یا لذت جسمانی خود نگردد. اگر کسی از روزه گرفتن لذت ببرد، درد گرسنگی نمیکشد.
به عنوان مثال: بسیار اتفاق افتاده که عضوی از بدن انسان به درد افتاده است، اما ناگهان خبر تأثرآوری به او میدهند. این درد چنان غلبه میکند که درد حسی خود را فراموش کرده یا دیگر احساس نمیکند. همین طور است لذت؛ به عنوان مثال آدمی با قوهی چشایی خود، از خوردن یک میوه یا خوراک خوش مزه لذت میبرد، اما میهمانی عزیز دارد و او چنان محو لذت دیدار او میگردد که هیچ متوجه نمیشود که چه میخورد و چه مزهای داشت.
آیا دقت کردهاید که صاحبخانه چقدر دوندگی برای پذیرایی خوب در شام میکند، درد هم نمیکشد، اما میهمانها که رفتند، گویی ناگهان دردهای دست و پا و استخوان و کف پا به او هجوم میآورد؟ علتش این است که شوق و لذت آن میهمانان، نمیگذاشت این درد جسم را بفهمد.
درد مرگ نیز از نوع دردهای حسی نیست و بر تمامی دردهای حسّی غلبه میکند. اگر کسی در حادثهای مصدوم شده باشد و درد بکشد، وقتی با "مرگ" مواجه میگردد، دیگر آن دردها را نمیفهمد، و همین طور است اگر کسی مؤمن و مشتاق مرگ باشد، از شدت شوق و لذت، درد جسمانی را فراموش کرده و نمیفهمد. بدنش با ترکش خمپاره تکه و پاره شده، اما با لبخندی که گویا دنیا را به او بخشیدهاند، از دنیا میرود.
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، در دعای کمیل، درد آتش جهنم و درد فراق را مقایسه کرده و عرضه میدارد: به فرض که درد جهنم را تحمل کنم، درد فراق را چگونه تحمل خواهم کرد!
*- در جهنم نیز سوزش و درد جدایی، حسرت، اسف، غبن و دوری، به مراتب بیش از تمامی عذابهای جسمانی میباشد. در بهشت نیز لذت فلاح، رضایت، سعادت و قرب به محبوب، به مراتب بیش از لذات جسمانی بهشت است.
نسبت درد و عذاب مرگ به دردهای جسمانی نیز همین گونه است.
سنخ درد مرگ:
درد مرگ، از سنخ درد از دست دادن محبوبها و فراق آنهاست. انسانی که سالم است و دردی ندارد و به حسب مادی و جسمی در اوج لذت است، اگر از محبوبش (مثل پدر، مادر، همسر، وطن و ...) باشد، نوعی تألم و درد دارد، اما شاید در برخی زیاد نباشد، چون امید به نزدیکی و دیدار مجدد دارند. اما اگر او را ناامید کنند، مثلاً بگویند: پدرت یا مادرت، یا همسر یا فرزندت، از دنیا رفت، دردش به حد طاقت فرسا مضاعف میگردد.
زندان چرا ناخوشایند است؟ ظاهرش که تنبل خانه است؛ اما باطنش، قطع ارتباط با مأنوسهاست.
"انسان" موجودی است که زود اُنس میگیرد و زود هم دچار نسیان [فراموشی] میشود.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): عذاب قبر، همان عذاب برزخ است، اما ابتدا دقت کنیم که چرا اذهان برخی، بیش از هر چیز متوجه عذاب الهی میباشد و تمامی مثالها از عذاب آورده میشود، در حالی که رحمت واسعهی الهی، بر عذابش سبقت دارد؛ او رحمان، الرحیم، تواب، غفار، ستار، جواد و کریم است، چنان که قهار و سریع العقاب نیز هست:
« إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ – به یقین پروردگار تو [هم] زودکیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است»
بنابراین، آن چه در مورد روح و جسم بیروح و عذاب قبر و ... پرسیدید، در مورد بهشت برزخی و لذایذ برزخی یا اخروی نیز صادق میباشد.
الف – اصل وجود آدمی، روح اوست و این روح هیچ گاه بدون "بدن و شکل" نمیماند. منتهی در هر عالمی، بدن متناسب با حیات آن عالم به او داده میشود. اگر در دنیا باشد، بدن مادی (جسم) دارد، اگر وارد برزخ گردد، بدن مثالی دارد و اگر وارد قیامت گردد، بدن متناسب با حیات در آن عالم را دارد، که صورتهای دیگری از حقیقت همین بدن است.
ب – فرض کنید که شخص مؤمن یا کافر و ظالم از دنیا رفت. بدن او، پس از سی چهل سال، کاملاً در خاک میپوسد، حال آیا دیگر از نعمات بهشت برزخی، یا عذابهای جهنم برزخی برخوردار نمیگردد؟!
ج – نکیر و منکر (یا بشیر و مبشر برای مؤمنان)، جسم مادی را مخاطب قرار نمیدهند که جسم بیروح بخواهد پاسخگو باشد؛ بلکه حقیقت انسان، یعنی روح او را مخاطب قرار میدهند که به محض مرگ، از جسم مثالی نیز برخوردار گردیده است.
د – لذتها و المهای پس از مرگ نیز مانند دنیاست؛ یعنی اگر لذت معنوی باشد (مثل معرفت، زیارت، قرب، محبت و ...) روح درک میکند، و اگر درد و الم معنوی باشد (مثل ترس، وحشت، غصه، پشیمانی، غضب و ...) روح درک میکند؛ و اگر لذت یا درد برزخی یا اخروی، مربوط به جسم باشند، مانند لذت دیدن مناظر زیبا، تاج و تخت، خوردن و پوشیدن ... و یا دردهایی چون فشار قبر، آتش قبر، افتادن در چاههای ظلمات، غل و زنجیر و ...، بدن مثال یا اخروی درک میکند و البته روح نیز شادمان و مفرح و یا ناراحت و معذب از احوالی که بر بدنش میگذرد میگردد (مانند دنیا).
●- بنابراین، نه جسم بیروح مورد سؤال قرار میگیرد و بالتبع لذت یا عذابی میکشد، و نه روح بیجسم از لذایذ بهرهمند شده و یا معذب میگردد. بلکه روح در هر عالمی، از جسمی متناسب با حیات در آن عالم برخوردار میگردد.
●- شکل اشخاص در این عالم ماده شبیه به یکدیگر است، خواه مؤمن و متقی باشند، یا کافر و فاسد؛ اما در عوالم بعدی حقیقت شکل نمایان میگردد. مثل نورانی بودن مؤمن، و یا به شکل مار، خوک یا گرگ بودن کافر و ظالم. اینها اشکالی است که خود انسان در دوران حیات، با اعتقادات و اعمالش برای خود ترسیم مینماید و در عوالم دیگر، با همان شکل حقیقیاش ظاهر میشود.
***- در قرآن کریم، آیات بسیاری آمده که به لذتها روحی یا جسمی در بهشت بزرخی و بهشت اخروی تصریح نموده است، چنان که به عذابهای روحی و جسمی در دورهی برزخ تصریح نموده است. مانند عذاب صبح و شام فرعون و آل فرعون [و بالتبع امثال او و آنها].
***- عالم برزخ، مانند محشر و عالم قیامت نیست که آدمی برای هر کارش مورد سؤال قرار گیرد و سپس پاداش یا عذاب آن را ببیند، بلکه میتوان گفت: انسان در برزخ، دورهای با صورت حقیقی اعتقادات و اعمالش زندگی میکند و سپس به خوابی میرود تا قیامت و چه بسا این وسط بیداریهایی نیز هست. البته به غیر خواص مؤمنان، چون اهل عصمت علیهم السلام، یا شهداء ... و خواصی از کفار، چون فرعون و آل فرعون، در طول زمان.
وقتی آدمی باقیات الصالحاتی به جا گذاشته است، صورت برزخی و ثواب آن پس از صد یا صدها سال به کی میرسد؟ و یا وقتی ظلمی کرده که آثارش هم چنان تداوم دارد، عذاب برزخیاش پس صد یا صدها سال به کی میرسد؟! به همان روح، با جسم برزخی، که یا هم چنان بیدار است و یا بیدارش میکنند. مثل خواب و بیداری در دنیا.
مثال:
وقتی میفرماید: « فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ - پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست، و به سوى اوست که بازگردانیده مىشوید / یس، 83»، معلوم میشود که هر چیزی نه تنها روح، بلکه ملکوتی دارد؛ چس هر جانی، صورتی دارد و هر صورتی نیز جانی دارد؛ خواه موجودات باشند یا گفتارها و اعمال. امروزه کشف کردهاند که حتی در همین دنیا، پشت هر کلامی یا عمل خوب یا بدی، نوعی انرژی مثبت یا منفی وجود دارد و این فقط کشف مادی از حقایق است.
●- حال به بخش ذهن، تصور، خیار و فکر توجه کنید، یک ذهنیت خوب، تغییرات مثبتی در روح و روان ایجاد میکند و یک ذهنیت، خیال یا تصور بد، فضای ذهنی را آلوده و تاریک میسازد و ورح و روان را در فشار قرار میدهد، در حالی که در مغز، هیچ اتفاقی به جز یک سری فعل و انفعالات شیمایی رخ نداده است و برای عناصر شیمیایی نیز خوب و بد، و چگونگی فعل و انفعلات هیچ فرقی ندارند. اما انسان تحولات مثبت یا منفی در خود و دیگران را درک میکند.
این همان روح، صورت یا حقیقت هر اندیشه، ذهنیت، گفتار یا کردار است که در جان آدمی نقش میبندد و آثار و تبعات آن در دنیا، برزخ و قیامت ظاهر میگردد.
کسی که گناهی مرتکب میشود، خود را به حفره یا چاهی ظلمانی میاندازد، پس در برزخ سقوط خود به آن چاه را میبیند، نه این که تمام عذابش را متحمل گردد؛ همین شخص دو رکعت نماز توبه میخواند و در همین دنیا از آن چاه خارج میشود. پس در برزخ میبیند که یک موجود نورانی، مانع از سقوط او شد و یا او را از آن چاه بیرون آورد، میپرسد: تو کی هستی؟ پاسخ میشنود: من همان نماز توبهی تو هستم که چون با خلوص بود، مقبول واقع گردید.
●- انسان در این دنیا گرسنه و تشنه میشود و گمان میکند که این فقط نیاز جسم مادی اوست! اما اگر هر چیزی صورتهای دیگری نیز دارد، پس هم جسم برزخیاش گرسنه و تشنه میگردد و هم جسم اخروی او در قیامت [بهشت یا جهنم].
از این رو در قرآن کریم، هم به خوردنی و آشامیدنی اهل بهشت تصریح شده است و هم به خوردن و آشامیدن اهل جهنم. با این تفاوت که میل خوردن و آشامیدن در بهشت، حالت نیاز ندارد، بلکه اشتهای لذت است، اما در جهنم، درک نیاز شدید است، تا جایی که حاضر میشوند آتش مذاب را بنوشند یا از میوهی زقوم بخورند.
لذایذ جسمی برای اهل بهشت:
« إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ * وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ * کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ » (المرسلات، 41 تا 44)
ترجمه: (در آن روز) پرهیزگاران در سایههای (درختان بهشتی) و در میان چشمهها قرار دارند، و میوههایی از آنچه مایل باشند! * (به آنها گفته شود) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام میدادید! * ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم!
قطعاً این لذایذ، با لذتهای روحانی چون قرب و رضوان الهی متفاوت است، چنان که پس از ذکر نعمات بهشت، میفرماید: رضوان الهی بزرگتر از همه اینهاست:
« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (التوبة، 72)
ترجمه: خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!
عذابهای جسمی برای اهل دوزخ:
« ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ » (الواقعة، 51 تا 56)
ترجمه: سپس شما ای گمراهان تکذیبکننده! * قطعاً از درخت زقّوم میخورید * و شکمها را از آن پر میکنید * و روی آن از آب سوزان مینوشید * و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن میآشامید! * این است پذیرایی از آنها در روز جزا!
پس روح، جسم و شکل، در تمامی عوالم با هم هستند، منتهی مطابق با حقیقتشان و حیات در آن عالم.
www.x-shobhe.com
پرسش : مگر نمیگوییم که هر کس از دنیا برود، خوب یا بد اعمالش به همراهش هست، پس تلاوت قرآن، فاتحه، یا خیرات و ... چه فایدهای برای مُرده دارد؟
پاسخ :
البته که هر کس از دنیا میرود، خوب یا بد اعتقادات و
اعمالش را به همراه دارد. در برزخ از همان توشهای که اندوخته
میخورد و در قیامت نیز با همان پرونده در پیشگاه حق تعالی جلّ
جلاله محشور میشود و به او گفته میشود که خودت کتاب خودت را
بخوانی، برای حساب تو کافی است:
«اقْرَأْ کَتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ
حَسِیبًا» (الإسراء، 14)
ترجمه: کتابت (نوشته شده آن چه بودی و کردی) را بخوان کافى است
که امروز خودت حسابرس خود باشى.
بله، انسان همان است که اعتقاد دارد و عمل میکند، پس چه در
این دنیا باشد و چه در عوالم دیگر، هر کجا که برود، خودش است
که میرود، یعنی کتاب عقاید و اعمالش همیشه به همراه اوست. اما
به چند نکته نیز باید توجه داشت:
الف – انسان وقتی از دنیا میرود، امکان عمل اختیاری از خودش
ساقط میشود، اما آثار اعمال او هم چنان باقیست و قاضیِ عادل،
عمل و اثر عمل را با هم منظور میدارد و مینویسد، چنان چه
فرمود اعمال و آثار آنها را در لوح محفوظ جمع میکنم.
«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا
وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»
(یس، 12)
ترجمه: این ماییم که مردگان را زنده مىکنیم و هر چه را از پیش
فرستادهاند و آثارشان را مىنویسیم، و همه چیز را در لوحى
نمایان بر شمردهایم.
ادامه مطلب ...