ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش: پسر نوجوانی منکر وجود خداوند است، هر دلیلی میآورم، میگوید: مردم این داستانها را از خودشان درآوردند، مگر شما آنجا بودید و ...؟
پاسخ : هنوز نوجوان است و از روی احساسات شعاری و برای مطرح کردن خود حرف میزند، پس در بحث با او [که هنوز مکلف هم نشده] ضمن ملایمت و البته قاطعیت بر مواضع حق، رعایت بحث حکیمانه و اگر جدل شد، جدال احسن، به چند نکته توجه نمایید:
الف – گاهی افراد [حتی بزرگسالان] راجع به موضوعی از پیش جبههگیری میکنند و به اصطلاح گارد میگیرند؛ بدیهی است که در این حالت، ذهن آنها مبتلا به نوعی «مقاومت ادارکی» میگردد و هر چه بگویید: هیچ نمیفهمند و فقط لجاجت و مقابله میکنند. لذا در چنین حالات و شرایطی هیچ بحثی ننمایید، چون هر چه بگویید، بر لجاجتش میافزاید.
ب – نیاز نیست که اثبات کنید خدایی هست، بلکه سبکی سخن خودش را متذکر شوید. مثلاً وقتی میگوید: «مردم این داستانها را از خودشان درآوردند»، بگویید: حالا به تو وحی رسیده و یا تو نیز این داستانها را از خودت درآوردی؟! اگر توحید امکان عقلانی و وحیانی بودن داشته باشد، کفر که کلاً ادعا و موضع بشری است، پس کاملاً من درآوردی میباشد.
ج – در فرصتی مناسب و با زبانی نرم، به او متذکر شوید که گمان نکن اگر کفر بورزی، دیگر خیلی روشنفکر و امروزی شدهای، همین جملات تو را مردمان جاهل از هزاران سال پیش میگفتند، و تو هیچ حرف جدیدی نگفتهای! بگویید: خداوند سبحان خودش نیز در قرآن مجید فرموده که این کفار میگویند: اینها داستانهایی است که از خودشان درآوردند. پس تو سعی کن مثل مردمان زمان جاهلیت حرف نزنی و منطق تو منطق آنان نباشد:
« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ » (النّحل، 24)
ترجمه: و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چیز نازل کرده است مىگویند افسانههاى پیشینیان است.
د – مرقوم نمودید که هیچ دلیلی را قبول نمیکند! خب شما چرا برای او دلیل میآروید که بدون دلیل متقابل قبول نکند، بلکه از او برای ادعاهایش دلیل بخواهید تا متوجه شود که ادعاهایش مبتنی بر هیچ عقل، منطق و علمی نمیباشد و شعارهایش تو خالی است.
او را متذکر شوید که تکبر نکن، خداوند سبحان نه با تأیید تو به وجود میآید و نه با نفی و انکار تو از بین میرود، فکر نکن که اگر تو گفتی او هست، پس هست؛ و اگر گفتی نیست، پس نیست! این که فقط یک تکبر جاهلانه است. بلکه سعی کن برای هر چه میگویی و هر ادعایی که داری (نه فقط در اعتقادات، بلکه در هر موضوعی)، حتماً دلیل عقلی و علمی داشته باشی. ظنّ، گمان، نظریه و شعار، به هیچ وجه جای حقایق عالم هستی و علم را نمیگیرد:
«وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (النّجم، 28)
ترجمه: و ایشان را به این [کار] معرفتى (شناخت و علمی) نیست، جز گمان [خود] را پیروى نمىکنند و در واقع گمان در [وصول به] حقیقت هیچ سودى نمىرساند.
بگویید: دست کم باید قائل به طبیعت باشی. حال مگر تو تمام عالم هستی را گشتهای و تجربه کردهای که میگویی خدایی نیست؟! پس ناچاری که دلیل عقلی بیاوری، خب بیاور. ولی شعار نده. بگو: دلیل و برهان تو چیست؟
«أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (النّمل، 64)
ترجمه: یا [کیست] آن کس که خلق را آغاز مىکند و سپس آن را بازمى آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزى مىدهد آیا معبودى با خداست بگو اگر راست مىگویید برهان خویش را بیاورید.
ھ – میگوید: «مگر شما آنجا بودید»؟! بگویید: این استدلالت بیمنطق است. مگر تو خودت آنجا بودی که انکار میکنی؟! مثلاً آیا هنگام خلقت بودی و دیدی خالقی در کار نیست و یا هنگام نزول وحی بودی و دیدی که وحیای نازل نشده است؟! چطور وقتی شاهد نبودی، با این قاطعیت رد میکنی؟! پس چرا دلیل «تو که شاهد نبودی» را برای خودت نمیآوری؟!
« مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً » (الکهف، 51)
ترجمه: [من] آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم.
و – اما خداوند متعال آدمی را نعمت عقل فضیلت بخشیده تا عقلش در هر کجا که بخواهد "از گذشته، حال و آینده" شاهد باشد (گواهی دهد) و به او بصیرت داده تا عقلش به نور علم ببیند.
در شرایط مناسب به او بگویید: پیش از آن که تو باور کنی خدایی هست و یا مدعی شوی که نیست، مهم این است که عاقلانه سخن بگویی، مواضعت درست و حکیمانه باشد. حالا چطور در حالی که میدانی حتی یک عنصر ساده نیز خود به خود به وجود نمیآید – هیچ معلولی بی علت نیست – هیچ حرکتی بدون محرک نیست و هیچ نظمی بدون ناظم نیست و ...، به عظمت و پیچیدگی خلقت خودت، دیگران، زمین و آسمان و هر چه در آنهاست و این عالم ناشناختهی خلقت مینگری و میگویی: «همه همین طوری به وجود آمده و همینطور در نظمی خواست در حرکت هستند؟!» آیا این ادعا، سخنی جاهلانه، مندرآوردی، غیر علمی و شعاری نیست؟!
ز – به او متذکر شوید که نه تأیید تو بر وجود خداوند متعال، دلیل بر عقل و هوش و علم توست، و نه تکذیب تو! بلکه برای هر دو باید دلیل و برهان عقلی داشته باشی و ادعایت فقط شعار نباشد. چنان که فرمود: وقتی میگویند: «ایمان آوردیم»، تازه امتحان میشوند که آیا راست میگویند یا خیر؟!
●- بنابراین هرگز گمان نبر که نفی، رد، تکذیب و انکار حقایق عالم هستی که سرآمد آنها "توحید و معاد" است، تو را روشنفکر، دانشمند، عالم، فرهیخته و ... نشان میدهد، بلکه نزد اهل فکر، همانقدر خرافاتی و متحجر و متعصب نشان داده میشوی که یک تأیید کنندهی بیعقل و متعصب چنان نشان داده میشود. بنابراین، همیشه اول فکر کن، بعد موضعگیری کن و بعد حرف بزن. به قول حافظ رحمة الله علیه:
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش!
●- پیشنهاد میشود او راهنمایی نمایید که همین مطلب را [تحت عنوان این که کسی ادعاهای تو را داشت] بخواند و در آن بیاندیشد، و اگر خودش خواست، مرتبط گردد، باشد که انشاء الله مؤثر افتد. هنوز نوجوان است و خیلی چیزها نمیداند، ولی باید بداند.
www.x-shobhe.com