ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آشنایی با واژه "ایسم" و برخی ایسم های مشهور
مکاتب فکری که در این سؤال به برخی از آنها اشاره شد و مانند آن برگرفته
از فرهنگ غرب و برخاسته از مبانی فکری و اعتقادی آن است که اساساً ناتوانی
مکاتب ساخته و پرداختة اندیشه و افکار نارسای بشری در هدایت انسانها به
سوی سرمنزل سعادت و کمال حقیقی بر هیچ کس پوشیده نیست. دکتر الکسیس کارل
فیزیولوژیست فرانسوی در این باره میگوید: «انسان متجدّد برای ماده اولویت
قایل شد و معنویت را در برابر اقتصاد قربانی کرد. ما امروز در جاده زمان به
تصادف ترقیات تکنولوژی بدون آن که به احتیاجات اصلی و جان خود توجه کنیم
پیش میرویم، اگر انسان را فقط به فعالیت اقتصادی منحصر کنیم، مانند آن است
که قسمت بزرگی را از او بریدهایم، بنابراین لیبرالیسم و مارکسیسم هر دو
تمایلات اصیل طبیعی انسان را پایمال کردهاند».[1] بنابراین در مطالعه چنین
مکاتبی باید به این باور رسید که تنها دینی که میتواند برای انسانها
برنامه زندگی سعادت بخش باشد دین اسلام است چرا که اسلام برای تمام ابعاد
زندگی بشر و تمام نیازهای مادی و معنوی او برنامه دارد و این برنامه توسط
کسی تدوین شده که تمام راههای سعادت و شقاوت و نیازهای بشر را میداند و
بر آنها محیط است و نیازی او را به کجراهه نمایی نمیکشاند.
ایسم (ism): ایسم در لغت به معنای اصالت، اصول و رویه[2] است و در اصطلاح
این پسوند به معنای طرفداری از یک مکتب فکری است، به پیروان یک مکتب خاص
این عنوان اطلاق میشود. به عنوان نمونه لیبرال به معنای آزاداندیش، آزادی
خواه است. لیبرالیسم به طرفداران این مکتب گفته میشود که عمدهترین هدفشان
فراهم آوردن آزادی هر چه بیشتر برای فرد است.
پلورال به معنای گرایش به کثرت است. پلورالیسم به معنای پیروان کثرت گرایی
در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، معرفتی و دینی است.
ایدئولوژی: ایدئولوژی از زبان فرانسه و مرکب از idee به معنای تصور و
اندیشه + logie به معنای شناخت است. ایدئولوژی عبارت است از فلسفة سیاسی،
اجتماعی و... که در آن توجه به عمل به اندازة نظر و آگاهی بیش از آن اهمیت
دارد. ایدئولوژی سیستمی از اندیشهها (ایدهها) است که هم میخواهد جهان را
توضیح دهد هم دگرگون کند. به عبارت دیگر هر ایدئولوژی طرحی آرمانی از
جامعه دارد که پدید آوردن آن را از هواداران خود خواستار است.[3]
واژههای جهان بینی و ایدئولوژی به معانی کمابیش مشابهی به کار میرود. از
جمله معانی جهان بینی این است «یک سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ
دربارة جهان و انسان و به طور کلی دربارة هستی» و یا ایدئولوژی عبارت از
این است که «یک سلسله آرای کلی هماهنگ دربارة رفتارهای انسان» می باشد. پس
طبق این دو معنی سیستم عقیدتی و اصولی هر دین را جهان بینی آن دین و سیستم
کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی آن می توان به حساب آورد. و آنها را بر
اصول و فروع دین تطبیق کرد.[4]
استراتژی: استراتژی به معنای راهبرد، تدبیر، ترفند است. استراتژی در وهلة
نخست پیش ازآن که واژهای سیاسی تلقی شود، اصطلاحی نظامی به نظر میرسد.
«استراتژی علم و فن توسعه و کاربرد قدرتهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی
ملت به هنگام صلح و جنگ و به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای
ملی و افزایش احتمال پیروزی و تقلیل احتمال شکست است».[5] استراتژیک به
معنای امر مهم از لحاظ نظامی، سوق الجیشی است، این واژه بیشتر مربوط به
جغرافیای سیاسی ژئوپلیتیک است. در سیاست به معنای بسیج همة امکانات و تغییر
دادن شرایط در جهت مناسب برای رسیدن به یک هدف اساسی است و در واقع
استراتژی برابر باروش کلی برای رسیدن به هدفی کلی است ولی برای رسیدن به هر
هدف کلی می باید از مراحلی گذشت روش گذار از هر یک از مرحله ها و مانع ها
را تاکتیک می گویند.[6] در جامعه اسلامی هم شخص پیامبر ـ صلّی الله علیه و
آله ـ به عنوان رهبر جامعه سیاست کامل یا جامع را بر اساس اهداف قرآن و وحی
الهی تنظیم میکرد و هدف کلی و راهبرد اصلی «گسترش اسلام و خیر و صلاح و
بازداشتن از کفر، فساد، و زشتیها بود و طبیعتاً تنها ابزار نیل به این
اهداف، ابزار نظامی نبود و در کنار آن از ابزار فرهنگی اقتصادی، سیاسی و...
نیز استفاده میشد. مسأله عقد اخوت میان مسلمانان که عامل وحدت مسلمانان
بود، از این اقدامات است. هم چنین افزایش قدرت نظامی در زمان صلح و جنگ و
بازدارندگی نیز از اصول استراتژیک اسلام است. «و اعدوا لهُم ما استعطتُم
مِن قوّةٍ و مِن رباط الخیلِ ترهبوُنَ به عدّو الله و عدوّکُم»؛[7] مهیا
نمائید برای مقابله با دشمنان آذوقه و آلات جنگی و اسبان سواری را تا
(اینکه) دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانید تا از تجاوز باز بمانند».
امپریالیسم: به معنای استعمارگری است. عنوانی است برای قدرتی یا دولتی که
بیرون از حوزة ملی خود به تصرف سرزمینهای دیگر بپردازد و مردم آن
سرزمینها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی و
مالی و انسانی آنها به سود خود بهرهبرداری کند.[8] در واقع امپریالیسم از
کلمة «امپراتوری» گرفته شده است.
در اسلام از امپریالیسم تعبیر به استکبار شده است جریانی که همیشه در برابر
پیامبران قرار داشته است و مانع از تعالیم انبیاء بودهاند؛ «و قارون
وفرعون وهامان و لقد جاءَهُم موسی بالبیّنات فاستکبروا فی الاَرض»؛[9]
قارون و فرعون و هامان در برابر معجزات موسی استکبار ورزیدند.
نه تنها استکبار ورزیدند بلکه دیگران را نیز به استثمار کشاندند؛ «انّ
فرعَونَ علا فی الارضِ و جعلَ اهلَها شیعاً یستَضعِفُ طائفةً مِنهُم»[10]؛
فرعون در زمین سرکشی و طغیان (استعمار) نمود و در میان مردم تفرقه و جدایی
انداخت و گروهی از آنها را ضعیف و ذلیل کرد.
سوسیالیسم: اصطلاح سوسیالیسم از واژة فرانسوی «سوسیال» به معنای اجتماعی
اخذ شده است. فرهنگ انگلیسی آکسفور این واژه را این گونه تعریف کرده است:
«نظریة یا سیاستی که هدف خود را مالکیت یا نظارت کلّ اجتماع بر ابزار تولید
(سرمایه، زمین، دارایی و غیره) در جهت تأمین منافع همگانی قرار میدهد و
یا از این مالکیت و نظارت حمایت میکند». سوسیالیسم اصولاً در مقابل تعالیم
فردگرایانة لیبرالیسم اقتصادی و سرمایهداری قرار میگیرد و برخلاف این
مکاتب ـ که فرد و منفعت فردی اهتمام دارند ـ این اندیشه بر جمع گرایی و سود
همگانی تأکید میکند.[11]
اسلام با سوسیالیسم مخالف است، همان گونه که با لیبرالیسم مخالف است. اسلام
نه هدف خود را مالکیت بر ابزار تولید دانسته ونه فرد را در تمام زمینهها
محور قرار داده است، بنای اسلام بر تأمین نیازهای مادی و معنوی افراد و
تعالی بخشیدن به انسانهاست. هدف اسلام و حکومت اسلامی تأمین مصالح معنوی
علاوه بر تأمین نیازهای مادی است و این همان نقطهای است که اسلام را از
سایر مکاتب جدا میکند.
دمکراتیک: دمکراتیک حکومتی است که بر مبنای دمکراسی استوار است. «دمکراسی
واژهای است برگرفته از واژههای یونانی (دموس) به معنای مردم و کراسیا به
معنای قدرت (مردم سالاری، قدرت مردم) دربارة مفهوم دموکراسی چارلز مریام می
گوید: «دموکراسی رشتهای از قواعد یا طرح جامعی از سازمان نیست، بلکه
چارچوبی از افکار و شیوة عمل است که در راستای خیر عمومی بدان صورت که
ارادة عمومی تفسیر و هدایت میکند قرار دارد».[12] بدین سان دموکراسی هم
شکلی از حکومت است و هم فلسفة زندگی، با هم حکومتی است که در آن مردم یا
اکثریت آنها دارندة قدرت نهایی تصمیم گیری دربارة مسائل مهم سیاست
عمومیاند. از دیدگاه اسلام و منابع اسلامی مشروعیت حکومت تنها از ناحیة
خداوند است، چرا که «بر اساس اعتقاد توحیدی خداوند ربّ و صاحب اختیار هستی و
انسانهاست و چنین اعتقادی ایجاب میکند که تصرف در امور مخلوقات خدا
حتماً با اذن خداوند صورت گیرد و چون تشکیل حکومت و تنظیم قوانین و ایجاد
نظم مستلزم تصرف در امور انسانها و محدود ساختن آزادی افراد است این امر
تنها از سوی کسی رواست که دارای این حق و اختیار باشد».[13] و وقتی خداوند
منشأ حقوق است حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر ـ صلّی الله علیه و
آله ـ و امام معصوم ـ علیه السّلام ـ و یا جانشین امام معصوم واگذار کرد.
او حق دارد احکام الهی را در جامعه پیاده کند، چون از ناحیة کسی نصب شده که
همه هستی و حقوق و خوبیها از اوست. البته عدم دخالت رأی مردم در مشروعیت
حکومت به معنای بیاعتنایی به رأی و مشارکت مردمی نیست، زیرا از نظر اسلام
حاکم باید مورد پذیرش مردم قرار گیرد و بدون مشارکت و همکاری مردم، حکومت
اسلامی فاقد قدرت اجرایی خواهد بود. پس انتخاب مردم و نقش آنان تنها در
عینیت بخشیدن به حکومت است و انتخاب مردم به مثابة قالب است و روح مشروعیت
را اذن الهی تشکیل میدهد.
فاشیسم: از کلمة ایتالیایی (fascio) به معنای دسته و مجموعه گرفته شده است.
این تعبیر در اصطلاح خاص آن در توصیف حکومت موسولینی در ایتالیا به کار
میرود. امّا در اصطلاح عام به عنوان اسم جنس برای همة نظامهای دیکتاتوری و
جنبشهای قدرت باور مانند نازیسم آلمان، فالانژیسم اسپانیا، گارد آهنی
رومانی و... استفاده میشود. موسولینی عناصر اصلی فاشیسم را مخالفت با صلح و
سوسیالیسم و دموکراسی و تقدیس دولت میداند.[14] از دیدگاه اسلام هر نوع
حکومت دیکتاتوری که بر اساس زور استوار است مردود است. در اسلام حکومت خادم
مردم است و حاکمان جامعة اسلامی بر اساس تعالیم اسلام اعمال حاکمیت
میکنند، حکومت امانتی الهی در دست حاکمان است و به محض تخطی از قوانین
اسلامی و سهل انگاری در آنها مشروعیت ایشان مخدوش میشود. حضرت علی ـ علیه
السّلام ـ می فرمایند: «و الله لَهِیَ احبُّ الیّ من امرَتکُم الّا اَن
اقیم حقّاً او ادفَعُ باطلاً»؛[15] بخدا سوگند این (کفش کهنه) بهتر است نزد
من از حکومت بر شما مگر این که حقی را بدین وسیله برپا نمایم و یا باطلی
را دفع نمایم.
رئالیسم: واژة رئالیسم به معنای واقع گرایی است. این اصطلاح بیشتر در
حوزههای کاربردش در مقابل ایدئالیسم (آرمان گرایی) استعمال میشود،
مهمترین حوزههایی که این مفهوم در آنها به کار میرود عبارت است از فلسفه،
اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات ومباحث زیبایی شناسی. در یک تعریف کلی ـ و تا
حدی مناسب با حوزههای مختلف ـ شاید بتوان گفت: «رئالیسم عبارت است از وضع و
حالتی که در آن به اموری که داخل در متن واقع و خارج از ذهن انگاشته
میشود اهتمام ویژه داده میشود».[16] در اسلام هم به واقع گرایی توجه شده
است هم به آرمان گرایی به عنوان نمونه در اخلاق رئالیسم به معنای اصالت
دادن به واقعیات و کنار آمدن به وضع موجود و تحصیل بهترین ثمرة عملی ممکن
از آنهاست و در مقابل ایدئالیسم یا آرمان گرایی بر اهتمام به امور متعالی و
عدم دلبستگی به «آن چه نپاید» تأکید میکند. در اسلام واقعیات زمینهای
قرار داده میشوند برای تحصیل امور متعالی. هم چنین در سیاست معمولا
سیاسیون واقع گرا را کسانی میدانند که سیاست را در عرصة تلاش و رقابت بر
سر تحصیل قدرت میدانند، اساس تفکر رئالیسم سیاسی بر منافع قلمداد میشود
در مقابل آرمان گرایان اصول اخلاقی و متعالی انسانی را در مرتبهای بالاتر
از قدرت و سیاست مینشانند.
در اسلام قدرت عاملی قرار داده شده است برای خدمت به انسانها و تأمین مصالح
مادی و معنوی آنها. لذا در رأس حکومت و در شکل ایدهال حکومت انسان معصوم
در رأس قرار میگیرد و در عصر غیبت که مردم از مصالح حکومت معصوم محروم
هستند نزدیکترین و شبیهترین فرد به معصوم که ولی فقیه است در رأس قرار
میگیرد.
صهیونیسم: نام یک جنبش ناسیونالیستی[17] یهودی است که هدف آن ایجاد یک دولت
خود مختار یهودی در فلسطین بود، صهیونیسم صورت دنیوی و ملت پرستانهای از
یهودیت است که در اواخر قرن نوزده پدید آمد. این جنبش نام خود را از کوه
«صهیون» در اورشلیم گرفته است که ظاهراً آرامگاه داود نبی ـ علیه السّلام ـ
در آن قرار دارد، بنابر نظر صهونیستها یهودیان خارج از این سرزمین در
تبعید زندگی میکنند و زندگی کامل فقط در آن جا ممکن است.[18]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، نشر اندیشه و فرهنگ دینی، قم 81، ص 270 تا 295.
2. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، تهران 80، ص 37 تات 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210، ص 226 تا 227.
3. علیرضا ارغندی، جلیل روشندل، مسائل نظامی و استراتژیک معاصر، انتشارات سمت،تهران، ص 5 تا 35.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الکسیس کارل، راه و رسم زندگی، ترجمه پرویز دبیری، 1336، ص 15.
[2] . فرهنگ انگلیسی ـ فارسی حییم، نشر فرهنگ معاصر، ص 328.
[3] . آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، 1380، ص 52 و 53.
[4] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، ج 1، ص 29.
[5] . ازغندی، علیرضا، جلیل روشندل، مسائل نظامی و استراتژیک معاصر، تهران، انتشارات سمت، 1374، ص 6.
[6]. آشوری، داریوش، همان، ص26.
[7] . انفال/60.
[8] . آشوری، داریوش، دانشنامة سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، 1380، ص 36.
[9] . عنکبوت/39.
[10] . قصص/4.
[11] . بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژه ها، قم، نشر اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص 346.
[12] . عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، نشر نی، 1375، ص 293 و 296.
[13] . مصباح یزدی، محمد تقی، نظریة سیاسی اسلام، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378، ج 2، ص 40.
[14] . بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژهها، قم، نشر اندیشه وفرهنگ دینی،1381، ص 389 و 390.
[15] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 33.
[16] . بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژهها، قم، نشر اندیشه وفرهنگ دینی، 1381، ص 289 و 290.
[17] . به معنای ملت باوری، ملت گرایی است.
[18] . آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، 1380، ص
226 تا 227، ص 37 تا 39، ص 52 تا 55، ص 157 تا 162، ص 204 تا 210.
www.siasi.porsemani.ir
پاسخ : ابتدا دقت کنید که چه شده این شبهه در میان اقشار گوناگون (به ویژه در فضای مجازی و محافل) فرافکنی و القا میگردد؟ آیا تظاهرات چند میلیونی اربعین آنها را به وحشت انداخته است؟ کدام شیعهای [بر اساس آیات صریح قرآن کریم، نه نظرات آنها] مشرکانه به اهل بیت علیهم السلام، توجه، معرفت، محبت و مودت دارد؟!
حدّ توجه به اهل بیت علیهم السلام چقدر است و آن را کی تعیین کرده است که بتوان توجه و علاقهی مردم را با آن سنجید و گفت: «این بیش از حد است»؟!
اتفاقاً نگاه و برداشت ما درست بر عکس میباشد؛ یعنی نه تنها "احساس" میکنیم، بلکه کاملاً مشهود است که این رویکرد شیعه و سنی و حتی پیروان سایر ادیان به اهل عصمت علیهم السلام به اهل بیت علیهم السلام، که در شعائری چون برپایی جشنها یا عزاداریها و به ویژه تظاهرات چند میلیونی اربعین نمود و ظهور بیرونی و جهانی دارد، سبب وحشت بیش از حد نظام سلطه، صهیونیسم بینالملل و تشکلهای ساختهی آنان [از جمله وهابیت و بهاییت] گردیده است و از این رو بیشتر به آن میتازند! و البته آنها در این "جنگ نرم"، با هر قشری به زبان خودش حرف میزنند؛ به یک قشر میگویند: «این شرک است»، به قشر دیگر میگویند: «خوب است، اما بیش از حد است» و به قشر مؤمن و موحد نیز میگویند: «یاد خدا را کمرنگ میکند»!
ادامه مطلب ...
پاسخ : لابد مقصود از "حس" کردن خداوند سبحان، درک با حواس پنجگانه، مانند حس اجسام نمیباشد، بلکه همان یقین است؟! و دقت کنید که در شبانهروز، با ناآشناهای بسیاری حرف میزنید، در حالی که شناخته شدهتر از وجود ندارد. پس، هیچ گاه برای قطع ارتباط با او، دنبال بهانه نباشیم و خود را ریشهیابی نماییم.
البته چقدر خوب و عالیست که میخواهید به یقین برسید و انشاء الله میرسید، جایگاه "موقنین = اهل یقین"، با دیگران متفاوت است. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با آن مقام معرفتی، از خداوند متعال آیات و نشانههایی برای یقین بیشتر به چگونگی حشر و معاد مسئلت مینمود.
اما، با توجه به این که در این پایگاه مطالب بسیاری در باب خداشناسی (توحید) ایفاد گردیده است (1)، بهتر و لازم است که در این فرصت، مطالب دیگری عنوان گردد.
●- قبل از هر بحثی باید دقت کافی داشته باشیم که "درک هر مطلبی"، عوامل و موانعی دارد و نباید گمان کنیم که مشکل و کلیدش، فقط در کثرت یا قلّت "علم و آگاهی" میباشد؛ وگرنه به قول سیدالشهداء علیه السلام: چه چیزی از خداوند متعال آشکارتر است که انسان خدا را به وسیلهی آن بشناسد و بشناساند.
گاهی، حالاتی چون "تکبر" (مخفی باشد یا عیان)، سبب نوعی مقاومت ادراکی میگردد و دیگر نه تنها هیچ دلیل عقلی یا آگاهی علمی مفید نمیافتد، بلکه حتی "شهود" نیز فایدهای نمیرساند؛ چنان که به ابلیس لعین، یا بلعم باعور، یا سامری [که هر دو از دانشمندان و عرفای قوم یهود بودند] هیچ فایدهای نرساند. و البته این حقیقت، اختصاصی به مقولهی خداشناسی ندارد، چنان که شاهدیم تکبر سلطهگران، مانع از شناخت، فهم و انسانیت آنان گردیده است و قلبشان را از سنگ نیز جامدتر ساخته است.
ابزار شناخت و درک:
این که چه چیزی هست، یا چه چیزی نیست، یک مقوله است، اما این که ما چگونه میتوانیم هستی را بشناسیم، مقولهای دیگر است. بنابر این، ابتدا باید خود و ابزار شناختمان را بشناسیم.
برای شناخت خداوند متعال نیز نیازمند به ابزار شناخت هستیم، لذا ابتدا باید ببینیم که ابزار ما برای شناخت چیست؟ و سپس دقت کنیم که مسدود، ممهور، معیوب و محبوس نشده باشند.
اگر علم یقینی داشته باشید که پوست دست، ابزار شناخت حرارت، برودت، ضخامت یا لطافت اجسام هستند، ولی دستکشی حجاب و مانع ارتباط شده باشد، صرف علم و یقین، کارآیی عملی ندارد و نمیتوانید درک نمایید.
خداوند متعال، از یک سو ابزار شناخت و درک آدمی را معرفی نمود و فرمود:
« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ » (المؤمنون، 78)
ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا میآورید.
و از سویی دیگر، به ناکارآمدی این ابزار در برخی تصریح نمود و فرمود:
« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » (البقره، 7)
ترجمه: خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پردهاى است؛ و آنان را عذابى دردناک است.
●- فرمود: عامل هر دو حالت، "خداوند متعال" است، چرا که خالق و ربّ اوست. اوست که خلق میکند و اوست که بر اساس مقدرات (اندازهها) ربوبیت و هدایت میکند. پس همانطور که برای ناشنوایی یا نابینایی ظاهری عواملی قرار داده، برای کری و کوری باطن نیز علل، عوامل و اندازههایی (مقدراتی) قرار داده است و مالکیت و ربوبیت نیز از آن اوست.
بنابراین، اگر کسی غفلت نمود، به موانع توجه و آنها را مرتفع ننمود، به رغم برخورداری از ابزار شناخت، نمیبیند، نمیشنود و فهم و درک نمینماید، و میشود مصداق « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا – آنها (کسانی که اهل دوزخ خواهند شد) دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند / الأعراف، 179» و بدتر آن که گمان میکند، مشکل در شناخت با استدلالهای عقلی و یا گزارههای علمی اوست!
نماز:
بدل زدن برای حقایق و یا معکوس نمودن قوانین، همه از شیطان است، اگر چه انسان گمان کند که نظر خودش میباشد و کلی هم ژست فهمیدگی بگیرد!
حال فرض کنید به کسی بگویند که به مدرسه برو و تحصیل کن، تا با سواد شوی؛ او بگوید: تا با سواد نشوم، به مدرسه نمیروم! یا به کسی یک گوشی همراه بدهند، چند شماره تلفن نیز بدهند و بگویند: وارد این شهر که شدی، هر کاری و هر نیازی که داشتی، زنگ بزن، تا طرف مقابل راهنماییات کند و مشکلت را برطرف نماید؛ اما او بگوید: تا پاسخ ندهد، راهنمایی و رفع مشکل ننماید، من زنگ نمیزنم! به این میگویند: "تکبر".
●- همانطور که حضرت فاطمة الزهراء و سایر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند: خداوند متعال نماز را برای شکستن "تکبر" در انسان قرار داده است، چنان که وقتی بیماری "تکبر" در ابلیس لعین از باطنش بروز کرد و ظاهر شد، "سجده بر آدم" را بر او تجویز نمود تا بهبود یابد، اما او سرپیچی نمود.
●- نماز (صلوة)، از ریشه "صل" به معنای "وصل شدن" است و تا انسان با تمامی قوای ادارکی ظاهری و باطنی خود، به اقیانونس بیکران رحمت الهی "وصل" نشود، درکی از حقایق عالم هستی نخواهد داشت.
«این خیال نادرست که تا نشناسم نماز نمیخوانم!»، مثل این است که به کسی بگویند: «چشمت را بازکن تا دیدهات وصل شود، ببینی و بشناسی» و او بگوید: «تا نبینم و نشناسم، چشمم را باز نمیکنم!» - پس به هیچ بهانهای، در نماز اهمال ننمایید که خودش سبب قطع و مانع از شناخت و ایمان میگردد.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ)
دلیل نفی:
همانگونه "اثبات وجود" هر چیزی دلیلی میخواهد، "نفی" آن نیز دلیل میخواهد، به ویژه وقتی "وجود" مشهود و مُدرک همگان باشد. لذا همانطور که مرقوم نمودید: «دلیلی نیز برای نفی ندارید – و البته هیچ کس ندارد». پس چرا انسان بیدلیل نفی و انکار نماید، در حالی که همگان با تمام وجود "هستی" را درک میکنند و با عقل، قلب، فطرت و علم، میدانند که "هستی" اگر "پدیده" باشد، یعنی نیستی بر هستیاش سبقت داشته باشد، حتماً "هستی بخش" و "پدیدآورنده" میخواهد، و چون کل عالم هستی، از صفات و ویژگیهای پدیده برخوردارند، پس هستیبخشی دارند که او دیگر پدیده نیست.
معرفی و شناساندن خداوند سبحان:
باید بسیار ساده، شفاف، لطیف، عمیق و خالصانه، چون سید الشهداء، حضرت امام حسین علیه السلام، عرض نمود:
(الهی) کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ (دعای عرفه)
ترجمه: چگونه با چیزی که در اصل وجودش به تو نیازمند است، می توان بر تو استدلال کرد آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا او بتواند تو را ظاهر سازد؟!
●- دقت کنیم که همیشه و در مورد شناخت هر چیزی، این "معروف" است که ابتدا خودش را با نشانههایی از شاخصهها، ویژگی و صفاتش میشناساند و سپس "عارف = شناسنده"، به میزان توجهش به آن معرفی، او [آن] را میشناسد.
در این قاعدهی کلی، هیچ فرقی نمیکند که موضوع شناخت، خداوند سبحان باشد، یا یک انسان، یا یک گیاه و یا حتی یک اثر هنری (شعر، نقاشی، فیلم و ...).
ما، یک گُل را به حدی که خودش را میشناساند، میشناسیم و البته گیاه شناس، به ظاهر اکتفا نمینماید و بیشتر میشناسد – چنان که یک شاعر (مثل حافظ) را نیز به میزانی که خودش را در اشعارش معرفی نموده میشناسیم، و البته یک ادیب، یک عارف و یک محقق، فقط به ظاهر کلمات و یا وزن و سیاق آنها اکتفا نمیکند، و بیشتر او را میشناسد.
شناخت خداوند سبحان نیز مستثنای از این قاعده نمیباشد. در احادیث نیز تصریح شده "اوست که باید ابتدا خودش را به ما بشناساند؛ و تکلیف ما این است که به آن شناسایی ایمان بیاوریم و بیهیچ دلیل و علمی، انکار و تکذیب نکنیم".
خداوند متعال، ضمن آن که به ما ابزار شناخت و فهم و درک (عقل، قلب، سمع، بصیر) افاضه نموده است، به واسطهی وحی نیز تعلیم داده و ما را از علومی که لازم است، آگاه و مطلع نموده و مینماید.
باید کتاب خلقت را حکیمانه بخوانیم. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، همه تجلی پدیدآورندهی آنهاست. خلقتش تجلی "خالق"، زیباییاش تجلی "جمیل" – مقدراتش (اندازههایش) تجلی "قادر" – عالمانه بودنش تجلی "علیم" – حکیمانه بودنش تجلی "حکیم" – مُلکیتش تجلی "مالک" ... و ادارهاش تجلی "ربّ العالمین" است، چنان که تمام وجودش تجلی "رحمت = وجود بخشی" خالق و پروردگان رحمان و رحیمش میباشد.
کتاب خلقت را، در کتاب وحی، بازگو نمود تا "علوم شهودی" با "علوم نظری" تکمیل گردد – تا تذکرات کلامی، فراموش شدهها و مورد غفلت واقع شدههای عقلی، قلبی و فطری را به یاد آورد.
« ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ » (الأنعام، 102)
ترجمه: (آری)، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.
« هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (الحشر، 23 و 24)
ترجمه: اوست خدایى که جز او معبودى نیست، همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک مىگردانند * اوست خداى خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نامها [و صفات] از آنِ اوست. آنچه در آسمانها و زمین است [جمله] تسبیح او مىگویند و او عزیز حکیم است.
« أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ » (الواقعة، 58 و 59)
ترجمه: آیا آنچه را [که به صورت نطفه] فرو مىریزید دیدهاید (در آن دقت کردهاید)؟ * آیا شما آن را خلق مىکنید (و به صورتهای گوناگون تا تولد یک انسان در میآورید) یا ما آفرینندهایم؟
و صدها آیهی دیگر، که به نشانههای بیشمار او در کتاب خلقت توجه و تذکر میدهد، تا علیمانه، حکیمانه و بصیرانه ببینیم و بشناسیم و البته به آن شناسایی ایمان بیاوریم.
پس او، دائماً و بدون هیچ خلائی، خود را در درون و برون ما، به ما میشناساند [چنان که امام صادق علیه السلام، به زندیقی که با او بحث میکرد فرمود: چگونه پنهان گشته بر تو کسی که خودش را در وجود خودت به تو نمایانده است]؟! و این ماییم که باید با بصیرت بنگیریم و به این شناساییها ایمان بیاوریم، و مترصد باشیم که مبادا ابزار شناخت ما، محبوس و ناکارآمد گردند و یا قلب، حتی پس از شناخت ممهور گردد باوری وارد آن نشود. و البته بدون مطالعهی کتاب خلقت و کتاب وحی، و سپس تعمق، تفکر و تعقل در آنها، هیچ شناختی حاصل نمیگردد.
www.x-shobhe.com
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): عذاب قبر، همان عذاب برزخ است، اما ابتدا دقت کنیم که چرا اذهان برخی، بیش از هر چیز متوجه عذاب الهی میباشد و تمامی مثالها از عذاب آورده میشود، در حالی که رحمت واسعهی الهی، بر عذابش سبقت دارد؛ او رحمان، الرحیم، تواب، غفار، ستار، جواد و کریم است، چنان که قهار و سریع العقاب نیز هست:
« إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ – به یقین پروردگار تو [هم] زودکیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است»
بنابراین، آن چه در مورد روح و جسم بیروح و عذاب قبر و ... پرسیدید، در مورد بهشت برزخی و لذایذ برزخی یا اخروی نیز صادق میباشد.
الف – اصل وجود آدمی، روح اوست و این روح هیچ گاه بدون "بدن و شکل" نمیماند. منتهی در هر عالمی، بدن متناسب با حیات آن عالم به او داده میشود. اگر در دنیا باشد، بدن مادی (جسم) دارد، اگر وارد برزخ گردد، بدن مثالی دارد و اگر وارد قیامت گردد، بدن متناسب با حیات در آن عالم را دارد، که صورتهای دیگری از حقیقت همین بدن است.
ب – فرض کنید که شخص مؤمن یا کافر و ظالم از دنیا رفت. بدن او، پس از سی چهل سال، کاملاً در خاک میپوسد، حال آیا دیگر از نعمات بهشت برزخی، یا عذابهای جهنم برزخی برخوردار نمیگردد؟!
ج – نکیر و منکر (یا بشیر و مبشر برای مؤمنان)، جسم مادی را مخاطب قرار نمیدهند که جسم بیروح بخواهد پاسخگو باشد؛ بلکه حقیقت انسان، یعنی روح او را مخاطب قرار میدهند که به محض مرگ، از جسم مثالی نیز برخوردار گردیده است.
د – لذتها و المهای پس از مرگ نیز مانند دنیاست؛ یعنی اگر لذت معنوی باشد (مثل معرفت، زیارت، قرب، محبت و ...) روح درک میکند، و اگر درد و الم معنوی باشد (مثل ترس، وحشت، غصه، پشیمانی، غضب و ...) روح درک میکند؛ و اگر لذت یا درد برزخی یا اخروی، مربوط به جسم باشند، مانند لذت دیدن مناظر زیبا، تاج و تخت، خوردن و پوشیدن ... و یا دردهایی چون فشار قبر، آتش قبر، افتادن در چاههای ظلمات، غل و زنجیر و ...، بدن مثال یا اخروی درک میکند و البته روح نیز شادمان و مفرح و یا ناراحت و معذب از احوالی که بر بدنش میگذرد میگردد (مانند دنیا).
●- بنابراین، نه جسم بیروح مورد سؤال قرار میگیرد و بالتبع لذت یا عذابی میکشد، و نه روح بیجسم از لذایذ بهرهمند شده و یا معذب میگردد. بلکه روح در هر عالمی، از جسمی متناسب با حیات در آن عالم برخوردار میگردد.
●- شکل اشخاص در این عالم ماده شبیه به یکدیگر است، خواه مؤمن و متقی باشند، یا کافر و فاسد؛ اما در عوالم بعدی حقیقت شکل نمایان میگردد. مثل نورانی بودن مؤمن، و یا به شکل مار، خوک یا گرگ بودن کافر و ظالم. اینها اشکالی است که خود انسان در دوران حیات، با اعتقادات و اعمالش برای خود ترسیم مینماید و در عوالم دیگر، با همان شکل حقیقیاش ظاهر میشود.
***- در قرآن کریم، آیات بسیاری آمده که به لذتها روحی یا جسمی در بهشت بزرخی و بهشت اخروی تصریح نموده است، چنان که به عذابهای روحی و جسمی در دورهی برزخ تصریح نموده است. مانند عذاب صبح و شام فرعون و آل فرعون [و بالتبع امثال او و آنها].
***- عالم برزخ، مانند محشر و عالم قیامت نیست که آدمی برای هر کارش مورد سؤال قرار گیرد و سپس پاداش یا عذاب آن را ببیند، بلکه میتوان گفت: انسان در برزخ، دورهای با صورت حقیقی اعتقادات و اعمالش زندگی میکند و سپس به خوابی میرود تا قیامت و چه بسا این وسط بیداریهایی نیز هست. البته به غیر خواص مؤمنان، چون اهل عصمت علیهم السلام، یا شهداء ... و خواصی از کفار، چون فرعون و آل فرعون، در طول زمان.
وقتی آدمی باقیات الصالحاتی به جا گذاشته است، صورت برزخی و ثواب آن پس از صد یا صدها سال به کی میرسد؟ و یا وقتی ظلمی کرده که آثارش هم چنان تداوم دارد، عذاب برزخیاش پس صد یا صدها سال به کی میرسد؟! به همان روح، با جسم برزخی، که یا هم چنان بیدار است و یا بیدارش میکنند. مثل خواب و بیداری در دنیا.
مثال:
وقتی میفرماید: « فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ - پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست، و به سوى اوست که بازگردانیده مىشوید / یس، 83»، معلوم میشود که هر چیزی نه تنها روح، بلکه ملکوتی دارد؛ چس هر جانی، صورتی دارد و هر صورتی نیز جانی دارد؛ خواه موجودات باشند یا گفتارها و اعمال. امروزه کشف کردهاند که حتی در همین دنیا، پشت هر کلامی یا عمل خوب یا بدی، نوعی انرژی مثبت یا منفی وجود دارد و این فقط کشف مادی از حقایق است.
●- حال به بخش ذهن، تصور، خیار و فکر توجه کنید، یک ذهنیت خوب، تغییرات مثبتی در روح و روان ایجاد میکند و یک ذهنیت، خیال یا تصور بد، فضای ذهنی را آلوده و تاریک میسازد و ورح و روان را در فشار قرار میدهد، در حالی که در مغز، هیچ اتفاقی به جز یک سری فعل و انفعالات شیمایی رخ نداده است و برای عناصر شیمیایی نیز خوب و بد، و چگونگی فعل و انفعلات هیچ فرقی ندارند. اما انسان تحولات مثبت یا منفی در خود و دیگران را درک میکند.
این همان روح، صورت یا حقیقت هر اندیشه، ذهنیت، گفتار یا کردار است که در جان آدمی نقش میبندد و آثار و تبعات آن در دنیا، برزخ و قیامت ظاهر میگردد.
کسی که گناهی مرتکب میشود، خود را به حفره یا چاهی ظلمانی میاندازد، پس در برزخ سقوط خود به آن چاه را میبیند، نه این که تمام عذابش را متحمل گردد؛ همین شخص دو رکعت نماز توبه میخواند و در همین دنیا از آن چاه خارج میشود. پس در برزخ میبیند که یک موجود نورانی، مانع از سقوط او شد و یا او را از آن چاه بیرون آورد، میپرسد: تو کی هستی؟ پاسخ میشنود: من همان نماز توبهی تو هستم که چون با خلوص بود، مقبول واقع گردید.
●- انسان در این دنیا گرسنه و تشنه میشود و گمان میکند که این فقط نیاز جسم مادی اوست! اما اگر هر چیزی صورتهای دیگری نیز دارد، پس هم جسم برزخیاش گرسنه و تشنه میگردد و هم جسم اخروی او در قیامت [بهشت یا جهنم].
از این رو در قرآن کریم، هم به خوردنی و آشامیدنی اهل بهشت تصریح شده است و هم به خوردن و آشامیدن اهل جهنم. با این تفاوت که میل خوردن و آشامیدن در بهشت، حالت نیاز ندارد، بلکه اشتهای لذت است، اما در جهنم، درک نیاز شدید است، تا جایی که حاضر میشوند آتش مذاب را بنوشند یا از میوهی زقوم بخورند.
لذایذ جسمی برای اهل بهشت:
« إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ * وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ * کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ » (المرسلات، 41 تا 44)
ترجمه: (در آن روز) پرهیزگاران در سایههای (درختان بهشتی) و در میان چشمهها قرار دارند، و میوههایی از آنچه مایل باشند! * (به آنها گفته شود) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام میدادید! * ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم!
قطعاً این لذایذ، با لذتهای روحانی چون قرب و رضوان الهی متفاوت است، چنان که پس از ذکر نعمات بهشت، میفرماید: رضوان الهی بزرگتر از همه اینهاست:
« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (التوبة، 72)
ترجمه: خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!
عذابهای جسمی برای اهل دوزخ:
« ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ » (الواقعة، 51 تا 56)
ترجمه: سپس شما ای گمراهان تکذیبکننده! * قطعاً از درخت زقّوم میخورید * و شکمها را از آن پر میکنید * و روی آن از آب سوزان مینوشید * و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن میآشامید! * این است پذیرایی از آنها در روز جزا!
پس روح، جسم و شکل، در تمامی عوالم با هم هستند، منتهی مطابق با حقیقتشان و حیات در آن عالم.
www.x-shobhe.com