ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پاسخ : آیا این پرسش، فقط در مورد شهادت به رسالت، ولایت و امامت است، یا در هر مورد دیگری که با چشم نمیبینیم، اما گواهی میدهیم نیز صادق است؟! آیا کسی که مخالف است و شهادت میدهد که هیچ رسول و امامی نبوده است، یا دست کم آنها امام نبودهاند، نبودن رسالت یا امامت را با چشم سر دیده است؟!
●- هرگز دو کلمهی "ندیدیم و درک نکردهایم" را مترادف هم نیاورید، چرا که ما مُدرکات بسیاری داریم که آنها را نمیبینیم، اما از طرق دیگری دریافت و درک مینماییم.
●- اگر «حس» به عنوان تنها ابزار شناخت قلمداد گردد و بالتبع "جهانیبینی" نیز مادی شود، این گفته و استدلال شما، تا حدودی و در برخی از موارد صحیح است. حال چرا تا حدودی و در برخی از موارد؟ زیرا:
الف – ما پنج حس داریم و با هر کدام مُدرکاتی داریم که میتوانیم به آنها شهادت دهیم، در حالی که دیدنی نیستند. مثل کسی که شهادت دهد، دیشب صدای تلویزیون همسایه بلند بود – یا شهادت دهد که خوراک تهیه شده شور یا بینمک بود، یا شهادت دهد که این گُل خوشبو است.
ب – حتی در شهادتهای حسی، گاهی گواهی نسبت به "عدم" نیز صورت میپذیرد و بالتبع نبوده که دیده یا شنیده شود. مثل این که کسی بگوید: «من شهادت میدهم که دیشت در این شهر بارانی نبارید» - یا در دادگاه شهادت دهد که «دیشب بین این دو نفر، هیچ نزاعی در نگرفت» – یا شهادت دهد که «این دو نفر، اختلافی با هم در این موضوع نداشتند».
شهادت:
اصل شهادت، یعنی گواهی دادن و هیچ الزامی ندارد که حتماً حسی و دیداری باشد.
●- در علوم تجربی نیز بسیاری از شهادتها "علمی" میباشد و الزاماً همه عینی (دیداری) نمیباشند. مثل این که پزشک قانونی گواهی دهد که این میت، دیشب بین ساعت 15 تا 17 مُرده است، بدیهی است که آنجا نبوده که ببیند.
●- در شهادتهای عینی نیز بسیار از گواهی دادنها، بر اساس دیدن آثار میباشد، نه خود واقعه. مثل این که زمین خشکی را ببینند و شهادت دهند که مدتهاست اینجا بارانی نباریده است – یا تشخیص دهند که این آتشسوزی، عمدی بوده یا نبوده است – همه میدانند که زمین جاذبه دارد، اما کسی چیزی به نام جاذبه را ندیده است، بلکه بر اثر سقوط هر شیءای که در جوّ قرار داشته باشد، تشخیص و گواهی میدهند که زمین جاذبه دارد.
●- بسیاری از شهادتها و گواهیها، اعتباری و اعتمادی میباشد. فرض کنید مخبر تلویزیونی بگوید: «هوا در همدان به هشت درجه زیر صفر رسیده است». شما اعتماد میکنید، اگر چه نه شما آنجا بودید و نه مخبر. ممکن است حتی کارشناسان هواشناسی نیز آنجا نبوده باشند و فقط به دماسنج خود اعتماد کردهاند. و اگر کسی آنجا بوده باشد نیز برودت را حس و درک میکند، اما درجهی آن را با چشم نمیبیند، بلکه با ابزار دیگری اندازهگیری مینماید. آن چه او میبیند، محل استقرار جیوه یا الکل در درجه است، نه مقدار برودت هوا.
●- در بسیاری از موارد [چه برای مؤمن و چه برای کافر]، شهادت و گواهی دادن، مبتنی بر عقلانیت و برهان است و هیچ لزومی ندارد که حتماً به یکی از محسوسات و آن هم چشم درک گردد.
وقتی گفته میشود: «کل، بزرگتر از جزء است»، هیچ مصداق بیرونی (عینی – دیداری) فرض نشده است و حتی ممکن است موضوع از جنس ریاضی باشد، مثل این که بگویید: صد بزرگتر از نود میباشد.
وقتی گفته میشود: «بین علت و معلول رابطهای برقرار است و هر معلولی هستی خودش را از علتی گرفته است»، یک حکم عقلی است. بله، شما پدیدهها را میبینید، اما هیچ شیء خارجی به نام علت یا معلول نمیبینید. اگر ساختمانی را ببینید، عقل شما حکم میدهد که لابد مهندس، بنا، آرشیتکت و کارگر ساختمانی داشته است. اگر خوراک آمادهای را ببنید، عقل شما حکم میدهد که کسی آن را پخته و آماده کرده است، در حالی که هیچ کدام را ندیدهاید.
شهادتین:
در شهادت به رسالت نبی معظم، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، و یا ولایت و امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمهی اطهار علیهم السلام نیز باید به چند نکته توجه شود:
●- ما به رسالت یا ولایت و امامت شهادت میدهیم که حتی اگر در زمان خودشان و مقابل خودشان نیز ایستاده باشیم، آن را با چشم مادی نمیبینیم؛ بلکه فقط جسم مادی آنها را با چشم میبینیم.
●- در شهادتین، ما نمیگوییم: «انّی اُریَ = من میبینم»، یا «انّی رَأیتُ – من دیدم»، بلکه میگوییم: «أشهَدُ ان ...»، یعنی گواهی میدهم. پس هیچ ضرورتی ندارد که این گواهی، مبتنی بر حس و آن هم الزاماً دیداری باشد.
شناخت:
اگر چه وجود چیزهایی با حواس پنجگانه درک میشود، اما الزاماً هر شناختی با این ابزار حاصل نمیگردد، اگر چه شناخت موجودات مادی و حسی باشد.
*- ممکن است شناخت علمی باشد؛ مثل این که قطر خورشید یا میزان حرارت پوستهی آن را اندازهگیری کرده و بیان میدارند.
*- ممکن است شناخت عقلی باشد؛ مثل این که بدون دیدن و یا حس کردن با هیچ یک از حواس دیگر، بگویند: «محال است که یک نقطه از زمین، در آن واحد، هم خشک باشد و هم مرطوب – یا هم روشن باشد و هم تاریک»؛ چرا که جمع نقیضین، محال عقلی است.
درستی شهادت:
بنابراین، کسی که با عقل شناخت، شهادت و گواهی میدهد و دلیل عقلی نیز میآورد، مخاطب عاقل نیز آن دلایل را به عقل خود ارجاع داده و میپذیر؛ حال خواه ملاصدرا رحمة الله علیه باشد، یا آن پیرزن ریسندهی عوام رحمة الله علیها، پس شهادت هر دو درست و صادق است.
مؤمن، با دلایل عقلی، خدا و پیامبر صلوات الله علیه و آله (توحید و نبوت) را شناخته است و بالتبع به نور وحی نیز روشن شده است و در نتیجه گواهی میدهد: «معادی هست»، در حالی که قیامت هنوز برپا نشده که به حواس درک گردد.
پس وقتی میگوید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله» صلوات الله علیه و آله، و یا میگوید: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله»، به شناختهای عقلی، علمی و قلبی خودش شهادت میدهد و نه به دیدن چشمش؛ و شهادتش درست و صادق میباشد.
شهادت یعنی اقرار:
این شهادتها، یعنی «من اقرار میکنم که این حقایق مشهود را درک نمودم و پذیرفتم». آیا اگر از شما بپرسند: «آیا موافق این جریان، این طرح، این برنامه هستید؟» و شهادت دهید که «بله، یا خیر – موافقم یا مخالفم»، شهادت به دروغ دادهاید، یا اقرار به مواضع و نظر خود نمودهاید و این شهادت شما درست و صادق است. به قول معروف: «اقرار عقلا در مورد خودشان، جایز است».
آیا اگر طرح، ایده یا برنامهای به شما ایفاد گردد و پس از مطالعه اقرار نمایید (شهادت دهید) که موافقم یا مخالفم، چون چیزی دیده نشده، شهادت دورغ است؟!
دیدارها:
بنابراین، دیدن نیز الزاماً با چشم نمیباشد، بلکه فقط محسوسات مادی با چشم دیده میشوند، و یک کور، آنها را نیز میبیند، در حالی که وجود خارجی دارند. اما بینایی منحصر به چشم سر نیست، عقل نیز با چشم خود میبیند، قلب هم میبیند؛ چنان که وقتی کسی به شما اظهار محبت کند، صداقتش را با عقل و قلب درک میکنید و در عالم ظاهر، یک شیءِ خارجی به نام "محبت و عشق"، که بتوان آن را دید یا لمس کرد، نمیبینید. پس اگر شهادت دادید که «او مرا دوست دارد»، دورغ نگفتهاید.
حکایت استدلالی از دیدن:
شخصی به نام ذِعلب، از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: «آیا پروردگارت را دیدهای» (به قول این پرسش: اگر ندیدهای، پس چطور شهادت میدهی»؟! (و نکته آن که بحث در همان "دیدن (اراء) است).
ایشان در پاسخ فرمودند: «ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ - من پروردگاری را که نبینم، نمیپرستم». او با تعجب پرسید: «یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! کَیْفَ رَاَیْتَهُ – ای امیرالمؤمنین! را چگونه دیدی»؟! فرمود:
«وَیْلَکَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الأبْصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ» (اصول کافی، ج 1، ص 245)
ترجمه: وای بر تو! دیدههای ظاهر او را نتواند دید، ولی دیدههای دل به وسیله حقایق ایمان او را مشاهده میکنند.
پس مشاهده میکنیم و شهادت میدهیم، و این شهادت راست و صادق میباشد.
حکایت دوم:
دوستی پرسید: «من این جمله حضرت را درک نمیکنم»! به او گفتم: «اگر کافری از تو بپرسد که خدای نادیده را چگونه میپرستی»؟! تو نیز همین پاسخ را میدهی و میگویی: «تو یا کوری یا چشمت را بستهای که نمیبنینی! من میبینم، تو نیز چشم عقل و دلت را باز کن، تا ببینی.»
خدای حسی:
عاقبت حسگرایی و بالتبع جهانبینی مادی، همان گوسالهسازی سامری و گوسالهپرستی امت حضرت موسی علیه السلام خواهد شد. حال خواه آن إله کاذب، مجسمه و بت باشد، یا إلههای مدرنی که مردمان را به بندگی خود میکشانند! چرا که انسان مألوه (بندهی الهگرا و پرستنده) خلق شده است، پس هیچ کس گریزی از پرستش ندارد، چنان که گریزی از دین، کتاب و امامت ندارد، منتهی برخی به بدلیها و تقلبیها روی میآورند.
●- در جهانبینی مادی (ماتریالیستی)، گفته میشود که جز تجربهی حسی، هیچ شناختی مقبول نمیباشد، لذا اگر خدایی هست، باید آن را با چشم سر ببینیم، یا با دست لمس کنیم، یا دست کم صدایش را با گوش بشنویم و ... – این سخن جدیدی نیست، مردمان عصر حجر و قوم بنی اسرائیل نیز همین را میگفتند که این متمدنهای مرتجعِ امروزی میگویند. البته اگر از آنها بپرسید: «چنان چه هیچ چیزی بدون تجربهی حسی مقبول نیست – پس وجود خدا را چگونه انکار میکنید، مگر تجربهی حسی کردهاید، مگر عالم را سیر کرده و دیدهاید که خدایی نیست»؟ دیگر پاسخی ندارند.
www.x-shobhe.com
آیا عبارت «اشهد انّ محمداً رسولُ الله» از اصول دین است یا از فروع دین؟ یعنی منظور، مصداق نبی است یا خود اصل نبوت؟