ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : وقتی جامعهﺍﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻏﻢ ﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﺀﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﻭ دستی ﮐﻪ ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ میشوﺩ . ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾد: «ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺴﺖ. ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ».
پاسخ: صرف نظر از شعارهای هدفدار، اگر بخواهیم منطقی بررسی نماییم، هیچ کدام از این حرفها خطای محض نیست، هم چنان که هیچ کدام مطلق نیست، مضافاً بر این که هیچ کدام جدید نیست.
برای جوامع عقبافتادهی فرهنگی، ملتهای به استثمار کشیده شده و مردمان ساده و بیبصیرت، همه چیز "خارجی"اش خوب است، حال خواه شورت و پیراهن زیر باشد، خواه یک نظریه فلسفی، جامعه شناختی یا ... . لذا همان گونه که اگر یک پیراهن، با پارچه و دوخت عالی را به نام ایرانی به آنها دهند، دهن کج میکنند، اما به نام خارجی دهند، چند برابر قیمت میخرند؛ وقتی به آنان گفته شود که در قرآن و حدیث فلان مطلب آمده، اگر با دهن کجی نگاه نکنند، دست کم با دیدهی تردید مینگرند؛ اما اگر همان مطلب را به اسم یک خارجی به آنها دهند، با چشمان گرد شده، گوشهای تیز شده، تفاخر در تکرار آن و ... برخورد میکنند.
الف – خداوند علیم و حکیم که خالق عالم هستی و انسانهاست، در قرآن کریم، این حالات گوناگون انسان را بیان و تشریح نموده است.
*- از یک سو فرموده که به طور کلی:
« إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا - حقّا که انسان به غایت حریص و کم طاقت آفریده شده»
« إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا - چون او را ضرر و آسیب رسد سخت بىتابىکننده است»
« وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا - و چون خیرى بدو رسد سخت بخیل و نابخشنده است»
« إِلَّا الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ... – به غیر از نمازگذاران * همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مىکنند.» (المعارج، 19 تا 23)
*- از سوی دیگر میفرماید که انسان هر گاه خود را بینیاز ببیند، طغیان میکند (نه این که بینیاز شود، چون هیچ کس بینیاز نمیشود]، چه که رفاه زدگی و احساس غنا، سبب میشود تا دین و ایمان رخت بربندد – پس سخن راسل کشف جدیدی نیست:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» حقّاً که انسان سرکشى مىکند * همین که خود را بىنیاز پندارد (ببیند). (العلق، 6 و 7)
*- و از سوی دیگر به نقطهی مقابلش نیز تصریح شده که "فقر، ایمان را میزداید".
ب – از مجموع این آیات و روایات فهمیده میشود که چون انسان ذاتاً فقیر، کم ظرفیت و بیجنبه است، در مواجه با حالات گوناگون، متزلزل میگردد؛ حال خواه فقر باشد یا ثروت. منتهی تأکید شده که « إِلَّا الْمُصَلِّینَ »، یعنی به غیر آنان که به خدای غنی و قیوم "وصل" شدهاند، و البته «صلوة = نماز»، همان وصل است.
*- پس این که اگر مردم رفاهزده شوند، دین و ایمانشان به باد میرود، سخن ناصوابی نیست، اگر چه مطلق نیز نمیباشد؛ برخی با ثروت در ایمان قویتر میشوند و برخی دیگر با فقر، ایمانشان متزلزل میگردد و یا بالعکش. اما برای قطرهای که وصل به اقیانونس بیکران شده است، هیچ یک از این دو حالت، سبب دگرگونی در شخصیت و ایمانشان نمیگردد.
ایمان به غیب:
در اسلام عزیز و غنی، هیچ امری وجود ندارد که در میان تمامی انسانها عمومیت نداشته باشد، چرا که کتاب خلقت است، یا به تعبیر دیگری، تئوریزهی نظام خلقت است، از این رو تمامی معارف و قوانین آن نیز منطبق با نظام خلقت و "عقل و فطرت" بشری میباشد.
اگر فرمود: «ضرورت جهانبینی و ایدئولوژی»، در همگان وجود دارد – اگر فرمود: باور مبدأ و معاد، در همگان وجود دارد – اگر سخن از پرستش و بندگی آورد، عمومی است – اگر از «حبّ و بغض» گفت: آن نیز در همگان هست – اگر از دین، رسول، کتاب، وحی و امام گفت، آن نیز اعتقادی همگانی است – توکل و توسل و دعا نیز عمومیت دارد ...؛ و البته تفاوت در مصادیق "حق و باطل" یا "حقیقی و کاذب" آنها میباشد.
«ایمان به غیبت» نیز از همینطور است؛ احدی نیست که ایمان به غیبت نداشت باشد، منتهی گاه مراتب و موضوع آن فرق دارد و گاه "حق و باطل" آن در مصادیق متفاوت میشود. به عنوان مثال:
*- نگاه به آینده [که در تمامی انسانها عمومیت دارد]، نگاه به غیب است؛
*- امید به آینده [که انگیزهی هر حرکتی است]، امید به دست غیب است؛
*- انتظار نتیجه [که علت انجام هر کاری میباشد]، انتظار مشهود شدن غیب است؛
*- حتی اعتقاد به شانس [که در نظام علیّ و معلولی، جایگاه عقلی و علمی ندارد]، ایمان به غیب است.
●- وقتی گرما و خشکسالی بیاید، همگان [از مؤمن و کافر] روی به آسمان دارند تا شاید بادی بوزد، ابر پرباری را بیاورد و دما مناسب گردد و باران ببارد. اینها همه ایمان و انتظار از "غیب" است.
●- وقتی سرما مستولی شود، زندگی فلج گردد، شهرها زیر برف فرو رفته و همه چیز یخ ببندد، باز هم همه نگاه به آسمان دارند که شاید بادی بوزد، ابرها کنار بروند، تابش خورشید بر حرارت بیافزاید و برفها را آب کند. یعنی ایمان و انتظار از غیب.
●- وقتی جامعه با مدیریت سوء دچار بحران شود، نظم عمومی، امنیت همه جانبه، شرایط اقتصادی و ...، همه دچار چالش شود، مردم آن جامعه [چه مؤمن و چه کافر]، امید و انتظار دارند تا مدیری که اکنون نیست (یا خودش در غیب است و یا مدیریتش)، چه او را بشناسند و چه نشناسند، بیاید و اوضاع را سامان بخشد.
●- وقتی مستکبران، حاکمان سرزمینها شدند و ظلم و ستم بر جوامع بشری پنجه انداخت، همگان امید دارند و منتظرند، تا یکی بیاید و آنها را نجات دهد. یعنی اعتقاد به یک منجی، که اکنون در غیب است.
●- ...
پس همگان، ایمان به غیب دارند؛ همگان منتظر نجاتی هستند که حتماً توسط منجی صورت میگیرد و این حالات، گرایشات، کششها، باورها، امیدها و انتظارات، اختصاصی به فقر، ثروت، و یا ایمان، کفر و ... ندارد، بلکه در میان تمامی مردمان عالم وجود دارد؛ منتهی خداوند خالق، علیم، حکیم و هادی، به واسطه "عقل و وحی"، انسان را دعوت و هدایت میکند که برای این باورها، امیدها و انتظارهای خود، مصادیق کاذب نسازد.
دعوت و هدایت میکند که نگوید: إله و ربّ من ابرقدرتها و طاغوتها و فراعنهی بزرگ و کوچک هستند – نگوید: "غیب نجات بخش" لیبرال دموکراسی و منجی عالم بشریت، امریکاست.
دین، مذهب و برتراند راسل:
اگر چه برتراند راسل نه تنها از اسلام چیزی نمیدانست، بلکه از دین و مذهب نیز به جز "کلیسا" و آن هم کلیسای دیکتاتور و جاهل آن دوران را نشناخته بود، اما نکته اینجاست که قدری تعقل و تفکر نیز ننموده است تا بفهمد، دین اختصاصی به انبیای الهی ندارد و مذهب نیز تنها کاتولیک، پروتستان، شیعه یا سنی نیست، بلکه دین و مذهب نیز فطری است و در میان همگان عمومیت دارد.
راسل خودش هم دین و مذهب دارد، منتهی دین و مذهب بدلی و باطل، که سبب لجاجتش با دین و مذهب حق گردیده است. نوع نگاه برتراند راسل به جهان هستی (جهان بینیاش)، خودش نوعی دین در بُعد نظری اوست و باید و نبایدهایش (احکام) نیز نوعی شریعت است، منتهی باطل.
مذهب، یعنی راه و روش. پس فقط به دنبال نان رفتن، فقط به دنبال پرواربندی انسان رفتن، فقط به دنبال ارضای غریزهی جنسی رفتن و ... نیز خودش نوعی مذهب است، منتهی مذهب و راه حیوانی، که دون شأن انسان است و سبب حبس او، استعدادها و کمالاتش در زندان بدن حیوانیاش میگردد.
کفار، از هر قشری، در هر زمانی، بندهی هر إله و معبودی، پیرو هر مکتب و ایسمی و تابع هر امامی که باشند، همان خودش دین و مذهب آنهاست. لذا فرمود به آنها بگو: « قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ... * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » (الکافرون).
*** - و مهم اینجاست که همگان میدانند «دین واقعی باید الهی باشد» - «غیبت حقیقی، الهی است» و منجی نیز باید الهی باشد، لذا تا اسم دین یا غیب یا منجی به میان میآید، توجهات معطوف دین خدایی، غیب الهی، منجی الهی میگردد؛ و بدلسازان این حقایق را بر نمیبابند.
www.x-shobhe.com
پینوشت : برتراند راسل (Bertrand Arthur William Russell) فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی است که در قرن بیستم می زیسته است
پرسش : ذهنی پر از شبهه و سوال دارم؛ این شبههها روز به روز مرا بیشتر از اسلام دور میکند. به هیچ وجه دوست ندارم از خداوند و اسلام دور شوم، اما میخواهم با یقین و اطمینان در این راه حضور داشته باشم و کوچکترین تلنگری مرا به شک و بی اعتمادی نکشاند...؛ کتاب یا سخنرانی و راهکار معرفی نمایید.
پاسخ: همیشه دقت کنیم که "ایمان راسخ" یک مقوله است؛ مواجههی ذهن با سؤالات و شبهات یک مقولهی دیگری است و وسواس و دیگر بیماریهای ذهنی، چون "شکاکی"، یک مقولهی دیگری میباشد. از این رو باید قبل از هر چیز تنظیم، مهار و مدیریت این ذهن [که اگر رها شود، بسیار ولگرد و هرزهگرد است]، در اولویت قرار گیرد، وگرنه کتاب و سخنرانی و استدلالهای گوناگون و ...، هیچ مشکلی را مرتفع نمیسازد.
الف – انسان؛
انسان، موجود پیچیده و با عظمتی است، به قول حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، یک جسم صغیر نیست، بلکه عالمی در او پیچیده شده است. روح دارد که از امر پروردگار عالم است و جسم دارد که از خاک خلق شده است (مانند سایر حیوانات) – عقل و قلب دارد، نفس حیوانی هم دارد – اعضا و جوارحی دارد، در ضمن شخصیت، هویت و "من"ی دارد که فارغ از همه اینهاست.
از این رو، اگر انسان این قوای عظیم و پیچده را ساماندهی نکند، نظام نبخشد، همسو نگرداند و مدیریت ننماید، هرج و مرج گستردهای در مملکت وجودش پیش میآید و این قوا به جای تعاون و همافزایی در مسیر رشد و کمال، به جان یک دیگر میافتند و انسان را به هلاکت میکشانند.
ب – توحید؛
معنای "توحید" این نیست که بگویند: «خدا یکی است، یا واحد، اَحد، لیس کمثله شیء و لا شریک له» میباشد، اینها که معلوم است؛ بلکه معنایش در فارسی همان «یکتاپرستی» است، یعنی «تو موحد باشی»، تا در مملکت وجودت نیز به "وحدت قوا" برسی؛ و البته این اتحاد توحیدی ایجاد نمیگردد، مگر آن که تمامی قوا، تحت یک ولایت، در یک جهت (صراط مستقیم) قرار گرفته و حرکت کنند [که چون از موضوع بحث خارج است و سبب اطاله کلام میشود، به آن نمیپردازیم].
ج – ولایت؛
این وحدت توحیدی نیز ایجاد نمیگردد، مگر آن که تمامی قوا در درون و برون، به یک جا متصل باشند. لذا فرمود: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا »، یعنی اگر این اعتصام به "حبل الله"، (چه در درون و چه در برون) به صورت جمعی نباشد، حتماً "تفرقه"، جای وحدت و توحید را میگیرد.
د – پراکندگی،
بدیهی است که وقتی در اهداف و جهتها پراکندگی ایجاد شده، نیت به گونهای بود و عمل به گونهای دیگر – عقل حکمی داد و نفس حکمی دیگر – فکر به جایی رفت و قلب یا دیده به جایی دیگر – محبت قلب به محبوبی بود و محبت نفس حیوانی به محبوبی دیگر ...، و اینها توسط یک فرماندهی واحد، کنترل و هدایت نشد، و اربابهای (صاحب اختیارها و تدبیر کنندگان) متفرق بر اجزای ممکلت وجود حکومت کردند، ذهن نیز پریشان میشود.
ﮪ – سؤال:
مکرر بیان شد که هیچگاه دو مقولهی متفاوت «سؤال و شبهه» را به مثابهی یک دیگر نگیرید؛ همین امر سبب نفوذ و وسوسه شیاطین جنّ و انس نیز میگردد. تا انسان با سؤالی مواجه شد، القا میکنند: «خب، پس دیدی که ایمان نداری، هنوز "شبهه" داری، متزلزلی و ...!
انسان، تا وقتی زنده و سالم است و عقل، فکر و ذهنش کار میکند، "سؤال = پرسش" دارد [حتی در مورد خداوند سبحان]، چرا که علم انسان ناقص است و تا با سؤال مواجه نگردد، به دنبال پاسخ نیز نخواهد بود.
*** - این فقط شهر علم (پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله) و باب علم (امیرالمؤمنین علیه السلام) است که میتواند مدعی شود: « لَو کَشَفَ الغِطا مَا ازدَدَت یَقینا – اگر همه پردهها کنار رود، به یقین من اضافه نمیشود / بحار، ج 69، ص 209 »؛ و اگر دقت کنیم، ایشان نیز نفرمودند که به "علم من" اضافه نمیشود، بلکه فرمودند: «به یقین من اضافه نمیشود»، و این خود نشان میدهد که ندانستن علمی، سبب تزلزل در یقین نمیگردد.
و - شبهه:
اما، هر سؤالی هم "شبهه" نیست. شبهه یعنی شبیه هم شدن حق و باطل. البته با توجه به گسترهی حملات ضدتبلیغی [به ویژه در فضای مجازی]، چه بسا ذهن انسان با "شبهه" نیز مواجه گردد؛ اما این نیز اشکالی ندارد، البته به شرط آن که انسان زود مغلوب نشود، بلکه بداند چه بسا در موضوعی خاص شبهه کرده است، اما این ربطی به اصل اعتقادات او ندارد و به شرطی که با "سعهی صدر" و ذهن کنترل شده و خارج از هوای نفس، به دنبال پاسخ شبهه برود.
عقل و قلب – کتاب و سخنرانی:
خداشناسی، خداپرستی، یکتاپرستی، معاد شناسی و اعتقاد به قیامت و بالاخره خودشناسی، که ریشه سایر اصول اعتقادی ما میباشد، کار "عقل و قلب" است، و البته که "کتاب، سخنرانی و ..."، به علم انسان میافزاید. اما چنین نیست که اگر کسی عالِم نشد، حکیم و فیلسوف نشد، کتابخوان و دانشمند نشد، دیگر نتواند خداشناس و خداپرست شود! چرا که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، امامان علیهم السلام، وحی، کتاب و مباحث علمی، به حسب ظاهر در بیرون از وجود ما هستند و علوم نیز در گام نخست اکتسابی میباشند، اما خداوند متعال، "عقل" را به عنوان «حجّت درونی» به ما اعطا نموده است؛ تمامی حقایق عالَم هستی و صدق علوم متفاوت نیز با همین "عقل" به اثبات میرسند.
***- بنابر این، "تفکر"، بسیار مهمتر از مطالعه میباشد، اگر چه بدون مطالعه نیز انسان نادان شده و راه به جایی نمیبرد؛ چنان که مطالعهی بدون تفکر نیز کارساز نمیباشد، وگرنه چه کتابی بهتر از "قرآن کریم"؟! چه کتابی بهتر از "نهج البلاغه یا صحیفهی سجادیه"؟! و چه کتابی بهتر از کل نظام هستی؟! نگاه متفکرانه به زمین، آسمان، نظم، علم، حکمت و قوانین حاکم بر آن، نگاه متفکرانه به انسان، آمدن و شدن و رفتنش، نگاه به جوامع و تاریخ و عاقبتها ...، خود بهترین کتاب برای مطالعه میباشد. اما آیا هر کس که قرآن بخواند، موحد، مؤمن، متقی، دانشمند و "آدم" میشود، یا هر کس که در علومی چون فیزیک، شیمی، هندسه، نجوم و ... مطالعات علمی کند، رشد انسانی پیدا میکند؟!
پرسش : در مقابل شبکههای ضد دین، که ایمان ما مسلمانان به ویژه شیعیان را هدف گرفتهاند، چه باید کرد؟
پاسخ : تهاجم همهجانبهی فرهنگی، در رأس استراتژی جنگ نرم دشمنان، و حتی پیش و بیش از تهاجمات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی قراردارد، و باید بدانیم که شعاع عملیات جنگ نرم، مانند جنگ سخت، محدود به یک طول و عرض جغرافیایی نمیباشد، بلکه همگان را در همه جا هدف قرار میدهد. بنابراین، تک تک آحاد ملت، باید از خود محافظت نمایند، تا در تیررس قرار نگیرند و گلولهها و ترکشهای دشمنان، به آنها اصابت ننماید.
اگر چه امروزه شبکهها مجازی در اینترنت، به عنوان اصلیترین پایگاه و قویترین سلاح در جنگ نرم قلمداد میگردد، اما میادین حمله و سلاحها نیز منحصر به این شبکهها نمیباشند؛ بلکه فیلم و سریال، گزارش و خبر، کتاب، مطبوعات، تریبون و حتی منبر و ...، ابزاری است که در اختیار دشمنان نیز قرار دارد و با تأسف باید اذعان نمود که گاه آنها بهتر و گستردهتر استفاده میکنند.
الف - همیشه اولین گام برای حفظ و صیانت از داشتهها (چه مادی و چه معنوی)، دوری از خطر و آفتها میباشد که به آن پرهیز و تقوا نیز گفته میشود.
اگر گفته شود که در این رشته سیم، برق 220 ولت جریان دارند، میگویند: «دست نزن» - اگر بگویند که اینجا جریان برق فشار قوی، یا تشعشعات رادیو آکتیو وجود دارد، میگویند: نزدیک نشو و اگر الزاماً باید نزدیک شوی، از تجهیزات محافظتی و پوششی کامل استفاده کن و مبتنی با علم و دانش و با بکارگیری ابزار لازم کار کن.
●- اما، انفعال نوع بشر در برابر امواج تبلیغاتی – به ویژه در زمینههای فکری و فرهنگی – بسیار عجیب است! ابتدا به ساکن [گویی اسیر امواج شده] گمان دارد که باید خود را مخاطب، و در واقع هدف سیبل دشمنانش قرار دهد! هر چه آنها میگویند را بشنود، بخواند و هر چه نشان میدهند را ببیند! همین انفعالِ بیدلیل، خودش اولین گام در ضربهپذیری، تسلیم و اسارت میباشد.
●- دقت کنیم که در ابتدای امر، مهم پذیرفتن یا نپذیرفتن نیست، بلکه همین حضور و مخاطب قراردادن خود، کافیست.
به تاکتیک و توصیههای دشمنان، از قدیم تا کنون نیز دقت کنیم که میگفتند: سر و صدا کنید، تا صدای پیامبر صلوات الله علیه و آله شنیده نشود – به آیاتی که میخواند گوش نکنید، چرا که ممکن است اثر بگذارد ...؛ امروزه نیز میگویند: قرآن نخوانید، سخنرانی دانشمندان را گوش نکنید – حتی به شبکههای رادیویی، تلویزیونی یا اینترنتی که مطلبی اسلامی دارد، رجوع نکنید و ...!
« وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » (فصلت، 26)
ترجمه: کافران گفتند: « به این قرآن گوش فراندهید؛ و به هنگام تلاوت آن (با سخنان بیهوده) جنجال کنید، شاید پیروز شوید (صدای شما غالب شود و صدای قرآن شنیده نشود)!»
ب – اما، شگفتآور اینجاست که وقتی گفته میشود، به نامحرم نگاه نکنید – به صدای نامحرم گوش نکنید و ...، اولاً گمان میکنند که نامحرم فقط جنسیتی (زن یا مرد) است و ثانیاً گمان میکنند که حتماً باید رجوع کنند و خود را مخاطب و در تیررس قرار دهند! در حالی که «نامحرم»، به هر غیر هم هدف و همسو نیز گفته میشود. کافر، مستکبر، ظالم، فاسد، فاسق، منافق و ... همه نامحرم هستند و در یک کلام، «غیر خودی»، نامحرم است.
ببینید "حافظ" چه زیبا از یک سو میگوید: « گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش »، و از سوی دیگر میگوید: « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز - دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد ».
ج – بنابراین، اولین و ضروریترین اقدام لازم و مؤثر، مخاطب قرار ندادن خویشتن (با عدم رجوع و بازدید) از یک سو و تحویل نگرفتن از سوی دیگر میباشد. البته نه فقط سایتها را، بلکه دعوت کنندگان به هر منکری را.
« وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا » (الفرقان، 63)
ترجمه: بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبّر بر زمین راه میروند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند).
د – گام بعدی، نه تنها باور نکردن است، بلکه شک و تردید نسبت به هر پیامی است که دشمنان میدهند؛ و باید دانست که حتی اگر گزارهی آنها راست و درست نیز باشد، به قول امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، از نوع « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ » میباشد؛ یعنی سخن حقی که اراده و هدف از بیان آن باطل میباشد.
●- چقدر جای تأسف است که گاه مشاهده میشود برای برخی، اعتبار هر آن چه در فضای مجازی منتشر میشود، حکم وحی مُنزل را دارد! کاربر با بیتوجهی، ابتدا خبر دروغ، شایعه، افترا و ... را باور کرده و سپس خودش نیز نشر میدهد! هر سندی که زیر هر جملهای نوشته شده باشد را بدون هیچ تحقیق و اطمینانی باور میکند ...، بعد اگر بپرسید: از کجا دانستی که چنین است یا درست است؟ میگوید: در اینترنت دیدم!
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ » (الحجرات، 6)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!
●- تعجبانگیز و تأسفبار است که حتی دیده شده جوانی که به عمرش دعایی از مفاتیح الجنان نخوانده است، مصرانه به دستور العملهای من درآوردی «ذکر و دعا» در فضای مجازی، عمل میکند! اگر سخنی منطقی و عقلی (حتی از قرآن کریم) بگویند، نمیپذیرد و تردید میکند، اما اگر سخن بوی خرافه و جهالت داشته باشد، با تعصب تمام تبعیت میکند(؟!)
ﮪ – گام بعدی، ارتقای سطح دانش و بینش عمومی میباشد که دارای جوانب "ثبوتی و سلبی" – "پذیرش و رد" – "جذب و دفع" و ... میباشد.
باید اذعان داشت که ما آنقدر مورد تهاجم و حمله قرار گرفتهایم که بیشتر "مواضع دفاعی" را مورد توجه قرار میدهیم! حال آن که باید همیشه حرکتی رو به جلو و بالا داشت و در این مسیر، موانع را از میان برداشت.
بنابراین، اقدام نخست باید در "خودسازی" باشد، چه در دانش، بینش و علوم اعتقادی، چه در عمل، رفتار، سلوک، اخلاق، مبارزه و جهاد – به ویژه در جبهه جنگ نرم.
●- متأسفانه برخی، به رغم اطلاع از ضعف کمّی و کیفی معلومات خود، گمان دارند که حتماً باید خود را مخاطب تمامی دشمنیها، جوّسازیها، شایعهها و شبهات قرار دهند و پاسخ نیز بدهند!
فرض کنید کسی که هیچ دانشی از علوم پزشکی ندارد، وارد بیمارستان و محیط آلوده به انواع ویروسها و ... گردد و در ضمن بخواهد که از یک سو بیماران را معالجه کند و از سویی دیگر، افراد سالم در محیط را نیز واکسینه نماید! و یا کسی که هیچ دانشی از زراعت ندارد، وارد مزرعهی آفتزدهای شود و بخواهد از یک سو آفتزدایی کند و از سوی دیگری مانع از شیوع و سرایت آن به مزرعههای دیگر گردد! خب چه پیش میآید؟! مگر نفرمود:
« وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا » (الإسراء، 36)
ترجمه: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
قرآن کریم:
قرآن کریم، کتاب علم، کتاب حکمت و کتاب هدایت است. قرآن مجید کتاب انسانشناسی، جامعهشناسی، رفتارشناسی، روش شناسی، دوست شناسی و دشمن شناسی است؛ بنابر این تمامی دستورالعملها و روشهای رشد و ارتقای بینش و دانش – تقویت اعتقادات و ایمان – ازدیاد علم کاربردی و تقوا ... و نیز روشهای شناسایی دشمنان آشکار و پنهار – دورنی و بیرونی – کافر، مستکبر، ظالم و منافق و ... در آن تبیین شده است.
*- در همین متن پاسخ، فقط به چهار آیه در "روششناسی در جنگ نرم" اشاره شد، و حال آن که آیات بسیار دیگری نیز هست که دشمنشناسی و روشهای مقابله با آنها را در جنگ نرم یا سخت، تبیین نموده و نقشه راه را ترسیم کرده و دستورالعملهای اجرایی را نیز ابلاغ نموده است.
*- بنابراین، اگر میخواهیم رشد کنیم، مصون بمانیم، با دشمنان [به ویژه در جنگ نرم] مقابله کنیم، از مرزها و حدود فکری، فرهنگی و اعتقادی خود دفاع کنیم و دشمنان را از پای درآوریم، باید قرآن بخوانیم؛ زیاد و مستمر نیز بخوانیم، پاسخها را در آن جستجو نماییم، در آیات تأمل، تفکر و تعمق نماییم، و البته با ایمان و اخلاص تمام، عمل نماییم. آنگاه خودش ما را به راههای خودش هدایت مینماید:
« وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ » (العنکبوت، 69)
ترجمه: و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد (تلاش دشمنستیز) کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
نکته:
نکتهی آخر این که باید ما نیز در فضای مجازی فعال باشیم، نه این فقط خود رامخاطب دشمنان قرار داده و مصر به منفعل شدن و پاسخ دادن باشیم. گاهی پاسخ دادنها، بازار آنها را پر رونقتر میکند. بلکه باید اسلام عزیز – اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، اسلام ولایی و اسلام پویا و سازنده را به خوبی و درستی تبلیغ نماییم.
دشمنان یک ضد تبلیغ را مصرانه منتشر میکنند، هر معاندِ مغرض، یا نادان بیغرضی، برای مطرح شدن خودش هم که شده، سعی میکند آن میکروب را در فضای مجازی منتشر میکند ...! – آیا این فضا، امکان و حربه در اختیار ما نیست؟!
www.x-shobhe.com
پرسش : اتفاقات ناخواستهای که خدا میتوانست آنها را تغییر دهد (از کنکور تا ...)، مسیر زندگی من را تغییر داد و اکنون از سر لجبازی با خدا و اتفاقات، کاهل نماز نیز شدهام، اگر چه میدانم فایدهای ندارد! میخواهم این بحث را پیگیری کنم.
پاسخ : خداوند متعال، با سرنوشتها شناخته و دوست داشته نمیشود، بلکه سرنوشتها با شناخت، ایمان و محبت به او متغیر میگردد.
تصمیم خوبی گرفتهاید، همین تفکرها و پیگیریها - البته بدون غرض سوء و پیش داوری - سبب شناخت درستتر، بیشتر و عمیقتر میگردد که خود مقدمهی ایمان قویتر و زمینهساز برای عمل صالح میباشد که البته سرنوشتها را نیز متغیر مینماید.
این که فرمودهاند اصول دین (که سه اصل توحید – نبوت و معاد ریشه آن میباشد)، تحقیقی میباشد، برای همین است که شناخت و ایمانی مبتنی بر تفکر و برهان ایجاد شود.
نگاه ما به اغلب حقایق و واقعیتهای عالم هستی و زندگی فردی و اجتماعی خودمان، نگاهی سطحی میباشد؛ حتی اگر خدایی که میشناسیم را تعریف کنیم، خواهیم یافت که بیشتر «خدای موهوم وهم خودمان است، نه خدای حقیقی». تعاریف ما از بندگی، عبادت، دعا، سرنوشت، پیامدهای مطلوب و نامطلوب و ... نیز بیشتر همینطور است.
تقدیر و مقدرات:
البته که خداوند متعال "قادر متعال و فَعّال ما یَشآء" هست، اما معنایش این نیست که کار غیر علیمانه و حکیمانه نماید و یا نظام حکیمانهای را که بر عالم هستی مستولی نموده، بر هم زند.
به همین واژهی «قادر» توجه نمایید، از "قَدر" گرفته شده، و قَدر یعنی اندازهها. او خلق نموده، او اندازهها را گذاشته و بر اساس همین اندازهها نیز ربوبیت و هدایت مینماید.
« الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى » - همان خداوندی که آفرید و منظم کرد * و همان که اندازهگیری کرد (اندازهها را گذاشت) و هدایت نمود (الأعلی، 2 و 3).
●- قرآن کریم را بخوانیم. مکرر فرمود که روزی را او میدهد، ولی به اندازه – باران را او میفرستد، ولی به اندازه و ... – بنابراین وقتی اندازههای وقوع یک امری مهیا شد، قضا (وقوع) آن حتمی میشود، خواه مطلوب ما باشد یا نباشد.
●- البته تقدیر برخی از این مقدرات، باذن الله، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، در اختیار ما قرار داده شده و برخی دیگر خیر، و در اختیار ما نمیباشد. منتهی معنایش این نیست که حتماً به ضرر ما تمام شود، اگر چه به حسب ظاهر و هم چنین دید کوتاه ما و محکهای نادرست سنجش ما، مطلوبمان به نظر نرسند، یا بالعکس. چنان که فرمود: (... وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ... - چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است / البقره، 216)
ادامه مطلب ...
پاسخ : لابد مقصود از "حس" کردن خداوند سبحان، درک با حواس پنجگانه، مانند حس اجسام نمیباشد، بلکه همان یقین است؟! و دقت کنید که در شبانهروز، با ناآشناهای بسیاری حرف میزنید، در حالی که شناخته شدهتر از وجود ندارد. پس، هیچ گاه برای قطع ارتباط با او، دنبال بهانه نباشیم و خود را ریشهیابی نماییم.
البته چقدر خوب و عالیست که میخواهید به یقین برسید و انشاء الله میرسید، جایگاه "موقنین = اهل یقین"، با دیگران متفاوت است. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با آن مقام معرفتی، از خداوند متعال آیات و نشانههایی برای یقین بیشتر به چگونگی حشر و معاد مسئلت مینمود.
اما، با توجه به این که در این پایگاه مطالب بسیاری در باب خداشناسی (توحید) ایفاد گردیده است (1)، بهتر و لازم است که در این فرصت، مطالب دیگری عنوان گردد.
●- قبل از هر بحثی باید دقت کافی داشته باشیم که "درک هر مطلبی"، عوامل و موانعی دارد و نباید گمان کنیم که مشکل و کلیدش، فقط در کثرت یا قلّت "علم و آگاهی" میباشد؛ وگرنه به قول سیدالشهداء علیه السلام: چه چیزی از خداوند متعال آشکارتر است که انسان خدا را به وسیلهی آن بشناسد و بشناساند.
گاهی، حالاتی چون "تکبر" (مخفی باشد یا عیان)، سبب نوعی مقاومت ادراکی میگردد و دیگر نه تنها هیچ دلیل عقلی یا آگاهی علمی مفید نمیافتد، بلکه حتی "شهود" نیز فایدهای نمیرساند؛ چنان که به ابلیس لعین، یا بلعم باعور، یا سامری [که هر دو از دانشمندان و عرفای قوم یهود بودند] هیچ فایدهای نرساند. و البته این حقیقت، اختصاصی به مقولهی خداشناسی ندارد، چنان که شاهدیم تکبر سلطهگران، مانع از شناخت، فهم و انسانیت آنان گردیده است و قلبشان را از سنگ نیز جامدتر ساخته است.
ابزار شناخت و درک:
این که چه چیزی هست، یا چه چیزی نیست، یک مقوله است، اما این که ما چگونه میتوانیم هستی را بشناسیم، مقولهای دیگر است. بنابر این، ابتدا باید خود و ابزار شناختمان را بشناسیم.
برای شناخت خداوند متعال نیز نیازمند به ابزار شناخت هستیم، لذا ابتدا باید ببینیم که ابزار ما برای شناخت چیست؟ و سپس دقت کنیم که مسدود، ممهور، معیوب و محبوس نشده باشند.
اگر علم یقینی داشته باشید که پوست دست، ابزار شناخت حرارت، برودت، ضخامت یا لطافت اجسام هستند، ولی دستکشی حجاب و مانع ارتباط شده باشد، صرف علم و یقین، کارآیی عملی ندارد و نمیتوانید درک نمایید.
خداوند متعال، از یک سو ابزار شناخت و درک آدمی را معرفی نمود و فرمود:
« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ » (المؤمنون، 78)
ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا میآورید.
و از سویی دیگر، به ناکارآمدی این ابزار در برخی تصریح نمود و فرمود:
« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » (البقره، 7)
ترجمه: خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پردهاى است؛ و آنان را عذابى دردناک است.
●- فرمود: عامل هر دو حالت، "خداوند متعال" است، چرا که خالق و ربّ اوست. اوست که خلق میکند و اوست که بر اساس مقدرات (اندازهها) ربوبیت و هدایت میکند. پس همانطور که برای ناشنوایی یا نابینایی ظاهری عواملی قرار داده، برای کری و کوری باطن نیز علل، عوامل و اندازههایی (مقدراتی) قرار داده است و مالکیت و ربوبیت نیز از آن اوست.
بنابراین، اگر کسی غفلت نمود، به موانع توجه و آنها را مرتفع ننمود، به رغم برخورداری از ابزار شناخت، نمیبیند، نمیشنود و فهم و درک نمینماید، و میشود مصداق « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا – آنها (کسانی که اهل دوزخ خواهند شد) دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند / الأعراف، 179» و بدتر آن که گمان میکند، مشکل در شناخت با استدلالهای عقلی و یا گزارههای علمی اوست!
نماز:
بدل زدن برای حقایق و یا معکوس نمودن قوانین، همه از شیطان است، اگر چه انسان گمان کند که نظر خودش میباشد و کلی هم ژست فهمیدگی بگیرد!
حال فرض کنید به کسی بگویند که به مدرسه برو و تحصیل کن، تا با سواد شوی؛ او بگوید: تا با سواد نشوم، به مدرسه نمیروم! یا به کسی یک گوشی همراه بدهند، چند شماره تلفن نیز بدهند و بگویند: وارد این شهر که شدی، هر کاری و هر نیازی که داشتی، زنگ بزن، تا طرف مقابل راهنماییات کند و مشکلت را برطرف نماید؛ اما او بگوید: تا پاسخ ندهد، راهنمایی و رفع مشکل ننماید، من زنگ نمیزنم! به این میگویند: "تکبر".
●- همانطور که حضرت فاطمة الزهراء و سایر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند: خداوند متعال نماز را برای شکستن "تکبر" در انسان قرار داده است، چنان که وقتی بیماری "تکبر" در ابلیس لعین از باطنش بروز کرد و ظاهر شد، "سجده بر آدم" را بر او تجویز نمود تا بهبود یابد، اما او سرپیچی نمود.
●- نماز (صلوة)، از ریشه "صل" به معنای "وصل شدن" است و تا انسان با تمامی قوای ادارکی ظاهری و باطنی خود، به اقیانونس بیکران رحمت الهی "وصل" نشود، درکی از حقایق عالم هستی نخواهد داشت.
«این خیال نادرست که تا نشناسم نماز نمیخوانم!»، مثل این است که به کسی بگویند: «چشمت را بازکن تا دیدهات وصل شود، ببینی و بشناسی» و او بگوید: «تا نبینم و نشناسم، چشمم را باز نمیکنم!» - پس به هیچ بهانهای، در نماز اهمال ننمایید که خودش سبب قطع و مانع از شناخت و ایمان میگردد.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ)
دلیل نفی:
همانگونه "اثبات وجود" هر چیزی دلیلی میخواهد، "نفی" آن نیز دلیل میخواهد، به ویژه وقتی "وجود" مشهود و مُدرک همگان باشد. لذا همانطور که مرقوم نمودید: «دلیلی نیز برای نفی ندارید – و البته هیچ کس ندارد». پس چرا انسان بیدلیل نفی و انکار نماید، در حالی که همگان با تمام وجود "هستی" را درک میکنند و با عقل، قلب، فطرت و علم، میدانند که "هستی" اگر "پدیده" باشد، یعنی نیستی بر هستیاش سبقت داشته باشد، حتماً "هستی بخش" و "پدیدآورنده" میخواهد، و چون کل عالم هستی، از صفات و ویژگیهای پدیده برخوردارند، پس هستیبخشی دارند که او دیگر پدیده نیست.
معرفی و شناساندن خداوند سبحان:
باید بسیار ساده، شفاف، لطیف، عمیق و خالصانه، چون سید الشهداء، حضرت امام حسین علیه السلام، عرض نمود:
(الهی) کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ (دعای عرفه)
ترجمه: چگونه با چیزی که در اصل وجودش به تو نیازمند است، می توان بر تو استدلال کرد آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا او بتواند تو را ظاهر سازد؟!
●- دقت کنیم که همیشه و در مورد شناخت هر چیزی، این "معروف" است که ابتدا خودش را با نشانههایی از شاخصهها، ویژگی و صفاتش میشناساند و سپس "عارف = شناسنده"، به میزان توجهش به آن معرفی، او [آن] را میشناسد.
در این قاعدهی کلی، هیچ فرقی نمیکند که موضوع شناخت، خداوند سبحان باشد، یا یک انسان، یا یک گیاه و یا حتی یک اثر هنری (شعر، نقاشی، فیلم و ...).
ما، یک گُل را به حدی که خودش را میشناساند، میشناسیم و البته گیاه شناس، به ظاهر اکتفا نمینماید و بیشتر میشناسد – چنان که یک شاعر (مثل حافظ) را نیز به میزانی که خودش را در اشعارش معرفی نموده میشناسیم، و البته یک ادیب، یک عارف و یک محقق، فقط به ظاهر کلمات و یا وزن و سیاق آنها اکتفا نمیکند، و بیشتر او را میشناسد.
شناخت خداوند سبحان نیز مستثنای از این قاعده نمیباشد. در احادیث نیز تصریح شده "اوست که باید ابتدا خودش را به ما بشناساند؛ و تکلیف ما این است که به آن شناسایی ایمان بیاوریم و بیهیچ دلیل و علمی، انکار و تکذیب نکنیم".
خداوند متعال، ضمن آن که به ما ابزار شناخت و فهم و درک (عقل، قلب، سمع، بصیر) افاضه نموده است، به واسطهی وحی نیز تعلیم داده و ما را از علومی که لازم است، آگاه و مطلع نموده و مینماید.
باید کتاب خلقت را حکیمانه بخوانیم. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، همه تجلی پدیدآورندهی آنهاست. خلقتش تجلی "خالق"، زیباییاش تجلی "جمیل" – مقدراتش (اندازههایش) تجلی "قادر" – عالمانه بودنش تجلی "علیم" – حکیمانه بودنش تجلی "حکیم" – مُلکیتش تجلی "مالک" ... و ادارهاش تجلی "ربّ العالمین" است، چنان که تمام وجودش تجلی "رحمت = وجود بخشی" خالق و پروردگان رحمان و رحیمش میباشد.
کتاب خلقت را، در کتاب وحی، بازگو نمود تا "علوم شهودی" با "علوم نظری" تکمیل گردد – تا تذکرات کلامی، فراموش شدهها و مورد غفلت واقع شدههای عقلی، قلبی و فطری را به یاد آورد.
« ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ » (الأنعام، 102)
ترجمه: (آری)، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.
« هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (الحشر، 23 و 24)
ترجمه: اوست خدایى که جز او معبودى نیست، همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک مىگردانند * اوست خداى خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نامها [و صفات] از آنِ اوست. آنچه در آسمانها و زمین است [جمله] تسبیح او مىگویند و او عزیز حکیم است.
« أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ » (الواقعة، 58 و 59)
ترجمه: آیا آنچه را [که به صورت نطفه] فرو مىریزید دیدهاید (در آن دقت کردهاید)؟ * آیا شما آن را خلق مىکنید (و به صورتهای گوناگون تا تولد یک انسان در میآورید) یا ما آفرینندهایم؟
و صدها آیهی دیگر، که به نشانههای بیشمار او در کتاب خلقت توجه و تذکر میدهد، تا علیمانه، حکیمانه و بصیرانه ببینیم و بشناسیم و البته به آن شناسایی ایمان بیاوریم.
پس او، دائماً و بدون هیچ خلائی، خود را در درون و برون ما، به ما میشناساند [چنان که امام صادق علیه السلام، به زندیقی که با او بحث میکرد فرمود: چگونه پنهان گشته بر تو کسی که خودش را در وجود خودت به تو نمایانده است]؟! و این ماییم که باید با بصیرت بنگیریم و به این شناساییها ایمان بیاوریم، و مترصد باشیم که مبادا ابزار شناخت ما، محبوس و ناکارآمد گردند و یا قلب، حتی پس از شناخت ممهور گردد باوری وارد آن نشود. و البته بدون مطالعهی کتاب خلقت و کتاب وحی، و سپس تعمق، تفکر و تعقل در آنها، هیچ شناختی حاصل نمیگردد.
www.x-shobhe.com