ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : ذهنی پر از شبهه و سوال دارم؛ این شبههها روز به روز مرا بیشتر از اسلام دور میکند. به هیچ وجه دوست ندارم از خداوند و اسلام دور شوم، اما میخواهم با یقین و اطمینان در این راه حضور داشته باشم و کوچکترین تلنگری مرا به شک و بی اعتمادی نکشاند...؛ کتاب یا سخنرانی و راهکار معرفی نمایید.
پاسخ: همیشه دقت کنیم که "ایمان راسخ" یک مقوله است؛ مواجههی ذهن با سؤالات و شبهات یک مقولهی دیگری است و وسواس و دیگر بیماریهای ذهنی، چون "شکاکی"، یک مقولهی دیگری میباشد. از این رو باید قبل از هر چیز تنظیم، مهار و مدیریت این ذهن [که اگر رها شود، بسیار ولگرد و هرزهگرد است]، در اولویت قرار گیرد، وگرنه کتاب و سخنرانی و استدلالهای گوناگون و ...، هیچ مشکلی را مرتفع نمیسازد.
الف – انسان؛
انسان، موجود پیچیده و با عظمتی است، به قول حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، یک جسم صغیر نیست، بلکه عالمی در او پیچیده شده است. روح دارد که از امر پروردگار عالم است و جسم دارد که از خاک خلق شده است (مانند سایر حیوانات) – عقل و قلب دارد، نفس حیوانی هم دارد – اعضا و جوارحی دارد، در ضمن شخصیت، هویت و "من"ی دارد که فارغ از همه اینهاست.
از این رو، اگر انسان این قوای عظیم و پیچده را ساماندهی نکند، نظام نبخشد، همسو نگرداند و مدیریت ننماید، هرج و مرج گستردهای در مملکت وجودش پیش میآید و این قوا به جای تعاون و همافزایی در مسیر رشد و کمال، به جان یک دیگر میافتند و انسان را به هلاکت میکشانند.
ب – توحید؛
معنای "توحید" این نیست که بگویند: «خدا یکی است، یا واحد، اَحد، لیس کمثله شیء و لا شریک له» میباشد، اینها که معلوم است؛ بلکه معنایش در فارسی همان «یکتاپرستی» است، یعنی «تو موحد باشی»، تا در مملکت وجودت نیز به "وحدت قوا" برسی؛ و البته این اتحاد توحیدی ایجاد نمیگردد، مگر آن که تمامی قوا، تحت یک ولایت، در یک جهت (صراط مستقیم) قرار گرفته و حرکت کنند [که چون از موضوع بحث خارج است و سبب اطاله کلام میشود، به آن نمیپردازیم].
ج – ولایت؛
این وحدت توحیدی نیز ایجاد نمیگردد، مگر آن که تمامی قوا در درون و برون، به یک جا متصل باشند. لذا فرمود: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا »، یعنی اگر این اعتصام به "حبل الله"، (چه در درون و چه در برون) به صورت جمعی نباشد، حتماً "تفرقه"، جای وحدت و توحید را میگیرد.
د – پراکندگی،
بدیهی است که وقتی در اهداف و جهتها پراکندگی ایجاد شده، نیت به گونهای بود و عمل به گونهای دیگر – عقل حکمی داد و نفس حکمی دیگر – فکر به جایی رفت و قلب یا دیده به جایی دیگر – محبت قلب به محبوبی بود و محبت نفس حیوانی به محبوبی دیگر ...، و اینها توسط یک فرماندهی واحد، کنترل و هدایت نشد، و اربابهای (صاحب اختیارها و تدبیر کنندگان) متفرق بر اجزای ممکلت وجود حکومت کردند، ذهن نیز پریشان میشود.
ﮪ – سؤال:
مکرر بیان شد که هیچگاه دو مقولهی متفاوت «سؤال و شبهه» را به مثابهی یک دیگر نگیرید؛ همین امر سبب نفوذ و وسوسه شیاطین جنّ و انس نیز میگردد. تا انسان با سؤالی مواجه شد، القا میکنند: «خب، پس دیدی که ایمان نداری، هنوز "شبهه" داری، متزلزلی و ...!
انسان، تا وقتی زنده و سالم است و عقل، فکر و ذهنش کار میکند، "سؤال = پرسش" دارد [حتی در مورد خداوند سبحان]، چرا که علم انسان ناقص است و تا با سؤال مواجه نگردد، به دنبال پاسخ نیز نخواهد بود.
*** - این فقط شهر علم (پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله) و باب علم (امیرالمؤمنین علیه السلام) است که میتواند مدعی شود: « لَو کَشَفَ الغِطا مَا ازدَدَت یَقینا – اگر همه پردهها کنار رود، به یقین من اضافه نمیشود / بحار، ج 69، ص 209 »؛ و اگر دقت کنیم، ایشان نیز نفرمودند که به "علم من" اضافه نمیشود، بلکه فرمودند: «به یقین من اضافه نمیشود»، و این خود نشان میدهد که ندانستن علمی، سبب تزلزل در یقین نمیگردد.
و - شبهه:
اما، هر سؤالی هم "شبهه" نیست. شبهه یعنی شبیه هم شدن حق و باطل. البته با توجه به گسترهی حملات ضدتبلیغی [به ویژه در فضای مجازی]، چه بسا ذهن انسان با "شبهه" نیز مواجه گردد؛ اما این نیز اشکالی ندارد، البته به شرط آن که انسان زود مغلوب نشود، بلکه بداند چه بسا در موضوعی خاص شبهه کرده است، اما این ربطی به اصل اعتقادات او ندارد و به شرطی که با "سعهی صدر" و ذهن کنترل شده و خارج از هوای نفس، به دنبال پاسخ شبهه برود.
عقل و قلب – کتاب و سخنرانی:
خداشناسی، خداپرستی، یکتاپرستی، معاد شناسی و اعتقاد به قیامت و بالاخره خودشناسی، که ریشه سایر اصول اعتقادی ما میباشد، کار "عقل و قلب" است، و البته که "کتاب، سخنرانی و ..."، به علم انسان میافزاید. اما چنین نیست که اگر کسی عالِم نشد، حکیم و فیلسوف نشد، کتابخوان و دانشمند نشد، دیگر نتواند خداشناس و خداپرست شود! چرا که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، امامان علیهم السلام، وحی، کتاب و مباحث علمی، به حسب ظاهر در بیرون از وجود ما هستند و علوم نیز در گام نخست اکتسابی میباشند، اما خداوند متعال، "عقل" را به عنوان «حجّت درونی» به ما اعطا نموده است؛ تمامی حقایق عالَم هستی و صدق علوم متفاوت نیز با همین "عقل" به اثبات میرسند.
***- بنابر این، "تفکر"، بسیار مهمتر از مطالعه میباشد، اگر چه بدون مطالعه نیز انسان نادان شده و راه به جایی نمیبرد؛ چنان که مطالعهی بدون تفکر نیز کارساز نمیباشد، وگرنه چه کتابی بهتر از "قرآن کریم"؟! چه کتابی بهتر از "نهج البلاغه یا صحیفهی سجادیه"؟! و چه کتابی بهتر از کل نظام هستی؟! نگاه متفکرانه به زمین، آسمان، نظم، علم، حکمت و قوانین حاکم بر آن، نگاه متفکرانه به انسان، آمدن و شدن و رفتنش، نگاه به جوامع و تاریخ و عاقبتها ...، خود بهترین کتاب برای مطالعه میباشد. اما آیا هر کس که قرآن بخواند، موحد، مؤمن، متقی، دانشمند و "آدم" میشود، یا هر کس که در علومی چون فیزیک، شیمی، هندسه، نجوم و ... مطالعات علمی کند، رشد انسانی پیدا میکند؟!
پرسش : اگر اسلام کاملترین دین است و در آن ابهامی وجود ندارد، پس چرا هزاران شبهه و ابهام به آن وارد است؟ کانالهایی نظیر نقد اسلام در تلگرام کم نیستند. آنها هر روز حرفی برای گفتن و نقد اسلام دارند. چه پاسخی دارید؟ (دهم – قزوین)
پاسخ: زیادتی نادانی، دلیل بر نقصان علم نمیباشد؛ و اگر هدف از سؤال دانستن نباشد، دیگر نامش "سؤال یا ابهام" نیست.
«حرفی برای گفتن داشتن، مهم نیست، بلکه چه حرفی داشتن مهم است». بسیاری از انسانها حرف مُفت میزنند و بسیاری نیز مشتری حرف مُفت هستند. آیا کثرت این حرفها، دال بر وجود ضعف در حرف حکیمانه، منطقی، خیرخواهانه و هدایت کننده میباشد؟! خداوند حکیم و خبیر که خود خالق انسان و آگاه به احوال و مواضعشان میباشد، میفرماید:
« وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشْتَرِى لَهْوَ ٱلْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍۢ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ لَهُمْ عَذَابٌۭ مُّهِینٌۭ » (لقمان، 6)
ترجمه: و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است!
***- پس، زیاد حرف زدن، یا زیادهگویی، مهم نیست [چنان که برخی برای القای یک شبههی ساده، یک قصه دروغین و طولانی میبافند]؛ بلکه «چه گفتن و چگونه گفتن» مهم است.
***- در بررسی هر کلام یا گزارهای (چه در اسلام و چه در غیر اسلام)، از یک سو باید به معنا و مفهوم درست آن توجه نمود و از سوی دیگر باید به اهداف، سمت و سو و چگونگی و چرایی موافقتها، مخالفتها، قبولها، ردها، سؤالات و هجمهها (ضد تبلیغ)ها توجه نمود؛ وگرنه " جوّ " بر منطق حاکم میشود و امواج، افکار را با خود برده و غرق میکنند.
معنا و مفهوم:
معنای زمین جایی برای زندگی انسان است، این نیست که همگان در آن خوب زندگی میکنند – معنای آب رفع تشنگی میکند، این نیست که هیچ کس تشنه نمیشود، یا همگان با آب حیات مییابند؛ بلکه بسیاری با آب به هلاکت میرسند – معنای "علم" لازم و مفید است، نه این است که همگان عالِم هستند و نه این است که همگان از علم درست استفاده میکنند و ... .
اسلام - معنای "اسلام دین کاملی است"، این نیست که همه مسلمان هستند و یا اسلام هر مسلمانی کامل است – چنان که معنایش این نیست که چون اسلام دین کاملی هست، پس دیگر نه کسی سؤال و ابهام دارد و نه اسلام و مسلمین دشمن دارند.
سؤال:
**- تا انسان در قید حیات است و عقل و فکر و ذهن او کار میکند، در مورد هر چیزی سؤال دارد و هر چه علمش بیشتر شود، سؤالات جدیتر و بیشتری خواهد داشت. چرا که "علم" محدود نیست و انتها ندارد. علم، تجلی علیم است و او منزه (سبحان) از محدودیت میباشد.
**- کمال خورشید و عیان بودن وجود و آثارش، دلیل نمیشود که دیگر کسی در مورد آن سؤال نداشته باشد. پس هم انسان عوامی که فقط روزها یک سیارهی نورانی و گرم در آسمان میبیند، اگر فکر کند، در مورد آن سؤال دارد، و هم دانشمندان نجوم، فیزیک و ... . این سؤالات نیز هیچ گاه به پایان نمیرسند.
**- اما "سؤال"، به چند هدف متفاوت و حتی متضاد میتواند مطرح شود، اگر چه سؤال بسیار ساده و در حد احوالپرسی باشد، مثل این که کسی از دیگری بپرسد: «حالت چطور است؟».
ممکن است سؤال، برای دریافت و درک پاسخ صحیح باشد، که به آن سؤال با هدف سالم میگوییم – ممکن است برای مسخره کردن باشد – ممکن است برای تحقیر مخاطب باشد – ممکن است برای نفی و تکذیب باشد – ممکن است برای شماتت باشد – ممکن است برای هوچیگری و جوّسازی باشد – ممکن است برای ایجاد اعوجاج و انحراف در افکار و اذهان عمومی باشد و ...؛ که به آنها سؤال با اهداف پلید و تخریبی میگوییم، یا همان "ضدتبلیغ و هجمه".
پاسخ:
پس کثرت سؤال، دلیل بر عیب و ایراد در مورد مربوط به سؤال نمیباشد؛ در مورد یک گزارهی ساده و همه فهم مثل «من دوستت دارم»، میتوان روزانه دهها و صدها سؤال مطرح نمود، به زبانهای مختلف ترجمه کرد، و به اَشکال متفاوت، از عکس و نقاشی و کاریکاتور گرفته تا گرافیک، طراحی نمود، که برخی انتقال پیام عشق است، برخی طنز، برخی مسخره، برخی نقد، برخی جوّسازی و ... .
پس، آن چه که مهم است، "پاسخ" میباشد نه صرف "سؤال". مهم این است که برای چه سؤالی، در اسلام (یا غیر اسلام)، چه پاسخ یا پاسخهایی وجود دارد؟ و پاسخهای "اسلام عزیز و غنی"، کامل و جامع است. پس دین کاملی است.
فضای مجازی:
آن چه به اصطلاح به آن "فضای مجازی" میگویند و شاید این اصطلاح زیاد هم درست نباشد، [چرا که بالاخره این فضا، یک واقعیت بیرونی دارد که اصلاً هم مجازی نیست]؛ تکنولوژی و امکانی برای «کثرت و سرعت» ارتباطات میباشد؛ لذا مانند هر امکان و صنعت دیگری، ممکن است از آن استفاده درست شود، و ممکن است استفاده نادرست شود.
درباره "اسلام عزیز" روزانه هزاران سؤال در فضای اینترنتی، مطرح میشود که هدف از طرح آن، دانستن است و متقابلاً هزاران پاسخ نیز ایفاد میگردد.
هم چنین روزانه هزاران سؤال و شبهه، مبتنی بر امراض و اغراض قلبی مطرح میشود که هدفش هجمه، ضد تبلیغ، شبهه پراکنی، اهانت، مسخره کردن، جوّسازی و ... میباشد، که معمولاً طرح و منتشر کنندگان آنها ، هیچ کاری با پاسخ ندارند و با پررویی و وقاحت، همان سؤال را در فضای بیشتری منتشر میکنند، حتی بسیاری خودشان هم جواب را میدانند، اما مأمور به این کار هستند.
پس، کثرت سؤال، با هر یک از این اهداف (درست یا نادرست)، به هیچ وجه دلیل بر نقص اسلام نمیباشد. بلکه اگر سؤال سالم باشد، نقص در "علم" است و سؤال کننده میپرسد تا بداند و با پاسخ، علم خود را افزایش میدهد – اما اگر اهداف مغرضانه باشد، باز هم سؤال طرح میکند، منتهی نه برای دانستن، بلکه برای ایجاد انحراف و اعوجاج در راه آگاهی، هدایت و رشد مردم.
Islamophobia
اسلام هراسی، از اصطلاحات تازه ای است که به تازگی و به طور خاص، در زمینه رابطه اسلام با غرب، نسبتا تداول یافته است. وضع این اصطلاح که بخشی از آن از علم اضطراب های روانی گرفته شده، برای تعبیر از پدیده هراس بیمارانه از اسلام بوده است. پدیده هراس از اسلام از زمان ظهور دین اسلام سابقه داشته است؛ اگر چه امروزه، به ویژه پس از حوادث یازدهم سپتامبر و بیشتر در کشورهای غربی، گستره و عمق آن بیشتر شده است. می توان گفت این پدیده در تاریخ کهنی ریشه دارد که سرشار از سلسله درازی از روابط نا آرام میان غرب و اسلام است و در طی این روابط نا آرام، هراس از اسلام در ذهنیت غربی تثبیت شده و موجب شده تا آنان اسلام را چونان خطری جدی بنگرند که تهدید کننده هر چیز غربی است. شاید ریشه این ذهنیت در نوعی تقارن تکراری میان بر آمدن ستاره تمدن اسلامی و فرو شدن ستاره تمدن غربی در طول تاریخ باشد.
پدیده هراس بیمارانه از اسلام، در اصل در میان عرب ها و یهودیان شبه جزیره عربستان پدید آمد، زیرا گام نخست در درمان هر بیماری و حل مشکلات ناشی از آن، فهم جدی و عمیق آن پدیده است. در این پژوهش، با رویکردی تحلیلی به بررسی و تشریح این پدیده و اسباب و عوارض مختلف آنکه به روابط میان غرب و جهان اسلام مرتبط است، خواهد پرداخت و برخی رهیافت ها را پیشنهاد خواهد داد که در درمان این پدیده، نگران کننده می تواند سهیم باشد؛ پدیده ای که جهان اسلام و مسلمانان را در معرض سلسله مستمری از بد فهمی و بد رفتاری ها قرار داده است.
در تحلیل پدیده اسلام هراسی، مانند تحلیل هر پدیده دیگر نمی توان آن را تک سبب و تک علتی دانست. اسلام هراسی اسباب متعددی دارد که از درجه اهمیت و قدرت متفاوتی برخوردارند. اکنون خواهیم کوشید تا برجسته ترین اسباب و عوامل آن را بررسی کنیم.
الف. سرشار بودن تاریخ از درگیری های میان اسلام و غرب؛ می توان گفت که فتوحات اسلامی، مرزها و آفاق اسلام را در طول قرن ها درهم نوردید و حوادث ناشی از آن، مانند درهم شکستن کاروان های نظامی روم و انهدام مراکزشان در زیر گام های سربازان مسلمان، نخستین تجربه های دردناکی بود که غرب در رابطه اش با جهان اسلام، با آن رویا رو می شد. همین تجربه ها بود که تخم ترس از اسلام را در ذهنیت غربی کاشت و موجب پرورش گرایش بیمارانه ای در آن گردید که بر رابطه اش با جهان اسلام حاکم شد؛ برای مثال پس از شکست سختی که ارتش روم در سال شانزدهم هجری از سربازان اسلام در جنگ یرموک متحمل شد و از منطقه عربی عقب نشینی کرد، از هرقل بزرگ رومیان نقل شد که گفت: بدرود ای سوریه! بدرودی که پس از آن دیداری نخواهدبود و چه خوب سرزمینی هستی برای دشمن و نه برای دوست! و زین پس رومی ای به تو وارد نخواهد شد؛ جز در حال بیم.
تاریخ، سرشار از برخوردهای بی پایان ناخوشایندی است که در بسیاری موارد، شکل خونین به خود گرفته و این وضع، موجب تثبیت نگاه تردیدآمیز، بلکه عداوت جویانه در غرب - که وارث قانونی امپراتوری روم است - نسبت به اسلام و مسلمانان شده است، زیر این تجربه های دردناک در مرز جنگ یرموک که بدان اشاره شد، متوقف نمانده، بلکه به رویارویی های خشن سرایت یافته که برخی آنها هنوز برای جهان غرب، منبع تهدید به شمار می رود؛ مانند فتح اندلس در سال 91 هجری و جنگ لابواتیه (بلاط الشهدا) سال 114 هجری که اگر مسلمانان در آن پیروز می شدند، اسلام به دل پاریس هم نفوذ می کرد و نیز فتح قسطنطنیه به دست عثمانی ها در سال 857م، فهرست بی پایانی از برخوردهای خونین میان دو طرف به نظر می رسد که تعامل مستقیم مردم غرب با مسلمانان در طول دهه های متوالی، چه در جریان اشغال برخی سرزمین های اسلامی در دوران جنگ های صلیبی و چه از رهگذر بهره گیری جهانگردان و دانشجویان غربی از نهضت علمی و تمدنی جاری، در بسیاری شهرهای اسلامی، برای سپید شدن چهره تیره ترسیم شده در اذهان غربی از اسلام و مسلمانان و تصحیح توصیف اسلام به عنوان دینی خونبار و هم نشین با خشونت و عقب ماندگی وتروریسم کافی نبوده است.
ب. جهل نسبت به اسلام؛ بنا به باور رایج (و حدیث امام علی علیه السلام) انسان عادتا مایل به عداوت به چیزی است که بدان جهل دارد؛ یعنی به گونه ای جاهلانه، آن را خطری پیچیده بر خویش می شمارد که اجتناب از آن را اقتضا می کند. همین امر است که می تواند ترس از اسلام و تمایل به ستیز با آن و نفرت به آن را در میان غربی ها تفسیر کند.
ادامه مطلب ...