از نگاه شیعه، غدیر مهمترین رویداد تاریخى عصر پیامبر اکرم(ص) است که طى
آن بر امامت حضرت على(ع) براى مسلمانان تأکید شد. متکلمان، محدّثان و
مورّخان شیعه و سنى از زوایاى مختلفى این مسئله را بررسى کردهاند؛ زمان و
مکان غدیر، علت انتخاب مکان غدیر، عبارتها و کلماتى که در سخنرانى
پیامبر(ص) آمده و جریانهایى که در آن اتفاق افتاد همه به نوعى مورد کاوش
قرار گرفتهاند. اما از مباحثى که کمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و
تحلیل تاریخى از آن سخن به میان آمده «تعداد جمعیت حاضر در غدیر» است.
[1]
در این پژوهش تلاش میشود ضمن توجه به اقوال مورّخان، تعداد جمعیت حوادث
پیش از جریان غدیر مورد توجه قرار گرفته و با عنایت به قراینى، مانند رشد
نسبى جمعیت در سیر حوادث زمان حیات رسول اکرم(ص)، تعداد حاضران در غدیر
محاسبه شود. طبعاً ابتدا باید زمان و خصوصاً مکان غدیر بررسى شود که ارتباط
تنگاتنگى با بحث جمعیت آن دارد. البته بدیهى است اگر با بررسى علمى، کمتر
بودن جمعیت حاضر در غدیر از تعدادی که اکنون مشهور است ثابت شود هرگز این
امر، تأثیرى در اعتبار و اهمیت رخداد غدیر ندارد و حجیت و اعتبار آن به
قوّت خود باقى است.
[2]
زمان ماجراى غدیر
در مورد تاریخ غدیر؛ بیشتر منابع روایی این رویداد بزرگ را در هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت دانستهاند.
[3] و بسیارى از منابع شیعی
[4] و اهلسنت،
[5]
وقوف پیامبر اکرم(ص) را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش کردهاند و بر
این اساس، روز غدیر که نُه روز پس از عرفه و هجدهم ذیحجه است، یکشنبه
خواهد بود. در میان مورّخان، ابن کثیر به این نکته اشاره کرده است.
[6]
درباره ساعت این گردهمایى بزرگ طبرسى مینویسد: «جبرئیل زمانى که پنج ساعت از روز گذشته بود بر پیامبر نازل شد».
[7] فتال نیشابورى نیز مینویسد: «پنج ساعت از روز گذشته بود که جبرئیل پیام ابلاغ رسالت را براى پیامبر(ص) آورد».
[8]
سید بن طاووس روایتى از زبان یکى از حاضران در غدیر به این صورت نقل
میکند: «ما زمانى به غدیر رسیدیم که اگر تکه گوشتى را روى زمین میانداختى
از شدّت گرما پخته میشد».
[9]
نویسنده کتاب «الهدایة الکبرى» روایتى را از زبان امام على(ع) چنین نقل
میکند: «و آن روز (غدیر) روزى بسیار گرم بود که طفل از شدّت گرما پیر
میشد».
[10]
قاضى نعمان نیز روایتى را به این صورت نقل میکند: «هیچ روزى گرمتر از روز غدیر ندیده بودیم».
[11]
ابن اثیر به نقل یکى از شاهدان عینى غدیر، زمان این اجتماع بزرگ را بعد
از نماز ظهر گزارش کرده است. طى این گزارش ابیالطفیل میگوید: «در حجة
الوداع همراه پیامبر بودیم که هنگام ظهر دستور داد مکانى را براى نماز
آماده کنیم و خارها را بزنیم، بعد از آن، نماز خواندیم و پیامبر بعد از
نماز، دست على بن ابیطالب را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فهذا على مولاه».
[12]
بر اساس این گزارشها به نظر میرسد که تجمّع هنگام ظهر که گرمترین زمان
روز است، صورت گرفته است و این زمان با پنج ساعت از روز رفته، قابل جمع
است.
[13] محاسبات نشان میدهد که غدیر به تاریخ شمسی در پایان اسفند ماه روى داده
[14] و با توجه به شرایط آب و هوایى شبهجزیره، این گرماى شدید کاملاً طبیعى است.
مکان غدیر[15]
باید مشخص شود که غدیر در مسیر چه مناطقى قرار دارد و اهالى چه مناطق و چه
شهرهایى در غدیر حضور داشتهاند، تا در بحث تعداد جمعیت حاضر در غدیر، از
آن استفاده کنیم.
درباره اینکه غدیر در چه فاصلهاى از مکه و در کدام سمت از این شهر واقع شده است؛ در منابع تاریخى، بیشتر فاصله غدیر تا جُحفه
[16]
گزارش شده است؛ به عبارتى از آنجا که جحفه مکان شناخته شدهاى بوده، سعى
شده است تا غدیر با جحفه شناسانده شود. یاقوت حموى هنگام معرّفى منطقه
جغرافیایى غدیر خُم میگوید: «غدیر، بین مکه و مدینه است و تا جحفه، دو
مایل (هر مایل حدود 1600 متر است) فاصله دارد».
[17] طبرسى روایتى دارد که طبق آن، غدیر سه مایل قبل از جحفه واقع شده است.
[18] ابن جوزى فاصله غدیر تا جحفه را یک مایل گزارش کرده است.
[19] این در حالى است که سید بن طاووس مینویسد: «مردم در جحفه توقّف نمودند».
[20]
بر اساس مشاهدههاى اخیر و بازدید از مکان غدیر روشن شده است که فاصله مکه
تا جحفه با جاده کنونى حدود 180 کیلومتر است. در نقشههاى امروزى عربستان،
شهر رابغ در کنار دریاى سرخ واقع شده است. این شهر فاصله کمى با محل غدیر
دارد. بر اساس گزارشى مسجدى در این شهر قرار دارد که به مسجد غدیر مشهور
است.
سؤال: چرا پیامبر گرامی اسلام(ص) غدیر را انتخاب نمود. در پاسخ این سؤال دو احتمال وجود دارد:
اول: پیامبر(ص) از سوى خداوند مأمور بوده که در اینجا رسالت خود را ابلاغ نمایند.
[21]
دوم: که به اشتباه شهرت هم پیدا کرده و در واقع، توجیهى است بر اقدام
پیامبر در انتخاب این مکان، این است که غدیر، محل تقسیم راهها و به اصطلاح
«مفترق الطرق» بوده و مسافران هر منطقهاى از اینجا راه خود را جدا نموده
و به شهر خود میرفتند.
[22]
باید دانست؛ آن روز قلمرو نفوذ اسلام شبه جزیره عربستان بود و فراتر از آن
نرفته بود و عملیات موته و تبوک نیز فقط یک اولتیماتوم(هشدار) سیاسى و
نظامى بهشمار میآمد و هنوز مناطق عراق، شامات و مصر مسلمان نبودند. از
این گذشته، با دقتنظر در وضعیت جغرافیایى غدیر چنین بهدست میآید که غدیر
یا همان جحفه راه اصلی برای جدا شدن مردم مناطق بزرگ نبوده و چنین وضعیتى
نداشته است.
[23]
مسیر مردم عراق از شمال شرقى مکه، مسیر مردم طائف از جنوب شرقى مکه و مسیر
مردم یمن از جنوب مکه است. مسیر شمال غربى مدینه که به غدیر منتهى میشود
تنها مسیر مردم مدینه و اطراف مدینه است. اگرچه بعد از گسترش اسلام در شمال
افریقا، آنها برای حج نیز از این مسیر به مکه میآیند و در جحفه مُحرم
میشوند. و چون مسیرها متعدد است، محل مُحرم شدن نیز متعدد است. در محاسبه
جمعیت غدیر باید این محاسبات جغرافیایى نیز در نظر گرفته شود تا تصور نشود
مردم یمن (که در جنوب هستند) در غدیر حضور داشتهاند.
تعداد جمعیت حاضر در غدیر
درباره جمعیتى که در ماجراى غدیر سال دهم هجرت در محضر پیامبر حاضر بوده و
نص پیامبر اکرم(ص) مبنى بر ولایت امام على(ع) را از زبان مبارک ایشان
شنیدهاند، روایات مختلفى نقل شده است.
1. هزار و سیصد نفر؛ امام باقر(ع) میفرماید: «پیامبر(ص) در روز غدیر در
حضور 1300 نفر، جمله "من کنت مولاه فهذا على مولاه" را مطرح نمود».
[24]
2. ده هزار نفر: در تفسیر عیاشی از امام صادق(ع) نقل شده است: «من تعجب
میکنم از اینکه شخص با آوردن دو شاهد حقش را میگیرد، اما على بن
ابیطالب(ع) با ده هزار شاهد حقش ضایع شد. پیامبر(ص) از مدینه خارج شد در
حالىکه پنج هزار نفر از مدینه همراه وى بودند و پنج هزار نفر هم از مکه
پیامبر را همراهی کردند».
[25]
در این روایت، تصریح شده است که پنج هزار نفر از «اهل مکه» پیامبر را تا
غدیر همراهی کردند. ولی پذیرفتن این تعداد از مکه بسیار مشکل است، زیرا
فاصله مکه تا جحفه فاصله بسیارى است و بر فرض که مردم قصد بدرقه کردن رسول
خدا را داشتهاند همراهی کردن تا حدود 180 کیلومتر بسیار بعید است.
[26]
بله! چنانچه این پنج هزار نفر، اهل مکه نباشند و به گونهاى با تسامح
بگوییم اهالى دیگر مناطق بودند که از مکه پیامبر را همراهى نمودند پذیرفتنى
است.
ابن شهرآشوب نیز در روایتى از امام صادق(ع) شاهدین غدیر را ده هزار نفر عنوان کرده است.
[27] شیخ حُرّ عاملى نیز در روایتى قول ده هزار نفر را آورده است. و میگوید: چه بسا این ده هزار نفر همه از مدینه بودهاند.
[28]
3. دوازده هزار نفر: در روایت دیگرى به نقل از امام صادق(ع)؛ تعداد جمعیت حاضر در غدیر دوازده هزار نفر ذکر شده است.
[29] که شیخ حرّ عاملی در کتاب «اثبات الهداة» دوازده هزار نفر را نیز احتمال داده است.
[30]
4. هفده هزار نفر: نویسنده کتاب «جامع الاخبار» طبق نقلى، جمعیت حاضر در
غدیر را هفده هزار نفر دانسته است. وى مینویسد: «دوازده هزار نفر از یمن و
پنج هزار نفر از مدینه همراه رسول اکرم(ص) بودهاند».
[31]
نقد مربوط به آمدن مکیها تا غدیر بر این روایت نیز وارد است؛ زیرا
یمنیها میبایست به طرف جنوب بروند و امرى از سوى پیامبر وجود نداشت که
ملزم باشند آنحضرت را تا غدیر همراهی کنند. بنابراین، آمدن ایشان، آن هم
تا فاصله 180 کیلومترى پذیرفتنى نیست.
و نقلهای دیگری که شصت هزار نفر،
[32] هفتاد هزار نفر،
[33] هشتاد و شش هزار نفر،
[34] نود هزار نفر، یکصد و چهارده هزار نفر،
[35] و یکصد و بیست هزار نفر،
[36]
را گزارش کردهاند که به دلایلی مانند ضعف سند، کثرتنمایی و تصحیف و
تحریف قابل پذیرش نیست. نکته بسیار مهم این است که بیشترین تعداد جمعیت
حاضر در غدیر، طبق روایاتى که در منابع پنج قرن اولیه آمده، هفده هزار نفر
گزارش شده است. رقمهاى بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است. با توجه به
ضعفهایى که در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفاً نقل از خود یا
نقل یک «قیل» میباشد، باید از بین چهار قول اول یکى را تأیید کنیم.
اعداد و ارقام در منابع تاریخى
اگر همه اعدادى که در منابع تاریخى، بویژه منابع کهن وجود دارند، را غیر
واقعى فرض کنیم؛ دیگر چیزى براى ما نمیماند که از آن سخن بگوییم. چنین
حکمى در مورد دیگر گزارشهاى تاریخى و چه بسا خود منابع تاریخى نیز صادق
است؛ از اینرو ما اجمالاً آنها را میپذیریم، اما با قرار دادن آنها در
کنار دیگر قراین و شواهد تلاش میکنیم به عددى نزدیک به واقع دست یابیم.
روى هم رفته در خصوص اعداد و ارقام و بهخصوص تعداد جمعیتها با مشکلاتى
روبهرو میشویم که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:
یک. کثرتنمایى: یعنی عدد در موارد بسیارى نشانه کثرت و زیادی است.
دو. اختلاف نقلها: با نگاهى اجمالى به گزارشهایى که عدد و رقمى را براى
حادثهاى نقل کردهاند روشن میشود که به علت کمتر اهمیت دادن راویان به
مقوله تعداد جمعیت، اختلاف بیشترى در اینباره دیده میشود و احتمالاً حاکى
از اهمیت کم اعداد و ارقام باشد. همانطور که طبرى هنگام بحث از جریان
حدیبیه، نمونه کاملى از اختلاف روایات را بیان میکند.
[37]
سه. مبالغه: روایاتى وجود دارد که آگاهانه و با هدف خاصى در مورد افزایش جمعیت واقعهاى مبالغهگویى میکنند.
چهار. تصحیف و تحریف: اگرچه این امور در تاریخ، امرى طبیعى بهشمار
میآید، اما بیشترین تأثیر آن در اعداد و ارقام ظاهر میشود که گاه با
افزایش ناخواسته یک نقطه، چه تغییراتى صورت میگیرد.
همچنین در مواردى، ارقام با اعداد ثبت شدهاند ـ نه با حروف ـ و مشکلاتى
را به بار آورده است. برای نمونه؛ در برخى منابع آمده است که صحابه
پیامبر(ص) در زمان وفات ایشان دوازده هزار (12000) نفر بودهاند.
[38]
حال چنانچه یک صفر به این عدد افزوده شود، در کتابها و گزارشهاى بعدى
به 120000 نفر افزایش مییابد. همچنانکه این مسئله پیش آمده و برخى تعداد
صحابه پیامبر را در حجة الوداع 120 هزار نفر دانستهاند.
[39]
چهار. اعداد تخمینى: بیشتر اعداد به صورت تخمینى گفته شده و بعد وارد روایات شده است.
[40]
تحمل جمعیت
آنچه باید بدان توجه شود این است: جمعیتى که براى یک واقعه گفته میشود
آیا مکان آن واقعه و یا زمان آن، تحمل آن جمعیت را داشته است یا خیر؟ یک
جمعیت بسیار زیاد، نیاز بسیارى به آذوقه و آب دارد. از کجا آب و غذاى آنها
تأمین میشده و چگونه سرویسدهى میشدند. در مورد جنگ تبوک گفته میشود که
سى هزار نفر شرکت داشتند. سى هزار نفرى که عازم بلاد کفر و منطقه دشمن
میشوند باید براى آذوقه خود چارهاى بیندیشند. نیز گفته شده که بیست روز
رفتن آنها به طول انجامیده است. حتى تأکید شده که این سفر بسیار سخت بود،
[41]
چراکه در اوج گرما انجام شد و مرکب سوارى کم داشتند، و مسافت تا تبوک،
طولانى بود و از مناطق بد آب و هوا عبور میکردند. با محاسبه اجمالى به نظر
میرسد که حضور این همه جمعیت بعید است. ابن خلدون نیز این گونه آمار و
ارقام مبالغهآمیز را از اشتباهکاریهاى مورّخان بیدقت دانسته و آنها را
با توجه به میزان گنجایش مکان حادثه و مؤلفههاى دیگر، بعید شمرده است.
[42]
در مورد مکان نیز همین مسئله صادق است. اگر گفته شود در فلان مسجد پنجاه
هزار نفر حضور داشتند، آیا میتوان به راحتى پذیرفت؟ در مورد زمان نیز صادق
است. اگر گفته شود صد هزار نفر در مدت سه روز مسیر مکه تا مدینه را
پیمودند، نمیتوان پذیرفت. آرى، اگر یک نفر با اسب تیزرو بخواهد این راه را
در سه روز برود امکان دارد، اما جمعیت زیاد، معطلى دارد، اُطراق کردن در
یک محل براى استراحت و تجدید قوا در بین سفر، قطعاً زمان بسیار زیادى را
میطلبد و چه بسا یک روز کامل نیاز باشد تا کاروانى با این همه جمعیت توقف
کرده و استراحت نمایند. این در حالى است که اگر فردى تنها باشد توقف و
استراحت و نماز و تغذیه وى، ممکن است یک ساعت هم نشود.
منطق شمارش جمعیت
به نظر میرسد درباره افراد حاضر در یک واقعه؛ علاوه بر تخمین، راههای
دیگری نیز براى شمارش وجود داشته است؛ که برای نمونه به دو مورد اشاره
میشود:
1. واقدى درباره غزوه اُحُد مینویسد: «قریش و کسانى که با آنها پیوسته
بودند، جمعاً سه هزار نفر بودند که صد نفرشان از قبیله ثقیف بودند، ساز و
برگ و سلاح فراوان و دویست اسب داشتند، هفتصد تن از ایشان زره داشتند و سه
هزار شتر همراهشان بود».
[43]
اینکه وى میگوید «هفتصد نفر زره داشتند» ما را به این نکته رهنمون
میکند که نوع پوشش نظامی آنها سبب شده بود تا عدهاى متمایز باشند. در
این روایت، یکى از راههاى منطق شمارش که «نزدیک به واقع بودن» باشد، رعایت
شده است.
[44]
2. تفکیک جمعیت؛ طبرى در روایتى، تعداد شرکت کنندگان در فتح مکه را بیان
نموده که این راه در آن به خوبى دیده میشود. وى مینویسد: «ده هزار نفر از
مسلمانان در فتح مکه همراه پیامبر بودند؛ چهارصد نفر از بنیغفار، چهارصد
نفر از اسلم، هزار و سه نفر از مزینه و هفتصد نفر از بنیسلیم و هزار و
چهارصد نفر از جهینه و باقیمانده از قرشیان مهاجر و انصار و همعهدانشان از
بنیتمیم و قیس بودند».
[45]
این روایت، حاکى از این است که تمام جمعیت بر اساس افراد قبیله شناخته
میشدند. مثلاً در یک جنگ، هر قبیله نیروهاى مشخصى را معرفى میکرده و تنها
یک جمعبندى ساده میتوانست تعداد جمعیت حاضر را مشخص نماید.
این راهها براى شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول میباشد. و روایاتى
که در آنها منطق شمارش رعایت شده باشد بیشتر قابل پذیرشاند.
[46]
حجگزاران مدینه
اینک باید ببینیم که چه تعداد نفر میتوانستند به عنوان حجگزار، از مدینه
و اطراف آن خارج شوند و پیامبر را همراهى کرده و در راه بازگشت، در غدیر
سخنان آنحضرت را بشنوند؟ عواملی که نشانگر تعداد جمعیت خارج شونده از
مدینه است، به شرح زیر است:
1. طبق گزارشى، عدهاى از اهالى مدینه نتوانستند پیامبر(ص) را در سفر حجة
الوداع همراهى کنند و علت آن نیز شیوع بیمارى بود. این گزارش در کتاب
«السیرة الحلبیه» آمده است: «و عند خروجه صلى اللّه علیه و سلم للحج أصاب
الناس بالمدینة جدری ... أو حصبة، منعت کثیرا من الناس من الحج معه صلى
اللّه علیه و سلم».
[47] در این صورت، مدینه نمیتوانست جمعیت زیادى را روانه حجة الوداع نماید.
2. تحمل جمعیت.
3. اختلاف اقوال.
4. تعداد سپاه اسلام در جنگ حُنین که دوازده هزار نفر گزارش شده است.
[48]
مسلمانان هنگام خارج شدن از مدینه شش هزار نفر بودند، و در بین راه، چهار
هزار نفر که مجموعاً ده هزار نفر بودند. آنگاه پس از فتح مکه دو هزار نفر
از مردم مکه همراه آنها شدند؛ یعنى در واقع، جمعیتى که از مدینه خارج شد
دقیقاً دوبرابر شدند. روشن است که در اینجا چهار هزار نفرى را که از مناطق
دیگر آمده بودند، نمیتوانیم جزء جمعیت مدینه به حساب آوریم. اگرچه این
افراد در جریان غدیر میتوانستند حضور داشته باشند، اما از جمعیت مدینه به
حساب نمیآیند.
5. مسئله «عام الوفود» در سال نهم؛
[49]
سالى که نمایندگان قبایل مختلف عربستان به مدینه میآمدند و تبعیت و پیروی
خود را از پیامبر اسلام(ص) اعلان میکردند. این سال، افزایش جمعیت
مسلمانان را در پى داشت نه افزایش جمعیت مدینه را. بنابراین، پذیرفته نیست
که بدون دلیل جمعیت مدینه را اضافه کنیم.
6. در جریان فتح مکه و نیز غزوه تبوک احساس مسئولیت نسبت به جنگ سبب
میشود جمعیت بیشترى پیامبر را همراهی نمایند، در حالىکه در سال دهم
صرفاً حجگزاردن با پیامبر است که میتواند انگیزهاى براى مسلمانان باشد.
بنابراین، اگر افراد زیادى نروند، هیچ توبیخى براى آنها وجود نخواهد داشت.
اما به صورت طبیعى هر مسلمانى مشتاق است در این سفر معنوى پرجاذبه شرکت
کند، بویژه آنکه جنبه آموزشى نیز دارد.
7. در جریان حدیبیّه، روایات متفاوت است و حتى هفتصد نفر هم نقل شده است.
[50] اما با نگاه خوشبینانه تنها 1400 نفر در همراهى با پیامبر اکرم(ص) حاضر شدند و به مکه رفتند.
[51] و در خیبر 1500 نفر بودند،
[52]
در حالى که در خندق که دو سال قبل از این بود سه هزار نفر حاضر بودند. پس
وجهى ندارد که در همه حوادث، همه حاضر باشند و در هر حادثهاى آمار افزایش
یابد.
8. بر فرض که در تبوک سى هزار نفر بودند، ضرورتى نداشت که همه در حجة
الوداع نیز شرکت داشته باشند. چه بسا مانند لشکر اسامه ـ در عین حالى که
جنگ است و همه باید شرکت کنند ـ اما سه هزار نفر بیشتر نبودند.
[53]
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت: حجگزاران مدینه که محور جمعیت حاضر
در غدیرند چیزى حدود پنج هزار نفر بوده و بیش از این نمیتوان تصور نمود،
چنانکه در نقل شعیرى در «جامع الاخبار» که حاضران در غدیر را هفده هزار
نفر گزارش کرده بود نیز پنج هزار نفر را از مدینه و بقیه را از یمن
میدانست. اگرچه بخشی از روایت به دلیل حضور یمنیها رد میشود، اما یک بخش
آن میتواند تأییدى بر این نظریه باشد. همچنین روایت عیاشى که میگوید پنج
هزار نفر از مدینه خارج شدند تأیید دیگرى است.
حاضران در مکه هنگام حجة الوداع
طبق نقل بیشتر منابع اهل سنت، جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع چهل هزار نفر بودهاند،
[54] که میتوان این نقل را پذیرفت. البته اقوال دیگرى نیز هست
[55] که به نظر میرسد در این اقوال، بسیار مبالغه شده است.
حاضران در غدیر
حال در بین روایاتی که در آنها به جمعیت غدیر اشاره شد؛ به نظر میرسد
روایت عیاشى از امام صادق(ع) که خارجشوندگان از مدینه را پنج هزار نفر
دانسته، مدرک و سندى براى رسیدن به عدد نزدیک به واقع است. البته با ذکر
این نکته که براى ما مشخص نیست پنج هزار نفر دیگر اهل کجا بودند؛ زیرا آمدن
مکیها تا فاصله 180 کیلومترى، هیچ توجیهى ندارد. اهالى یمن نیز میبایست
به سمت جنوب بروند. پس میتوان گفت که احتمالاً عدهاى از مناطق شمالى
شبهجزیره و احیاناً اهالى جنوب عراق، پیامبر گرامی اسلام(ص) را همراهى
کردهاند. شواهدى که ما را در انتخاب روایت عیّاشى کمک میکند از این
قرارند:
1. منبع روایت: تفسیر عیاشى به عنوان منبعى کهن و پذیرفته شده نزد شیعه
است. نیز در مقایسه با منابع دیگر، مانند جامع الاخبار (قرن ششم)، الاحتجاج
(قرن ششم)، مناقب آل ابیطالب (قرن ششم)، تذکرة الخواص (قرن ششم)، نهج
الایمان (قرن هفتم) و سمط النجوم العوالى (قرن دوازدهم) از لحاظ زمانى
مقدمتر است.
2. تأیید روایت: ابن شهرآشوب و شیخ حرّ عاملى نیز همین روایت را نقل کردهاند.
3. شأن نزول: عیاشى این روایت را ذیل آیه ابلاغ آورده که نزد شیعه کاملاً پذیرفته شده است.
4. منطق شمارش: در این روایت، پنج هزار نفر از مدینه و پنج هزار نفر از
مکه دانسته شده است. اگرچه دلیلى بر حضور مکیها نیست. اما از آنجا که
خارجشوندگان از مدینه پنج هزار شمرده شدهاند؛ لذا میتواند سند و مدرکى
براى ما باشد.
5. جمعیت کل حجگزاران در مکه که چهل هزار نفر بودند. حال اگر حجگزاران
اهالى مکه، یمن و طائف و قبایل مسلمان بادیهنشین را از این چهل هزار نفر
کسر کنیم؛ چیزى حدود پنج هزار نفر براى مدینه و حدود پنج هزار نفر براى
قبایل شمالى نجد و نیز قبایلى که حد فاصل مدینه تا جحفه بوده و احتمالاً
پیامبر را همراهى کردهاند، عده قابل قبولى است.
نتیجهگیری
محور و هسته اصلى حاضران در غدیر، اهالى مدینه و بقیه از قبایل اطراف
مدینه و احتمالاً قبایل شمالى نجد بودهاند. بر اساس مباحثى که درباره
جمعیت مدینه گفته شد، معلوم شد که مدینه ظرفیت فرستادن حدود پنج هزار نفر
را به مکه داشته است. از اینرو؛ با تمسک به روایت عیاشى که پنج هزار نفر
از حاضران در غدیر را مدنى میداند و همچنین گزارش «جامع الاخبار»، به این
نتیجه میرسیم که حدود پنج هزار نفر از اهالى مدینه و تعدادى نیز از قبایل
اطراف در غدیر حاضر بودهاند. هرچند چنانچه بخواهیم روایت ده هزار نفر
عیاشى را بپذیریم، باید توجیهى برای پنج هزار دیگر داشته باشیم.
[1]. ر.ک: یوسفى غروى، محمدهادى، موسوعة التاریخ الاسلامى، ج 3، ص 626 – 627، قم، مجمع اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1417ق.
[3].
شیخ صدوق، الأمالی، ص 2، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش؛ ابن شهر آشوب
مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 3، ص 27، قم، انتشارات علامه، چاپ
اول، 1379ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 5، ص
208، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ ابن خلکان برمکی إربلی، وفیات الأعیان و
أنباء أبناء الزمان، ج 1، ص 180، بیروت، دار صادر، 1900م.
[4].
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 290، تهران، دار الکتب الإسلامیة،
چاپ چهارم، 1407ق؛ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج 1، ص 293، تهران،
المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة
الأئمة، ج 1، ص 20، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ فرات کوفی،
ابوالقاسم، تفسیر فرات، ص 120، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد
اسلامی، چاپ اول، 1410ق.
[5].
بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 5، ص 446، بیروت، دار
الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 2، ص
708، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل
بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 25، بیروت، دار الکتب العلمیة،
منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
[6].
«فخطب خطبة عظیمة فی الیوم الثامن عشر من ذی الحجة عامئذ و کان یوم الأحد
بغدیر خم تحت شجرة هناک، فبین فیها أشیاء. و ذکر من فضل علیّ و أمانته و
عدله...»؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 208.
[7]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص 57، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[8]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 90، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.
[9]. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج 1، ص 456، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1409ق.
[10]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 103، بیروت، البلاغ، 1419ق.
[11]. مغربی، قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 1، ص 99، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[12]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص 252، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[13].
امام، سید جلال، بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر، فصلنامه علمی - تخصصی
تاریخ در آیینه پژوهش، ص 8، سال چهارم، شماره 4، زمستان 1386ش.
[14].
اکنون برنامههاى رایانهاى این کار را به راحتى انجام میدهند. برای
نمونه به نرمافزار «سیره معصومان» تولید مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم
اسلامی نور میتوان اشاره نمود.
[16].
«جُحفَه»، روستاى بزرگى بوده که در مسیر مدینه به مکه واقع است و فاصله آن
از مکه چهار منزل است. جحفه محل میقات اهل مصر و شام است اگر به مدینه
نروند. فاصله جحفه تا مدینه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدیر دو مایل است.
یاقوت حموی، ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 4، ص 188، بیروت، دار صادر،
چاپ دوم، 1995م.
[17]. معجم البلدان، ج 4، ص 188.
[18]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 57.
[19]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ج 1، ص 146، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[20]. إقبال الأعمال، ج 1، ص 455.
[21]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 175، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[22]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 11.
[24]. مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 3، ص 26؛ و نیز ر.ک: تفسیر فرات الکوفی، ص 515 – 516.
[25]. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 332.
[26]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 14 – 15.
[27]. مناقب آل أبیطالب(
u)، ج 3، ص 26.
[28]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 238، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[29]. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 329.
[30]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص 142، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425ق.
[31]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 10، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[32]. ابن جبر، على بن یوسف، نهج الایمان، ص 122، مشهد، مجتمع امام هادى(ع)، چاپ اول، 1418ق.
[33]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 56.
[34]. نهج الایمان، ص 122.
[35].
عصامی مکی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل و
التوالی، ج 2، ص 305، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.
[36]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 37، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1418ق.
[37]. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 620 – 621، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[38].
عربی معافری، محمد بن عبد الله أبو بکر، العواصم من القواصم فی تحقیق
مواقف الصحابة بعد وفاة النبی(ص)، ص 255، بیروت، دار الجیل، چاپ دوم،
1407ق.
[39]. حلبی این قول را با «قیل» نقل کرده است؛ حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 361، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1426ق.
[40]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 19 – 22.
[41].
به دلیل شدت سختی از آن به «جیش العسرة» یاد میشود؛ بلاذری، احمد بن
یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 95، بیروت، دار الفکر، بچاپ اول، 1417ق.
[42].
ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و
البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، ج 1، ص 13 –
14، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[43]. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج 1، ص 203، بیروت، اعلمى، چاپ سوم، 1409ق.
[44]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 25.
[45]. تاریخ طبری، ج 3، ص 64 – 65.
[46]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 26.
[47]. السیرة الحلبیة، ج 3، ص 360 – 361.
[48]. إعلام الورى بأعلام الهدی، ج 1، ص 228
.
[49]. البدایة و النهایة، ج 5، ص 40؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 297.
[50]. طبری، حسن بن على، مناقب الطاهرین، ج 1، ص 160، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1379ش.
[51]. دلائل النبوة، ج 4، ص 142؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 322؛ المغازی، ج 2، ص 574.
--------------------------------------------------------------------------------
چرا پیامبر اسلام(ص) مسئله
ولایت و خلافت حضرت علی(ع) را در بازگشت از «حجة الوداع» و در آن شرایط
سخت، در محل «غدیر خم» مطرح فرمودند؟
آنگاه که تهدید رومیان از ناحیه سرزمینهاى شام، مرزهاى شمالى کشور
اسلامى را به خطر انداخت و قدرتِ زبانزد رومیان، همه را وحشتزده کرد،
رسول خدا(ص) چنین مصحلت دانست که سپاهى گران از تمام بلاد اسلامى فراهم و
به قصد سرحدّات شمالى روانه گرداند. چون زمان مقّرر فرا رسید، پیامبر(ص)
دستور حرکت دادند و بر خلاف گذشته نماینده خود؛ یعنی علی(ع) را در مدینه
معیّن نمودند.
منافقان نیز از این فرصت در پى بهرهجویى آمدند. به همین جهت چنین شایعه
کردند که رسول خدا(ص) را حفظ جان داماد و پسر عمّ، عزیزتر از جهاد با
رومیان بوده و شاید این به خواست خود حضرت على انجام شده است. این شایعه
را على(ع) دریافت و سراسیمه خود را به پیامبر رسانید و مصرّانه از مقتداى
خویش خواست تا اذن حضور در رکاب را صادر نماید. اما رسول خدا(ص) در ظاهر
براى اطمینان خاطر على(ع)، و در واقع براى تفهیم مسئلهاى مهم به مسلمانان و
حاضران در اردوگاه، به حضرت على فرمود: «آیا راضى نیستى به اینکه براى من
چون هارون براى موسى باشى با این فرق که بعد از من پیامبرى نخواهد بود».
این بگذشت تا موسم آخرین حجِ آن خیرالبشر گردید. اراده آنحضرت که ملهم از
خواست خداوندى بود بر این قرار گرفت که مردمان جملگى را از این سفر آگاه
سازد تا هر کس از مهاجر، انصار، قبایل اطراف و ساکنان تمام بلاد توان دارد،
در مراسم حج، آن سرور را همراه باشند و دستور فرمود تا خبر به همگان ابلاغ
شود. پیکهاى ویژه به تمام نقاط فرستاده شدند و مردم شهرها، واحهها و
بادیهنشینان به همراهى پیامبر(ص) فراخوانده شدند.
رسول خدا(ص) پیشاپیش کاروان حجاج از شهر خارج شدند و کاروانیان به دنبال
وى. هر کس قدرت یا توفیق همراهى نداشت، با اشک، کاروان را بدرقه میکرد. در
میان راه مردمان، گروه گروه و دسته دسته به کاروان حجّ میپیوستند.
پس از اعمال حج، در راه بازگشت، ناگهان حالِ پیامبر(ص) دگرگون شد. حالتى
که همواره هنگام نزول وحى بر ایشان عارض میشد. امین وحى، پیغام قاطع
خداوندى را بر رسولش ابلاغ نمود: «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر
تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام
ندادهاى! خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند،
جمعیّت کافران [لجوج] را هدایت نمیکند». پیامبر(ص) توقف نمود. محل توقف،
آخرین نقطه مشترک مسیر کاروانیان بود و از آن پس، هر کدام، راه دیار خویش،
در پیش میگرفتند.
پیامبر(ص) میدانست فرصتطلبانى در میان امت خزیدهاند که اگر مجال یابند،
سرنوشت امت را آنگونه رقم خواهند زد که خود میخواهند و خواست خداوند و
رسولش نزد آنان متاعى است که خریدار ندارد. پس باید کاروان خوش آهنگِ تازه
به حرکت درآمده را امیرى بایسته باشد و از طرفى، زمان و مکان نیز
مناسبترین براى این هدف است.
آهنگ توقف کاروان توسط جارچیان نواخته شد. رفتهها بازگشتند؛ پراکندهها
جمع شدند؛ پیادهها توشه بر زمین نهادند، سوارهها پیاده شدند و همه گوش به
فرمان. همه میدانستند به یقین، امر مهمى پیش آمده که پیامبر(ص)، همگان را
به ماندن و شنیدن آن دعوت کرده است.
منبر در پایینترین نقطه دشت بنا شد تا همه بتوانند آفتاب روى رسول خدا(ص)
را نظاره کنند. رسول خدا بر منبر رفت و خطبهاى غرّا بیان داشت و در ضمن
آن على(ع) را کنار خود بالاى منبر آورد و دست او را بلند کرد و فرمود: «هر
کس من مولاى اویم، بعد از من این على مولاى اوست». سپس براى ایشان دعا
فرمود و امت را به وفادارى به مولا دعوت کرد. خیمه مولا آن روز حال و هواى
خاصى داشت. رسول خدا(ص) که بار سنگین امانت الهى را از دوش خود برداشته بود
به وفادارى امت نسبت به جانشین خویش شادمان بود.
آنگاه که تهدید رومیان از
ناحیه سرزمینهاى شام، مرزهاى شمالى کشور اسلامى را به خطر انداخت و قدرتِ
زبانزد رومیان، همه را وحشتزده کرد، رسول خدا(ص) چنین مصحلت دانست که
سپاهى گران از تمام بلاد اسلامى فراهم و به قصد سرحدّات شمالى روانه
گرداند.
روم، یکی از دو قدرت بزرگ دنیاى آن روز، قدرت برتر، لقب گرفته و با
امپراتوری قدرتمند ایران برابرى میکرد، از این رو مبارزه و جهاد با آنان،
براى بسیاری از مسلمانان مشکل و حتی پیروزى بر آنان غیر ممکن مینمود. همین
امر موجب شد تا رسول خدا(ص) در گردآورى و تجهیز سپاه و افزودن بر شمار آن،
تلاش بیسابقهاى نماید. ایشان از پیش اعلام فرمود که هدف، ناحیهاى است
که قلعه تبوک در آن واقع شده و طبق گزارش خبرچینان، سپاه روم در آن گرد
آمدهاند. چون زمان مقّرر فرا رسید، پیامبر(ص) دستور حرکت دادند و نماینده
خود را در مدینه معیّن نمودند. اما برخلاف سایر سفرها و جنگها، اینبار
رسول خدا(ص) نزدیکترین یار و خویشاوند خویش و دلاورترین مبارز میادین جنگ
را به ماندن در مدینه و سرپرستى خاندان ایشان و گروه مهاجر امر نمود.
نبودِ دلاورى مانند على(ع) در میان رزمندگان، برایشان گران بود. منافقان
نیز از این فرصت در پى بهرهجویى آمدند. آنها براى مدت طولانى غیبت
پیامبر(ص) در مدینه، نقشهها داشتند، اما در صورت ماندن علی(ع) در شهر،
کارى از پیش نمیبردند. به همین جهت چنین شایعه کردند که رسول خدا را حفظ
جان داماد و پسر عمّ، عزیزتر از جهاد با رومیان بوده و شاید این به خواست
خود وى على(ع) - انجام شده است. این شایعه را حضرت على دریافت و سراسیمه
خود را به لشکر که در اردوگاه نظامى خارج از شهر آماده حرکت بود رساند و
مصرّانه از مقتدای خویش خواست تا اذن حضور در رکاب را صادر نماید. اما رسول
خدا(ص) را عقیده همان بود که از اوّل فرموده بود. ایشان در ظاهر براى
اطمینان خاطر علی(ع)، و در واقع براى تفهیم مسئلهاى مهم به مسلمانان و
حاضران در اردوگاه، رو به حضرت على کرد و فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ
تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا
نَبِیَّ بَعْدِی»؛
[1] آیا راضی نیستی به اینکه براى من چون هارون براى موسى باشى با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.
کلام، قاطع بود و روشنگر. هر کُند ذهنى میدانست که این کلام چه مفهومى
دارد و تنها براى رضایت و دلخوشی علی(ع) نیست و در واقع اعلام جانشینی وى
براى رسول خدا(ص) است.
به هر روى؛ سپاه به جانب تبوک روان شد و پس از طى مسافت بسیار، بدون وقوع
درگیرى به مدینه بازگشت. اما همگان، گفتار پیامبر خدا(ص) را بارها و بارها
در ذهن خود مرور کردند و در حلقه خویش تکرار نمودند. خیرخواهان با یادآورى
آن دلشاد میشدند و بداندیشان، بافتههاى باطل ذهنى خویش را بر باد رفته
میدیدند. این بگذشت تا موسم آخرین حجِ آن خیرالبشر گردید. اراده آنحضرت
که ملهم از خواست خداوندى بود بر این قرار گرفت که مردمان جملگى را از این
سفر آگاه سازد تا هر کس از مهاجر، انصار، قبایل اطراف و ساکنان تمام بلاد
توان دارد، در مراسم حج، همراه آن سرور باشند و دستور فرمود تا خبر به
همگان ابلاغ شود.
جارزنان خبر را در کوچههاى مدینه، با فریاد رسا بانگ زدند. عابران با
شنیدن خبر به تکاپو افتادند. پیام همه جا نقل شد و دهان به دهان گردید.
آنانى که در بیرون شهر به کار در نخلستان مشغول بودند یا به چراى گوسفندان و
شتران رفته بودند، پس از بازگشت، به محض ورود خبر را دریافتند.
پیکهاى ویژه به تمام نقاط فرستاده شد و مردم شهرها، واحهها و
بادیهنشینان به همراهى پیامبر(ص) فراخوانده شدند. همه جا این پیام ابلاغ
شد: «هر کس توان دارد، حضرتش را همراه باشد در طواف و سعى و صفا و مروه و
وقوف و رمى جمره، خود را آماده کند».
توانمندان تمام قبایل، آهنگ حرکت کردند. از بادیهنشینان صحراهاى «نجد» تا
ساکنان «بطحاء» و طائف و واحدهاى اطراف مدینه تا مرز عراق و شام. شترداران،
اسباب سفر بربستند؛ اسبداران، مرکب خویش زین کردند؛ پیادگان نیز با ره
توشهاى سَبُک، به راه افتادند.
مردمان مشتاق اطراف مدینه، از کوره راهها، چون سیل سوى شهر روان شدند تا
همقدم و همراه رسول خدا(ص)، عازم سفر شوند و هر کس قدرت آمدن به مدینه
نداشت، در مسیر آنحضرت قرار میگرفت تا از اوّلین نقطه ممکن، افتخار
همراهى حضرتش را بیابد. مدینه دگرگون شده بود.
رسول خدا(ص) پیشاپیش کاروان حجّاج از شهر خارج شدند و کاروانیان به دنبال
وى. هر کس قدرت یا توفیق همراهى نداشت، با اشک، کاروان را بدرقه میکرد.
در میان راه مردمان، گروه گروه و دسته دسته به کاروان حجّ میپیوستند.
رسول خدا(ص) در «ذُو الحُلَیْفه» (مسجد شجره) احرام بست و لبّیکگویان به
سوى مکه روان شد و کاروانیان به تأسّى از پیامبر(ص)، همان میکردند که وى
انجام میدادند. اینبار نیز رسول خدا(ص) را یار و یاور همیشگى همراه نبود و
همه، جاى خالى وى را در کنار پیامبر احساس میکردند و شاید خود پیامبر(ص)
بیش از دیگران. او که همواره گوش به فرمان بود و سفرها و خطرها را بر جان
میخرید، به دستور رسول خویش عازم یمن شده بود.
تکسوارى شتابان و برق آسا، از جانب یمن به سوى مکّه میتاخت؛ چنانکه گویى
آتشی سوزان جانش را میگداخت و اضطرابى عظیم تپش قلبش را چند برابر
میکرد. سوار نه بر مرکب خویش تازیانه مینواخت و نه بر او خشم میگرفت
بلکه با نوازش و خواهش از او میخواست هر چه در توان دارد، در قدمهایش
ریزد و او را به پیش بَرد و اسب که گویى از ضمیر سوارش آگاه بود، همانند
پرندهاى سبکبال، پرواز گونه میتاخت و صحراها و دشتها را درمینوردید.
سوار، چشم به دور دستها داشت و ذکر خدا بر لب. تنها به روبهرو مىنگریست و
تمام تلاشش این بود که خود را به مرادش برساند و رسم بندگى را آنگونه که
در گذشته آموخته بود، بهجا آرد و عبادتش را به گُلاب همراهى مراد، معطّر
سازد.
سوار را همه میشناختند. او کسى نبود جز مولاى حقپرستان که در نبرد تبوک
سرپرستى خاندان رسول را به عهده گرفته و لقب هارونى براى پیامبر(ص) گرفته
بود. او على(ع) بود که چندى قبل از حرکت کاروان حجّ، در فرماندهى گروهى
عازم یمن شده بود و چون عزم بازگشت نمود، خبر حجّ رسول خدا(ص) را شنید و
براى آنکه زودتر به خدمت آنحضرت برسد، فرماندهى سپاه را به جانشین خویش
سپرد و بیدرنگ آهنگ مکّه نمود. سرانجام محرم شد و خود را به مراد خویش
رساند. رسول خدا(ص) از دیدار وى شاد گشت و او را در آغوش گرفت.
عاشقان رسول خدا(ص) به دنبال حضرتش عازم مِنی شدند و تا طلوع آفتاب در
آنجا به ذکر حق و ستایش جلال و جبروت ربّ و شستوشوى زنگار دل پرداختند.
آنگاه به دنبال رهبر خویش که سوار بر شترى بود عازم عرفات شدند. جمعیّت در
صحراى عرفات بسان دریاى بیکران آرام گرفت تا سخنان رسول خویش بشنوند و
شاید این اجتماع، تمرینى بود براى اجتماعى بزرگتر و سخنانى مهمتر.
وقوف در عرفات و سپس مشعر و مراسم رمى جمره و قربانى و تقصیر،
[2]
همانگونه که رسول میآموخت و خود انجام میداد، عاشقانه انجام پذیرفت و
کاروانیان شادمان از انجام مناسک در کنار پیامبرشان، آهنگ بازگشت نمودند.
خیل مسلمانان، سرمست از اطاعت الهى و توفیق همراهى پیامبرشان، مکه را ترک
میگفتند و مکّیان که چند روزى را شاهد حضور مسلمانان نواحى مختلف بودند،
با حسرت، حرکت حجّاج را نظاره میکردند. سوارهها از پیش و پیادهها در
شماری بسیار بیشتر در پى آنان. رسول خدا(ص) چون خورشیدى فروزان در پیشانى
این موج موّاج و خروشان، سوار بر شتر خویش رو به سوى مدینه داشت. آنحضرت
پس از سالها سختی و شکنجه و محاصره و تبعید و سپس جنگ و درگیرى، اکنون به
رضایت حق خوشدل بود و شادمان از اینکه زمانى در خفا و شبانه و غریبانه
مکّه را ترک میگفت، امّا اکنون امداد الهی او را به مقامی رسانده بود که
تمامی اهل حجاز به رسالتش مؤمن گشته و برترین آنان در کنار وى اعمال حج را
بهجا آوردهاند؛ گرچه وسوسه خناسان هرگز خاطر ایشان را آسوده نمیگذاشت.
آفتاب تازیانه آتشین بر صحرا مینواخت و ریگها را میگداخت. تمام دشت را
هیچ سایه سارى جز آسمان نبود. کاروان خرامان و دامنکشان پیش آمد تا به
ناحیه «رابغ» رسید. حالِ پیامبر(ص) دگرگون شد. چهرهاش حالتی خاص به خود
گرفت؛ حالتى که همواره هنگام نزول وحی بر ایشان عارض میشد. امین وحى،
پیغام قاطع خداوندى را بر رسولش ابلاغ نمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما
بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ
لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین»؛
[3]
اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم]
برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از [خطرات
احتمالى] مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران [لجوج] را هدایت
نمیکند.
پیامبر(ص) توقّف نمود. محل توقّف، آخرین نقطه مشترک مسیر کاروانیان بود و
از آن پس، هر کدام، راه دیار خویش، در پیش میگرفتند. بعضى از کاروانیان
جدا شده و در مسیرهاى خود مسافتى پیموده بودند. بعضى در حال وداع با دوستان
بودند و عدّهاى نیز از کاروان عقب افتاده و به محل توقّف نرسیده بودند.
رسول خدا(ص)، هم اهمیت پیام را دریافته بود و هم اهمیت زمان ابلاغ آنرا.
میدانست پس از رحلتش از میان امت، باید زحماتش پاس داشته شود. اگر امیرى
توانا بر کاروان گمارده نشود، رنج سالهاى سخت مکه، محنتِ سفر طائف، مشقّتِ
انصار مدینه، سختى هجرت مهاجران، خون شهداى بدر و اُحُد و احزاب و خیبر و
حُنین به هدر خواهد رفت و از همه مهمتر، رسالتش تکمیل نخواهد شد.
پیامبر(ص) میدانست فرصتطلبانی در میان امت خزیدهاند که اگر مجال یابند،
سرنوشت امت را آنگونه رقم خواهند زد که خود میخواهند و خواست خداوند و
رسولش نزد آنان متاعی است که خریدار ندارد. پس باید کاروان خوش آهنگِ تازه
به حرکت درآمده را امیرى بایسته باشد و از طرفى، زمان و مکان نیز
مناسبترین براى این هدف است.
آهنگ توقّف کاروان توسط جارچیان نواخته شد. رفتهها بازگشتند؛ پراکندهها
جمع شدند؛ پیادهها توشه بر زمین نهادند، سوارهها پیاده شدند و همه گوش به
فرمان. همه میدانستند به یقین، امر مهمى پیش آمده که پیامبر(ص)، همگان را
به ماندن و شنیدن آن دعوت کرده است.
بانگ رساى اذان ظهر، جانها را معطر ساخت. حاجیان بیشمار در صفوف طولانى و
به هم پیوسته، رو به جانب دوست، تکبیر بندگى و اطاعت گفتند و در پشت سر
پیامبر(ص) خویش، سر به آستان عبودیّت ساییدند و پس از آن، آماده شنیدن کلام
جانبخش رسول شدند.
در زیر آفتاب، موج جمعیت در حالى که به هر وسیله ممکن، سایبانى روى سر
ساخته بودند تا از سوزش آفتاب کم کنند، چشم به منبرى در میان خویش دوختند
که از جهاز شتران مهیّا شده بود.
منبر در پایینترین نقطه دشت بنا شد تا همه بتوانند آفتاب روى رسول خدا(ص)
را نظاره کنند. رسول خدا(ص) بر منبر رفت. سکوت بر دریاى جمعیّت حکمفرما
شد. تعدادى از آن میان برخاستند تا با تکرار گفتههاى رسول خدا(ص)، در
شنیدن کلام نورانیاش و دریافت پیام مهمّ آنحضرت، جمعیّت را یارى دهند.
حضرت پس از لحظاتى، یکى از نزدیکترین یاران خویش را به بالاى منبر
فراخواند. او براى همگان آشنا بود. اوّلین مؤمن به پیامبر(ص) و نخستین
مدافع وى. جانفشانیاش در قرار گرفتن در رختخواب پیامبر(ص)، هنگام هجرت
ایشان به مدینه و شمشیر زدنهایشان در بدر را همه به یاد داشتند و همینطور
نداى آسمانى «لا فَتى اِلاّ عَلى لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفِقار» را در روز
اُحد، کشتن عمرو بن عبدود در جنگ احزاب و شکسته شدن در قلعه خیبر،
فراموششدنى نبود. از همه مهمتر، پیامبر(ص) او را براى خود به منزله هارون
براى موسى دانسته و همگان این گفته را به معناى جانشینى تعبیر میکردند.
رسول خدا(ص) خطبهاى غرّا بیان داشت
[4]
و در ضمن آن حضرت على(ع) را کنار خود بالاى منبر آورد و دست او را بلند
کرد و فرمود: «هر کس من مولاى اویم، بعد از من این على مولاى اوست». سپس
براى ایشان دعا فرمود و امت را به وفادارى به مولا دعوت کرد. خیمه مولا آن
روز حال و هواى خاصى داشت. انبوه مسلمانان براى گفتن تبریک و اعلام
وفادارى، دسته دسته و گروه گروه وارد خیمه میشدند. رسول خدا(ص) که بار
سنگین امانت الهى را از دوش خود برداشته بود به وفادارى امت نسبت به جانشین
خویش شادمان بود.
[5]
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 21، ص 208، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. کوتاه کردن مو و ناخن.
[4].
ر.ک: طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان،
محمد باقر، ج 1، ص 55 – 66، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[5] . اقتباس از: گنجنامه امام علی(ع)، مبحث غدیر و ولایت.
[52]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 80، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[53]. فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص 33 – 35.
[54].
البدایة و النهایة، ج 5، ص 137؛ شافعی مصری، أبو حفص عمر، المقنع فی علوم
الحدیث، ج 2، ص 497، السعودیة، دار فواز للنشر، چاپ اول، 1413ق؛ حضرمى،
محمد بن بحر، حدائق الأنوار و مطالع الأسرار فی سیرة النبی المختار، ص 77،
جده، دار المنهاج، چاپ اول، 1419ق.
[55].
ر.ک: السیرة الحلبیة، ج 3، ص 361؛ عظیم آبادی، محمد أشرف بن أمیر، عون
المعبود شرح سنن أبی داود، ج 5، ص 253، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم،
1415ق.
www.islamquest.net