نبرد جمل، اولین جنگی بود که بعد از خلافت امام علی(ع) و به دنبال بیعت
شکنی برخی از بزرگان صحابه بین دو گروه از مسلمانان شعلهور شد. در این
جنگ، مخالفان امام از قبائل و گروههای مختلفی بودند. عائشه همسر پیامبر
اسلام(ص) از افراد برجسته و تأثیرگذار حاضر در این سپاه بود، اما پس از
شکست، از حضورش در آن نبرد به شدت پشیمان و با مشکلات روحی بسیاری دست و
پنجه نرم میکرد. عائشه پس از جنگ جمل، با قرائت آیه «وَ قَرْنَ فی
بُیُوتِکُنَّ؛ و در خانههاى خود بمانید»،
[1] آنچنان اشک میریخت که روسری وی خیس میشد.
[2]
همچنین در زمان احتضار، بسیار میگریست و میگفت: ماجرای نبرد جمل در
گلویم گیر کرده است؛ ای کاش قبل از آن میمُردم و به فراموشی سپرده
میشدم.
[3]
با این مقدمه اکنون به آنچه برای عائشه پس از پایان نبرد تا بازگشت به مدینه رخ داد، میپردازیم.
عائشه و پایان جنگ جمل
گروهى از کوفیان به سوى شتری [که کجاوه عائشه بر روی آن بود]حمله برده و
هوادارانش را از اطراف آن دور کردند. مردى از قبیله «مراد» به نام «اعین بن
ضبیعة» خود را به شتر رساند و پاشنههاى آنرا قطع کرد. شتر بانگى سخت
برآورد و میان کشتههای جنگ سقوط کرد و کجاوه عائشه نیز واژگون شد. على(ع)
به محمد بن ابیبکر فرمود: به نزد خواهرت برو! محمد دستش را داخل کجاوه کرد
که به جامه عائشه رسید. عائشه گفت: إنّا لله، تو کیستى؟ مادرت به عزایت
بنشیند و در سوگت گریه کند[که جرأت کردی دستت را به همسر پیامبر (ص) دراز
کنی]. او گفت: من برادرت محمد هستم!
[4]
امام على(ع) پیش آمد تا به کجاوه[عائشه] رسید، آن قدر تیر به این کجاوه
خورده بود که مانند خارپشتى شده بود. حضرت با عصایش بر آن کجاوه زد و
فرمود: «ای حمیراء! همانطور که [عثمان] بن عفان را به کشتن دادى،
میخواستى مرا هم به کشتن دهى؟! این دستور خدا بود یا سفارش پیامبر(ص)؟!»
عائشه پاسخ داد: اکنون که پیروز شدی، گذشت کن! حضرتشان به محمد فرمود: «برو
و ببین آیا خواهرت زخمى برداشته است؟» محمد بررسی کرد و متوجه شد که تنها
یک تیر، گوشهاى از لباس خواهرش را پاره کرده و جز خراشی ناچیز، آسیبی به
او نرسانده است و این موضوع را به اطلاع امام رساند. حضرت فرمود: «او را به
خانه فرزندان خزاعى (عبدالله و عثمان) ببر».
[5]
سپس چند نفر کجاوه را بلند کرده و او را از میان کشتگان بیرون آوردند و بر الاغی سوارش کردند و به آن منزل بردند.
[6]
بعد از چند روز امام به محمد فرمود: «همراه خواهرت برو و او را به مدینه
برسان و بدون درنگ به کوفه برگرد». محمد گفت: اى امیرمؤمنان! مرا از این
کار معاف فرما! فرمود: «چاره دیگری نیست و معافت نمیکنم».
[7]
همچنین امام علی(ع) چهل زن را برای نگهبانی از عائشه آماده کرد و به آنان
فرمان داد که عمامه بر سر کرده و بر خود شمشیر ببندند (در قامت مردان
باشند) و نگذارند کسى از کار آنان آگاه گردد. میگویند، عائشه در طول مسیر
میگفت: «خداوند با فرزند ابیطالب چنین و چنان کند که مردانی نامحرم را
همراهم کرده است!». اما هنگامی که به مدینه رسیدند؛ زنان نگهبان، عمامه خود
را برداشته، نزد عائشه رفتند. عائشه با دیدن آنان [و پیبردن به واقعیت]
گفت: خداوند بهشت را نصیب على بن ابیطالب گرداند.
[8]
این واقعه به گونه دیگری نیز نقل شده است:
وقتى عائشه به سوى مدینه حرکت کرد؛ امام علی(ع) برادر او عبدالرحمن بن ابیبکر
[9]
و سى مرد و بیست زن از قبائل بنى عبدقیس و همدان، را همراهش کرد و به آنان
دستور داد که در خدمت عائشه باشند. هنگامی که عائشه به مدینه رسید از او
پرسیدند: سفرت را چگونه دیدى و على(ع) با تو چه رفتاری داشت؟! او پاسخ داد:
به خدا سوگند به خیر گذشت و پسر ابوطالب بخششها نمود و عطاهاى فراوان
داد، ولى مردانى را همراهم فرستاد که از این کارش خوشم نیامد! زنانى که
همراهش آمده بودند با شنیدن این سخن، خود را معرفى کردند و او هنگامی که به
واقعیت پیبرد، سر به سجده نهاد و گفت: به خدا اى پسر ابوطالب بر کرامت و
بزرگواریت افزودى. دوست داشتم حتى اگر دچار چندین بلاى گوناگون میشدم،
هرگز دست به شورش نمیزدم.
[10]
حصر یا عدم حصر عایشه
بنابر نقل منابع تاریخی؛ پس از اتمام نبرد، عائشه به دستور امام علی(ع) به منزل فردی به نام عبدالله بن خلف خزاعى برده شد.
[11] صاحب این خانه از سپاهیان عائشه بود و در آن جنگ کشته شد و در این منزل، همسرش صفیه حضور داشت.
[12]
در ارتباط با سکونت عائشه در این منزل و اینکه آیا این سکونت موقت اما
اجباری، نوعی حصر خانگی به شمار میآمد یا خیر؟ باید به نکاتی توجه کرد:
1. پس از جنگ، افرادی به ناسزاگویی نسبت به عائشه پرداختند. در نگاهی عرفی
این امر برای افرادی که کشتههای بسیاری داده و عائشه را در قتل
دوستانشان، شریک میدانستند؛ واکنشی طبیعی به شمار میآمد. اما امام با این
عمل مخالفت کرده و ناسزاگویان را تنبیه فرمود.
[13]
2. با آنکه عائشه از موضوعاتی چون همراهی نگهبانانی که آنها را مرد
میپنداشت لب به شکایت گشود، اما متنهای تاریخی(که برخی از آنها نقل شد)
هیچ اشارهای به شکایت عائشه از رویکرد امام علی(ع) در نگهداری از خود
ندارد.
3. نقلی در تاریخ وجود دارد که میتواند راهگشا باشد؛ زیرا نشانگر جو حاکم بر خانهای است که عائشه در آن ساکن شده بود:
امام علی(ع) برای ملاقات با عائشه به خانه عبدالله بن خلف – که از
بزرگترین خانههای بصره بود- رفت، حضرتشان در آن خانه با زنانی مواجه شد
که بر دو فرزند عبدالله شیون و زاری میکردند که یکی از آنها در سپاه امام و
دیگری در سپاه بصره کشته شده بود!
صفیه همسر عبدالله نیز گریان بود و زمانی که امام علی(ع) را دید گفت: ای
قاتل آنانی که دوستشان داشتم(شوهر و دو فرزندم)! ای آنکه میان مردم تفرقه
انداختی! خدا فرزندانت را از تو بگیرد همانگونه که فرزندان عبدالله را از
او گرفتی! حضرت، پاسخی به او نداد و نزد عائشه رفته، بر او سلام کرد و در
کنارش نشست! و به او گفت: صفیه با من درگیر شد. من از آن زمان که او
دختربچهای بیش نبود، دیگر او را ندیدم».
[14]
با ارزیابی این گزارشهای تاریخی میتوان به این نکته پی برد که هدف امام
علی(ع) از فرستادن عائشه به آن خانه، حصر کامل او نبود، بلکه عائشه تا
مهیا شدن برای بازگشت به مدینه، طبیعتاً باید مدتی را در بصره میماند و
امام نیز خانهای وسیع و مناسب برای او در نظر گرفت که اهل آن خانه نیز از
هواداران او بودند و حضورش در آن خانه - حتی اگر نوعی اجبار هم در آن وجود
داشت - اما بیشتر برای آسایش و حفظ امنیت او بود و از طرفی، گزارشی نیز
وجود ندارد که عائشه بعد از بازگشت به مدینه -که آنجا نیز در محدوده حکومت
امام علی ع بود - در حصر و محدودیت، زندگی خود را میگذراند.
با تمام آنچه گفته شد نمیتوان به این نتیجه رسید که امام(ع) هیچ حقی برای
حصر ایشان نداشته و اگر فرضاً عائشه را محصور میفرمود، این اقدام حضرتشان
ناپسند به شمار میآمد، بلکه باید گفت امام با آنکه از حق حصر برخوردار
بود، اما به احترام پیامبر(ص) از همسرشان گذشت کرد.
[2].
ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج 4، ص
253، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد
بن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 64، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم،
1418ق.
[3].
أبوالفضل أحمد بن أبی طاهر ابن طیفور، بلاغات النساء، ج 1، ص 12، قاهره،
مطبعة مدرسة والدة عباس الأول، 1326ق؛ رازی، منصور بن الحسین، نثر الدر فی
المحاضرات، محقق، محفوط، خالد عبدالغنی، ج 4، ص 14، بیروت، دارالکتب
العلمیة، چاپ اول، 1424ق.
[4]. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 151، قم، منشورات الرضی، 1368ش.
[5]. شیخ مفید، الامالی، محقق، استاد ولی، حسین، غفاری، علی اکبر، ص 24- 25، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[6].
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق ابراهیم،
محمد أبوالفضل، ج 4، ص 533، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[7]. الأخبار الطوال، ص 152.
[8]. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج 1، ص 98، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[9]. در بیشتر منابع، محمد بن ابی بکر به عنوان برادری اعلام شده که خواهرش را به مدینه برگرداند.
[10]. ابوالحسن مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 370، قم، دارالهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[11].
ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 2، ص 485،
بیروت، دارالاضواء، 1411ق؛ یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج
2، ص 183، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع
الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی،
محمد عبدالحمید، ج 13، ص 248، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[12]. الأخبار الطوال، ص 151.
[13].
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و
البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل
شحادة، ج 2، ص 620، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[14].
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا،
مصطفی عبدالقادر، ج 5، ص 93، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
www.islamquest.net