ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش :انسان چه مومن به خدا باشد چه نباشد به توفیقاتی مثل علم و ثروت و... میرسد؛ حال سوال اینجاست که نقش ایمان به خدا در این توفیقات چیست؟ آیا اساسا ایمان به خدا و پیروی از دین الهی نقشی در این توفیقات دارد یا خیر؟ چه نسبتی بین موفقیت و پیروی از دین الهی وجود دارد؟ اگر برای توفیقاتی مثل علم و...، دین داری لازم است، لطفاً بفرمایید که چرا کفار در طول تاریخ دارای توفیقاتی بودهاند؟!
تصور این که انسان [چه مؤمن و چه کافر]، خودش میتواند به توفیقاتی برسد خطاست و درست مانند این است که میگویند: فلان جانور برای خودش آبشش یا بال پروازی درست کرد! خالق، مالک، رب و رازق تمامی مخلوقات خداوند متعال است و "لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم" مطلق میباشد.
پس، شناخت و باور، و یا عدم شناخت، جهل و کفر آدمیان، نظام هستی (تکوین) را متغیر نمیسازد، بلکه فقط در خود و تعاملاتشان و نتایج حاصله و در نهایت عاقبتشان تأثیر میگذارد.
انسان چه عاقل و مؤمن باشد و چه جاهل و کافر باشد، چه متقی باشد و یا فاسق، در هر حال مخلوق، مربوب و مروزق خداوند متعال میباشد؛ پس ایمان یا کفر او، حقایق عالم هستی، حکمت، قوانین و نظم آن را بر هم نمیزند، بلکه سرنوشت خودش را تغییر میدهد.
بنابراین، چنین نیست که رزق و روزی [معنوی و مادی – علم و ثروت ...] برای اهل ایمان با خدا باشد و برای اهل کفر، شرک، نفاق و ظلم، در دست و اختیار خودشان باشد و خودشان بتوانند به چیزی برسند! اگر آدمی خود توان رفع و دفع داشت که دیگر ناقص، فقیر و وابسته نبود، و اگر خود "غنی" بود که دیگر هیچ تلاشی جهت رفع نواقص، جبران کاستیها، حرکت رو به جلو (رشد)، دفع خطرات و ... نمینمود.
پس، از مؤمن و کافر، هیچ کس مالِک و ربّ نیست و همگان نیازمند و فقیر درگاه آن غنی و بینیاز میباشند [چه بدانند و باور کنند، چه ندانند، باور نکنند و خوش ندارند]. لذا به جمیع بندگانش (انسانها) فرمود:
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
نظم و چارچوب رزق
خداوند متعال نفرمود که در حیات دنیوی، بندگان مؤمن خود را "علم و ثروت" میبخشم، اما بندگان کافر خود را از این دو محروم مینمایم؛ بلکه فرمود: اولاً رازق من هستم و همگان از مؤمن و کافر مرزوق من میباشند – ثانیاً من رزق را به اندازه «قَدر» میدهم، یعنی رزوق، نظام و چارچوب دارد – ثالثاً از مقدراتم این است که بسیاری از دستآوردهای هر کس (یا هر جامعهای) را مرهون تلاش خودشان قرار دادم « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست / النّجم، 39» - رابعاً چنین نیست که "مؤمن یا کافر"، به خاطر کفر یا ایمانشان، در این دنیا به هر چه که میخواند برسند و ... .
مردم دو گروه هستند
مردم در رابطه با "رزق" مادی و معنوی، به دو گروه کلی تقسیم میشوند که عبارتند از "دنیاگرا" و "معادگرا". بنابراین، چگونگی مواضع و گرایشات، حایز اهمیت میباشد، که چگونگی به دست آوردن و مصرف علم یا ثروت و یا به کارگیری قدرت را تبیین مینماید، نه مقدار و زیادتی یا کمی مال دنیا [که در هر حال فانی است]. از این رو فرمود:
●- بندگان کافر و دنیاپرست من، از من فقط دنیا را میخواهند، پس از متاع دنیا (تا حدودی) برخوردار میگردند، اما دیگر از نعمات اخروی سهمی ندارند، چرا که خودشان نخواستند: «... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ - بعضی از مردم میگویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (*نیکی = متاع دنیا*) عطا کن!» ولی در آخرت، بهرهای ندارند / البقره، 200».
●- بندگان عاقل، مؤمن، بصیر، دوراندیش و عاقبتگرای من، از من هم نیکی دنیا را میخواهند و هم نیکی آخرت را میخواهند. یعنی خیر پایدار (برکت)، مفید و مستمر:
« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - و برخى از آنان مىگویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار / البقرة، 201».
*- چرا مؤمنان میگویند: « وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »؟! چون در آخرت، دو عرصه بیشتر وجود ندارد، کسی که داخل جهنم نگردد، حتماً وارد بهشت خواهد شد. بنابراین برای دنیا نیز رزق حسنهای میخواهند که نتیجهاش در آخرت نیز حسنه باشد، یعنی دوری از آتش و ورود به بهشت، که حاصل عملکرد و دستآوردهای دنیاست.
وعدهی خداوند متعال به دو گروه:
خداوند متعال به مؤمنان (و هیچ کس دیگری) وعده نداده است که حتماً تمامی آنان را دانشمند و ثروت میگرداند، بلکه:
*- به مؤمنان وعده داده است که اگر دین او را نصرت نمایند، نصرتشان خواهد نمود و اگر با اعتقاد و خالصانه به دین عمل نمایند، به آنان در دنیا، زندگی پاک و در آخرت اجر فراوان خواهد داد:
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (النّحل، 97)
ترجمه: هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیات [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهیم داد.
*- و به بندگان کافر و معارضش نیز وعده داد که در زندگی دنیوی گرفتار خواهند بود (اگر از مال دنیا بهرهمند شده باشند) و در حیات اخروی کور و معذب خواهند بود (چرا که در دنیا چشمشان را بستند و از دیدن نور و حقیقت اعراض نمودند):
« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى » (طه، 124)
ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
*- و میبینیم که کفار [به رغم تبلیغات دروغین]، هم خود تنگاهای شدید قرار دارند و هم با جهل، تکبر و ظلم خود، دیگران را با مشکلات عدیده مواجه نموده و مینمایند.
ایمان و عمل:
نه ایمان، یک مفهوم خالی و شعاریست – نه اسلام یک کلمه و اسم است که عدهای بر خود بگذارند – نه قرآن یک کتاب برای بوسیدن، سر سفرهی عقد و سر قبر قرار دادن است – نه حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین، برای صلوات، چراغانی در سالروز میلاد و عزاداری در سالروز شهادت آمدهاند؛ بلکه ایمان، مبتنی بر شناخت و باور است و البته با "عمل" ظهور و بروز مییابد و آثار و برکات خود را جاری نموده و نشان میدهد. لذا همیشه به "ایمان و عمل صالح" با هم تأکید شده است.
بنابراین، اگر یک عده [کم یا زیاد – شخص یا جامعه]، نام خود را موحد، مسلمان و مؤمن گذاشتند، اما نه تنها به "توحید و معاد" ایمان نیاوردند، بلکه در عمل با طاغوتگراییهای خود مشرک شدند و به تأمین معاش از راهی پرداختند - و نه از معارف و احکام قرآن کریم بهره بردند – و نه به آموزههای اسلامی عمل نمودند - و نه سیرهی پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام را در تمامی شئون فردی و اجتماعی زندگی، الگوی خود قرار دادند ...، نباید انتظار داشته باشند که فقط به خاطر حمل یک کلمه و ادعای بدون عمل، به نتایج مطلوبی در دنیا و آخرت برسند.
نفرمود: هر کس که مدعی شود، به فلاح میرسد، بلکه فرمود: مدعیان به ادعایشان امتحان میشوند و البته کسانی که ایمان میآورند و عمل صالح انجام میدهند، خوشبخت میگردند:
« الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ » (الرّعد، 29)
ترجمه: کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامى دارند.
ظلم ظالمان:
تمامی گرفتاریها و بدبختیهای بشر (چه مؤمن و چه کافر)، از ظلم ظالمانِ جاهل، متکبر، زیادهخواه، فاسد، فاسق، جنایتکار و استثمارگر میباشد، که همین علم و ثروت، ابزار آنهاست. حتی کفر مردم عادی کافر، به خاطر سلطهی فکری، تبلیغاتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و البته اقتصادی کفار میباشد. همانهایی که در حال کفر، به کمی علم (علوم تجربی – ابزاری) و نیز ثروت دست یافتهاند، و چون به خاطر کفرشان، بویی از آدمیت نبردهاند، از سویی راه رشد عقلی و علمی مردمان را میبندند و از سویی دیگر اموال آنان را چپاول کرده و به غارت میبرند، و فقر، استضعاف و حقارت را بر آنان تحمیل میکنند.
قدرت و استیلای فراعنه (قدرتهای باطل)، در گرو به ضعف کشاندن و پایین نگهداشتن (تحقیر) مردمان میباشد، پس اگر مردم این تحقیر را نپذیرند، قیام و مقاومت نماید، نه تنها طاغوتهای هر زمان، از تخت سلطه به زیر میافتند، بلکه در دنیا و آخرت، در عذاب الهی، غرق خواهند شد.
« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ » (الزّخرف، 54)
ترجمه: پس (به این وسیله) قوم خود را ذلیل و زبون داشت، در نتیجه اطاعتش کردند؛ چون آنها مردمى فاسق بودند.
« فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ » (همان، 55)
ترجمه: و چون ما را به خشم درآوردند (شامل مقدرات عذاب شدند)، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.
●- پس، نقش عقلانیت، معرفت، ایمان، تقوا و دینداری، در چگونگی کسب علم، ثروت، قدرت و عزت، و چگونگی بهرهمندی مفید از آنهاست که چگونگی سرنوشت دنیوی و اخروی را رقم میزند.
نسبت علم در مؤمن و کافر
انسان با معرفت و مؤمن، کتاب هستی را از اول تا آخر [مبدأ تا مقصد = آغاز تا انجام] میخواند، پس عِلم برایش مفید میافتد و راه مییابد.
انسان کافر، فقط یک فصل مختصر از کتاب هستی (ماده) را میخواند، لذا چون مبدأ و مقصد را نمیشناسد، بیهدف و گمراه به دور خود میچرخد، و همین خُرده علمی را هم که به دست آورده، در راه رساندن ضرر به خود و دیگران به کار میبندد.
www.x-shobhe.com
پرسش : در مورد مکتب "آتئیسم" یا بیخدایی نوین، و راههای نجات از انحراف و راهنمایی یکی از دوستانم، مطلب یا راهنمایی میخواهم.
پاسخ: نجات به دست خداست، اگر کسی هدایت خواست، خدا نجاتش میدهد، اما اگر عناد و لجاجت کرد، به نتیجهاش میرسد.
نه انکار وجود خدا نوین است و نه به اصطلاح مکتب "آتئیسم" ساختار یا حرف نوینی دارد؛ اگر چه تلاش زیادی برای تبلیغ آن [به ویژه در میان ملل مسلمان] میشود.
از وقتی بشر بوده، ایمان و کفر هم بوده است؛ با این تفاوت که "ایمان به خدا و آخرت"، فقط یک نام دارد که آن هم «توحید» است، اما کفر، الحاد و شرک، از آن جهت که "کثرتگرا"یی هستند، اسمها و ایسمهای بسیاری به خود میگیرد.
*- قصهی این "اسم"ها و "ایسم"ها نیز نوین (جدید) نیست، چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام به کفار فرمود که اینها فقط "اسم"هایی است که شما و پدرانتان بر روی آنها میگذارید، وگرنه هیچ کدام حقیقت خارجی ندارند و فقط مبنی بر ظنّها و گمانها و نظریات غلط خودتان میباشد:
« إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى » (النّجم، 23)
ترجمه: [این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کردهاید [و] خدا بر [حقّانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمىکنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.
آتئیسم:
آتئیسم (Atheism ) که ریشه در واژهی یونانی (Atheos) دارد و به معنای «خدا ناباوری – یا – رد خداباوری» میباشد نیز همان کفر و الحاد کهن است، منتهی یک «ایسم» به آن اضافه نمودند که برای عوام، قشنگ و مدرن به نظر آید.
*- از یکی پرسیدم: «نظرت راجع به عرق فروشی و رقاصخانه» چیست؟ گفت: از واژههایش نیز حالم به هم میخورد، چه رسد به خودش – در وقت دیگری پرسیدم: «نظرت راجع به بار و دانسینگ چیست؟» گفت: مال کشورهای پیشرفته است و ما محرومیم! در حالی که هر دو یک چیز بود و فقط تلفظ فارسی و انگلیسی آن متفاوت بود.
*- حالا اسم، مادهگرایی (دهریگری) را که بسیار عوامانه و قدیمی است، گذاشتند "ماتریالیسم" – و اسم خودگرایی را گذاشتند "اومانیسم" – و اسم کفر و الحاد را گذاشتند "آتئیسم"، تا به نظر مهم، قشنگ و نوین آید.
عقل و نفس در شناخت:
اگر به کسی که اهل عقل و علم است بگویید: «شراب مضر است»، شاید بحث کند، اما در نهایت میپذیرد، هر چند که خود شرابخوار باشد؛ اما اگر گفت: «دلم میخواهد»، دیگر هیچ بحث و استدلالی برای او فایده ندارد و نمیپذیرد.
مهم است بدانیم که انسان "عقل و نفس" دارد و این که کدام را ملاک قرار داده و تبعیت کند، به اختیار و ارادهی خودش بستگی دارد.
آدمی، حق و باطلهای بسیاری را با قوای "تعقل" تشخیص میدهد و اطلاعات بسیاری را با قوای علم به دست میآورد؛ اما هیچ کدام اینها دلیل نمیشود که به سوی آنچه با عقل یا علم شناخته برود؛ بلکه «آدمی به سوی آن چه دوستش دارد (دلش میخواهد) میرود.
از این رو خداوند متعال در قرآن کریم، پس از ادلهی عقلی و بینههای علمی بسیار، میفرماید: حالا بگو که اگر خدا را دوست دارید، بیایید و نمیفرماید که اگر شناخت حاصل شده بیایید.
« قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (آلعمران، 31)
ترجمه: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.»
مباحثه و دعوت:
پس قبل از هر بحثی، دقت کنید که برخی دلشان میخواهد که ملحد باشند و بگویند: "ما کافریم"، منتهی چنان که بیان شد، به تن این کفر عوامانه خودشان، لباس شیک میپوشانند و میگویند: «ماتریالیست – اومانیست – مارکسیست ... یا آتئیست هستیم». برخی هم در عقل و دل خودشان قبول ندارند، اما دوست دارند که ادای آنها را درآورند تا مطرح شوند!
*- نیازی نیست که حتماً به آنان وجود خداوند منّان را اثبات کنید (خودشان میشناسند)، بلکه بپرسید: «حالا چه دلیل عقلی برای ملحد شدن دارید؟» آن گاه متوجه میشوید که یا پشت سر هم شعارهای بیدلیل میدهند، یا میگویند: «دلم میخواهد چنین باشم، به شما چه؟»
بدیهی است که در چنین حالتی، نه تنها از دست شما، بلکه از دست پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله نیز کاری ساخته نیست، چرا که خداوند متعال انسان را دارای اختیار و اراده خلق کرده است. لذا به پیامبرش نیز با این مثال میفرماید که کاری از تو بر نمیآید:
« وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ » (الأنعام، 35)
ترجمه: و اگر اعراض کردن آنان [از حق و قرآن] بر تو گران است، اگر مىتوانى نقبى در زمین، یا نردبانى در آسمان بجویی تا معجزهاى [دیگر] برایشان بیاورى [پس چنین کن]، و اگر خدا مىخواست قطعاً آنان را بر هدایت گِرد مىآورد، پس زنهار از نادانان مباش.
تذکر (یادآوری):
پس نه تنها ما و شما، بلکه حتی رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نیز سلطهای ندارد و فقط میتواند که مردم را "متذکر" شود و راه درست یا غلط را به آنها یادآوری نماید و به سرانجام هر کدام از آنها، بشارت یا انذار دهد؛ چنان که فرمود:
« فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَکَفَرَ * فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ » (الغاشیة، 21 تا 24)
ترجمه: پس تو اى پیامبر ایشان را تذکر بده که وظیفه تو تنها همین تذکر است * و گرنه تو بر آنان تسلطى ندارى * (تذکر را هم تنها به کسانى بده که اهل تعقل و تذکر پذیرند) نه آنها که اعراض کرده و کفر ورزیدند * که خدا ایشان را به عذاب اکبر قیامت شکنجه خواهد کرد.
تذکر گاهی با بحث و پرسش و پاسخ است، و گاهی با موعظه و نصحیت است.
گاهی مدعی کفر و الحاد "چه نام آتئیسم روی خود بگذارد و چه هر نام دیگری"، ساده و سطحینگر است، هر چند که مدعی روشنفکری هم باشد، بدیهی است که در اینجا بحث و چند پرسش از دلایل عقلانی و ...، میتواند او را متوجه کند. اما گاهی عناد و لجاج دارد.
بیخدا وجود ندارد:
اگر خدا برای انسان روح و جسم قرار داد، کسی نمیتواند بگوید که من دوست دارم بدون روح، جسم یا هر دوی آنها زندگی کنم؛ و اگر مدعی این امور شد، خودش را فریب داده و سعی در فریب مخاطب میکند، چرا که این نظام خلقت است و با میل افراد، قابل تغییر و تبدیل نمیباشد.
پرسش : وقتی جامعهﺍﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻏﻢ ﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﺀﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﻭ دستی ﮐﻪ ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ میشوﺩ . ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾد: «ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺴﺖ. ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ».
پاسخ: صرف نظر از شعارهای هدفدار، اگر بخواهیم منطقی بررسی نماییم، هیچ کدام از این حرفها خطای محض نیست، هم چنان که هیچ کدام مطلق نیست، مضافاً بر این که هیچ کدام جدید نیست.
برای جوامع عقبافتادهی فرهنگی، ملتهای به استثمار کشیده شده و مردمان ساده و بیبصیرت، همه چیز "خارجی"اش خوب است، حال خواه شورت و پیراهن زیر باشد، خواه یک نظریه فلسفی، جامعه شناختی یا ... . لذا همان گونه که اگر یک پیراهن، با پارچه و دوخت عالی را به نام ایرانی به آنها دهند، دهن کج میکنند، اما به نام خارجی دهند، چند برابر قیمت میخرند؛ وقتی به آنان گفته شود که در قرآن و حدیث فلان مطلب آمده، اگر با دهن کجی نگاه نکنند، دست کم با دیدهی تردید مینگرند؛ اما اگر همان مطلب را به اسم یک خارجی به آنها دهند، با چشمان گرد شده، گوشهای تیز شده، تفاخر در تکرار آن و ... برخورد میکنند.
الف – خداوند علیم و حکیم که خالق عالم هستی و انسانهاست، در قرآن کریم، این حالات گوناگون انسان را بیان و تشریح نموده است.
*- از یک سو فرموده که به طور کلی:
« إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا - حقّا که انسان به غایت حریص و کم طاقت آفریده شده»
« إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا - چون او را ضرر و آسیب رسد سخت بىتابىکننده است»
« وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا - و چون خیرى بدو رسد سخت بخیل و نابخشنده است»
« إِلَّا الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ... – به غیر از نمازگذاران * همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مىکنند.» (المعارج، 19 تا 23)
*- از سوی دیگر میفرماید که انسان هر گاه خود را بینیاز ببیند، طغیان میکند (نه این که بینیاز شود، چون هیچ کس بینیاز نمیشود]، چه که رفاه زدگی و احساس غنا، سبب میشود تا دین و ایمان رخت بربندد – پس سخن راسل کشف جدیدی نیست:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» حقّاً که انسان سرکشى مىکند * همین که خود را بىنیاز پندارد (ببیند). (العلق، 6 و 7)
*- و از سوی دیگر به نقطهی مقابلش نیز تصریح شده که "فقر، ایمان را میزداید".
ب – از مجموع این آیات و روایات فهمیده میشود که چون انسان ذاتاً فقیر، کم ظرفیت و بیجنبه است، در مواجه با حالات گوناگون، متزلزل میگردد؛ حال خواه فقر باشد یا ثروت. منتهی تأکید شده که « إِلَّا الْمُصَلِّینَ »، یعنی به غیر آنان که به خدای غنی و قیوم "وصل" شدهاند، و البته «صلوة = نماز»، همان وصل است.
*- پس این که اگر مردم رفاهزده شوند، دین و ایمانشان به باد میرود، سخن ناصوابی نیست، اگر چه مطلق نیز نمیباشد؛ برخی با ثروت در ایمان قویتر میشوند و برخی دیگر با فقر، ایمانشان متزلزل میگردد و یا بالعکش. اما برای قطرهای که وصل به اقیانونس بیکران شده است، هیچ یک از این دو حالت، سبب دگرگونی در شخصیت و ایمانشان نمیگردد.
ایمان به غیب:
در اسلام عزیز و غنی، هیچ امری وجود ندارد که در میان تمامی انسانها عمومیت نداشته باشد، چرا که کتاب خلقت است، یا به تعبیر دیگری، تئوریزهی نظام خلقت است، از این رو تمامی معارف و قوانین آن نیز منطبق با نظام خلقت و "عقل و فطرت" بشری میباشد.
اگر فرمود: «ضرورت جهانبینی و ایدئولوژی»، در همگان وجود دارد – اگر فرمود: باور مبدأ و معاد، در همگان وجود دارد – اگر سخن از پرستش و بندگی آورد، عمومی است – اگر از «حبّ و بغض» گفت: آن نیز در همگان هست – اگر از دین، رسول، کتاب، وحی و امام گفت، آن نیز اعتقادی همگانی است – توکل و توسل و دعا نیز عمومیت دارد ...؛ و البته تفاوت در مصادیق "حق و باطل" یا "حقیقی و کاذب" آنها میباشد.
«ایمان به غیبت» نیز از همینطور است؛ احدی نیست که ایمان به غیبت نداشت باشد، منتهی گاه مراتب و موضوع آن فرق دارد و گاه "حق و باطل" آن در مصادیق متفاوت میشود. به عنوان مثال:
*- نگاه به آینده [که در تمامی انسانها عمومیت دارد]، نگاه به غیب است؛
*- امید به آینده [که انگیزهی هر حرکتی است]، امید به دست غیب است؛
*- انتظار نتیجه [که علت انجام هر کاری میباشد]، انتظار مشهود شدن غیب است؛
*- حتی اعتقاد به شانس [که در نظام علیّ و معلولی، جایگاه عقلی و علمی ندارد]، ایمان به غیب است.
●- وقتی گرما و خشکسالی بیاید، همگان [از مؤمن و کافر] روی به آسمان دارند تا شاید بادی بوزد، ابر پرباری را بیاورد و دما مناسب گردد و باران ببارد. اینها همه ایمان و انتظار از "غیب" است.
●- وقتی سرما مستولی شود، زندگی فلج گردد، شهرها زیر برف فرو رفته و همه چیز یخ ببندد، باز هم همه نگاه به آسمان دارند که شاید بادی بوزد، ابرها کنار بروند، تابش خورشید بر حرارت بیافزاید و برفها را آب کند. یعنی ایمان و انتظار از غیب.
●- وقتی جامعه با مدیریت سوء دچار بحران شود، نظم عمومی، امنیت همه جانبه، شرایط اقتصادی و ...، همه دچار چالش شود، مردم آن جامعه [چه مؤمن و چه کافر]، امید و انتظار دارند تا مدیری که اکنون نیست (یا خودش در غیب است و یا مدیریتش)، چه او را بشناسند و چه نشناسند، بیاید و اوضاع را سامان بخشد.
●- وقتی مستکبران، حاکمان سرزمینها شدند و ظلم و ستم بر جوامع بشری پنجه انداخت، همگان امید دارند و منتظرند، تا یکی بیاید و آنها را نجات دهد. یعنی اعتقاد به یک منجی، که اکنون در غیب است.
●- ...
پس همگان، ایمان به غیب دارند؛ همگان منتظر نجاتی هستند که حتماً توسط منجی صورت میگیرد و این حالات، گرایشات، کششها، باورها، امیدها و انتظارات، اختصاصی به فقر، ثروت، و یا ایمان، کفر و ... ندارد، بلکه در میان تمامی مردمان عالم وجود دارد؛ منتهی خداوند خالق، علیم، حکیم و هادی، به واسطه "عقل و وحی"، انسان را دعوت و هدایت میکند که برای این باورها، امیدها و انتظارهای خود، مصادیق کاذب نسازد.
دعوت و هدایت میکند که نگوید: إله و ربّ من ابرقدرتها و طاغوتها و فراعنهی بزرگ و کوچک هستند – نگوید: "غیب نجات بخش" لیبرال دموکراسی و منجی عالم بشریت، امریکاست.
دین، مذهب و برتراند راسل:
اگر چه برتراند راسل نه تنها از اسلام چیزی نمیدانست، بلکه از دین و مذهب نیز به جز "کلیسا" و آن هم کلیسای دیکتاتور و جاهل آن دوران را نشناخته بود، اما نکته اینجاست که قدری تعقل و تفکر نیز ننموده است تا بفهمد، دین اختصاصی به انبیای الهی ندارد و مذهب نیز تنها کاتولیک، پروتستان، شیعه یا سنی نیست، بلکه دین و مذهب نیز فطری است و در میان همگان عمومیت دارد.
راسل خودش هم دین و مذهب دارد، منتهی دین و مذهب بدلی و باطل، که سبب لجاجتش با دین و مذهب حق گردیده است. نوع نگاه برتراند راسل به جهان هستی (جهان بینیاش)، خودش نوعی دین در بُعد نظری اوست و باید و نبایدهایش (احکام) نیز نوعی شریعت است، منتهی باطل.
مذهب، یعنی راه و روش. پس فقط به دنبال نان رفتن، فقط به دنبال پرواربندی انسان رفتن، فقط به دنبال ارضای غریزهی جنسی رفتن و ... نیز خودش نوعی مذهب است، منتهی مذهب و راه حیوانی، که دون شأن انسان است و سبب حبس او، استعدادها و کمالاتش در زندان بدن حیوانیاش میگردد.
کفار، از هر قشری، در هر زمانی، بندهی هر إله و معبودی، پیرو هر مکتب و ایسمی و تابع هر امامی که باشند، همان خودش دین و مذهب آنهاست. لذا فرمود به آنها بگو: « قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ... * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » (الکافرون).
*** - و مهم اینجاست که همگان میدانند «دین واقعی باید الهی باشد» - «غیبت حقیقی، الهی است» و منجی نیز باید الهی باشد، لذا تا اسم دین یا غیب یا منجی به میان میآید، توجهات معطوف دین خدایی، غیب الهی، منجی الهی میگردد؛ و بدلسازان این حقایق را بر نمیبابند.
www.x-shobhe.com
پینوشت : برتراند راسل (Bertrand Arthur William Russell) فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی است که در قرن بیستم می زیسته است
پاسخ : لابد مقصود از "حس" کردن خداوند سبحان، درک با حواس پنجگانه، مانند حس اجسام نمیباشد، بلکه همان یقین است؟! و دقت کنید که در شبانهروز، با ناآشناهای بسیاری حرف میزنید، در حالی که شناخته شدهتر از وجود ندارد. پس، هیچ گاه برای قطع ارتباط با او، دنبال بهانه نباشیم و خود را ریشهیابی نماییم.
البته چقدر خوب و عالیست که میخواهید به یقین برسید و انشاء الله میرسید، جایگاه "موقنین = اهل یقین"، با دیگران متفاوت است. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با آن مقام معرفتی، از خداوند متعال آیات و نشانههایی برای یقین بیشتر به چگونگی حشر و معاد مسئلت مینمود.
اما، با توجه به این که در این پایگاه مطالب بسیاری در باب خداشناسی (توحید) ایفاد گردیده است (1)، بهتر و لازم است که در این فرصت، مطالب دیگری عنوان گردد.
●- قبل از هر بحثی باید دقت کافی داشته باشیم که "درک هر مطلبی"، عوامل و موانعی دارد و نباید گمان کنیم که مشکل و کلیدش، فقط در کثرت یا قلّت "علم و آگاهی" میباشد؛ وگرنه به قول سیدالشهداء علیه السلام: چه چیزی از خداوند متعال آشکارتر است که انسان خدا را به وسیلهی آن بشناسد و بشناساند.
گاهی، حالاتی چون "تکبر" (مخفی باشد یا عیان)، سبب نوعی مقاومت ادراکی میگردد و دیگر نه تنها هیچ دلیل عقلی یا آگاهی علمی مفید نمیافتد، بلکه حتی "شهود" نیز فایدهای نمیرساند؛ چنان که به ابلیس لعین، یا بلعم باعور، یا سامری [که هر دو از دانشمندان و عرفای قوم یهود بودند] هیچ فایدهای نرساند. و البته این حقیقت، اختصاصی به مقولهی خداشناسی ندارد، چنان که شاهدیم تکبر سلطهگران، مانع از شناخت، فهم و انسانیت آنان گردیده است و قلبشان را از سنگ نیز جامدتر ساخته است.
ابزار شناخت و درک:
این که چه چیزی هست، یا چه چیزی نیست، یک مقوله است، اما این که ما چگونه میتوانیم هستی را بشناسیم، مقولهای دیگر است. بنابر این، ابتدا باید خود و ابزار شناختمان را بشناسیم.
برای شناخت خداوند متعال نیز نیازمند به ابزار شناخت هستیم، لذا ابتدا باید ببینیم که ابزار ما برای شناخت چیست؟ و سپس دقت کنیم که مسدود، ممهور، معیوب و محبوس نشده باشند.
اگر علم یقینی داشته باشید که پوست دست، ابزار شناخت حرارت، برودت، ضخامت یا لطافت اجسام هستند، ولی دستکشی حجاب و مانع ارتباط شده باشد، صرف علم و یقین، کارآیی عملی ندارد و نمیتوانید درک نمایید.
خداوند متعال، از یک سو ابزار شناخت و درک آدمی را معرفی نمود و فرمود:
« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ » (المؤمنون، 78)
ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا میآورید.
و از سویی دیگر، به ناکارآمدی این ابزار در برخی تصریح نمود و فرمود:
« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » (البقره، 7)
ترجمه: خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پردهاى است؛ و آنان را عذابى دردناک است.
●- فرمود: عامل هر دو حالت، "خداوند متعال" است، چرا که خالق و ربّ اوست. اوست که خلق میکند و اوست که بر اساس مقدرات (اندازهها) ربوبیت و هدایت میکند. پس همانطور که برای ناشنوایی یا نابینایی ظاهری عواملی قرار داده، برای کری و کوری باطن نیز علل، عوامل و اندازههایی (مقدراتی) قرار داده است و مالکیت و ربوبیت نیز از آن اوست.
بنابراین، اگر کسی غفلت نمود، به موانع توجه و آنها را مرتفع ننمود، به رغم برخورداری از ابزار شناخت، نمیبیند، نمیشنود و فهم و درک نمینماید، و میشود مصداق « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا – آنها (کسانی که اهل دوزخ خواهند شد) دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند / الأعراف، 179» و بدتر آن که گمان میکند، مشکل در شناخت با استدلالهای عقلی و یا گزارههای علمی اوست!
نماز:
بدل زدن برای حقایق و یا معکوس نمودن قوانین، همه از شیطان است، اگر چه انسان گمان کند که نظر خودش میباشد و کلی هم ژست فهمیدگی بگیرد!
حال فرض کنید به کسی بگویند که به مدرسه برو و تحصیل کن، تا با سواد شوی؛ او بگوید: تا با سواد نشوم، به مدرسه نمیروم! یا به کسی یک گوشی همراه بدهند، چند شماره تلفن نیز بدهند و بگویند: وارد این شهر که شدی، هر کاری و هر نیازی که داشتی، زنگ بزن، تا طرف مقابل راهنماییات کند و مشکلت را برطرف نماید؛ اما او بگوید: تا پاسخ ندهد، راهنمایی و رفع مشکل ننماید، من زنگ نمیزنم! به این میگویند: "تکبر".
●- همانطور که حضرت فاطمة الزهراء و سایر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند: خداوند متعال نماز را برای شکستن "تکبر" در انسان قرار داده است، چنان که وقتی بیماری "تکبر" در ابلیس لعین از باطنش بروز کرد و ظاهر شد، "سجده بر آدم" را بر او تجویز نمود تا بهبود یابد، اما او سرپیچی نمود.
●- نماز (صلوة)، از ریشه "صل" به معنای "وصل شدن" است و تا انسان با تمامی قوای ادارکی ظاهری و باطنی خود، به اقیانونس بیکران رحمت الهی "وصل" نشود، درکی از حقایق عالم هستی نخواهد داشت.
«این خیال نادرست که تا نشناسم نماز نمیخوانم!»، مثل این است که به کسی بگویند: «چشمت را بازکن تا دیدهات وصل شود، ببینی و بشناسی» و او بگوید: «تا نبینم و نشناسم، چشمم را باز نمیکنم!» - پس به هیچ بهانهای، در نماز اهمال ننمایید که خودش سبب قطع و مانع از شناخت و ایمان میگردد.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ)
دلیل نفی:
همانگونه "اثبات وجود" هر چیزی دلیلی میخواهد، "نفی" آن نیز دلیل میخواهد، به ویژه وقتی "وجود" مشهود و مُدرک همگان باشد. لذا همانطور که مرقوم نمودید: «دلیلی نیز برای نفی ندارید – و البته هیچ کس ندارد». پس چرا انسان بیدلیل نفی و انکار نماید، در حالی که همگان با تمام وجود "هستی" را درک میکنند و با عقل، قلب، فطرت و علم، میدانند که "هستی" اگر "پدیده" باشد، یعنی نیستی بر هستیاش سبقت داشته باشد، حتماً "هستی بخش" و "پدیدآورنده" میخواهد، و چون کل عالم هستی، از صفات و ویژگیهای پدیده برخوردارند، پس هستیبخشی دارند که او دیگر پدیده نیست.
معرفی و شناساندن خداوند سبحان:
باید بسیار ساده، شفاف، لطیف، عمیق و خالصانه، چون سید الشهداء، حضرت امام حسین علیه السلام، عرض نمود:
(الهی) کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ (دعای عرفه)
ترجمه: چگونه با چیزی که در اصل وجودش به تو نیازمند است، می توان بر تو استدلال کرد آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا او بتواند تو را ظاهر سازد؟!
●- دقت کنیم که همیشه و در مورد شناخت هر چیزی، این "معروف" است که ابتدا خودش را با نشانههایی از شاخصهها، ویژگی و صفاتش میشناساند و سپس "عارف = شناسنده"، به میزان توجهش به آن معرفی، او [آن] را میشناسد.
در این قاعدهی کلی، هیچ فرقی نمیکند که موضوع شناخت، خداوند سبحان باشد، یا یک انسان، یا یک گیاه و یا حتی یک اثر هنری (شعر، نقاشی، فیلم و ...).
ما، یک گُل را به حدی که خودش را میشناساند، میشناسیم و البته گیاه شناس، به ظاهر اکتفا نمینماید و بیشتر میشناسد – چنان که یک شاعر (مثل حافظ) را نیز به میزانی که خودش را در اشعارش معرفی نموده میشناسیم، و البته یک ادیب، یک عارف و یک محقق، فقط به ظاهر کلمات و یا وزن و سیاق آنها اکتفا نمیکند، و بیشتر او را میشناسد.
شناخت خداوند سبحان نیز مستثنای از این قاعده نمیباشد. در احادیث نیز تصریح شده "اوست که باید ابتدا خودش را به ما بشناساند؛ و تکلیف ما این است که به آن شناسایی ایمان بیاوریم و بیهیچ دلیل و علمی، انکار و تکذیب نکنیم".
خداوند متعال، ضمن آن که به ما ابزار شناخت و فهم و درک (عقل، قلب، سمع، بصیر) افاضه نموده است، به واسطهی وحی نیز تعلیم داده و ما را از علومی که لازم است، آگاه و مطلع نموده و مینماید.
باید کتاب خلقت را حکیمانه بخوانیم. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، همه تجلی پدیدآورندهی آنهاست. خلقتش تجلی "خالق"، زیباییاش تجلی "جمیل" – مقدراتش (اندازههایش) تجلی "قادر" – عالمانه بودنش تجلی "علیم" – حکیمانه بودنش تجلی "حکیم" – مُلکیتش تجلی "مالک" ... و ادارهاش تجلی "ربّ العالمین" است، چنان که تمام وجودش تجلی "رحمت = وجود بخشی" خالق و پروردگان رحمان و رحیمش میباشد.
کتاب خلقت را، در کتاب وحی، بازگو نمود تا "علوم شهودی" با "علوم نظری" تکمیل گردد – تا تذکرات کلامی، فراموش شدهها و مورد غفلت واقع شدههای عقلی، قلبی و فطری را به یاد آورد.
« ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ » (الأنعام، 102)
ترجمه: (آری)، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.
« هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (الحشر، 23 و 24)
ترجمه: اوست خدایى که جز او معبودى نیست، همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک مىگردانند * اوست خداى خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نامها [و صفات] از آنِ اوست. آنچه در آسمانها و زمین است [جمله] تسبیح او مىگویند و او عزیز حکیم است.
« أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ » (الواقعة، 58 و 59)
ترجمه: آیا آنچه را [که به صورت نطفه] فرو مىریزید دیدهاید (در آن دقت کردهاید)؟ * آیا شما آن را خلق مىکنید (و به صورتهای گوناگون تا تولد یک انسان در میآورید) یا ما آفرینندهایم؟
و صدها آیهی دیگر، که به نشانههای بیشمار او در کتاب خلقت توجه و تذکر میدهد، تا علیمانه، حکیمانه و بصیرانه ببینیم و بشناسیم و البته به آن شناسایی ایمان بیاوریم.
پس او، دائماً و بدون هیچ خلائی، خود را در درون و برون ما، به ما میشناساند [چنان که امام صادق علیه السلام، به زندیقی که با او بحث میکرد فرمود: چگونه پنهان گشته بر تو کسی که خودش را در وجود خودت به تو نمایانده است]؟! و این ماییم که باید با بصیرت بنگیریم و به این شناساییها ایمان بیاوریم، و مترصد باشیم که مبادا ابزار شناخت ما، محبوس و ناکارآمد گردند و یا قلب، حتی پس از شناخت ممهور گردد باوری وارد آن نشود. و البته بدون مطالعهی کتاب خلقت و کتاب وحی، و سپس تعمق، تفکر و تعقل در آنها، هیچ شناختی حاصل نمیگردد.
www.x-shobhe.com
پرسش : سادهترین راه اثبات وجود خدا چیست؟ راحتترین راهی که میتوانیم به دوستانمان که با تبلیغات سوء دچار شک شدهاند نشان دهیم کدام است؟
پاسخ :
با توجه اهمیت بحث، لازم است به تمامی نکات ذیل با تأمل و تدبر دقت شود:ب ـ شخصی از امام صادق (ع) پرسید......
ادامه مطلب ...