ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرسش : در روایات داریم که 14معصوم سلام الله علیهم اجمعین، برای قبر و قیامت خود گریه میکردند و به خداوند عارض میشدند: «خدایا به حقارت ما رحم کن». حالا این سوال پیش میآید: انان که این طوری در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ میدانستند و از ترس قبر و برزخ بیهوش میشدند، چگونه میتوانند در برزخ و قیامت به داد شیعیان خود برسند؟
نه متکبر اذن شفاعت مییابد و نه شفاعت شافعان، شامل هیچ متکبری میگردد.
اگر چه به حسب ظاهر فقط یک سؤال طرح شده است، اما در متن به چند نکته اشاره شده و البته شامل القای مطالب نادرست، ولی قطعی فرض شده نیز میباشد، اگر چه از روی سهو باشد. مانند: « در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ میدانستند »! اگر چه منظور شما روشن است، اما در یک بحث علمی، باید کلمات و جملات که هر کدام بار مفاهیم معین و معلومی را حمل میکنند، درست و به جا به کار گرفته شوند.
«خود را در مقابل حق تعالی هیچ دیدن و دانستن»، بسیار متفاوت است با «خود را پوچ دیدن و دانستن»!
خود را پوچ دیدن:
دقت نماییم که حتی یک انسان معمولی و عاقل نیز خود را "پوچ" نمیبیند و نمیشناسد، چه رسد به یک انسان مؤمن که میداند او خلق خداوند علیم و حکیم است و او نیز کار پوچ و عبث نمیکند؛چه رسد به معصوم علیه السلام، که خود مظهر اتمّ اسمای الهی و حجتالله میباشد.
« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (المؤمنون، 115، 116)
ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمىشوید * پس والاست خدای فرمانرواى برحق؛ خدایى (إلهی که قابل پرستش باشد) جز او نیست، [اوست] پروردگار عرش گرانمایه.
خود را هیچ دیدن:
کسی میتواند در برابر خداوند متعال، خودش را هیچ نبیند که از خود چیزی در "وجود و ..." داشته باشد و مالک چیزی باشد. اما کسی که میداند خودش و همگان مخلوق هستند، پس همگان (در اصل وجود خویش) فقیر و نیازمند هستند، چه رسد به سایر نیازهایشان، و فقط او "غنی" است، خود را در مقابل او "هیچ" میبیند.
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم! شما (همگی) به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز ستوده است.
پرسش : دانشآموزان پایه 7 که درس معاد و جهنم و بهشت یاد میگیرن، میپرسند: چرا خدا همش به ما میگه نماز بخون، حجاب را رعایت کن و...؛ خارجیها چی اونها راحت دارن لذت میبرن چی؟ یعنی اونها همه جهنمی میشن؟
اگر چه تمامی ادیان الهی و بیشتر و کاملتر از همه، اسلام و قرآن مجید، پس از اصل "توحید"، به "معاد" تعلیم، توجه و تذکار دادهاند؛ ولی متأسفانه باید اذعان نماییم که مبحث "معاد"، به مراتب بیش از سایر مباحث اعتقادی مغفول مانده است؛ و حال آن که شناخت، باور، اعتقاد و ایمان به معاد است که بندگی برای خداوند متعال را تعریف میکند و به زندگی روح و امید میبخشد، و البته از عواقب سوء، باخبر کرده و بازدارندگی (تقوا) پدید میآورد.
اعتقاد به خداوند سبحان به عنوان «خالق» [اعتقاد به مبدأ] را بسیاری داشتند و دارند، اما بسنده کردن به این حد، نه هدایت کننده است، نه تکلیف آور، و نه سازنده؛ بلکه تمامی این معارف، اهداف و انگیزهها، در شناخت و باور معاد تعریف شده و تحقق مییابد.
البته موضوع بحث ما در این مجال، "معاد" نمیباشد، و پیش از این نیز مباحثی بسیاری درج گردیده است که علاقمندان میتوانند رجوع و مطالعه نمایند (1)، لذا فقط به پرسشهای مذکور میپردازیم:
الف – خداوند متعال، فقط به ما نفرموده که اقامهی نماز کنید، حجاب را رعایت کنید، مراقب حلال و حرام و حدود الهی در همه جا و همه کار باشید، اخلاق حسنه را پیش بگیرید و برای برپایی قسط و عدل فردی و اجتماعی قیام نمایید و ...، بلکه به تمامی بندگانش فرموده است؛ منتهی برخی که ایمان دارند، پذیرفته و رعایت میکنند و برخی دیگر قبول دارند، اما کم یا زیاد رعایت نمیکنند و برخی دیگر هم که اصلاً قبول ندارند.
ب – نماز «الصلاة» که از ریشه "صل"، ارتباط اتصالی بنده با خداوند متعال میباشد، لذا خداوند متعال از همان ابتدای خلقت انسان، به آنها دستور به برقراری این ارتباط (نماز) داده است. آن هم نه خواندن نماز، بلکه اقامه (برپاداشتن) نماز.
●- حضرت ابراهیم علیه السلام، در دعای خود به درگاه الهی عرض میکند:
« رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ » (ابراهیم علیه السلام، 40)
ترجمه: پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر.
●- خداوند متعال، به محض تکلم با حضرت موسی علیه السلام به زبان وحی، بلافاصله پس از معرفی خود و امر به عبادت، دستور به اقامه نماز میدهد:
« إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی » (طه، 14)
ترجمه: منم من خدایى که جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار.
ج – عفت و طهارت جسم و روح، فطری انسان است، از این رو همگان آن را دوست دارند (اگر چه رعایت نکنند)؛ خداوند متعال انسان را با میل به عفت و پاکی روح، جسم و سلامت روابط آفریده است که یکی از ملزومات آن، رعایت حجاب برای دختران و زنان و نیز پسران و مردان (هر کدام طبق حدود خود) میباشد.
از اینرو، حجاب، یا بهتر است بگوییم "پوشش مناسب"، به گونهای که ارزش انسان را از بین نبرد، او را در حد یک عامل تحریک جنسی دیگران پایین نیاورد، به شئون و حقوق فردی، اجتماعی، اخلاقی، رفتاری، امنیتی و ... لطمه نزند، اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه در تمامی ادیان الهی به آن توصیه و تأکید شده است، چنان که نه تنها مؤمنان یهودی و مسیحی و زرتشتی، بلکه بیدینانی که عفاف و اخلاق و روابط سالم اجتماعی برایشان مهم بود، رعایت میکردند (و بعضاً هنوز هم رعایت میکنند).
سابقهی بدحجابی، بدننمایی، عرضهی رایگان جاذبههای جنسی دختران و بانوان به عموم مردان و ... که اوج استثمار و به بردگی کشیدن زن به سبک نوین میباشد، حتی در امریکا و اروپا نیز به بیش از صد سال نمیرسد. چنان که حتی در فیلمهای قدیمی، و یا فیلمهای نوساز، اما مربوط به گذشته، آنها را با پوشش مناسب میبینیم.
د - آن چه خداوند متعال امر به انجام آن داده، لازمه رشد، کمال، قرب و فلاح انسان است؛ و آن چه که از انجام آن نهی فرموده، حتماً برای روح، جسم، زندگی، فردی، اجتماعی ... دنیا و آخرت انسان مضر میباشد. حال برخی با تعقل میشنوند و قبول میکنند، و برخی برخورد غافلانه، جاهلانه، متکبرانه، عصیانگرایانه و ظالمانه مینمایند.
بدیهی است که انسان لذت را دوست دارد، منتهی باید دقت کند که "لذت حقیقی باشد، نه این که به دروغ القای لذت کنند". لذت حقیقی، در فایدهی حقیقی است، نه این که اگر یک فایدهی کوتاه، مقطعی و یا موردی برساند، هزار ضرر دیگر را تحمیل کند. مثل این که بگوید: "شراب خوشمزه است، گرم شدن نیز لذت دارد؛ منتهی بنوشد و عقلش ضایع گردد – یا بگوید: چشم چرانی، زنا، دزدی و ... لذت دارد، اما اخلاق، آدمیت و دنیا و آخرت خود را به باد دهد"!
بسیاری از این به اصطلاح خارجیها [به ویژه در سطح قدرتهای اقتصادی و سیاسی]، لذت را در ظلم به مردمان، قتل، جنایت، تجاوز به نوامیس مادی و معنوی ملتها و ... میبییند؛ آیا ما نیز باید اینقدر سقوط کنیم؟!
ھ – این خارجیها هم داخلشان خودشان را کشته و سوزانده و بیرونشان (تبلیغاتشان) دیگران را(؟!)
خارجیها از چی لذت میبرند؟ اصلاً به چه چیزی لذت میگویند و چرا؟ و آیا آنان باید برای ما تعریف کنند که چه چیزی لذت است و لذت دارد و چه چیزی لذت نیست؟!
آیا از شیوع فحشا لذت میبرند؟ آیا از ازدیاد رفتارهای متجاوزانه و این آمارهای تجاوز جنسی، حتی به اعضای خانوادهی اول و کودکان لذت میبرند؟ از عدم امنیت جنسی، حتی در کلیسا، باشگاه ورزشی، پارک و ارتش لذت میبرند؟! یا از ازدیاد نسل بیهویت و یا کودک کشی در سقط جنین و یا بعد از آن؟! یا از آدمربایی، بیگاری کشیدن، سوء استفاده جنسی از زن در هر فعالیت اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی و ... لذت میبرند؟! یا از همجنسگرایی و قانونی شدن همخوابی با حیوانات و ...؟! به فرض که لذت ببرند، آیا ما نیز باید این رذالتها را لذت قلمداد نماییم؟!
گزارشات خودشان که خیلی حیرتانگیز و وحشتناک است، و به غیر نظام سلطه و نظام سرمایهداری که انسانها را (اعم از زن، مرد، کودک، جوان و بزرگسال) را به بردگی و استثمار سنّی و مدرن کشیدهاند، کسی اظهار لذت نمیکند! (1)
www.x-shobhe.com
یک نفر مسلمان و دیگری مسیحی و دیگری یهودی و دیگری بودایی است و هر کدام از اینها پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسیدند که دینشان و مذهبشان بر حق است، آیا این دلیل بر ادعایشان ذرست و مقبول است؟
مگر ممکن است که یک کنکاش و تحقیق عقلی، چند نتیجهی متفاوت بدهد؟!
تردید ننماییم که اگر کسی واقعاً تحقیق کند و به نتیجه درست نرسد و یا در همان حال تحقیق از دنیا برود، به نوعی مأجور است، اما به شرطی که واقعاً تحقیق کرده یا در حال تحقیق باشد.
●- حال سؤال این است که وقتی کسی [در حد ظرفیت خود]، در دین خودش و یا ادیان و مذاهب دیگر تحقیق میکند، از کجا میفهمد که "کدام حق است و کدام باطل" و ملاک تشخیص و داوری او چیست؟!
اگر چه زمان از زمان حضرات آدم، نوح و ابراهیم علیهم السلام، قرون بسیاری گذشته و انسان پیشرفت علمی و گاه رشد عقلی نموده است، اما همیشه ملاکهای تشخیص و محکهای داوری، ثابت بوده است؛ هر چند که ممکن است جملهبندیها متفاوت شده باشد.
●- مردم را به لحاظ ملاک و محک تشخیص و داوری، از همان زمان تا کنون، از عصر جاهلیت تا عصر "ایسم"ها، میتوان [از منظری] به سه دستهی کلی تقسیم نمود:
یک – آبا و اجداد (فرهنگ ملی و قومی):
گروهی که گفته و میگویند: «ملاک دین و آیین حق، آبا و اجداد ما میباشد» و بر آن متعصب هستند، اگر چه پدرانشان نیز غافل و نادان بوده باشند! لذا تنها دلیل آنها این است که میگویند: پدران ما نیز بر همین دین بودند و یا میگویند: باید به دین ملی و بومی پدران خود در گذشته باشیم.
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از قومش پرسید که شما چه میپرستید؟ پاسخ دادند: « قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ - گفتند بتانى را مىپرستیم و همواره ملازم آنهاییم / الشعراء، 71» و آنگاه ایشان به آنها متذکر شد که « أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ – مگر آنها به شما سود و زیانی میرسانند»، به صراحت، جهالت و تعصب تمام گفتند: « قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ – گفتند: نه؛ بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند»!
امروز نیز شاهدیم که مردمان پیشرفته در علوم تجربی و صنعت، در ژاپن، چین، کره و ... نیز همین ملاک و محک را دارند؛ وگرنه به معابد نرفته و بتپرستی نمیکردند، و یا همینطور است مردمان پیشرفتهی مسیحی، یهودی، آتش پرست، شیطان پرست و ...، در امریکا و اروپای پیشرفته!
دو – اکثریت:
پرسش :انسان چه مومن به خدا باشد چه نباشد به توفیقاتی مثل علم و ثروت و... میرسد؛ حال سوال اینجاست که نقش ایمان به خدا در این توفیقات چیست؟ آیا اساسا ایمان به خدا و پیروی از دین الهی نقشی در این توفیقات دارد یا خیر؟ چه نسبتی بین موفقیت و پیروی از دین الهی وجود دارد؟ اگر برای توفیقاتی مثل علم و...، دین داری لازم است، لطفاً بفرمایید که چرا کفار در طول تاریخ دارای توفیقاتی بودهاند؟!
تصور این که انسان [چه مؤمن و چه کافر]، خودش میتواند به توفیقاتی برسد خطاست و درست مانند این است که میگویند: فلان جانور برای خودش آبشش یا بال پروازی درست کرد! خالق، مالک، رب و رازق تمامی مخلوقات خداوند متعال است و "لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم" مطلق میباشد.
پس، شناخت و باور، و یا عدم شناخت، جهل و کفر آدمیان، نظام هستی (تکوین) را متغیر نمیسازد، بلکه فقط در خود و تعاملاتشان و نتایج حاصله و در نهایت عاقبتشان تأثیر میگذارد.
انسان چه عاقل و مؤمن باشد و چه جاهل و کافر باشد، چه متقی باشد و یا فاسق، در هر حال مخلوق، مربوب و مروزق خداوند متعال میباشد؛ پس ایمان یا کفر او، حقایق عالم هستی، حکمت، قوانین و نظم آن را بر هم نمیزند، بلکه سرنوشت خودش را تغییر میدهد.
بنابراین، چنین نیست که رزق و روزی [معنوی و مادی – علم و ثروت ...] برای اهل ایمان با خدا باشد و برای اهل کفر، شرک، نفاق و ظلم، در دست و اختیار خودشان باشد و خودشان بتوانند به چیزی برسند! اگر آدمی خود توان رفع و دفع داشت که دیگر ناقص، فقیر و وابسته نبود، و اگر خود "غنی" بود که دیگر هیچ تلاشی جهت رفع نواقص، جبران کاستیها، حرکت رو به جلو (رشد)، دفع خطرات و ... نمینمود.
پس، از مؤمن و کافر، هیچ کس مالِک و ربّ نیست و همگان نیازمند و فقیر درگاه آن غنی و بینیاز میباشند [چه بدانند و باور کنند، چه ندانند، باور نکنند و خوش ندارند]. لذا به جمیع بندگانش (انسانها) فرمود:
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
نظم و چارچوب رزق
خداوند متعال نفرمود که در حیات دنیوی، بندگان مؤمن خود را "علم و ثروت" میبخشم، اما بندگان کافر خود را از این دو محروم مینمایم؛ بلکه فرمود: اولاً رازق من هستم و همگان از مؤمن و کافر مرزوق من میباشند – ثانیاً من رزق را به اندازه «قَدر» میدهم، یعنی رزوق، نظام و چارچوب دارد – ثالثاً از مقدراتم این است که بسیاری از دستآوردهای هر کس (یا هر جامعهای) را مرهون تلاش خودشان قرار دادم « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست / النّجم، 39» - رابعاً چنین نیست که "مؤمن یا کافر"، به خاطر کفر یا ایمانشان، در این دنیا به هر چه که میخواند برسند و ... .
مردم دو گروه هستند
مردم در رابطه با "رزق" مادی و معنوی، به دو گروه کلی تقسیم میشوند که عبارتند از "دنیاگرا" و "معادگرا". بنابراین، چگونگی مواضع و گرایشات، حایز اهمیت میباشد، که چگونگی به دست آوردن و مصرف علم یا ثروت و یا به کارگیری قدرت را تبیین مینماید، نه مقدار و زیادتی یا کمی مال دنیا [که در هر حال فانی است]. از این رو فرمود:
●- بندگان کافر و دنیاپرست من، از من فقط دنیا را میخواهند، پس از متاع دنیا (تا حدودی) برخوردار میگردند، اما دیگر از نعمات اخروی سهمی ندارند، چرا که خودشان نخواستند: «... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ - بعضی از مردم میگویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (*نیکی = متاع دنیا*) عطا کن!» ولی در آخرت، بهرهای ندارند / البقره، 200».
●- بندگان عاقل، مؤمن، بصیر، دوراندیش و عاقبتگرای من، از من هم نیکی دنیا را میخواهند و هم نیکی آخرت را میخواهند. یعنی خیر پایدار (برکت)، مفید و مستمر:
« وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - و برخى از آنان مىگویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار / البقرة، 201».
*- چرا مؤمنان میگویند: « وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »؟! چون در آخرت، دو عرصه بیشتر وجود ندارد، کسی که داخل جهنم نگردد، حتماً وارد بهشت خواهد شد. بنابراین برای دنیا نیز رزق حسنهای میخواهند که نتیجهاش در آخرت نیز حسنه باشد، یعنی دوری از آتش و ورود به بهشت، که حاصل عملکرد و دستآوردهای دنیاست.
وعدهی خداوند متعال به دو گروه:
خداوند متعال به مؤمنان (و هیچ کس دیگری) وعده نداده است که حتماً تمامی آنان را دانشمند و ثروت میگرداند، بلکه:
*- به مؤمنان وعده داده است که اگر دین او را نصرت نمایند، نصرتشان خواهد نمود و اگر با اعتقاد و خالصانه به دین عمل نمایند، به آنان در دنیا، زندگی پاک و در آخرت اجر فراوان خواهد داد:
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (النّحل، 97)
ترجمه: هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیات [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهیم داد.
*- و به بندگان کافر و معارضش نیز وعده داد که در زندگی دنیوی گرفتار خواهند بود (اگر از مال دنیا بهرهمند شده باشند) و در حیات اخروی کور و معذب خواهند بود (چرا که در دنیا چشمشان را بستند و از دیدن نور و حقیقت اعراض نمودند):
« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى » (طه، 124)
ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
*- و میبینیم که کفار [به رغم تبلیغات دروغین]، هم خود تنگاهای شدید قرار دارند و هم با جهل، تکبر و ظلم خود، دیگران را با مشکلات عدیده مواجه نموده و مینمایند.
ایمان و عمل:
نه ایمان، یک مفهوم خالی و شعاریست – نه اسلام یک کلمه و اسم است که عدهای بر خود بگذارند – نه قرآن یک کتاب برای بوسیدن، سر سفرهی عقد و سر قبر قرار دادن است – نه حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین، برای صلوات، چراغانی در سالروز میلاد و عزاداری در سالروز شهادت آمدهاند؛ بلکه ایمان، مبتنی بر شناخت و باور است و البته با "عمل" ظهور و بروز مییابد و آثار و برکات خود را جاری نموده و نشان میدهد. لذا همیشه به "ایمان و عمل صالح" با هم تأکید شده است.
بنابراین، اگر یک عده [کم یا زیاد – شخص یا جامعه]، نام خود را موحد، مسلمان و مؤمن گذاشتند، اما نه تنها به "توحید و معاد" ایمان نیاوردند، بلکه در عمل با طاغوتگراییهای خود مشرک شدند و به تأمین معاش از راهی پرداختند - و نه از معارف و احکام قرآن کریم بهره بردند – و نه به آموزههای اسلامی عمل نمودند - و نه سیرهی پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام را در تمامی شئون فردی و اجتماعی زندگی، الگوی خود قرار دادند ...، نباید انتظار داشته باشند که فقط به خاطر حمل یک کلمه و ادعای بدون عمل، به نتایج مطلوبی در دنیا و آخرت برسند.
نفرمود: هر کس که مدعی شود، به فلاح میرسد، بلکه فرمود: مدعیان به ادعایشان امتحان میشوند و البته کسانی که ایمان میآورند و عمل صالح انجام میدهند، خوشبخت میگردند:
« الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ » (الرّعد، 29)
ترجمه: کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامى دارند.
ظلم ظالمان:
تمامی گرفتاریها و بدبختیهای بشر (چه مؤمن و چه کافر)، از ظلم ظالمانِ جاهل، متکبر، زیادهخواه، فاسد، فاسق، جنایتکار و استثمارگر میباشد، که همین علم و ثروت، ابزار آنهاست. حتی کفر مردم عادی کافر، به خاطر سلطهی فکری، تبلیغاتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و البته اقتصادی کفار میباشد. همانهایی که در حال کفر، به کمی علم (علوم تجربی – ابزاری) و نیز ثروت دست یافتهاند، و چون به خاطر کفرشان، بویی از آدمیت نبردهاند، از سویی راه رشد عقلی و علمی مردمان را میبندند و از سویی دیگر اموال آنان را چپاول کرده و به غارت میبرند، و فقر، استضعاف و حقارت را بر آنان تحمیل میکنند.
قدرت و استیلای فراعنه (قدرتهای باطل)، در گرو به ضعف کشاندن و پایین نگهداشتن (تحقیر) مردمان میباشد، پس اگر مردم این تحقیر را نپذیرند، قیام و مقاومت نماید، نه تنها طاغوتهای هر زمان، از تخت سلطه به زیر میافتند، بلکه در دنیا و آخرت، در عذاب الهی، غرق خواهند شد.
« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ » (الزّخرف، 54)
ترجمه: پس (به این وسیله) قوم خود را ذلیل و زبون داشت، در نتیجه اطاعتش کردند؛ چون آنها مردمى فاسق بودند.
« فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ » (همان، 55)
ترجمه: و چون ما را به خشم درآوردند (شامل مقدرات عذاب شدند)، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.
●- پس، نقش عقلانیت، معرفت، ایمان، تقوا و دینداری، در چگونگی کسب علم، ثروت، قدرت و عزت، و چگونگی بهرهمندی مفید از آنهاست که چگونگی سرنوشت دنیوی و اخروی را رقم میزند.
نسبت علم در مؤمن و کافر
انسان با معرفت و مؤمن، کتاب هستی را از اول تا آخر [مبدأ تا مقصد = آغاز تا انجام] میخواند، پس عِلم برایش مفید میافتد و راه مییابد.
انسان کافر، فقط یک فصل مختصر از کتاب هستی (ماده) را میخواند، لذا چون مبدأ و مقصد را نمیشناسد، بیهدف و گمراه به دور خود میچرخد، و همین خُرده علمی را هم که به دست آورده، در راه رساندن ضرر به خود و دیگران به کار میبندد.
www.x-shobhe.com
پرسش :عدهای تا به مشکلی بر میخورند شروع میکنند و به اسلام و قرآن و اهل بیت حمله میکنند و میگویند که علت مشکلات اسلام است مثلا وقتی یک نماز خوان خطایی میکنه، بلوایی به پا میکنند و شروع میکنند و به قرآن و...حمله میکنند و میگویند که اشکال از اسلام است از قرآن است و....پاسخ چیست؟
●- طرح سؤال، شبهه، جوّ، ادعاها و ... برای دانستن پاسخهای گوناگون خوب و گاهی لازم نیز میباشد، اما به هیچ وجه خود را ملزم ندانید که به هر چه میگویند، پاسخ دهید، چرا که بیشتر آنان به دنبال پاسخ نیستند، بلکه فقط به دنبال جوّسازی و ضد تبلیغ از یک سو و منفعل نمودن مخاطبین و بازی دادن آنها از سوی دیگر میباشند. لذا اصلاً گمان ننمایید که مواضع خصمانهی آنها الزاماً از ضعف علمی است و اگر شما پاسخ روشنی دهید، حتماً میپذیرند! مگر از انبیای الهی علیهم السلام، با آن همه بینههای عقلی و معجزات پذیرفتند؟!
●- مدعی باید دلیل بیاورد، نه این که او از روی هوا و حرص شعاری بدهد و فریادی بزند، و بعد مخاطب دنبال این بدود که دلیلی برای پاسخ به او بیاورد، تا او آگاه و اصلاح شود!
کسی که اصلاً نمیداند اسلام چگونه دین و آیینی است، قرآن کریم چه فرموده است و اهل عصمت علیهم السلام، که بودند و چه فرمودند؛ چگونه مدعی میشود که آنها برای چیزی سبب هستند یا نیستند؟!
●- به فرض که مسلمانی خطایی بکند (که البته چون معصوم نیست، به احتمال زیاد، خطاهای بسیاری هم دارد)، اما این چه غرض و مرضی است که خطای او را به پای اسلام میگذارند، سپس به جای انتقاد به خودش، به اسلام و قرآن کریم میتازند؟! مگر وی طبق دستور اسلام آن خطا را انجام داده است؟! چرا به آن خطاکار نمیگویند: «تو که ادعای مسلمانی داری، اهل نماز و روزه هستی، اسلام اجازهی ارتکاب چنین خطایی را به تو نمیدهد»؟!
●- مگر تمامی انسانها، مرتکب خطاهای کوچک و بزرگ نمیشوند؟! آیا انسان و انسانیت را زیر سؤال میبرند، یا خطا و خطاکار را؟!
●- آیا این همه خطاکار در دنیا، مسلمان هستند و طبق آموزههای اسلامی خطا میکنند که ادعا شود اسلام، قرآن و ... سبب این خطاهاست؟!
●- اگر سبب خطا، "اسلام" باشد، نباید از غیر مسلمانان خطایی سر زند، در حالی که میدانیم خطاهای عمدی و سهوی، ریز و درشت، فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ... و بالاخره فسق، فساد، ظلم، جنایت، تجاوز، چپاول و ...، از ناحیهی بیدینان میباشد و اگر مسلمانی نیز مرتکب چنین خطاهایی گردد، خلاف اسلام، آموزهها و دستوراتش عمل نموده است و در واقع در جرگه و صف همان بیدینان فاسد قرار گرفته است، هر چند که شب و روز نماز بخواند.
www.x-shobhe.com
پرسش : چرا خداوند هر کس را که دوست دارد بیشتر امتحان میکند و زندگی را بر او سخت میگیرد؛ آخه این چه نوع دوست داشتنه؟
اکنون به عنوان بندهای که او را قبول دارد، نسبت به محبت خداوند متعال سؤال دارید یا اعتراض؟! اگر اندک معرفت و محبتی هست، این جبههگیری خصمانه، ناشی از چه و برای چیست؟! آیا بندگان میخواهند به او ایراد بگیرند و روش دوست داشتن را به او تعلیم دهند؟! به این مهمات دقت کنید.
محبت خداوند رحمان و رحیم اثبات شده است، این ماییم که باید او را دوست بداریم و این محبت قلبی را در عمل ظهور و بروز دهیم.
به دو مشکل اساسی توجه نمایید:
یک - از مشکلات بزرگ در فرهنگ، دانش و بینش اسلامی ما، متأسفانه در دینشناسی، اسلامشناسی، احکامشناسی و کلیه معارف، بر اساس شنیدههاست و نه مبتنی بر آیات، احادیث و تعلیم، تعقل و تدبر در آنها.
فرض کنید یک حقیقتی در عالم هستی وجود دارد و در دین نیز بیان شده است و از جهات گوناگون مورد بحث و تبیین قرار گرفته است، سپس این حقیقت دهان به دهان نقل میشود و هر بار بخشی از آن حذف یا تغییر مییابد و یا لحاظی از آن به لحاظ دیگری ارتباط داده میشود و در نهایت حقیقت مطلب، به طور کلی کنار رفته و گفتههای موهوم جایگزین میگردد!
دو – مشکل اساسی دیگر این است که بسیاری از مردم، بدون هیچ رجوعی به قرآن، حدیث، کتاب، عالِم و ...، همان شنیدهها و یا حتی گمانهای خود را اصل و وحیِ منزل قلمداد میکنند و سپس بر اساس همان گمانها و شنیدههای خود شبههناک یا حتی معترض میگردند که «چرا خدا اینطور و چرا اسلام آنطور و ...»؟!
امتحان چیست؟
امتحان یعنی چه؟ آیا یک عده امتحان میشوند و یک عده نمیشوند؟ آیا یک عده بیشتر امتحان میشوند و یک عده کمتر؟ آیا خدا هر کسی را که دوست داشته باشد، بیشتر امتحان میکند؟ اگر چنین است، چرا؟ آیا امتحان نوعی زجر دادن است که با محبت منافات داشته باشد و ...؟
به زندگی معمولی خودمان نگاه کنیم و دقت کنیم که در این زندگی، "امتحان" چیست؟ چرا امتحان (آزمون) برگزار میشود؟ و چه جایگاه و نتایجی دارد؟! با این توجه، حقیقت و چگونگی امتحان الهی را بسیار آسان، سریع و روشن درک خواهیم نمود.
*- شاید وقتی کلمه "امتحان" بیان میشود، اولین امتحانی که به ذهن خطور کند، امتحان دورس در طی تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دانشگاهی باشد. ابتدا یک سری امکانات مانند مدرسه، دانشگاه، حوزه، کتاب، معلم، استاد و ... در اختیار دانشپژوه قرار میگیرد و پس از مدت معینی، آزمونی گرفته میشود تا معلوم گردد که چه کسانی توانستهاند از این امکانات درست بهره برداری نمایند و چه کسانی نتوانستهاند.
بدیهی است آنان که موفق بودند، به مرحلهی بالاتر میروند و در آنجا علوم و امکانات در سطوح بالاتری در اختیارشان قرار میگیرد و البته پس از طی هر دوره، و به ویژه پس از فارغ التحصیلی، جایگاهشان و مقدراتشان، با سایرین متفاوت خواهد بود.
این امتحان، نه فقط در تحصیل و مدرسه، بلکه همه جا و در هر موردی و همیشگی و پیوسته است. از ورزش گرفته، تا بازیگری، تا دریانوردی و فضانوردی یا رانندگی، تا نقاشی و خیاطی و نانوایی، این امتحان وجود دارد؛ و البته منحصر به صنوف نیست، بلکه در هر امری ساری و جاری میباشد.