ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 122

آیا در منابع رده اول اهل سنت؛ روایاتی درباره ظهور امام مهدی (عج) وجود دارد؟
پرسش
آیا در منابع اهل سنت؛ مانند صحیح مسلم، حدیثی درباره ظهور امام مهدی (عج) وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
باور به مهدویّت از مسائلى است که همه مذاهب اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند و مختص به پیروان مکتب اهل‌بیت(ع) نیست. شمار فراوان احادیث مرتبط با مهدویّت در منابع مورد اعتماد اهل‌سنّت، و نقل و تأیید این موضوع توسط دانشمندان بزرگ آنان، به ما اطمینان می‌دهد که باور به ظهور مهدى موعود(ع) به هیچ روى منحصر به شیعیان نیست.
روایات مهدوى در منابع حدیثی اهل سنت
1. اگرچه بخارى در صحیح خود حدیثى که در آنها نام امام مهدى(ع) با صراحت ذکر شده را نیاورده است، اما روایات دیگرى را نقل کرده که به نحوى در پیوند با این‏ موضوع است. براى مثال؛ بابى را به نزول حضرت عیسى(ع) اختصاص داده و در آنجا حدیثى را روایت کرده است که می‌گوید: در آخرالزمان هنگامى که حضرت مسیح فرود می‌آید، امامى از مسلمانان عهده‌دار امور امت اسلامى خواهد بود؛ رسول خدا(ص) فرمود: «چگونه خواهید بود به هنگامى که فرزند مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد».[1] همان‌گونه که برخى از شارحان صحیح بخارى به درستى مفهوم این حدیث را دریافته‌اند، منظور از این امام، کسى جز حضرت مهدى(عج) نیست. ابن حجر در شرح این حدیث از ابوالحسن خسعى نقل می‌کند که او احادیث مرتبط با مهدى که می‌گویند وى از این امت است و عیسى پشت سر او نماز خواهد خواند را متواتر می‌داند. وى در ادامه می‌گوید: این‌که در آخرالزمان و نزدیک قیامت، حضرت عیسى پشت سر مردى از این امت نماز خواهد خواند، بر این سخن درست دلالت دارد که زمین هیچ‌گاه از حجت خالى نمی‌ماند.[2]
2. مسلم نیز در صحیح خود علاوه بر حدیث بالا،[3] احادیث دیگرى درباره نزول حضرت عیسى و سایر موضوعات مرتبط با مهدویّت نقل کرده است؛ مانند این حدیث: رسول خدا(ص) فرمود: «در آخر الزمان، خلیفه‌اى خواهد بود که مال را تقسیم می‌کند، بی آن‌که بشمارد».[4]
3. ابن ماجه در سنن خود بابى را با عنوان «باب خروج المهدى» نام‌گذارى، و هفت حدیث در این رابطه نقل کرده است. در این احادیث به قیام حضرت مهدى(عج) و این‌که وى از اهل‌بیت پیامبر(ص) است، و نیز به زمینه‌سازان ظهور آن‌حضرت اشاره شده است؛ مانند این حدیث: پیامبر خدا(ص) فرمود: «مهدى، از ما اهل‌بیت است. خدا [کار او را] در یک شب، سامان می‌دهد».[5]
4. در سنن ترمذى نیز بابى به «ما جاء فى المهدى» اختصاص یافته و احادیثى صریح و صحیح در آن نقل شده است؛[6] مانند این حدیث: پیامبر(ص) فرمود: «دنیا از میان نمی‌رود تا آن‌که مردى از خاندانم، و همنام من، فرمان‌رواى عرب شود».[7]
ترمذى درباره سه حدیث از این مجموعه تصریح می‌کند که «هذا حدیث حسن صحیح».[8] بعد از این باب ابواب مرتبط دیگرى نیز با موضوعاتى مثل نزول حضرت عیسى(ع) و فتنه دجّال آمده است.
5. بیشترین و صریح‌ترین احادیث مهدویت را ابو داوود آورده است. او در سنن خویش ذیل عنوان «کتاب المهدى» احادیث متعدّدى را نقل کرده است که بر دوازده‌گانه بودن امامان، هم‌نام بودن مهدى با پیامبر اکرم(ص)، طولانى شدن حیات و نشانه‌هاى ظهور او دلالت دارد.[9]
گفتنی است؛ موضوع مهدویّت در منابع معتبر پیش از صحاح سته نیز ذکر شده است. برای نمونه؛ عبدالرزاق بن همام صنعانى که در سال 211 ق درگذشته، بابى از کتاب المصنّف خود را «باب المهدى» نام‌گذارى کرده و احادیثى زیبا و صریح در رابطه با قیام آن‌حضرت و دادگسترى وى در جهان نقل کرده است.[10]
خلاصه این‌که؛ احادیث بشارت به قیام و ظهور امام مهدى(عج) در منابع اصلى اهل سنّت، منحصر به اینها نیست؛ بلکه به طور گسترده در دیگر مصادر حدیثى آنان نیز نقل شده است. برخى از این منابع، مجموعه‌هاى عام حدیثى اهل سنّت است که بعضى ابواب آن به موضوع مهدویّت اختصاص یافته است؛ امّا برخى منابع هم به طور خاص با موضوع مهدویّت تدوین شده‌اند.[11]
 

[1]. بخاری، محمد بن إسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، ج 4، ص 168، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق؛ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صحیح مسلم)، ج 1، ص 136، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
[2]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 6، ص 493 – 494، بیروت، دار المعرفة، 1379ق.
[3]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صحیح مسلم)، ج 1، ص 136، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
[4]. صحیح مسلم، ج 4، ص 2235؛ نیز ر. ک: صحیح مسلم،  «باب نزول عیسى».
[5].  ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، دار إحیاء الکتب العربیة، فیصل عیسى البابی الحلبی، بی‌تا.
[6].  ترمذی، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، ج 4، ص 505، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. ازدی سجستانی، أبو داود سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج 6، ص 335 – 348، دار الرسالة العالمیة، چاپ اول، 1430ق.
[10]. صنعانی، عبدالرزاق، المصنّف، ج 11، ص 371، هند، المجلس العلمى، چاپ اول، 1390ق.
[11]. ر. ک: به این کتاب‌ها:  اکبرنژاد، مهدى‏، بررسی تطبیقى مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت‏، قم، بوستان کتاب‏، 1388ش؛ فقیه ایمانى، مهدى‏، الإمام المهدی(علیه السلام) عند أهل السنة، اصفهان، مکتبة الإمام أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام) العامة، 1402ق.
www.islamquest.net

شبهه 123

خلاصه پرسش
چه اتفاقاتی برای عائشه همسر پیامبر اسلام(ص) بعد از نبرد جمل رخ داد؟ آیا او مدتی در حصر خانگی به سر می‌برد؟
پرسش
آیا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل، دستور به حصر خانگی عائشه دادند؟ آیا در این باب بین مورّخان اختلاف نظری هم وجود دارد یا خیر؟
پاسخ اجمالی
پس از اتمام نبرد جمل، امام علی(ع) فرمان داد تا عائشه را به منزل عبدالله بن خلف خزاعى - که همراه یکی از فرزندانش در همین جنگ و در سپاه عائشه بود و کشته شدند - ببرند. اما برای پاسخ به این‌که آیا این انتقال به نوعی حصر خانگی بود یا خیر، باید به چند نکته توجه نمود:
1. پس از جنگ، افرادی به عائشه ناسزا گفتند، اما امام ناسزاگویان را تنبیه فرمود.
2. عائشه با آن‌که به اشتباه از گزینش محافظانش در سفر بازگشت به مدینه شکوه کرده بود، اما هیچ شکوه‌ای از نحوه نگهداری خود بعد از جنگ نداشت.
3. ساکنان خانه عبدالله بن خلف طرفدار عائشه و مخالف امام علی(ع) بوده و در ابراز این دشمنی و دوستی، ابائی نداشتند.
با توجه به این نکات؛ مشخص می‌شود که فرستادن عائشه به آن منزل، به معنای ‌حصر نبود، بلکه او تا مهیا شدن برای بازگشت به مدینه، باید مدتی در بصره می‌ماند و امام(ع) نیز مکان مناسب و وسیعی را برای اقامتش در نظر گرفت که ساکنانش نیز هوادار او بودند.
 
 
پاسخ تفصیلی
نبرد جمل، اولین جنگی بود که بعد از خلافت امام علی(ع) و به دنبال بیعت شکنی برخی از بزرگان صحابه بین دو گروه از مسلمانان شعله‌ور شد. در این جنگ، مخالفان امام از قبائل و گروه‌های مختلفی بودند. عائشه همسر پیامبر اسلام(ص) از افراد برجسته و تأثیرگذار حاضر در این سپاه بود، اما پس از شکست، از حضورش در آن نبرد به شدت پشیمان و با مشکلات روحی بسیاری دست و پنجه نرم می‌کرد. عائشه پس از جنگ جمل، با قرائت آیه «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ؛ و در خانه‌هاى خود بمانید»،[1] آن‌چنان اشک می‌ریخت که روسری وی خیس می‌شد.[2]
همچنین در زمان احتضار، بسیار می‌گریست و می‌گفت: ماجرای نبرد جمل در گلویم گیر کرده است؛‌ ای کاش قبل از آن می‌مُردم و به فراموشی سپرده می‌شدم.[3]
با این مقدمه اکنون به آنچه برای عائشه پس از پایان نبرد تا بازگشت به مدینه رخ داد، می‌پردازیم.
عائشه و پایان جنگ جمل
گروهى از کوفیان به سوى شتری [که کجاوه عائشه بر روی آن بود]حمله برده و هوادارانش را از اطراف آن دور کردند. مردى از قبیله «مراد» به نام «اعین بن ضبیعة» خود را به شتر رساند و پاشنه‌هاى آن‌را قطع کرد. شتر بانگى سخت برآورد و میان کشته‌های جنگ سقوط کرد و کجاوه عائشه نیز واژگون شد. على(ع) به محمد بن ابی‌بکر فرمود: به نزد خواهرت برو! محمد دستش را داخل کجاوه کرد که به جامه عائشه رسید. عائشه گفت: إنّا لله، تو کیستى؟ مادرت به عزایت بنشیند و در سوگت گریه کند[که جرأت کردی دستت را به همسر پیامبر (ص) دراز کنی]. او گفت: من برادرت محمد هستم![4]
 
ادامه مطلب ...

شبهه 124

آیا امام حسین(ع) قبل از تمام شدن اعمال حج تمتع مکه را ترک کردند؟
پرسش
چرا امام حسین(ع) قبل از تمام شدن اعمال حج تمتع مکه را ترک کردند؟
پاسخ اجمالی
در تاریخ‌ها و مقاتل، قول مشهور آن است که امام حسین(ع)، حج تمتع خود را نیمه کاره رها کرده و در روز ترویه (هشتم ذی حجه)، -برای حفظ جان خود از خطر ترور و حفظ قداست سرزمین مکه- به جای رفتن به سوی منا و عرفات، به سوی عراق و کوفه حرکت کردند.[1] اما روایت معتبری هم وجود دارد که امام حسین(ع) از ابتدا به نیت عمره مفرده وارد مکه شده بودند و اعمالشان را به پایان رسانده و سپس عازم عراق شدند؛ و از ابتدا نیت حج تمتع نداشتند، تا نیمه کاره آن‌را رها کنند.[2]
 

[1]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 67، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45 ص 99، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 535، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ طباطبایی حکیم، سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، ج 11، ص 192، قم، مؤسسة دار التفسیر، چاپ اول، 1416ق.
www.islamquest.net

شبهه 125

چند آیه از قرآن در فضائل علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است؟
پرسش
آیا رسول خدا(ص) فرمودند: «قرآن در فضائل علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است» صحیح است؟
پاسخ اجمالی
آنچه در این‌باره در برخی از منابع اهل‌سنت آمده، این است که ابن عباس گفت: «نزلت فی علی ثلاث مائة آیه»؛[1] سی‌صد آیه در شأن علی(ع) نازل شده است.
همچنین در برخی منابع شیعه از ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل شده است: «ما انزل آیة فیها "یا ایها الذین آمنوا" و علی رأسها و امیرها»؛[2] آیه‌ای که در آن "یا ایها الذین آمنوا" آمده، نازل نشده است، مگر آن‌که علی در رأس آن قرار دارد»؛ یعنی تمامی این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن علی(ع) و مربوط به آن‌حضرت است.

[1]. کوفى حبرى‏، حسین بن حکم‏، تفسیر الحبری، ص 162، بیروت، مؤسسه آل البیت‏، چاپ اوّل‏، 1408ق؛ ابن مردویه اصفهانى‏، ابو بکر احمد بن موسى، مناقب على(ع)، ص 217، قم، دار الحدیث‏، چاپ دوم‏، 1424ق؛ خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج ‏6، ص 219، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق؛ ابن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏42، ص 364، بیروت، دار الفکر، 1415ق. 

[2]. سید ابن طاوس، الیقین باختصاص مولانا علی(ع) بإمرة المؤمنین‏، ص 463، قم، دار الکتاب‏، چاپ اوّل‏، 1413ق.

www.islamquest.net

شبهه 126

چرا خداوند اراده نکرده که همه انسان‌ها هدایت شوند و به این خیر نائل آیند؟
پرسش
با توجه به آیه شریفه «وَ لو شئنا لَأتینا کُلَّ نفس هُدها...» روشن می‌شود که هدایت شدن همه انسان‌ها را خداوند اراده نکرده است. اگر خداوند خیر تمام موجودات را می‌خواست هدایت همه را اراده می‌کرد، ولى این کار را نکرده است. چرا؟
پاسخ اجمالی
آنچه به استناد آیه شریفه گفته شده که خداوند هدایت همه انسان‌ها را اراده نکرده، باطل است. بلکه مطلب عکس آن است، و خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است؛ چون بنابر آنچه از آیات استفاده می‌شود: الف. هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى تقسیم می‌گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه پدیده‌هاى هستى تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و... می‌باشد که به وسیله انبیا و ائمه معصومین(ع) نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز منّتى می‌باشد بر همه انسان‌ها و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است. ب. آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت می‌کند چنانچه می‌فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه خداست، چراکه منشأ اختیار انسان نمی‌تواند خود انسان باشد و الّا اشکال دور و یا تسلسل پیش می‌آید. ج. هستى بر مبناى نظام علّى و معلولى است و سنّت خداى تبارک و تعالى این‌گونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله هدایت هم وسیله‌اى فراهم می‌کند تا مطلوب و هدف براى هرکس که او بخواهد روشن گشته، بنده‌اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه، بر اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه، انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و جوهره آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با یارى جستن از هدایت‌هاى خاصه الهى، زمینه هدایت افزون‌تر را فراهم نماید و یا با چشم بستن بر هدایت‌هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید که سرانجامش کفر و ظلم است. و از آیه مورد نظر می‌توان فهمید که اگر اراده خداوند تعلق می‌گرفت سرشت آدمى را همانند دیگر پدیده‌ها، بدون اختیار می‌آفرید. ولى خداوند با اعطای حق انتخاب به انسان، او را در پرتو هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خویش مکلف و مسئول نمود تا به این وسیله، حق را از باطل جدا سازد. و بنابر همان سنت الهى اگر انسانى با انتخابش در مسیر ظلم و کفر قدم بردارد به طور طبیعى هدایت الهى نمی‌تواند به ظلم و کفر تعلق بگیرد، و انسانى که با انتخابش در مسیر حق حرکت کند، توفیق هدایت افزون‌تر را می‌یابد.
پاسخ تفصیلی
قبل از ورود به بحث ذکر چند نکته ضرورى به نظر می‌رسد:
 
ادامه مطلب ...

اسلام هراسی1

Islamophobia

اسلام هراسی، از اصطلاحات تازه ای است که به تازگی و به طور خاص، در زمینه رابطه اسلام با غرب، نسبتا تداول یافته است. وضع این اصطلاح که بخشی از آن از علم اضطراب های روانی گرفته شده، برای تعبیر از پدیده هراس بیمارانه از اسلام بوده است. پدیده هراس از اسلام از زمان ظهور دین اسلام سابقه داشته است؛ اگر چه امروزه، به ویژه پس از حوادث یازدهم سپتامبر و بیشتر در کشورهای غربی، گستره و عمق آن بیشتر شده است. می توان گفت این پدیده در تاریخ کهنی ریشه دارد که سرشار از سلسله درازی از روابط نا آرام میان غرب و اسلام است و در طی این روابط نا آرام، هراس از اسلام در ذهنیت غربی تثبیت شده و موجب شده تا آنان اسلام را چونان خطری جدی بنگرند که تهدید کننده هر چیز غربی است. شاید ریشه این ذهنیت در نوعی تقارن تکراری میان بر آمدن ستاره تمدن اسلامی و فرو شدن ستاره تمدن غربی در طول تاریخ باشد.

پدیده هراس بیمارانه از اسلام، در اصل در میان عرب ها و یهودیان شبه جزیره عربستان پدید آمد، زیرا گام نخست در درمان هر بیماری و حل مشکلات ناشی از آن، فهم جدی و عمیق آن پدیده است. در این پژوهش، با رویکردی تحلیلی به بررسی و تشریح این پدیده و اسباب و عوارض مختلف آنکه به روابط میان غرب و جهان اسلام مرتبط است، خواهد پرداخت و برخی رهیافت ها را پیشنهاد خواهد داد که در درمان این پدیده، نگران کننده می تواند سهیم باشد؛ پدیده ای که جهان اسلام و مسلمانان را در معرض سلسله مستمری از بد فهمی و بد رفتاری ها قرار داده است.

عوامل شکل گیری اسلام هراسی

در تحلیل پدیده اسلام هراسی، مانند تحلیل هر پدیده دیگر نمی توان آن را تک سبب و تک علتی دانست. اسلام هراسی اسباب متعددی دارد که از درجه اهمیت و قدرت متفاوتی برخوردارند. اکنون خواهیم کوشید تا برجسته ترین اسباب و عوامل آن را بررسی کنیم.

الف. سرشار بودن تاریخ از درگیری های میان اسلام و غرب؛ می توان گفت که فتوحات اسلامی، مرزها و آفاق اسلام را در طول قرن ها درهم نوردید و حوادث ناشی از آن، مانند درهم شکستن کاروان های نظامی روم و انهدام مراکزشان در زیر گام های سربازان مسلمان، نخستین تجربه های دردناکی بود که غرب در رابطه اش با جهان اسلام، با آن رویا رو می شد. همین تجربه ها بود که تخم ترس از اسلام را در ذهنیت غربی کاشت و موجب پرورش گرایش بیمارانه ای در آن گردید که بر رابطه اش با جهان اسلام حاکم شد؛ برای مثال پس از شکست سختی که ارتش روم در سال شانزدهم هجری از سربازان اسلام در جنگ یرموک متحمل شد و از منطقه عربی عقب نشینی کرد، از هرقل بزرگ رومیان نقل شد که گفت: بدرود ای سوریه! بدرودی که پس از آن دیداری نخواهدبود و چه خوب سرزمینی هستی برای دشمن و نه برای دوست! و زین پس رومی ای به تو وارد نخواهد شد؛ جز در حال بیم.

تاریخ، سرشار از برخوردهای بی پایان ناخوشایندی است که در بسیاری موارد، شکل خونین به خود گرفته و این وضع، موجب تثبیت نگاه تردیدآمیز، بلکه عداوت جویانه در غرب - که وارث قانونی امپراتوری روم است - نسبت به اسلام و مسلمانان شده است، زیر این تجربه های دردناک در مرز جنگ یرموک که بدان اشاره شد، متوقف نمانده، بلکه به رویارویی های خشن سرایت یافته که برخی آنها هنوز برای جهان غرب، منبع تهدید به شمار می رود؛ مانند فتح اندلس در سال 91 هجری و جنگ لابواتیه (بلاط الشهدا) سال 114 هجری که اگر مسلمانان در آن پیروز می شدند، اسلام به دل پاریس هم نفوذ می کرد و نیز فتح قسطنطنیه به دست عثمانی ها در سال 857م، فهرست بی پایانی از برخوردهای خونین میان دو طرف به نظر می رسد که تعامل مستقیم مردم غرب با مسلمانان در طول دهه های متوالی، چه در جریان اشغال برخی سرزمین های اسلامی در دوران جنگ های صلیبی و چه از رهگذر بهره گیری جهانگردان و دانشجویان غربی از نهضت علمی و تمدنی جاری، در بسیاری شهرهای اسلامی، برای سپید شدن چهره تیره ترسیم شده در اذهان غربی از اسلام و مسلمانان و تصحیح توصیف اسلام به عنوان دینی خونبار و هم نشین با خشونت و عقب ماندگی وتروریسم کافی نبوده است.

ب. جهل نسبت به اسلام؛ بنا به باور رایج (و حدیث امام علی علیه السلام) انسان عادتا مایل به عداوت به چیزی است که بدان جهل دارد؛ یعنی به گونه ای جاهلانه، آن را خطری پیچیده بر خویش می شمارد که اجتناب از آن را اقتضا می کند. همین امر است که می تواند ترس از اسلام و تمایل به ستیز با آن و نفرت به آن را در میان غربی ها تفسیر کند.

 

ادامه مطلب ...