ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ابتدا دقت کنیم که چه تمایزی بین آموزهی دینی و آموزهی غیر دینی (علم دینی و علم غیر دینی) وجود دارد؟! و آیا اساساً این مرزکِشی درست است؟!
یکی بگوید: «علم غیر دینی»، کدام علم است و وجه تمایزش با علم دینی کدام است؟! بله، ممکن است که جهت نگاه به علم و نیز چگونگی بهرهمندی از علم، دینی یا غیر دینی باشد، یا به تعبیر در چارچوب جهانبینی توحیدی یا جهانبینی مادی باشد، اما خود علم که دینی و غیر دینی ندارد.
هر چه در عالم هستی وجود دارد، تجلی علم، حکمت، قدرت و جمال و جلال الهی است که در کتاب هستی، به قلم "صُنع" (خلقت) نوشته است و امر به مطالعهی این کتاب عظیم نموده است؛ و آن چه در عالم هستی تجلی داده را در کتاب قرآن مجید، به قلم "وحی" تقریر نموده است و امر به مطالعهی این کتاب حکیم نموده است.
علوم طبیعی (تجربی):
برخی بین علوم تجربی و سایر علوم مرزبندی کردهاند که این یک خطای عمدی در انکار و فریب است. بر اساس همین دستهبندی خطا، برخی که به علومی دست مییابند، گمان میکنند که خودشان خالق آن بودهاند! در صورتی که آدمی، خلق نمیکند، بلکه فقط بخشی از آن چه خلق شده و هست را کشف مینماید. لذا هر چه در عالم طبیعت وجود دارد و به لحاظ عینی و یا علمی کشف میشود نیز خلقت خدا و تجلی علم، حکمت، قدرت، جمال و جلال الهی میباشد.
هر موقع دانشمندان خودشان چیزی را خلق کردند، سخن از علم غیر دینی به میان آورند! آیا نام شناخت "فعل" با انکار "فاعل" را علم میگذارند؟!
عقل و علم:
اگر علم را به "نور" و عقل را به "دیده = شهود" تشبیه نماییم، به خوبی متوجه میشویم که "علم نور عقل است و عقل با نور علم میبیند" یعنی چه؟ در خود نور، کوه و دریا، یا خانه و خیابان، یا انسان و حیوان وجود ندارد؛ اما تابش آن سبب دیده شدن آنها میگردد، و سپس این عقل است که به حکمت علوم پیبرده و صدور حکم میکند، وگرنه علم به تنهایی، هیچ گونه راهنمایی ندارد. آب جوش حکم نمیکند که آدمی دستش را در آن فرو نبرد، بلکه عقل با علم به حرارت این آب و مضر بودن آن برای پوست و گوشت آدمی، چنین حُکمی میکند.
شما در علم شیمی، به عناصر تشکیل دهنده یک اسید و خواص آن پیمیبرید و چون به عناصر تشکیل دهنده پوست و گوشت نیز پیبردهاید، اطلاعات را عقل انتقال میدهید و سپس عقل حکم میکند که نباید پوست دست، با اسید تماس داشته باشد. پس این حکم عقل است، نه حکم اسید یا پوست.
شناخت توحید و معاد (حتی از طریق علوم طبیعی) نیز بر همین قاعده استوار است.
مطالعهی عالمانه و عاقلانهی طبیعت:
خداوند متعال در آیات بسیاری امر به مطالعهی زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست نموده است؛ بدیهی است که ما از طریق طبیعی و تجربی، به آسمانهای دیگر راهی نداریم ، پس باید همین زمین و آسمان را مطالعه نماییم، اما مطالعهای عاقلانه و حکیمانه، نه صرفاً عنصر شناسی.
*- چرا میفرماید: هر چه در زمین و آسمان وجود دارد، آیات (نشانههای) من هستند، منتهی فقط عدهای که اهل تفکر و تعقل هستند، به این نشانهها توجه مینمایند؟! چرا که بسیاری فقط خود نشانه را میبینند و نه جهت آن را!
امروزه دانشمندان غربی نیز به این حقیقت رسیدهاند که «علم یعنی نشانه شناسی» و میگویند: «هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی نشانهی چیز دیگریست»، اما نمیگویند: جهت نهایی این نشانهها کجاست و چه مقصدی را نشان میدهد؟!
اما خداوند متعال، چه در کتاب خلقت و چه در کتاب وحی، علم را به همراه حکمت عرضه نموده است تا آدمی از این نشانهها راه رشد و کمال را بیابد، لذا فرمود: زمین آسمان را مطالعه کنید، علوم تجربی را بیاموزید، منتهی هدفدار و به همراه حکمت، یعنی مطالعهی علمی و نتیجهگیری عقلی – به آیه زیر دقت نمایید که به علوم طبیعی و تجربی توجه داده است، منتهی با حکمت عقلی در توجه به نشانهشناسی:
« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (البقرة، 164)
ترجمه: در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و میاندیشند!
پرسش : اتفاقات ناخواستهای که خدا میتوانست آنها را تغییر دهد (از کنکور تا ...)، مسیر زندگی من را تغییر داد و اکنون از سر لجبازی با خدا و اتفاقات، کاهل نماز نیز شدهام، اگر چه میدانم فایدهای ندارد! میخواهم این بحث را پیگیری کنم.
پاسخ : خداوند متعال، با سرنوشتها شناخته و دوست داشته نمیشود، بلکه سرنوشتها با شناخت، ایمان و محبت به او متغیر میگردد.
تصمیم خوبی گرفتهاید، همین تفکرها و پیگیریها - البته بدون غرض سوء و پیش داوری - سبب شناخت درستتر، بیشتر و عمیقتر میگردد که خود مقدمهی ایمان قویتر و زمینهساز برای عمل صالح میباشد که البته سرنوشتها را نیز متغیر مینماید.
این که فرمودهاند اصول دین (که سه اصل توحید – نبوت و معاد ریشه آن میباشد)، تحقیقی میباشد، برای همین است که شناخت و ایمانی مبتنی بر تفکر و برهان ایجاد شود.
نگاه ما به اغلب حقایق و واقعیتهای عالم هستی و زندگی فردی و اجتماعی خودمان، نگاهی سطحی میباشد؛ حتی اگر خدایی که میشناسیم را تعریف کنیم، خواهیم یافت که بیشتر «خدای موهوم وهم خودمان است، نه خدای حقیقی». تعاریف ما از بندگی، عبادت، دعا، سرنوشت، پیامدهای مطلوب و نامطلوب و ... نیز بیشتر همینطور است.
تقدیر و مقدرات:
البته که خداوند متعال "قادر متعال و فَعّال ما یَشآء" هست، اما معنایش این نیست که کار غیر علیمانه و حکیمانه نماید و یا نظام حکیمانهای را که بر عالم هستی مستولی نموده، بر هم زند.
به همین واژهی «قادر» توجه نمایید، از "قَدر" گرفته شده، و قَدر یعنی اندازهها. او خلق نموده، او اندازهها را گذاشته و بر اساس همین اندازهها نیز ربوبیت و هدایت مینماید.
« الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى » - همان خداوندی که آفرید و منظم کرد * و همان که اندازهگیری کرد (اندازهها را گذاشت) و هدایت نمود (الأعلی، 2 و 3).
●- قرآن کریم را بخوانیم. مکرر فرمود که روزی را او میدهد، ولی به اندازه – باران را او میفرستد، ولی به اندازه و ... – بنابراین وقتی اندازههای وقوع یک امری مهیا شد، قضا (وقوع) آن حتمی میشود، خواه مطلوب ما باشد یا نباشد.
●- البته تقدیر برخی از این مقدرات، باذن الله، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، در اختیار ما قرار داده شده و برخی دیگر خیر، و در اختیار ما نمیباشد. منتهی معنایش این نیست که حتماً به ضرر ما تمام شود، اگر چه به حسب ظاهر و هم چنین دید کوتاه ما و محکهای نادرست سنجش ما، مطلوبمان به نظر نرسند، یا بالعکس. چنان که فرمود: (... وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ... - چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است / البقره، 216)
ادامه مطلب ...
پرسش :وقتی زمان در آن جهان مفهومی ندارد، یعنی کل فیزیک مفهمومی ندارد، پس علم مخصوص این جهان و مادی است. حالا از نظر فلسفه اسلام علم مادی است یا معنوی؟
پاسخ :
واژگان، هر کدام معانی و مفاهیمی دارند که گاه به کلی و جزئی تعریف میشوند و گاه در مصادیق گوناگون، مفهومشان متفاوت میگردد. بدیهی است که واژگانی چون: "علم" و "زمان" نیز از این دو قاعده مستثنی نمیباشند.
الف – علم:
علم، یعنی "دانایی". البته معانی متفاوتی چون: آگاهی، آموختن و ... نیز برای آن بیان شده است که همه به همان ریشه دانایی بر میگردد. از این رو، هر آن چه "دانسته" شود، علم است و آن که دارای این علم میشود، "عالم" است و هر که بشتر بداند عالمتر است تا برسد به "علیم و اعلم".
این جامعیت تعریف سبب میگردد تا "علم"، قابلیت تقسیم به کلی و جزئی، بسیط – ازلی و نیز حادث و اکتسابی و ...، داشته باشد و هم چنین به موضوعات متفاوت نیز تقسیم و اطلاق میگردد و لازم میآید مصادیق گوناگونی داشته باشد. به عنوان مثال:
*- علم خداوند علیم به ظاهر و باطن مخلوقات خود، علم است؛ چنان چه فرمود:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (البقره، 29)
ترجمه: اوست که آنچه در این زمین است همه را براى شما آفرید، سپس به (آفرینش) آسمان پرداخت پس آنها را به صورت هفت آسمان (مطابق حکمت و خالى از نقص در خلقت) مرتب و منظم ساخت، و او به همه چیز داناست
ادامه مطلب ...