ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک نفر مسلمان و دیگری مسیحی و دیگری یهودی و دیگری بودایی است و هر کدام از اینها پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسیدند که دینشان و مذهبشان بر حق است، آیا این دلیل بر ادعایشان ذرست و مقبول است؟
مگر ممکن است که یک کنکاش و تحقیق عقلی، چند نتیجهی متفاوت بدهد؟!
تردید ننماییم که اگر کسی واقعاً تحقیق کند و به نتیجه درست نرسد و یا در همان حال تحقیق از دنیا برود، به نوعی مأجور است، اما به شرطی که واقعاً تحقیق کرده یا در حال تحقیق باشد.
●- حال سؤال این است که وقتی کسی [در حد ظرفیت خود]، در دین خودش و یا ادیان و مذاهب دیگر تحقیق میکند، از کجا میفهمد که "کدام حق است و کدام باطل" و ملاک تشخیص و داوری او چیست؟!
اگر چه زمان از زمان حضرات آدم، نوح و ابراهیم علیهم السلام، قرون بسیاری گذشته و انسان پیشرفت علمی و گاه رشد عقلی نموده است، اما همیشه ملاکهای تشخیص و محکهای داوری، ثابت بوده است؛ هر چند که ممکن است جملهبندیها متفاوت شده باشد.
●- مردم را به لحاظ ملاک و محک تشخیص و داوری، از همان زمان تا کنون، از عصر جاهلیت تا عصر "ایسم"ها، میتوان [از منظری] به سه دستهی کلی تقسیم نمود:
یک – آبا و اجداد (فرهنگ ملی و قومی):
گروهی که گفته و میگویند: «ملاک دین و آیین حق، آبا و اجداد ما میباشد» و بر آن متعصب هستند، اگر چه پدرانشان نیز غافل و نادان بوده باشند! لذا تنها دلیل آنها این است که میگویند: پدران ما نیز بر همین دین بودند و یا میگویند: باید به دین ملی و بومی پدران خود در گذشته باشیم.
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از قومش پرسید که شما چه میپرستید؟ پاسخ دادند: « قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ - گفتند بتانى را مىپرستیم و همواره ملازم آنهاییم / الشعراء، 71» و آنگاه ایشان به آنها متذکر شد که « أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ – مگر آنها به شما سود و زیانی میرسانند»، به صراحت، جهالت و تعصب تمام گفتند: « قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ – گفتند: نه؛ بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند»!
امروز نیز شاهدیم که مردمان پیشرفته در علوم تجربی و صنعت، در ژاپن، چین، کره و ... نیز همین ملاک و محک را دارند؛ وگرنه به معابد نرفته و بتپرستی نمیکردند، و یا همینطور است مردمان پیشرفتهی مسیحی، یهودی، آتش پرست، شیطان پرست و ...، در امریکا و اروپای پیشرفته!
دو – اکثریت:
این گروه که امروزه به جای کمرنگتر شدن منطقشان، بسیار بیشتر از عصر جاهلیت، روی آن مانور میدهند، ملاک و محک داوریشان برای شناخت "حق و باطل"، یا "درست و نادرست"، یا "خیر و شر"، فقط و فقط "اکثریت" میباشد، و البته تا وقتی که این اکثریت به نفع آنان باشد.
اعراب جاهلی، آنقدر بر اکثریت تکیه و تأکید داشتند که حتی برای شمارش نفوس، [جهت برتری و اثبات حقانیت]، به قبرستانها رفته و مردههای خود را نیز میشمردند: « أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ – کثرتگرایی [تفاخر به بیشترداشتن] شما را غافل داشت [سرگرم کرد و بازی داد] * تا آنجا که (برای شمارش) به زیارت قبرها رفتید / التکاثر، 1 و 2».
این کثرتگرایی، فقط به تعداد جمعیت محدود نگردیده است، بلکه برخورداری بیشتر از ثروت، قدرت، طرفدار، همرأی، همسو و ... را نیز شامل شده است! لذا امروزه نیز میگویند: حق با ماست، چون اکثریت نفوس، قدرت، ثروت و ... در اختیار ماست!
سه – عقل:
اما خداوند متعال انسان را به موهبت "عقل" برتری بخشیده است؛ "عقل" را حجت درونی قرار داده و خوبی و بدی را خودش به آن الهام میکند « فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به آن الهام کرد / الشمس 8».
قواعد و چارچوبهای عقلی، همه خدادای و فطری میباشند که در اصطلاح به آن "بدیهیات اولیه عقلی" نیز میگویند.
بنابراین، محقق کسی است که دعوتها، گزارهها، برهانها و حجتها را به عقل ارجاع دهد؛ حتی معرفت (شناخت) خداوند متعال و وحی نیز با "عقل" انجام میپذیرد.
خداوند متعال آنقدر برای عقلی که به انسان موهبت نموده، ارزش قائل است که حتی از کافران و منکران خود، معاد و دینش میپرسد: «دلیل و برهان عقلی شما چیست»؟ این سؤال برای این است که محقق، عقل خود را به کار گیرد و ببیند که آیا برای ادعاها و اعتقاداتش دلیل عقلی هم دارد یا خیر؟!
« أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ » (النّمل، 64)
ترجمه: یا آن کس که خلق را آغاز مى کند و سپس آن را بازمى آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزى مى دهد آیا معبودى با خداست بگو اگر راست مىگویید برهان خویش را بیاورید.
ادیان، مذاهب و مکاتب:
بنابراین، پیرو هر دین، مذهب و مکتبی (از مسلمان گرفته، تا بتپرست)، باید اصول اعتقادات خود را به عقل ارجاع دهد و البته اگر ارجاع دهد، حتماً و یقیناً حق را تشخیص میدهد؛ حال این که از آن پیروی نیز میکند یا خیر، مقولهی دیگری است.
●- بیتردید وقتی بودایی و هندو و سایر بتپرستان، با دست خود مجسمههای کوچک و بزرگ به اشکال گوناگون [از تمثیل غلط فرشتگان گرفته، تا انسان، حیوان و حتی آلت مردانه] میسازند و سپس مدعی میشوند که اینها خدا، رب و یا واسطهی ما با پروردگار عالم هستند، خودشان نیز میدانند که داعیهی باطلی دارند که به حکم عقل و علم مردود است.
●- بیتردید آن یهودی که خداوند متعال را موجودی چون انسان و دارای شکل و اندام و اعضا توصیف میکند؛ معتقد است که به شکل پیرمردی با مو و ریش بلند سفید به زمین آمد – نشانی خانهی مؤمنانش را گم کرد – در فلسطین ساکن شد تا قیامت – از خلقتش پشیمان شد - دستش بسته است و پس از خلقت، دیگر ربوبیتی ندارد و ...؛ خودش نیز به حکم عقل میفهمد که چنین موجودی نمیتواند خالق، مالک، ربّ، رازق، قادر، علیم، حکیم ... و خداوند و پروردگار عالمیان باشد.
●- بیتردید آن مسیحی که معتقد است که مسیح همان خداست! "ابّ و ابن و روح القدس" اوست که جهت هدایت بندگانش مجبور شد به شکل آنان از شکم مادری به دنیا بیاید، و در نهایت نیز بندگانش او را به صلیب کشیدند و کشتند تا دیگر از این کارها نکند؛ میفهمد و میداند که چنین توصیفاتی در منظر عقل، حتی از مضحک نیز سخیفتر است.
●- بیتردید آن به اصطلاح بیدین و دنیاگرا و لذت طلبی که خواه ناخواه، به بندگی هوای نفس خود و دیگران در میآید، و به ناچار به ادعای « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى – من رب (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور) برتر شما هستم» از سوی فراعنه و قدرتهای زمان خود لبیک میگوید و به اطاعت و تبعیت از آنان میپردازد، اگر باورهایش را به "عقل شریف و قلب سالم" ارجاع دهد، خودش هم میفهمد که خطا و باطل است.
●●●- اگر با نگاه عقل و نور علم، به این ادعاها و دعوتها توجه شود، به راحتی روشن و معلوم میگردد که هیچ فرقی بین گوسالهسازی و گوسالهپرستی سامری، با کفر و شرک امروزی [اگر چه در قالب ایسمها] وجود ندارد، بلکه فقط کلمات و اصطلاحات تغییر یافته است.
نتیجه:
بنابراین، چون "جق" روشن است و به صورت کامل عرضه شده و مشهود قرار گرفته است «جَاءَ الْحَقُّ» و باطل نیز خود گواه بر نیستی و فنای خود میدهد « وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا »، هیچ محققی وجود ندارد که واقعاً تحقیق کند و عاقلانه بیاندیشد و داوری نماید، و به نتیجهی درست و صحیح نرسد؛ و البته چنان که بیان شد، ممکن است به دلایل گوناگونی که رأس آنها «حبّ الدّنیا» و میل و گرایش به منافع زودگذر میباشد، حق را تصدیق و از آن پیروی ننماید، که این خود نشان از بیعقلی دارد:
« إِنَّ هَؤُلَاءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا » (الإنسان، 27)
ترجمه: اینان دنیاى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت سر مىافکنند.
●- پس، مسلمان،مسیحی، یهودی، زرتشتی، بودایی، هندو، شیطانپرست، بتپرست، فراماسون ... و پیروان سایر "ایسم"ها، باید برهان عقلی اقامه کنند.
www.x-shobhe.com