ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش :انسان چه مومن به خدا باشد چه نباشد به توفیقاتی مثل علم و ثروت و... میرسد؛ حال سوال اینجاست که نقش ایمان به خدا در این توفیقات چیست؟ آیا اساسا ایمان به خدا و پیروی از دین الهی نقشی در این توفیقات دارد یا خیر؟ چه نسبتی بین موفقیت و پیروی از دین الهی وجود دارد؟ اگر برای توفیقاتی مثل علم و...، دین داری لازم است، لطفاً بفرمایید که چرا کفار در طول تاریخ دارای توفیقاتی بودهاند؟!
تصور این که انسان [چه مؤمن و چه کافر]، خودش میتواند به توفیقاتی برسد خطاست و درست مانند این است که میگویند: فلان جانور برای خودش آبشش یا بال پروازی درست کرد! خالق، مالک، رب و رازق تمامی مخلوقات خداوند متعال است و "لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم" مطلق میباشد.
پس، شناخت و باور، و یا عدم شناخت، جهل و کفر آدمیان، نظام هستی (تکوین) را متغیر نمیسازد، بلکه فقط در خود و تعاملاتشان و نتایج حاصله و در نهایت عاقبتشان تأثیر میگذارد.
انسان چه عاقل و مؤمن باشد و چه جاهل و کافر باشد، چه متقی باشد و یا فاسق، در هر حال مخلوق، مربوب و مروزق خداوند متعال میباشد؛ پس ایمان یا کفر او، حقایق عالم هستی، حکمت، قوانین و نظم آن را بر هم نمیزند، بلکه سرنوشت خودش را تغییر میدهد.
بنابراین، چنین نیست که رزق و روزی [معنوی و مادی – علم و ثروت ...] برای اهل ایمان با خدا باشد و برای اهل کفر، شرک، نفاق و ظلم، در دست و اختیار خودشان باشد و خودشان بتوانند به چیزی برسند! اگر آدمی خود توان رفع و دفع داشت که دیگر ناقص، فقیر و وابسته نبود، و اگر خود "غنی" بود که دیگر هیچ تلاشی جهت رفع نواقص، جبران کاستیها، حرکت رو به جلو (رشد)، دفع خطرات و ... نمینمود.
پس، از مؤمن و کافر، هیچ کس مالِک و ربّ نیست و همگان نیازمند و فقیر درگاه آن غنی و بینیاز میباشند [چه بدانند و باور کنند، چه ندانند، باور نکنند و خوش ندارند]. لذا به جمیع بندگانش (انسانها) فرمود:
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
نظم و چارچوب رزق
خداوند متعال نفرمود که در حیات دنیوی، بندگان مؤمن خود را "علم و ثروت" میبخشم، اما بندگان کافر خود را از این دو محروم مینمایم؛ بلکه فرمود: اولاً رازق من هستم و همگان از مؤمن و کافر مرزوق من میباشند – ثانیاً من رزق را به اندازه «قَدر» میدهم، یعنی رزوق، نظام و چارچوب دارد – ثالثاً از مقدراتم این است که بسیاری از دستآوردهای هر کس (یا هر جامعهای) را مرهون تلاش خودشان قرار دادم « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست / النّجم، 39» - رابعاً چنین نیست که "مؤمن یا کافر"، به خاطر کفر یا ایمانشان، در این دنیا به هر چه که میخواند برسند و ... .
مردم دو گروه هستند
مردم در رابطه با "رزق" مادی و معنوی، به دو گروه کلی تقسیم میشوند که عبارتند از "دنیاگرا" و "معادگرا". بنابراین، چگونگی مواضع و گرایشات، حایز اهمیت میباشد، که چگونگی به دست آوردن و مصرف علم یا ثروت و یا به کارگیری قدرت را تبیین مینماید، نه مقدار و زیادتی یا کمی مال دنیا [که در هر حال فانی است]. از این رو فرمود:
●- بندگان کافر و دنیاپرست من، از من فقط دنیا را میخواهند، پس از متاع دنیا (تا حدودی) برخوردار میگردند، اما دیگر از نعمات اخروی سهمی ندارند، چرا که خودشان نخواستند: «... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ - بعضی از مردم میگویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (*نیکی = متاع دنیا*) عطا کن!» ولی در آخرت، بهرهای ندارند / البقره، 200».
●- بندگان عاقل، مؤمن، بصیر، دوراندیش و عاقبتگرای من، از من هم نیکی دنیا را میخواهند و هم نیکی آخرت را میخواهند. یعنی خیر پایدار (برکت)، مفید و مستمر:
« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - و برخى از آنان مىگویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار / البقرة، 201».
*- چرا مؤمنان میگویند: « وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »؟! چون در آخرت، دو عرصه بیشتر وجود ندارد، کسی که داخل جهنم نگردد، حتماً وارد بهشت خواهد شد. بنابراین برای دنیا نیز رزق حسنهای میخواهند که نتیجهاش در آخرت نیز حسنه باشد، یعنی دوری از آتش و ورود به بهشت، که حاصل عملکرد و دستآوردهای دنیاست.
وعدهی خداوند متعال به دو گروه:
خداوند متعال به مؤمنان (و هیچ کس دیگری) وعده نداده است که حتماً تمامی آنان را دانشمند و ثروت میگرداند، بلکه:
*- به مؤمنان وعده داده است که اگر دین او را نصرت نمایند، نصرتشان خواهد نمود و اگر با اعتقاد و خالصانه به دین عمل نمایند، به آنان در دنیا، زندگی پاک و در آخرت اجر فراوان خواهد داد:
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (النّحل، 97)
ترجمه: هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیات [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهیم داد.
*- و به بندگان کافر و معارضش نیز وعده داد که در زندگی دنیوی گرفتار خواهند بود (اگر از مال دنیا بهرهمند شده باشند) و در حیات اخروی کور و معذب خواهند بود (چرا که در دنیا چشمشان را بستند و از دیدن نور و حقیقت اعراض نمودند):
« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى » (طه، 124)
ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
*- و میبینیم که کفار [به رغم تبلیغات دروغین]، هم خود تنگاهای شدید قرار دارند و هم با جهل، تکبر و ظلم خود، دیگران را با مشکلات عدیده مواجه نموده و مینمایند.
ایمان و عمل:
نه ایمان، یک مفهوم خالی و شعاریست – نه اسلام یک کلمه و اسم است که عدهای بر خود بگذارند – نه قرآن یک کتاب برای بوسیدن، سر سفرهی عقد و سر قبر قرار دادن است – نه حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین، برای صلوات، چراغانی در سالروز میلاد و عزاداری در سالروز شهادت آمدهاند؛ بلکه ایمان، مبتنی بر شناخت و باور است و البته با "عمل" ظهور و بروز مییابد و آثار و برکات خود را جاری نموده و نشان میدهد. لذا همیشه به "ایمان و عمل صالح" با هم تأکید شده است.
بنابراین، اگر یک عده [کم یا زیاد – شخص یا جامعه]، نام خود را موحد، مسلمان و مؤمن گذاشتند، اما نه تنها به "توحید و معاد" ایمان نیاوردند، بلکه در عمل با طاغوتگراییهای خود مشرک شدند و به تأمین معاش از راهی پرداختند - و نه از معارف و احکام قرآن کریم بهره بردند – و نه به آموزههای اسلامی عمل نمودند - و نه سیرهی پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام را در تمامی شئون فردی و اجتماعی زندگی، الگوی خود قرار دادند ...، نباید انتظار داشته باشند که فقط به خاطر حمل یک کلمه و ادعای بدون عمل، به نتایج مطلوبی در دنیا و آخرت برسند.
نفرمود: هر کس که مدعی شود، به فلاح میرسد، بلکه فرمود: مدعیان به ادعایشان امتحان میشوند و البته کسانی که ایمان میآورند و عمل صالح انجام میدهند، خوشبخت میگردند:
« الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ » (الرّعد، 29)
ترجمه: کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامى دارند.
ظلم ظالمان:
تمامی گرفتاریها و بدبختیهای بشر (چه مؤمن و چه کافر)، از ظلم ظالمانِ جاهل، متکبر، زیادهخواه، فاسد، فاسق، جنایتکار و استثمارگر میباشد، که همین علم و ثروت، ابزار آنهاست. حتی کفر مردم عادی کافر، به خاطر سلطهی فکری، تبلیغاتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و البته اقتصادی کفار میباشد. همانهایی که در حال کفر، به کمی علم (علوم تجربی – ابزاری) و نیز ثروت دست یافتهاند، و چون به خاطر کفرشان، بویی از آدمیت نبردهاند، از سویی راه رشد عقلی و علمی مردمان را میبندند و از سویی دیگر اموال آنان را چپاول کرده و به غارت میبرند، و فقر، استضعاف و حقارت را بر آنان تحمیل میکنند.
قدرت و استیلای فراعنه (قدرتهای باطل)، در گرو به ضعف کشاندن و پایین نگهداشتن (تحقیر) مردمان میباشد، پس اگر مردم این تحقیر را نپذیرند، قیام و مقاومت نماید، نه تنها طاغوتهای هر زمان، از تخت سلطه به زیر میافتند، بلکه در دنیا و آخرت، در عذاب الهی، غرق خواهند شد.
« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ » (الزّخرف، 54)
ترجمه: پس (به این وسیله) قوم خود را ذلیل و زبون داشت، در نتیجه اطاعتش کردند؛ چون آنها مردمى فاسق بودند.
« فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ » (همان، 55)
ترجمه: و چون ما را به خشم درآوردند (شامل مقدرات عذاب شدند)، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.
●- پس، نقش عقلانیت، معرفت، ایمان، تقوا و دینداری، در چگونگی کسب علم، ثروت، قدرت و عزت، و چگونگی بهرهمندی مفید از آنهاست که چگونگی سرنوشت دنیوی و اخروی را رقم میزند.
نسبت علم در مؤمن و کافر
انسان با معرفت و مؤمن، کتاب هستی را از اول تا آخر [مبدأ تا مقصد = آغاز تا انجام] میخواند، پس عِلم برایش مفید میافتد و راه مییابد.
انسان کافر، فقط یک فصل مختصر از کتاب هستی (ماده) را میخواند، لذا چون مبدأ و مقصد را نمیشناسد، بیهدف و گمراه به دور خود میچرخد، و همین خُرده علمی را هم که به دست آورده، در راه رساندن ضرر به خود و دیگران به کار میبندد.
www.x-shobhe.com
پرسش :عدهای تا به مشکلی بر میخورند شروع میکنند و به اسلام و قرآن و اهل بیت حمله میکنند و میگویند که علت مشکلات اسلام است مثلا وقتی یک نماز خوان خطایی میکنه، بلوایی به پا میکنند و شروع میکنند و به قرآن و...حمله میکنند و میگویند که اشکال از اسلام است از قرآن است و....پاسخ چیست؟
●- طرح سؤال، شبهه، جوّ، ادعاها و ... برای دانستن پاسخهای گوناگون خوب و گاهی لازم نیز میباشد، اما به هیچ وجه خود را ملزم ندانید که به هر چه میگویند، پاسخ دهید، چرا که بیشتر آنان به دنبال پاسخ نیستند، بلکه فقط به دنبال جوّسازی و ضد تبلیغ از یک سو و منفعل نمودن مخاطبین و بازی دادن آنها از سوی دیگر میباشند. لذا اصلاً گمان ننمایید که مواضع خصمانهی آنها الزاماً از ضعف علمی است و اگر شما پاسخ روشنی دهید، حتماً میپذیرند! مگر از انبیای الهی علیهم السلام، با آن همه بینههای عقلی و معجزات پذیرفتند؟!
●- مدعی باید دلیل بیاورد، نه این که او از روی هوا و حرص شعاری بدهد و فریادی بزند، و بعد مخاطب دنبال این بدود که دلیلی برای پاسخ به او بیاورد، تا او آگاه و اصلاح شود!
کسی که اصلاً نمیداند اسلام چگونه دین و آیینی است، قرآن کریم چه فرموده است و اهل عصمت علیهم السلام، که بودند و چه فرمودند؛ چگونه مدعی میشود که آنها برای چیزی سبب هستند یا نیستند؟!
●- به فرض که مسلمانی خطایی بکند (که البته چون معصوم نیست، به احتمال زیاد، خطاهای بسیاری هم دارد)، اما این چه غرض و مرضی است که خطای او را به پای اسلام میگذارند، سپس به جای انتقاد به خودش، به اسلام و قرآن کریم میتازند؟! مگر وی طبق دستور اسلام آن خطا را انجام داده است؟! چرا به آن خطاکار نمیگویند: «تو که ادعای مسلمانی داری، اهل نماز و روزه هستی، اسلام اجازهی ارتکاب چنین خطایی را به تو نمیدهد»؟!
●- مگر تمامی انسانها، مرتکب خطاهای کوچک و بزرگ نمیشوند؟! آیا انسان و انسانیت را زیر سؤال میبرند، یا خطا و خطاکار را؟!
●- آیا این همه خطاکار در دنیا، مسلمان هستند و طبق آموزههای اسلامی خطا میکنند که ادعا شود اسلام، قرآن و ... سبب این خطاهاست؟!
●- اگر سبب خطا، "اسلام" باشد، نباید از غیر مسلمانان خطایی سر زند، در حالی که میدانیم خطاهای عمدی و سهوی، ریز و درشت، فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ... و بالاخره فسق، فساد، ظلم، جنایت، تجاوز، چپاول و ...، از ناحیهی بیدینان میباشد و اگر مسلمانی نیز مرتکب چنین خطاهایی گردد، خلاف اسلام، آموزهها و دستوراتش عمل نموده است و در واقع در جرگه و صف همان بیدینان فاسد قرار گرفته است، هر چند که شب و روز نماز بخواند.
www.x-shobhe.com
پرسش : چرا خداوند هر کس را که دوست دارد بیشتر امتحان میکند و زندگی را بر او سخت میگیرد؛ آخه این چه نوع دوست داشتنه؟
اکنون به عنوان بندهای که او را قبول دارد، نسبت به محبت خداوند متعال سؤال دارید یا اعتراض؟! اگر اندک معرفت و محبتی هست، این جبههگیری خصمانه، ناشی از چه و برای چیست؟! آیا بندگان میخواهند به او ایراد بگیرند و روش دوست داشتن را به او تعلیم دهند؟! به این مهمات دقت کنید.
محبت خداوند رحمان و رحیم اثبات شده است، این ماییم که باید او را دوست بداریم و این محبت قلبی را در عمل ظهور و بروز دهیم.
به دو مشکل اساسی توجه نمایید:
یک - از مشکلات بزرگ در فرهنگ، دانش و بینش اسلامی ما، متأسفانه در دینشناسی، اسلامشناسی، احکامشناسی و کلیه معارف، بر اساس شنیدههاست و نه مبتنی بر آیات، احادیث و تعلیم، تعقل و تدبر در آنها.
فرض کنید یک حقیقتی در عالم هستی وجود دارد و در دین نیز بیان شده است و از جهات گوناگون مورد بحث و تبیین قرار گرفته است، سپس این حقیقت دهان به دهان نقل میشود و هر بار بخشی از آن حذف یا تغییر مییابد و یا لحاظی از آن به لحاظ دیگری ارتباط داده میشود و در نهایت حقیقت مطلب، به طور کلی کنار رفته و گفتههای موهوم جایگزین میگردد!
دو – مشکل اساسی دیگر این است که بسیاری از مردم، بدون هیچ رجوعی به قرآن، حدیث، کتاب، عالِم و ...، همان شنیدهها و یا حتی گمانهای خود را اصل و وحیِ منزل قلمداد میکنند و سپس بر اساس همان گمانها و شنیدههای خود شبههناک یا حتی معترض میگردند که «چرا خدا اینطور و چرا اسلام آنطور و ...»؟!
امتحان چیست؟
امتحان یعنی چه؟ آیا یک عده امتحان میشوند و یک عده نمیشوند؟ آیا یک عده بیشتر امتحان میشوند و یک عده کمتر؟ آیا خدا هر کسی را که دوست داشته باشد، بیشتر امتحان میکند؟ اگر چنین است، چرا؟ آیا امتحان نوعی زجر دادن است که با محبت منافات داشته باشد و ...؟
به زندگی معمولی خودمان نگاه کنیم و دقت کنیم که در این زندگی، "امتحان" چیست؟ چرا امتحان (آزمون) برگزار میشود؟ و چه جایگاه و نتایجی دارد؟! با این توجه، حقیقت و چگونگی امتحان الهی را بسیار آسان، سریع و روشن درک خواهیم نمود.
*- شاید وقتی کلمه "امتحان" بیان میشود، اولین امتحانی که به ذهن خطور کند، امتحان دورس در طی تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دانشگاهی باشد. ابتدا یک سری امکانات مانند مدرسه، دانشگاه، حوزه، کتاب، معلم، استاد و ... در اختیار دانشپژوه قرار میگیرد و پس از مدت معینی، آزمونی گرفته میشود تا معلوم گردد که چه کسانی توانستهاند از این امکانات درست بهره برداری نمایند و چه کسانی نتوانستهاند.
بدیهی است آنان که موفق بودند، به مرحلهی بالاتر میروند و در آنجا علوم و امکانات در سطوح بالاتری در اختیارشان قرار میگیرد و البته پس از طی هر دوره، و به ویژه پس از فارغ التحصیلی، جایگاهشان و مقدراتشان، با سایرین متفاوت خواهد بود.
این امتحان، نه فقط در تحصیل و مدرسه، بلکه همه جا و در هر موردی و همیشگی و پیوسته است. از ورزش گرفته، تا بازیگری، تا دریانوردی و فضانوردی یا رانندگی، تا نقاشی و خیاطی و نانوایی، این امتحان وجود دارد؛ و البته منحصر به صنوف نیست، بلکه در هر امری ساری و جاری میباشد.
ابتدا دقت کنیم که چه تمایزی بین آموزهی دینی و آموزهی غیر دینی (علم دینی و علم غیر دینی) وجود دارد؟! و آیا اساساً این مرزکِشی درست است؟!
یکی بگوید: «علم غیر دینی»، کدام علم است و وجه تمایزش با علم دینی کدام است؟! بله، ممکن است که جهت نگاه به علم و نیز چگونگی بهرهمندی از علم، دینی یا غیر دینی باشد، یا به تعبیر در چارچوب جهانبینی توحیدی یا جهانبینی مادی باشد، اما خود علم که دینی و غیر دینی ندارد.
هر چه در عالم هستی وجود دارد، تجلی علم، حکمت، قدرت و جمال و جلال الهی است که در کتاب هستی، به قلم "صُنع" (خلقت) نوشته است و امر به مطالعهی این کتاب عظیم نموده است؛ و آن چه در عالم هستی تجلی داده را در کتاب قرآن مجید، به قلم "وحی" تقریر نموده است و امر به مطالعهی این کتاب حکیم نموده است.
علوم طبیعی (تجربی):
برخی بین علوم تجربی و سایر علوم مرزبندی کردهاند که این یک خطای عمدی در انکار و فریب است. بر اساس همین دستهبندی خطا، برخی که به علومی دست مییابند، گمان میکنند که خودشان خالق آن بودهاند! در صورتی که آدمی، خلق نمیکند، بلکه فقط بخشی از آن چه خلق شده و هست را کشف مینماید. لذا هر چه در عالم طبیعت وجود دارد و به لحاظ عینی و یا علمی کشف میشود نیز خلقت خدا و تجلی علم، حکمت، قدرت، جمال و جلال الهی میباشد.
هر موقع دانشمندان خودشان چیزی را خلق کردند، سخن از علم غیر دینی به میان آورند! آیا نام شناخت "فعل" با انکار "فاعل" را علم میگذارند؟!
عقل و علم:
اگر علم را به "نور" و عقل را به "دیده = شهود" تشبیه نماییم، به خوبی متوجه میشویم که "علم نور عقل است و عقل با نور علم میبیند" یعنی چه؟ در خود نور، کوه و دریا، یا خانه و خیابان، یا انسان و حیوان وجود ندارد؛ اما تابش آن سبب دیده شدن آنها میگردد، و سپس این عقل است که به حکمت علوم پیبرده و صدور حکم میکند، وگرنه علم به تنهایی، هیچ گونه راهنمایی ندارد. آب جوش حکم نمیکند که آدمی دستش را در آن فرو نبرد، بلکه عقل با علم به حرارت این آب و مضر بودن آن برای پوست و گوشت آدمی، چنین حُکمی میکند.
شما در علم شیمی، به عناصر تشکیل دهنده یک اسید و خواص آن پیمیبرید و چون به عناصر تشکیل دهنده پوست و گوشت نیز پیبردهاید، اطلاعات را عقل انتقال میدهید و سپس عقل حکم میکند که نباید پوست دست، با اسید تماس داشته باشد. پس این حکم عقل است، نه حکم اسید یا پوست.
شناخت توحید و معاد (حتی از طریق علوم طبیعی) نیز بر همین قاعده استوار است.
مطالعهی عالمانه و عاقلانهی طبیعت:
خداوند متعال در آیات بسیاری امر به مطالعهی زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست نموده است؛ بدیهی است که ما از طریق طبیعی و تجربی، به آسمانهای دیگر راهی نداریم ، پس باید همین زمین و آسمان را مطالعه نماییم، اما مطالعهای عاقلانه و حکیمانه، نه صرفاً عنصر شناسی.
*- چرا میفرماید: هر چه در زمین و آسمان وجود دارد، آیات (نشانههای) من هستند، منتهی فقط عدهای که اهل تفکر و تعقل هستند، به این نشانهها توجه مینمایند؟! چرا که بسیاری فقط خود نشانه را میبینند و نه جهت آن را!
امروزه دانشمندان غربی نیز به این حقیقت رسیدهاند که «علم یعنی نشانه شناسی» و میگویند: «هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی نشانهی چیز دیگریست»، اما نمیگویند: جهت نهایی این نشانهها کجاست و چه مقصدی را نشان میدهد؟!
اما خداوند متعال، چه در کتاب خلقت و چه در کتاب وحی، علم را به همراه حکمت عرضه نموده است تا آدمی از این نشانهها راه رشد و کمال را بیابد، لذا فرمود: زمین آسمان را مطالعه کنید، علوم تجربی را بیاموزید، منتهی هدفدار و به همراه حکمت، یعنی مطالعهی علمی و نتیجهگیری عقلی – به آیه زیر دقت نمایید که به علوم طبیعی و تجربی توجه داده است، منتهی با حکمت عقلی در توجه به نشانهشناسی:
« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (البقرة، 164)
ترجمه: در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و میاندیشند!
پرسش : چرا خدا به بندگانش حق انتخاب نداد؟ حق انتخاب در عبادت و انتخاب در نحوه شیوه زندگی و دهها مورد دیگر که قابل بحث است؟ خدا میگه فقط یک راه دارید و باید منو عبادت کنید و مطیع من باشید و فلان و...؛ در صورتی که اگر خدا حکیم و عادل هستش میگفت: هر کسی که دوست داره منو عبادت کنه. خدایی که با قلدری و تهدید با بندگانش صحبت کنه و بگه هر کس منو عبادت و تعظیم نکنه تا ابد در آتش میسوزانم خوب این خدا نه عادله و نه حکیم... ؟
اول به عقل و قلبتان توجهی کنید و ببینید که اصلاً خداباور هستید یا خیر؟ اگر نیستید که نباید بپرسید: «چرا خدا اینطور و آن طور ...»، بلکه باید سراغ خداشناسی بروید که ابتدا بشناسید و سپس باور کنید. اما اگر وجود خداوند متعال و سبحان را باور دارید، همین سؤال خودتان از ابتدا تا انتهایی [که همه آن درج نشد] را بخوانید و ببیند که آیا سؤال دارید، یا دشمنی؟! چرا که سائل به دنبال پاسخ میگردد، اما دشمن مشکلی در شناخت ندارد، بلکه خصومت، عناد و لجاج دارد و این خود سبب نوعی مقاومت ادراک در او میگردد.
●- مکرر بیان شد که دشمنی، مرحلهی بعد از کفر و انکار است. مکرر بیان شد که اگر به جوّسازی [به ویژه در فضای مجازی] دقت کنید، زیاد بحثی در انکار وجود خدا نیست (چون قابل انکار نیست)، بلکه سعی در ایجاد بغض و دشمنی با او در قلوب میشود! درست همان اخلاق ابلیس لعین است که منتشر و القا میگردد؛ او هیچ گاه منکر وجود خدا نشد، بلکه به عزت او قسم خورد که تا ابد با او دشمنی کند و چون میدانست که قدرت مقابله با او را ندارد، قسم خورد که بندگانش را اغوا و منحرف نماید! لذا به تابعین خود نیز میگوید: «ای احمق! خدا را انکار نکن که این دلیل بر جهل خودت میباشد، بلکه بگو هست، ولی با او دشمنی کن! بگو: علم ندارد، حکمت ندارد، عدالت ندارد، رحمت ندارد ... و دائماً به او اعتراض داشته باش!
●- بیایید فعلاً "خودشناسی" را در اولویت قرار دهید و بگویید: خدا هر طوری که هست، هست؛ من ببینم خودم چگونهام؟!
●- از خود بپرسید: بر اساس کدام علم، حکمت و عقلی، مدعی هستم که خدا هم هست، هم [العیاذ بالله] علم، حکمت و عدالت ندارد؟! خب اگر خداست که حتماً منزه (سبحان) از این اتهامات من است، چون هستی و کمال محض است و هیچ نقص، نیستی و ضعفی به او راه ندارد – و اگر موجودی است که جهل و ظلم به او راه دارد، پس خدا نیست! و صادقانه به خود گواهی دهید: «من خدا را نمیشناسم، و این خدایی که بر او میتازم، خدای ساخته و پرداختهی ذهن کوچک، محدود و نادان خودم هست، نه خدای حقیقی»!
●- از خود بپرسید: آیا "من" که مخلوق و موجودی ضعیفی بیش نیستم، میخواهم به خداوند سبحان بگویم که "علم، حکمت و عدالت" چگونه است؟! بعد بگویم: چون تو مطابق با تعاریف من نیستی، پس [العیاذ بالله]، علیم، حکیم و عادل نیستی؟!
●- سپس با خود صادقانه بگویید: وقتی نه تنها خداشناس نیستم، بلکه اصلاً نمیدانم علم، حکمت و عدالت یعنی چه و ایجابش چیست؟ آیا این موضعگیری من – نشستن در جای خدا – به محاکمه کشیدن، متهم نمودن و محکوم کردن خدا، و این عناد با او، چه سببی به جز ترکیب "جهل و تکبر" دارد؟!
●- با خود صادقانه بگویید: علت این دشمنی من این است که نه تنها نفرمود: «هر کسی برود هر غلطی که دلش خواست بکند»، بلکه فرمود: «متقی رستگار میشود و کافر، مشرک، ملحد، معاند، ظالم و مجرم به عقوبت خودش میرسد»؛ اما من دوست دارم که ضمن بندگی هوای نفس خود و دیگران و انجام هر خطایی، به نتایج خوب نیز برسم و اگر نمیرسم، پس مشکل در علم، حکمت و عدالت اوست، نه در جهل، غفلت، تکبر و عناد من!
●- بعد از خود بپرسید: آیا اگر خدا میفرمود که همه چیز مساوی است، سرانجام همه یکی است، هیچ کسی به هیچ نتیجه و عاقبتی نمیرسد، علیم، حکیم و عادل بود، اما اکنون که چنین نیست، پس او علیم، حکیم و عادل نیست؟!
●- از خود بپرسید: اصلاً در نظر من، علم و حکمت و عدل یعنی چه که مصداقش را "هر کی هرکی" و "هرج و مرج" و "هدایت ننمودن" و "بیهدفی و بینتیجه رها نمودن" گمان نمودهام؟!
اختیار:
این بشر، با تبلیغات سیاسی و تجاری، فریب خورده و خودش را باد کرده است! گمان میکند که چون شعار "اختیار و انتخاب" میدهد، دیگر غالب و حاکم بر خودش و عالم هستی و حتی خالق آن میباشد! و چون میبیند که چنین نیست و او حتی نمیتواند مانع از بیماری، کهولت و مرگ خود شود، عصبانی میشود و فریاد بر میآورد که «خدایا! این چه علم، حکمت و عدالتی است که تو خدایی میکنی، نه من»؟!
گمان میکند که "اختیار" او باید مطلق باشد، مالک، رب (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور)، قادر و سلطان بر خودش و دیگران باشد! لذا وقتی میبیند که حتی خلق و هدایت یک پشه، یا کوچکتر از آن (یک ویروس) در اختیار او نیست و چه بسا همان ذرهی ناچیز او را از پای درآورد، مانند ابلیس لعین و متکبر فریاد بر میآورد که «من برترم»! پس اگر آنها بر من غالب شدند، [العیاذ بالله]، خدا علم، حکمت و عدالت ندارد!
حق انتخاب:
اتفاقاً تنها اختیاری که انسان دارد، همان "حق انتخاب" است؛ وگرنه انسان نیز مانند جامدات، گیاهان، حیوانات و حتی فرشتگان، اصلاً بر سر دو راهیها قرار نمیگرفت که بخواهد و بتواند انتخابی داشته باشد. لذا فرمود: من از دورن عقل را برایت حجت قرار دادم و از بیرون نیز انبیا و رسولان را به حق فرستادم تا به نور علم ببینی و رشد کنی، اختیار هم که دادهام، پس دیگر انتخاب با خودت.
« إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا » (الإنسان، 3)
ترجمه: ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.
*- شاکر کسی است که هم مُنعم را میشناسد و باور دارد، هم نعمت را درست شناخته و درست استفاده مینماید و آنها را هدر نداده و ضایع نمینماید – کفور (کافر) نیز کسی است که حق را میپوشاند، خواه مُنعم (خدا) را کافر شود و خواه حق نعمات او را بپوشاند و ناسپاس باشد.
ادامه مطلب ...
پرسش : من اول اعمالم را خوب و اصلاح میکنم، بعد نماز میخوانم. نماز خواندن همراه با اعمال زشت فایدهای ندارد. اگر بعد از غیبت تا چهل روز نماز قبول نمیشود پس تا چهل روز نمیخوانیم. من از اسلام زده شدهام چون میبینم کسانی که ادعای اسلام میکنن (مثلا بعضی روحانیون)، کارهای خیلی بدی انجام میدهند.
پاسخ: چگونه و طبق کدام برنامه خود را اصلاح میکنید؟! اگر فرمودند غیبت سبب مقبول نشدن نماز میشود، یعنی غیبت نکنید و اگر کردید، حلیت بگیرید و توبه کنید، تا نمازتان مقبول شود، نه این که نماز نخوانید. چه کسی گفته نماز شما، پس از آن که چهل روز عمداً ترک کردید، حالا مقبول است؟!
مهمتر از این که ابتدا نماز میخوانید یا بعداً میخوانید، این است که دقت کنید: اولاً هیچ گاه برای فرار و توجیه رفتارها، از خودتان دین نسازید؛ چرا که بدون تردید گناه این کار بسیار عظیمتر و انحرافش بسیار عمیقتر و دور شدنش از صراط مستقیم، بسیار بعیدتر از گناهی که مرتکب شدید میباشد – و ثانیاً هیچ گاه توجیه نکنید. فرض بگیریم که (بلا نسبت) کسی از یک سو دوست دارد که موحد، مسلمان و اهل نماز باشد و از سوی دیگر بسیار تنبل و کاهل نماز است؛ اگر این شخص متوجه خطا، قصور و تقصیر خود باشد، چه بسا آگاه شده، تنبه پیدا کند و برگردد، اما اگر دست به توجیه، دینسازی، مقصر کردن دیگران و ... بزند، هیچ گاه اصلاح نشده و هرگز بر نمیگردد.
الف – اگر توحید، معاد، نبوت و قرآن را قبول و باور دارید، لحظهای با خود بیاندیشید که آیا طریق هدایت را خدا باید تبیین و ابلاغ کند، یا آن که من از طرف خودم، برای خودم، راه ترسیم کنم و به او ابلاغ کنم؟!
بدیهی است که به خود پاسخ میدهید: «نه من کارهای هستم و چیزی میدانم و نه دیگران، پس این خداست که باید هدایت نماید و طریق بندگی، رشد، کمال و قرب را به من بیاموزد.»
پس به جدیت و شدت، باید از هر گونه «به جای سازی»، آن هم در دین خدا، اجتناب نمود.
ب – بندگی و عبادت خداوند متعال، در اطاعت از او و رسولش صلوات الله علیه و آله (کتاب و سنّت) محقق و متجلی میگردد، پس هر کس و به هر بهانه و توجیهی که اطاعت نکند، در واقع گردنکشی و استکبار کرده است؛ و این طریق ابلیس لعین است که از حسادت و دشمنی، سعی دارد به بندگان خدا نیز القا کرده و بیاموزد.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ » (الأنفال، 20)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا و فرستاده او را فرمان برید و از او روى برنتابید در حالى که [سخنان او را] مىشنوید.
ج – خداوند متعال توسط رسولش فرمود که برای یاد من و دچار نشدن به غفلت و فراموشی از من، نماز بخوانید « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی / طه، 14»، حال فرض کنید که یکی بگوید: «خیر، من هر گاه که از غفلت رهایی یافتم و یاد خدا بر من غلبه کرد، نماز میخوانم!»
خداوند متعال توسط رسولش فرمود که برای اصلاح دنیا و آخرت خود اقامه نماز کنید، چرا که نماز از ناپاکیها و بدیها باز میدارد « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ / العنکبوت، 45»، حال فرض کنید که یکی بگوید: «خیر، من هر موقع که از فحشا و منکر دور شدم و اصلاح شدم، نماز میخوانم!»
درست مانند این است که به کسی بگویند: «برای این که اهل علم و دانشمند شوی، درس بخوان»، او بگوید: «خیر، هر وقت دانشمند شدم، درس میخوانم!» - یا بگویند: «برای بهبود این دارو را مصرف کن»، او بگوید: «خیر، هر گاه بهبود یافتم مصرف خواهم کرد!»
توجه به خود:
انسان اگر اندکی به خود و اینگونه نظرات و مواضعاش دقت کند، به خوبی متوجه میشود که همه توجیه و فریب خود است، که البته شیطان نیز از همین راه وارد میشود، نظراتش را برایش قشنگ جلوه میدهد و وسوسه میکند تا بیشتر در این گرداب فرو رود.
به همین سؤالی که ارسال نمودید دقت کنید؛ در ابتدا مرقوم نمودید که «من اول خود را اصلاح میکنم و بعد نماز میخوانم!» و در انتها مرقوم نمودید که «من از اسلام زده شدهام!» [و البته دلیلی هم در توجیه آوردهاید که ذکر خواهد شد]. اما دقت کنید که اگر قصد و اراده اصلاح خود و سپس اقامه نماز دارید، پس از اسلام زده نشدهاید؛ و اگر از اسلام زده شدهاید، پس فرمول اول اصلاح و بعد نماز برای چیست؟!
زدگی از اسلام و بهانهها:
اگر دقت کنیم، این نیز یک توجیه است. از خود بپرسید که آیا خداوند متعال، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله را الگوی ما قرار داده است، یا فلان روحانی را که بد عمل میکند؟! فرمود:
« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا » (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعا براى شما در رفتار رسول خدا مایه اقتدا و سرمشق زندگى است براى کسى که به خدا و روز واپسین امید (قلبى و عملى) دارد و خدا را بسیار یاد مىکند.
پس نه تنها نفرمود که هر کس لباس روحانیت به تن کرد، الگوی شما در اسلام است، بلکه فرمود: لباس حق را به باطل مپوشانید:
« وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ » (البقره، 42)
ترجمه: و حق را با باطل در نیامیزید (حق را با باطل پوشش ندهید)، و حقیقت را - با اینکه مىدانید [و مىشناسید] - کتمان نکنید.
نکته:
هر گاه خواستید ببینید که آن چه در نظر شماست حق است یا باطل، با عقل و قرآن کریم و سنت نبوی صلوات الله علیه و آله، انطباق دهید؛ و هر گاه خواستید بدانید که آیا واقعاً نظر شما (اگر چه غلط، اما فعلاً) چنین است، یا توجیه میباشد، ببینید که در موارد مشابه چه مواضعی دارید؟
به عنوان مثال: معلم خطاکار بسیار داریم، آیا علم را کنار میگذارید؟ - پزشک خطاکار نیز بسیار داریم، آیا سلامتی و درمان را کنار میگذارید؟ - کتاب یا پیامهای باطل و منحرف کننده بسیار داریم، آیا به طور کلی مطالعهی کتاب و نوشتارهای مندرج در فضای مجازی را نیز کنار میگذارید ...؟ یا فقط به اسلام که رسید، میگویید: «چون برخی از روحانیون کار بد میکنند، من از اسلام زده شدهام؟!» و البته مراقب القائات ضد تبلیغی و شانتاژهای دشمنان نیز باشید.
تذکرات:
یک – هیچ گاه مقابل خدا گردنکشی (استکبار) نکنیم و یادمان نرود که ما بنده و او معبود هستیم، نه بالعکس! و هیچ گاه برای خدا خط نشان نکشیم و هیچ گاه سعی نکنیم که به خدا و رسولش و اهل بیت علیهم السلام، چیزی یاد دهیم!
ادامه مطلب ...