ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 162

در قرآن می‌خوانیم که خداوند بیش از وسع (ظرفیت) تکلیف نمی‌کند. اما این وسع چگونه تعیین می‌شود؟ عقل و اراده انسان، یا جبر محیط و ارث؟ تفاوت مقدار عمل فرد برخوردار از ظرفیت کمتر چه می‌شود؟ مثل کسی که در خانواده‌ی مذهبی به دنیا آمده و یا بالعکس؟

پاسخ : می‌دانیم که "نه جبر محض بر انسان مستولی شده و نه انسان از اختیار محض برخوردار می‌باشد"؛ بنابر این، در وسع‌ها و ظرفیت‌ها نیز «جبر و اختیار» وجود دارد.

به طور کلی پیدایش هر وسع و ظرفیتی در خلقت انسان، به عنوان توان بالفعل و یا استعداد بالقوه، "جبر" است. چنان که انسان بر خلقت خودش اراده نکرده است و هر چقدر هم که اراده کند در این دنیا باقی بماند، بالاخره پیر و فرسوده شده و دیر یا زود می‌میرد – و یا انسان با اراده و اختیار خودش، به خودش عقل، شعور، فطرت، قلب، اختیار، اراده و بالتبع قدرت انتخاب نداده است – چنان که انسان اراده نکرده که راست قامت باشد و روی دوپا راه رود و به جای دو بال، دو دست داشته باشد و ... .

بی‌تردید اگر استعداد چیزی در انسان قرار داده نشده باشد، انسان هیچ گاه نمی‌تواند به آن برسد و ظهور و بروزش بدهد. به عنوان مثال: امکان و استعداد رشد بدنی به انسان داده شده است، اما حد معینی دارد و انسان هیچ گاه نمی‌تواند مانند فیل یا کرگردن یا ماهی شود. یا به انسان اراده داده شده، اما هیچ گاه نمی‌تواند چیزی را خلق کند و یا با اختیار و اراده‌ی خود، در نظم کائنات تغییری ایجاد نماید و ... . اما در عین حال بخش اعظمی از شکوفا نمودن استعداد و افزایش ظرفیت، بر عهده‌ی خود انسان می‌باشد که این هم از مقدرات و ظرفیت‌هایی است که خداوند منّان موهبت نموده است.

● – پس، تمامی امکانات و اندازه‌های بالفعل و بالقوه در خلقت را خداوند متعال داده است.

● – عقل، شعور، منطق، اختیار، اراده و ... نیز خارج از نظام خلقت الهی نمی‌باشد.

● – اندازه‌های هر چیزی را نیز خداوند متعال قرار داده است؛ بر اساس اندازه‌های معین خلق کرده، بر اساس اندازه‌های معین ربوبیت می‌کند، بر اساس همان اندازه‌هایی که قرار داده، هدایت تکوینی و تشریعی می‌نماید و همه علیمانه و حکیمانه می‌باشد. چنان که فرمود: « إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ - ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‌ایم / القمر، 49 » - و فرمود: « وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ - و از زمین چشمه‌ها جوشانیدیم تا آب [زمین و بارش آسمانی‌] براى امرى که مقدّر شده بود به هم پیوستند / القمر، 12» - و فرمود:

« سَبِّحِ ٱسْمَ رَبِّکَ ٱلْأَعْلَى * ٱلَّذِى خَلَقَ فَسَوَّىٰ * وَٱلَّذِى قَدَّرَ فَهَدَىٰ » (الأعلی، 1 تا 3)

ترجمه: نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (منزه بدار) * همان که آفرید و هماهنگى بخشید * و همان که اندازه‌گیری کرد (اندازه‌ها را گذاشت)، سپس هدایت نمود.

ظرفیت‌ها:

اندازه‌ها و ظرفیت‌ها، محدود به موارد مشخص و نیز خشک و انعطاف ناپذیر نیستند؛ چرا که استعدادهای بالقوه و ظرفیت آنها برای شکوفایی، رشد و رسیدن به فعلیت نیز خارج از نظام و قوانین خلقت و اندازه‌هایش نمی‌باشند. هم چنین است اندازه‌ی اراده‌ی هر شخص، در هر زمان یا مکانی.

به عنوان مثال: اندازه‌های متغیر در اعضای بدن، حدود مشخصی دارند. مثلاً چشم، گوش یا دماغ انسان می‌تواند بزرگتر از حد معمول در سایر انسان‌ها شود، اما هیچ گاه به اندازه‌ی چشم گاو، یا گوش و خرطوم فیل نمی‌گردد.

اما، اندازه‌ها و استعدادهای معنوی چقدر است؟ مثلاً حد علم چیست؟ حد زیبایی چیست؟ حد عقلانیت و شناخت عقلی چقدر است؟ چگونه انسان‌ها همه بدون دانش به دنیا می‌آیند، اما می‌توانند تا مراتب بالا کسب دانش کنند، یا هم چنان نادان بمانند؟

جبر و اختیار در ظرفیت:

بنا بر این، بخشی از ظرفیت‌ها جبری هستند و برخی دیگر اختیاری می‌باشند. به عنوان مثال: عقل قابل رشد است – ظرفیت علمی با علم‌آموزی افزایش می‌یابد – و همین‌طور است قلب انسان (منظور قلب ماهیچه‌ای نیست) که دچار تنگی (ضیق)، یا وسعت (سعه) می‌گردد؛ و انسان در بیشتر این موارد، اختیار دارد و به اراده‌ی خود مسببات ضیق یا سعه‌ی صدر در وجودش را مهیا می‌کند. و البته همه اینها، همان قَدرها (اندازه‌هایی) است که خداوند سبحان خلق کرده و قرار داده است.

برتری‌ها:

بنابراین، تمامی انسان‌ها، بر اساس "جبر و اختیار"، چه به لحاظ طبیعی و فیزیکی و چه به لحاظ روحی و معنوی، با یک دیگر متفاوت می‌باشند و برخی در بعضی از فضیلت‌ها، بر دیگری برتری دارند. چنان که هم در مورد رسولانش فرمود: « تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ - برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم / البقرة، 253 » - و هم در مورد تمامی مؤمنان فرمود: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ - مردان و زنان باایمان، ولیّ (یار، یاور و سرپرست) یکدیگرند / التوبة 71» - و هم درباره‌ی کفار فرمود: « وَٱلَّذِینَ کَفَرُوا۟ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ – و کسانی که کافرند، ولیّ (یار، یاور و سرپرست) یکدیگرند / الأنفال، 73» و ... .

در نظام خلقت نیز به وضوح شاهد کمی یا زیادتی قوای موجودات می‌باشیم. انسان نه از قدرت بینایی مگس برخوردار است، نه از قدرت بدنی گوریل، نه از قد و قامت درخت، نه از عمر کلاغ، نه از بال عقاب، نه از زهر عقرب و ...؛ اما هیچ کدام آنها نیز از عقل، قلب، معرفت، علم و اختیار انسان برخودار نمی‌باشند.

در خلقت انسان نیز شاهدیم که نه مرد می‌تواند فرزندی به دنیا آورد – نه زن می‌تواند بدون نطفه فرزندآوری نماید. نه خون بدن مرد مبدل به شیر نوزاد می‌شود و نه خون بدن زن، نطفه می‌سازد. پس هر کدام فضیلت‌هایی دارند، اما دست‌شان در عبادت، رشد و قرب الی الله باز است. کسی را محدود نکرده‌اند که بیش از این حق رشد و نزدیک شدن نداری.

محاسبه‌ اعمال:

اما، باید دقت کنیم که نه تنها خداوند متعال، هیچ کس را خارج از وسعش تکلیف نمی‌نماید، بلکه محاسبه‌ی اعمال از ناحیه او نیز مقداری (تعدادی، کیلویی، متری، حجمی و ...) نمی‌باشد. چنان که در آثار نیز شاهدیم، گاهی یک استغفار یا شکر، کاری می‌کند که صدهزار رکعت نماز نمی‌کند. بلکه خداوند متعال اول ایمان، تقوا و قصد، نیت و میزان اخلاص را می‌بیند و بعد تناسب عمل با نعمات موهبت شده و بالتبع تکلیف را می‌سنجد.

اگر کسی به مسافرت تفریحی برود و بگوید: حالا که در سفر هستم و کاری ندارم، خوب است نماز چهار رکعتی را هشت رکعت بخوانم، چه می‌شود؟ یا اگر کسی در محل اقامت خود بگوید: چون کار دارم، نماز نمی‌خوانم یا چهاررکعتی را دو یا یک رکعت می‌خوانم، چه می‌شود؟! اگر کسی به غیر از قصد قربت، در نماز، حج، روزه و یا هر عمل خوب دیگری، چیز دیگری را قصد کند، چه می‌شود؟! آیا همان عملش مبدل به شرک نمی‌گردد؟!

حال اگر کسی توان مالی‌اش محدود بود، دوست داشت انفاق کند، اما نداشت – یا فقط هزار تومان امکان داشت – یا یک میلیون تومان امکان داشت ...، و هر کدام به اندازه‌ی توان خود، تکلیف را انجام دادند، چه می‌شود؟! آیا برابر نمی‌شوند؟

نکته:

بی‌تردید، هیچ کس، با هر مقدار از عقل، علم، تقوا و عمل صالح، با انبیا و اولیای الهی برابر نمی‌شود؛ نه فضیلتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام داده شده، به من و شما داده شده است و نه تکالیف و وظایف سنگینی که بر او عهده‌ی ایشان گذاشته شده، بر ما فرض و واجب گردیده است؛ اما آیا نفرموده‌اند: هر کسی که ایمان بیاورد، به حد ظرفیت و توان خودش سعی در شناخت و کسب علم نماید، تقوا را پیشه کند، عمل صالح انجام دهد، پیرو ولایت باشد و ...، با همان‌ها محشور می‌گردد؟! چنان که پیروان رهبران کفر، ظلم، نفاق و فسق نیز با پیشوایان خود محشور می‌گردند.

پس، نه به خاطر برتری‌های تکوینی یا امتیازات و محدودیت‌های محیطی و طبیعی ... و نه به هیچ خاطر و سبب دیگری،  ذره‌ای به کسی ظلم نمی‌شود.

« یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا » (الإسراء، 71)

ترجمه: (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عمل‌شان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!

www.x-shobhe.com


شبهه 161

پرسش : چرا باید هر چیزی که از خدا می‌خواهیم، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشه؟ چرا بیشتر در روضه‌ها از مردم خواسته میشه که حاجات خودشون رو در نظر بگیرند؟ آیا خدا بنده‌ی خودشو در حال گریه کردن بیشتر دوست داره؟


پاسخ :  در این رابطه یک حقایقی وجود دارد و یک شائبه‌ها و حتی خرافه‌هایی که به هزاران دلیل، آنها شایع‌تر از آن حقایق امر می‌باشند. چرا که نوع انسان سطحی‌نگر و عجول است، لذا گویندگان نیز بیشتر از ظاهر کار گفته‌اند و پایان کار. همین امر سبب شده که زمینه برای شائبه‌ها و خرافه‌ها نیز مساعد شود، و البته از ضدتبلیغ گسترده و هدفمند نیز نباید غفلت نمود.

شائبه‌ها:

این که می‌گویند: شیعیان که اهل دعا، زیارت، مجلس و روضه هستند، دائماً در حال گریه، زاری، افسردگی و غم هستند، کاملاً دروغ القایی و شائبه می‌باشد، و البته نشر این شائبه نیز علت دیگری دارد، وگرنه لشان برای خنده و گریه‌ی ما نسوخته است. علت اصلی، نزدیک شدن محرم و ایام سوگواری در غم اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش می‌باشد که بسیار از این عزاداری‌ها ضربه خوردند و ناراحتند؛ و علت دیگر این است که این گریه‌ها، حامل پیام مظلومیت است و این پیام‌ها آنها را آزار می‌دهد. انسان‌های بی‌گناه [از زن، مرد و کودک] و عزیزان ما را جلوی چشم‌مان قتل و عام و مُثله می‌کنند، بعد معترض هم می‌شوند که اینها چرا اینقدر عزاداری و گریه می‌کنند؟! پس چه کنیم؟ شاد و خوشحال و راضی باشیم و لبخند و قهقه بزنیم و لابد متشکر و ممنون از این همه ظلم و جنایت هم باشیم؟!

هیچ کس نگفته که حتماً و الزاماً باید تمامی دعاها، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشد. خداوند متعال، بنده‌ی "شاکر" خود را بیشتر دوست دارد و دعایش را بیشتر قبول می‌کند. شکر نیز یعنی شناخت مُنعمی که نعمت داده، شناخت نعمت داده شده و بهره‌مندی به جا و درست از آن و ضایع ننمودن آن. بدیهی است که این امور نه تنها هیچ کدام با اشک و ناراحتی همراه نیست، بلکه با احساس رضایت، ابراز تشکر و بالتبع شور، شعف و نشاط همراه می‌باشد.

گاهی صورت در هم کشیدن، قیافه‌ی ناراحت و مغموم گرفتن، عین ناشکری است. به قول "حاج آقای دولابی رحمة الله علیه": « اخلاق‌تان که خوب است انشاءالله، وضو که می‌گیری با لب خندان سر جانماز بنشین

آیا در احادیث سفارش نشده که هنگام نماز، خود را تمیز کنید، لباس پاک و مرتب بپوشید، خود را آرایش و معطر کنید، به مسجد بروید، با خوش‌رویی با مردم سلام و علیک کنید و ...؟! خب، آیا این کارها و رفتارها که همه نشاط و شادی می‌آورد، نه حزن و اندوه.

باز به قول مرحوم دولابی (ره): « می‌دانید که اگر اذان بگویید دو صف از ملائکه پشت سرت می‌ایستند. این یعنی بهجت و سرور و خوشحالی. اگر اقامه هم بگویید سه صف از ملائکه پشت سر شما می‌ایستند

هم از ایشان شنیدیم (مضمون): این همه با گریه وارد حرم امام رضا علیه السلام می‌شوند، شما شاد و با خنده وارد شوید.

در چند آیه‌ی مبارکه تصریح شده است که اهل ایمان در بهشت «نه خوف دارند و نه حزن». این یعنی چه؟ یعنی اصل با شادی و نشاط است. مگر نفرمودند: پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، همیشه تبسم داشتند و یا بسیار بشاش و خنده‌رو بودند. یاران صدیق سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام، در شبی چون عاشورا، از شوق دیدار، با شور و نشاط و خنده‌رو بودند؛ و البته با دیدن مولای‌شان که چه ظلمی به ایشان می‌شود و فردا کشته خواهند شد و با دیدن زنان و کودکان در آن وضعیت و علم به اسارت‌شان، جایی برای خنده نبود و گریه می‌کردند.

حقایق امر:

اما، از حقایق در امر خواستن یا دعا، با حزن و اندوه و ...، می‌توان به نکات ذیل اشاره نمود:

●- گریه‌های ما به هنگام دعا، زیاد هم ربطی به این که آیا خدا ما را خنده‌رو می‌پسندد یا گریه‌رو، ندارد، چرا که ما از شوق یا خوف خدا گریه نمی‌کنیم، بلکه برای حاجت خود گریه می‌کنیم. مگر این که کسی هنگام دعا درک کند که در محضر خداست و از عظمت او، خوف، خشیت و نیز شوق و بهجت قرب و لقاء گریه کند.

از احکام نماز (در هر رساله‌ای) این است که: گریه در نماز، جز از خوف و شوق خدا (برای خدا)، نماز را باطل می‌کند؟!

●- دعا (خواستن)، به دنبال احساس یک نیاز صورت می‌پذیرد، خواه نیاز روحی و معنوی باشد و یا مادی و دنیوی؛ و از آن جهت که احساس "نیاز"، به دنبال نگاه و توجه به نقص و کمبود است، خوشحالی ایجاد نمی‌کند. پس از یک سو "نیاز" همراه با ناراحتی است و از سوی دیگر "امید" به رفع آن، نشاط آور است.

●- دعا (خواستن)، فرمان نیست؛ بلکه استدعای عاجزانه‌ی عبد از معبود، مملوک از مالک، رعیت از ارباب و فقیر از غنی می‌باشد؛ بنابر این با حالت افتادگی و ابراز نیاز مقبول است، نه با گردن‌کلفتی، استکبار، بی‌تفاوتی نسبت به دادن یا ندادن و ... . بدیهی است که حالت عجز و نیاز، با ابراز ناتوانی، تمنا و اظهار افتادگی همراه است، نه با بشکن و شادی.

●- دعا (خواستن)، وِرد و اوراد نیست، بنابر این وقتی حقیقت دارد که خواهان، جداً احساس نیاز به "مطلوب" را درک و وجدان کرده باشد.

●- کمبود و نیاز، یعنی فراق از کمال و مطلوب مورد نظر. و بدیهی است که "فراق"، بهجت‌آور نمی‌باشد، بلکه ناراحت کننده است و اگر ناراحتی تشدید شود، اشک آدم را نیز در می‌آورد.

نکته:

*- گاهی عبد (بنده)، معبود (خدا) را می‌خواند و یا دعا می‌کند، در حالی که به حسب ظاهر از او چیزی نمی‌خواهد و این دعایش نیز بیش از هر دعای دیگری، با حزن و اندوه و اشک و ناله و زاری همراه می‌گردد. چرا؟! چون دلش برای محبوب تنگ شده است؟ چون دیگر طاقت فراق او را ندارد؟ چون یاد محبوب کرده و به به شدت مایل به وصال و لقای محبوب شده است؛ و البته همین خود، ابراز و اظهار "نیاز" و استدعای مرتفع نمودن آن است.

*- از این رو گفته‌اند: خدا دل شکسته را دوست دارد. نه این که آدم گریان را دوست دارد، بلکه دل شکسته؛ یعنی دلش لطیف است، نازک است، سبک است؛ هنوز سخت و شقی نشده است و از استکبار و هم چنین بی‌تفاوتی، بی‌معرفتی، غفلت، بی‌توجهی، بی‌محبتی، بی‌مودتی و بی‌بصیرتی، کدر و مانند سنگ سیاه نشده است. چنین دلی، مقابل خدا، شکننده است و خدا هم خریدار چنین دلی است.

در نظر گرفتن حاجات:

آدمی در هر فضایی که قرار بگیرد و به هر چیزی که توجه کند و یاد هر چیزی که بیافتد، روی دلش رنگ و نقش می‌اندازد و در دلش اثر می‌گذارد.

در زندگی روزمره، حجاب روی حجاب بر این دل می‌افتد، زنگار روی زنگار بر آن می‌نشیند، و دل را اگر نکُشد، سخت، غیر قابل وروود و خروج برای حق و مُهر و موم می‌کند و « خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ » می‌شود. دل خفه می‌شود، از حیات می‌افتد، سفت و سخت می‌گردد، مانند یک سنگ! چنان که می‌گویند: "ظالم‌ سنگدل است":

« ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » (البقره، 74)

ترجمه: سپس دل‌های شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت‌تر! چرا که پاره‌ای از سنگ‌ها می‌شکافد، و از آن نهرها جاری می‌شود؛ و پاره‌ای از آنها شکاف برمی‌دارد، و آب از آن تراوش می‌کند؛ و پاره‌ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می‌افتد؛ (اما دل‌های شما، نه از خوف خدا می‌تپد، و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

بنابر این، مجلس دعا یا روضه، مجلس ذکر (یاد) محبوب است. ذکر محبوب و صدا کردن او، سبب شده تا دل به طرف نور بچرخد و با انعکاس نور، روشن شود.

پس، از سویی نور وارد قلب می‌شود و از سویی دیگر چشمه‌های معرفت و محبت به جوش آمده و بیرون می‌ریزد و این جریان دل را زنده می‌کند. از این رو، وقتی دل حجاب را کنار زد، وقتی متوجه شد، وقتی لطیف شد، وقتی احساس عشق و نیاز کرد و ...، می‌گویند: این بهترین شرایط برای استجابت است، پس همه حاجات خود و دیگران را در نظر بگیرید.

 










www.x-shobhe.com

شبهه 159

پرسش : اگر خداوند نه زن است ونه مرد، چرا در قرآن همیشه با ضمیر مذکر از خود یاد می‌کند؟ خداوند مگر قادر مطلق نیست، ‍چرا برای اشاره به خود از ضمیر مخصوص استفاده نکرده است؟


 

پاسخ :  خدا نه زبان خاص دارد و نه نیازی به آن دارد؛ ما نیاز به زبان داریم. پس در واقع پرسش این می‌شود که چرا برای خودش زبان مخصوصی خلق ننمود؟! خب، چنین زبانی را کی می‌فهمد که هدایت هم بشود؟!

ابتدا برای ذهن خود روشن نمایید که شبهه یا سؤال شما چیست؟ شبهه در جنسیت نداشتن و زن یا مرد نبودن خداوند است، یا شبهه‌ای در این خصوص نیست، بلکه پرسش از این است که چرا زبانی خاص خود خلق ننموده است؟!

جنسیت نداشتن خداوند متعال، «اگر» ندارد؛ هر که جسمیت و جنسیت داشته باشد خدا نیست، بلکه از مخلوقات و آن هم از نوع مادی‌اش می‌باشد.

●- نرینگی و مادینگی، فقط در برخی از موجودات زنده، از گیاه، حیوان و انسان وجود دارد، در همین عالم ماده نیز عناصر بسیاری وجود دارد که جسمیت دارند، اما جنسیت ندارند. مانند: آب، خاک، باد، آتش، خورشید، ماه، ستاره‌ها و ... .

●- در عالم مجردات نیز جنسیت وجود ندارد. مانند عقل، روح، فرشتگان و ... .

●- خداوند سبحان، هستی محض و کمال است و محدود به هیچ حدی نمی‌باشد، چرا که هر حدّی، گواه بر نقص دارد و موجود محدود و ناقص، حتماً مخلوق است و نه خالق.

مخلوقات عالم را او آفریده است و به تناسب حکمت آفرینش آنها، برای‌شان "چیستی" قرار داده است. برخی از این مخلوقات، در پایین‌ترین مرتبه وجود قرار دارند، لذا از جسم مادی برخوردار شده‌اند و برخی از همین موجودات مادی (نه همه آنها) را نیز از جنسیت (نر و ماده) برخوردار نموده است تا با زوج شدن‌شان، تولید مثل کنند.

ادبیات:


 

ادامه مطلب ...

شبهه 156


پرسش : در مقابل شبکه‌های ضد دین، که ایمان ما مسلمانان به ویژه شیعیان را هدف گرفته‌اند، چه باید کرد؟ 


پاسخ :  تهاجم همه‌جانبه‌ی فرهنگی، در رأس استراتژی جنگ نرم دشمنان، و حتی پیش و بیش از تهاجمات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی قراردارد، و باید بدانیم که شعاع عملیات جنگ نرم، مانند جنگ سخت، محدود به یک طول و عرض جغرافیایی نمی‌باشد، بلکه همگان را در همه جا هدف قرار می‌دهد. بنابراین، تک تک آحاد ملت، باید از خود محافظت نمایند، تا در تیررس قرار نگیرند و گلوله‌ها و ترکش‌های دشمنان، به آنها اصابت ننماید.

اگر چه امروزه شبکه‌ها مجازی در اینترنت، به عنوان اصلی‌ترین پایگاه و قوی‌ترین سلاح در جنگ نرم قلمداد می‌گردد، اما میادین حمله و سلاح‌ها نیز منحصر به این شبکه‌ها نمی‌باشند؛ بلکه فیلم و سریال، گزارش و خبر، کتاب، مطبوعات، تریبون و حتی منبر و ...، ابزاری است که در اختیار دشمنان نیز قرار دارد و با تأسف باید اذعان نمود که گاه آنها بهتر و گسترده‌تر استفاده می‌کنند.

الف - همیشه اولین گام برای حفظ و صیانت از داشته‌ها (چه مادی و چه معنوی)، دوری از خطر و آفت‌ها می‌باشد که به آن پرهیز و تقوا نیز گفته می‌شود.

اگر گفته شود که در این رشته سیم، برق 220 ولت جریان دارند، می‌گویند: «دست نزن» - اگر بگویند که اینجا جریان برق فشار قوی، یا تشعشعات رادیو آکتیو وجود دارد، می‌گویند: نزدیک نشو و اگر الزاماً باید نزدیک شوی، از تجهیزات محافظتی و پوششی کامل استفاده کن و مبتنی با علم و دانش و با بکارگیری ابزار لازم کار کن.

●- اما، انفعال نوع بشر در برابر امواج تبلیغاتی – به ویژه در زمینه‌های فکری و فرهنگی – بسیار عجیب است! ابتدا به ساکن [گویی اسیر امواج شده] گمان دارد که باید خود را مخاطب، و در واقع هدف سیبل دشمنانش قرار دهد! هر چه آنها می‌گویند را بشنود، بخواند و هر چه نشان می‌دهند را ببیند! همین انفعالِ بی‌دلیل، خودش اولین گام در ضربه‌پذیری، تسلیم و اسارت می‌باشد.

●- دقت کنیم که در ابتدای امر، مهم پذیرفتن یا نپذیرفتن نیست، بلکه همین حضور و مخاطب قراردادن خود، کافیست.

به تاکتیک و توصیه‌های دشمنان، از قدیم تا کنون نیز دقت کنیم که می‌گفتند: سر و صدا کنید، تا صدای پیامبر صلوات الله علیه و آله شنیده نشود – به آیاتی که می‌خواند گوش نکنید، چرا که ممکن است اثر بگذارد ...؛ امروزه نیز می‌گویند: قرآن نخوانید، سخنرانی دانشمندان را گوش نکنید – حتی به شبکه‌های رادیویی، تلویزیونی یا اینترنتی که مطلبی اسلامی دارد، رجوع نکنید و ...!

« وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » (فصلت، 26)

ترجمه: کافران گفتند: « به این قرآن گوش فراندهید؛ و به هنگام تلاوت آن (با سخنان بیهوده) جنجال کنید، شاید پیروز شوید (صدای شما غالب شود و صدای قرآن شنیده نشود)!»

ب – اما، شگفت‌آور اینجاست که وقتی گفته می‌شود، به نامحرم نگاه نکنید – به صدای نامحرم گوش نکنید و ...، اولاً گمان می‌کنند که نامحرم فقط جنسیتی (زن یا مرد) است و ثانیاً گمان می‌کنند که حتماً باید رجوع کنند و خود را مخاطب و در تیررس قرار دهند! در حالی که «نامحرم»، به هر غیر هم هدف و همسو نیز گفته می‌شود. کافر، مستکبر، ظالم، فاسد، فاسق، منافق و ... همه نامحرم هستند و در یک کلام، «غیر خودی»، نامحرم است.

ببینید "حافظ" چه زیبا از یک سو می‌گوید: « گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش »، و از سوی دیگر می‌گوید: « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز - دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد ».

ج – بنابراین، اولین و ضروری‌ترین اقدام لازم و مؤثر، مخاطب قرار ندادن خویشتن (با عدم رجوع و بازدید) از یک سو و تحویل نگرفتن از سوی دیگر می‌باشد. البته نه فقط سایت‌ها را، بلکه دعوت کنندگان به هر منکری را.

« وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا » (الفرقان، 63)

ترجمه: بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبّر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می‌گویند (و با بی‌اعتنایی و بزرگواری می‌گذرند).

د – گام بعدی، نه تنها باور نکردن است، بلکه شک و تردید نسبت به هر پیامی است که دشمنان می‌دهند؛ و باید دانست که حتی اگر گزاره‌ی آنها راست و درست نیز باشد، به قول امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، از نوع « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ » می‌باشد؛ یعنی سخن حقی که اراده و هدف از بیان آن باطل می‌‌باشد.

●- چقدر جای تأسف است که گاه مشاهده می‌شود برای برخی، اعتبار هر آن چه در فضای مجازی منتشر می‌شود، حکم وحی مُنزل را دارد! کاربر با بی‌توجهی، ابتدا خبر دروغ، شایعه، افترا و ... را باور کرده و سپس خودش نیز نشر می‌دهد! هر سندی که زیر هر جمله‌ای نوشته شده باشد را بدون هیچ تحقیق و اطمینانی باور می‌کند ...، بعد اگر بپرسید: از کجا دانستی که چنین است یا درست است؟ می‌گوید: در اینترنت دیدم!

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ » (الحجرات، 6)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!

●- تعجب‌انگیز و تأسف‌بار است که حتی دیده شده جوانی که به عمرش دعایی از مفاتیح الجنان نخوانده است، مصرانه به دستور العمل‌های من درآوردی «ذکر و دعا» در فضای مجازی، عمل می‌کند! اگر سخنی منطقی و عقلی (حتی از قرآن کریم) بگویند، نمی‌پذیرد و تردید می‌کند، اما اگر سخن بوی خرافه و جهالت داشته باشد، با تعصب تمام تبعیت می‌کند(؟!)

ﮪ – گام بعدی، ارتقای سطح دانش و بینش عمومی می‌باشد که دارای جوانب "ثبوتی و سلبی" – "پذیرش و رد" – "جذب و دفع" و ... می‌باشد.

باید اذعان داشت که ما آنقدر مورد تهاجم و حمله قرار گرفته‌ایم که بیشتر "مواضع دفاعی" را مورد توجه قرار می‌دهیم! حال آن که باید همیشه حرکتی رو به جلو و بالا داشت و در این مسیر، موانع را از میان برداشت.

بنابراین، اقدام نخست باید در "خودسازی" باشد، چه در دانش، بینش و علوم اعتقادی، چه در عمل، رفتار، سلوک، اخلاق، مبارزه و جهاد – به ویژه در جبهه جنگ نرم.

●- متأسفانه برخی، به رغم اطلاع از ضعف کمّی و کیفی معلومات خود، گمان دارند که حتماً باید خود را مخاطب تمامی دشمنی‌ها، جوّسازی‌ها، شایعه‌ها و شبهات قرار دهند و پاسخ نیز بدهند!

فرض کنید کسی که هیچ دانشی از علوم پزشکی ندارد، وارد بیمارستان و محیط آلوده به انواع ویروس‌ها و ... گردد و در ضمن بخواهد که از یک سو بیماران را معالجه کند و از سویی دیگر، افراد سالم در محیط را نیز واکسینه نماید! و یا کسی که هیچ دانشی از زراعت ندارد، وارد مزرعه‌ی آفت‌زده‌ای شود و بخواهد از یک سو آفت‌زدایی کند و از سوی دیگری مانع از شیوع و سرایت آن به مزرعه‌های دیگر گردد! خب چه پیش می‌آید؟! مگر نفرمود:

« وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا » (الإسراء، 36)

ترجمه: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

قرآن کریم:

قرآن کریم، کتاب علم، کتاب حکمت و کتاب هدایت است. قرآن مجید کتاب انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، رفتارشناسی، روش شناسی، دوست شناسی و دشمن شناسی است؛ بنابر این تمامی دستورالعمل‌ها و روش‌های رشد و ارتقای بینش و دانش – تقویت اعتقادات و ایمان – ازدیاد علم کاربردی و تقوا ... و نیز روش‌های شناسایی دشمنان آشکار و پنهار – دورنی و بیرونی – کافر، مستکبر، ظالم و منافق و ... در آن تبیین شده است.

*- در همین متن پاسخ، فقط به چهار آیه در "روش‌شناسی در جنگ نرم" اشاره شد، و حال آن که آیات بسیار دیگری نیز هست که دشمن‌شناسی و روش‌های مقابله با آنها را در جنگ نرم یا سخت، تبیین نموده و نقشه راه را ترسیم کرده و دستورالعمل‌های اجرایی را نیز ابلاغ نموده است.

*- بنابراین، اگر می‌خواهیم رشد کنیم، مصون بمانیم، با دشمنان [به ویژه در جنگ نرم] مقابله کنیم، از مرزها و حدود فکری، فرهنگی و اعتقادی خود دفاع کنیم و دشمنان را از پای درآوریم، باید قرآن بخوانیم؛ زیاد و مستمر نیز بخوانیم، پاسخ‌ها را در آن جستجو نماییم، در آیات تأمل، تفکر و تعمق نماییم، و البته با ایمان و اخلاص تمام، عمل نماییم. آنگاه خودش ما را به راه‌های خودش هدایت می‌نماید:

« وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ » (العنکبوت، 69)

ترجمه: و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد (تلاش دشمن‌ستیز) کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایت‌شان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

نکته:

نکته‌ی آخر این که باید ما نیز در فضای مجازی فعال باشیم، نه این فقط خود رامخاطب دشمنان قرار داده و مصر به منفعل شدن و پاسخ دادن باشیم. گاهی پاسخ دادن‌ها، بازار آنها را پر رونق‌تر می‌کند. بلکه باید اسلام عزیز – اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، اسلام ولایی و اسلام پویا و سازنده را به خوبی و درستی تبلیغ نماییم.

دشمنان یک ضد تبلیغ را مصرانه منتشر می‌کنند، هر معاندِ مغرض، یا نادان بی‌غرضی، برای مطرح شدن خودش هم که شده، سعی می‌کند آن میکروب را در فضای مجازی منتشر می‌کند ...! – آیا این فضا، امکان و حربه در اختیار ما نیست؟!


www.x-shobhe.com

شبهه 155


پرسش : اتفاقات ناخواسته‌ای که خدا می‌توانست آنها را تغییر دهد (از کنکور تا ...)، مسیر زندگی من را تغییر داد و اکنون از سر لجبازی با خدا و اتفاقات، کاهل نماز نیز شده‌ام، اگر چه می‌دانم فایده‌ای ندارد! می‌خواهم این بحث را پیگیری کنم.

پاسخ :  خداوند متعال، با سرنوشت‌ها شناخته و دوست داشته نمی‌شود، بلکه سرنوشت‌ها با شناخت، ایمان و محبت به او متغیر می‌گردد.

تصمیم خوبی گرفته‌اید، همین تفکرها و پیگیری‌ها - البته بدون غرض سوء و پیش داوری - سبب شناخت درست‌تر، بیشتر و عمیق‌تر می‌گردد که خود مقدمه‌ی ایمان قوی‌تر و زمینه‌ساز برای عمل صالح می‌باشد که البته سرنوشت‌ها را نیز متغیر می‌نماید.

این که فرموده‌اند اصول دین (که سه اصل توحید – نبوت و معاد ریشه آن می‌باشد)، تحقیقی می‌باشد، برای همین است که شناخت و ایمانی مبتنی بر تفکر و برهان ایجاد شود.

نگاه ما به اغلب حقایق و واقعیت‌های عالم هستی و زندگی فردی و اجتماعی خودمان، نگاهی سطحی می‌باشد؛ حتی اگر خدایی که می‌شناسیم را تعریف کنیم، خواهیم یافت که بیشتر «خدای موهوم وهم خودمان است، نه خدای حقیقی». تعاریف ما از بندگی، عبادت، دعا، سرنوشت، پیامدهای مطلوب و نامطلوب و ... نیز بیشتر همین‌طور است.

تقدیر و مقدرات:

البته که خداوند متعال "قادر متعال و فَعّال ما یَشآء" هست، اما معنایش این نیست که کار غیر علیمانه و حکیمانه نماید و یا نظام حکیمانه‌ای را که بر عالم هستی مستولی نموده، بر هم زند.

به همین‌ واژه‌ی «قادر» توجه نمایید، از "قَدر" گرفته شده، و قَدر یعنی اندازه‌ها. او خلق نموده، او اندازه‌ها را گذاشته و بر اساس همین اندازه‌ها نیز ربوبیت و هدایت می‌نماید.

« الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى » - همان خداوندی که آفرید و منظم کرد * و همان که اندازه‌گیری کرد (اندازه‌ها را گذاشت) و هدایت نمود (الأعلی، 2 و 3).

●- قرآن کریم را بخوانیم. مکرر فرمود که روزی را او می‌دهد، ولی به اندازه – باران را او می‌فرستد، ولی به اندازه و ... – بنابراین وقتی اندازه‌های وقوع یک امری مهیا شد، قضا (وقوع) آن حتمی می‌شود، خواه مطلوب ما باشد یا نباشد.

●- البته تقدیر برخی از این مقدرات، باذن الله، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، در اختیار ما قرار داده شده و برخی دیگر خیر، و در اختیار ما نمی‌باشد. منتهی معنایش این نیست که حتماً به ضرر ما تمام شود، اگر چه به حسب ظاهر و هم چنین دید کوتاه ما و محک‌های نادرست سنجش ما، مطلوبمان به نظر نرسند، یا بالعکس. چنان که فرمود: (... وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ... - چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است / البقره، 216)

 

ادامه مطلب ...

شبهه 154

پرسش : آیا به جز چند ده یا چند صدهزار شیعه‌ی خالص و مخلص در میان 8 میلیارد انسان، همه به جهنم می‌روند؟! پاسخ تحلیلی، عقلی و قرآنی چیست؟


پاسخ :  بله، این شبهه دو سالی است که بیش از گذشته فرافکنی می‌شود و از فضای مجازی گرفته، تا برخی دانشگاه‌ها، حتی داخلوسایل نقلیه عمومی و ...، این شبهه با لحنی که پاسخش در آن مستتر می‌باشد، بدین شکل که تعداد جمعیت را به رخ می‌کشند که «آیا 8 میلیارد به جهنم می‌روند» مطرح می‌شود؟! و البته در نظر داشته باشیم که در این مثال و منطق انحرافی، احساسات و عواطف نیز بر "عقل، منطق و وحی" چیره شده و پرده می‌افکند.

اصول عقلی و علمی:

رشد عقلی و علمی مردمان طی قرون گذشته، تجربیات و دستآوردهای خوب و روشنگری در اختیار ما گذاشته است، منتهی بلد نیستیم که از آنها در شناخت و معارف اصول فکری و اعتقادی نیز بهره بگیریم.

به عنوان مثال: در یک کشف علمی، هیچ کاری نداریم که اکثریت مردم تا قبل از این کشف چگونه فکر می‌کردند و یا چکار می‌کردند و پس از کشف آن نیز بهره‌ای می‌برند و یا خیر؟!

●- آیا زمانی که اکثریت مردمان گمان می‌کردند که زمین مستطیل است، یا خورشید به دور زمین می‌چرخد و ...، طبیعت وفق گمان آنها بود؟! – آیا آن زمانی که اکثریت قریب به اتفاق مردمان نمی‌دانستند می‌شود الکتریسته‌ی موجود در طبیعت را تجمیع نمود، الکتریسته نبود و یا تجمیع آن شدنی نبود؟! آیا اکنون که اکثریتی نمی‌دانند فراماسون و صهیونیسم بین‌الملل، به سرکردگی امریکا و انگلیس، چه به سرشان می‌آورد، یعنی آنها کار خاصی نمی‌کنند – آیا اگر اکثریت با علوم نظری، فلسفی و عقلی آشنایی نداشته باشند و ندانند که "قانون علیّت" چیست، یعنی چنین قانونی وجود ندارد و یا دست کم برای آنان که آشنایی ندارند وجود ندارد ...؟!

بنابراین، اصول حاکم بر نظام هستی، تابع اکثریت رأی و میل اکثریت نمی‌باشد. آخرت نیز به مراتب دقیق‌تر است.


به رخ کشیدن اکثریت:

اندیشه‌ها و تفکرات انحرافی، باطل و استکباری [در سطخ خُرد یا کلان]، هر کجا که فرهنگ، شاکله یا رأی اکثریت به کارشان بیاید، برایش حرمت قایل می‌شوند و هر کجا که نیاید، می‌گویند: «اکثریت که ملاک نیست».

حقیقت و واقعیت این است که فرهنگ اکثریت، شاکله اکثریت، رفتار اکثریت، پسند اکثریت، گمان اکثریت، رأی اکثریت و ...، در برخی از امور اعتباری و قراردادی معتبر است و به کار می‌آید، اما در حقایق عالم هستی که هیچ نقش و اثری ندارد!

●- آیا اگر اکثریتی بگویند: «خدایی نیست»، خداوند متعال نیست می‌شود؟!

●- آیا اگر اکثریتی بگویند: «معادی یا عذابی نیست»، معاد و عذاب از میان برداشته می‌شود؟!

●- آیا اگر اکثریتی بگویند: «حق با معاویه، یزید و اسلام امریکایی است»، حق با آنان می‌شود؟!

*** - گاهی اکثریتِ یک جماعتی را به رخ می‌کشند، و گاهی ثروت و قدرت و یا رفاه آنان را به رخ می‌کشند، تا بگویند» «حق با باطل است»! این همان استدلال و منطقی است که خداوند سبحان در قرآن مجید فرمود که چنین نیست، و البته عقل نیز مصدق این وحی می‌باشد:

« قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (المائده، 100)

ترجمه: بگو پلید و پاک یکسان نیستند هر چند کثرت پلید[ها] تو را به شگفت آورد؛ پس اى خردمندان از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید.

  ادامه مطلب ...