آنچه در پرسش در مورد حضرت داود نبی(ع) نقل شده است ریشه در نسبت ناروایی دارد که در کتاب مقدس به حضرتشان منتسب شده است.
داستان داود(ع) در کتاب مقدس
ابتدا باید گفت که ما به ناچار و با آنکه مطالب ذیل را نمیپذیریم، برای
ریشهیابی این داستان ناچاریم که متن کتاب مقدس را نقل کنیم. داستان حضرت
داود(ع) در کتاب مقدس را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد:
1. داستان عاشق شدن، انجام زنای محصنه و فراهم آوردن مقدمات قتل شوهر بیگناه زنی که عاشقش شده بود!
«یک روز هنگام عصر، داود از خواب برخاست و برای هواخوری به پشت بام کاخ
سلطنتی رفت. وقتی در آنجا قدم میزد چشمش به زنی زیبا افتاد که مشغول حمام
کردن بود. داود یک نفر را فرستاد تا بپرسد آن زن کیست. معلوم شد اسمش
بتشبع، دختر الیعام و زن اوریای حیتی است
.پس داود
چند نفر را فرستاد تا اوریا را بیاورند. وقتی بتشبع نزد او آمد، داود با او
همبستر شد. سپس بتشبع خود را با آب طاهر ساخته، به خانه برگشت. وقتی بتشبع
فهمید که حامله است، پیغام فرستاد و این موضوع را به داود خبر داد
.
پس داود برای یوآب (فرمانده سپاه خود) این پیغام را فرستاد: "اوریای حیتی
را نزد من بفرست". وقتی اوریا آمد، داود از او سلامتی یوآب و سربازان و
اوضاع جنگ را پرسید. سپس به او گفت: حال به خانه برو. بعد از رفتن اوریا،
داود هدایایی نیز به خانه او فرستاد
. اما اوریا به
خانه خود نرفت و شب را کنار دروازه کاخ پیش محافظان پادشاه بسر برد. وقتی
داود این را شنید، اوریا را احضار کرد و پرسید: چه شده است؟ چرا پس از این
همه دوری از خانه، دیشب به خانه نرفتی؟ اوریا گفت: صندوق عهد خداوند و سپاه
اسرائیل یهودا و فرمانده من یوآب و افسرانش در صحرا اردو زدهاند، آیا
رواست که من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟
بجان شما قسم که این کار را نخواهم کرد. داود گفت: بسیار خوب، پس امشب هم
اینجا بمان و فردا به میدان جنگ برگرد. پس اوریا آن روز و روز بعد هم در
اورشلیم ماند
. داود او را برای صرف شام نگهداشت و او را مست کرد. با این حال، اوریا آن شب نیز به خانهاش نرفت بلکه دوباره کنار دروازه کاخ خوابید
.
بالاخره، صبح روز بعد، داود نامهای برای یوآب نوشت و آنرا بهوسیله اوریا برایش فرستاد
. در نامه به یوآب دستور داده بود که وقتی جنگ شدت میگیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه قرار بدهد و او را تنها بگذارد تا کشته شود
. پس وقتی یوآب در حال محاصره شهر دشمن بود، اوریا را بجایی فرستاد که میدانست سربازان قوی دشمن در آنجا میجنگند
. مردان شهر با یوآب جنگیدند و در نتیجه اوریا و چند سرباز دیگر کشته شدند
. ... وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، عزادار شد
.
بعد از تمام شدن ایام سوگواری، داود بتشبع را به کاخ سلطنتی آورد و او نیز
یکی از زنان داود شده، از او پسری به دنیا آورد. اما کاری که داود کرده
بود در نظر خداوند ناپسند آمد».
[1]
2. اما داستان به اینجا نیز خاتمه نمییابد، بلکه نوع برخورد و مجازات خداوند نیز جالب است:
«لذا خداوند، (
ناثان) پیامبر را نزد داود فرستاد. او هم
آمد و به داود گفت در یک شهر دو نفر مرد زندگى میکردند یکى فقیر و آن
دیگرى توانگر، مرد توانگر گاو و گوسفند بسیار زیاد داشت و مرد فقیر به جز
یک میش کوچک نداشت، که آنرا به زحمت بزرگ کرده بود در این بین میهمانى
براى مرد توانگر رسید او از اینکه از گوسفند و گاو خود یکى را ذبح نموده
از میهمان پذیرایى کند دریغ ورزید، و یک میش مرد فقیر را ذبح کرده براى
میهمان خود طعامى تهیه کرد. داود از شنیدن این رفتار سخت در خشم شد، و به
ناثان گفت: رب که زنده است، چه باک از اینکه آن مرد طمعکار کشته شود، باید
این کار را بکنید، و بجاى یک میش چهار میش از گوسفندان او براى مرد فقیر
بگیرید، براى اینکه بر آن مرد فقیر رحم نکرده و چنین معاملهاى با او
کرده. ناثان به داود گفت: اتفاقاً آن مرد خود شما هستید، و خدا تو را عتاب
میکند و میفرماید: بلا و شرى بر خانهات مسلط میکنم و
در پیش رویت همسرانت را میگیرم، و آنان را به خویشاوندانت میدهم، تا در حضور بنی اسرائیل و آفتاب با آنان هم بستر شوند،
و این را به کیفر آن رفتارى میکنم که تو با اوریا و همسرش کردى. داود به
ناثان گفت: من از پیشگاه رب عذر این خطا را میخواهم. ناثان گفت: خدا هم
این خطاى تو را از تو برداشت و نادیده گرفت و تو به کیفر آن نمیمیرى، و
لیکن از آنجا که تو با این رفتارت دشمنانى براى رب درست کردى که همه زبان
به شماتت رب میگشایند، فرزندى که همسر اوریا برایت زاییده خواهد مرد. ...
پس خدا آن فرزند را مریض کرد و پس از هفت روز قبض روحش فرمود، و بعد از آن
همسر اوریا سلیمان را براى داود زایید».
[2]
داستان داود(ع) در منابع اسلامی